‏نمایش پست‌ها با برچسب اخبار. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب اخبار. نمایش همه پست‌ها

۷.۳.۰۱

نبات با حیوان بیخ و شاخند وبارشان انسان


راه‌های پر زحمتی هست برای کشتن انسان می‌توانید وادارش کنید الواری را بِبَرَد تا نوک تپه، و میخکوبش کنید.
برای انجام صحیح این کار، شما نیاز دارید به جمعی از جحودان صندل به پا، خروسی که بانگ سر بدهد، خرقه‌ای برای تشریح اندام، کمی سرکه و مردی برای کوبیدن میخ‌ها سر جایشان.

یا می‌توانید فولادی با طولی مشخص انتخاب کنید،که به شیوه‌ای سنتی شکل داده شده، تراش یافته، و سعی کنید فرو کنیدش در قفسی فلزی که او به تن دارد. اما برای این کار، شما نیاز دارید به اسب‌های سفید، درختان کهن، مردانی با تیر و کمان، حداقل دو پرچم، یک شاهزاده، و یک قصر که در آن ضیافت بگیرید.

در زمان رهایی از نجیب‌زادگی، می‌توانید که اگر باد موافق باشد، گازهایی بر او بدمید. اما در اینصورت، شما نیاز دارید به چند متر از خاک گل آلود، تقسیم شده به چند گودال، و نیازی به ذکر نیست که پوتین‌هایی سیاه، چاله‌های بمب‌ها، مقدار بیشتری خاک، آفت طاعون موش‌ها، دو جین آواز و چند کلاهِ گِردِ ساخته از فولاد،

در عصر هواپیما، می‌توانید پرواز کنید چند متر بالای سرِ قربانی و از شرش خلاص شوید با فشار یک شاسی. در اینصورت، تمام چیزی که احتیاج دارید یک اقیانوس است، دو نظام حکومتی، دانشمندان ملت، چند کارخانه، یک قاتل دیوانه و زمینی که هیچ‌کس برای سال‌های مدید به آن احتیاج نداشته باشد.
همانطور که در آغاز گفتم، راه‌های پر زحمتی هست برای کشتن انسان. ساده‌ترین، بی‌واسطه‌ترین، و تمیزترینش همین که ببینید او جایی در میانه قرن بیستم زندگی می‌کند و همانجا رهایش کنید.
آندره برتون

گرفتار شدن باز میان جغدان به ویرانه ۱


باز در ویران بر جغدان فتاد
راه را گم کرد و در ویران فتاد
او همه نورست از نور رضا
لیک کورش کرد سرهنگ قضا
خاک در چشمش زد و از راه برد
در میان جغد و ویرانش سپرد
بر سری جغدانش بر سر می‌زنند
پر و بال نازنینش می‌کنند
ولوله افتاد در جغدان که ها
باز، آمد تا بگیرد جای ما
چون سگان کوی، پر خشم و مهیب
اندر افتادند در دلق غریب
باز گوید، من چه در خوردم به جغد
صد چنین ویران رها کردم به جغد
من نخواهم بود اینجا، می‌روم
سوی شاهنشاه راجع می‌شوم
خویشتن مکشید ای جغدان که من
نه مقیمم، می‌روم سوی وطن
این خراب، آباد در چشم شماست
ورنه ما را ساعد شه، باز جاست

۶.۳.۰۱

از این آسیابان بباید شنید


در حکایت است روزی علی امام اول اهل تشیع از کنار آسیابی که در جاده شهر استخر بود، میگذشت. آسیابان را دید قاطر خود را چشم بسته و زنگوله ای هم به گردن او آویخته است. بدو گفت: چرا چشم الاغ بسته و او را بزنگوله مزین کرده ای؟ آسیابان گفت: چشم قاطر را بسته ام که در حرکت دورانی حالش بد نشود، و بگردنش زنگوله آویخته ام که وقتی ایستاد و آسیا از کار افتاد بدانم.
گفت: اگر بایستد و سر تکان دهد چگونه می فهمی که آسیا را نمیگرداند؟
آسیابان گفت: خدا امیر را قرین صلاح بدارد، عقل قاطر من مانند عقل امیر نیست!
چو بشنید از آسیابان سخُن
نه سر دید از آن کار پیدا نه بن .
فردوسی

۴.۳.۰۱

حسد حشم بر غلام خاص ۳


این معانی راست از چرخ نهم
بی همه طاق و طرم طاق و طرم
خلق را طاق و طرم عاریتست
امر را طاق و طرم ماهیتست
از پی طاق و طرم خواری کشند
بر امید عز در خواری خوشند
بر امید عز ده‌روزهٔ خدوک
گردن خود کرده‌اند از غم چو دوک
چون نمی‌آیند اینجا که منم
کاندرین عز آفتاب روشنم
مشرق خورشید برج قیرگون
آفتاب ما ز مشرقها برون
مشرق او نسبت ذرات او
نی بر آمد نی فرو شد ذات او
ما که واپسماند ذرات وییم
در دو عالم آفتاب بی فییم
باز گرد شمس می‌گردم عجب
هم ز فر شمس باشد این سبب
شمس باشد بر سببها مطلع
هم ازو حبل سببها منقطع

۳.۳.۰۱

ایران من ایران من



آوازخوانی در شبم سرچشمه‌ خورشید تو
یار و دیار و عشق تو سرچشمه ‌امید تو
ای صبح فروردین من ای تکیه گاه آخرین
ای کهنه سرباز زمین جان جهان ایران ‌زمین
ای در رگانم خون وطن ای پرچمت ما را کفن
دور از تو بادا اهرمن ایران من ایران من ایران من ایران من
ای در رگانم خون وطن ای پرچمت ما را کفن
دور از تو بادا اهرمن
ایران من ایران من ایران من ایران من

ای داغ دیده بازگو بلخ و سمرقندت چه شد
صدهاجفا ای مادرم دیدی و مهرت کم نشد

از خون سربازان تو گلگون شده رویت وطن
ای سرو سبز بی‌ خزان ای مهر تو در جان و تن
ای مادرم ایران زمین آغاز تو پایان تویی
بر دشت من باران تویی در چشم من تابان تویی
ایران من ایران من آن مهر جاویدان تویی

ای در رگانم خون وطن ای پرچمت ما را کفن
دور از تو بادا اهرمن ایران من ایران من ایران من ایران من
ای در رگانم خون وطن ای پرچمت ما را کفن

دوراز تو بادا اهرمن ایران من ایران من ایران من ایران من
در ظلمت جانکاه شب مرغ سحر خوان منی
در حصر هم آزاده ‌ای تنها تو ایران منی
اینجا صدای روشنت در آسمان پیچیده است
گویی لبانت را خدا روز ازل بوسیده است
ای مرغ حق در سینه ‌ات با شور خود بیداد کن
آوازخوان شب شکن بار دگر فریاد کن

ظلم ظالم جور صیاد آشیانم داده برباد
ای خدا ای فلک ای طبیعت شام
تاریک ما را سحر کن
ای خدا ای فلک ای طبیعت
شام تاریک ما را سحر کن.


ایران من همایون شجریان

۲.۳.۰۱

حسد حشم بر غلام خاص ۲


هست بر مومن شهیدی زندگی
بر منافق مردن است و ژندگی
چیست در عالم بگو یک نعمتی
که نه محرومند از وی امتی
گاو و خر را فایده چه در شکر
هست هر جان را یکی قوت دگر
لیک اگر آن قوت بر وی عارضیست
پس نصیحت کردن او را رایضیست
چون کسی کاو از مرض، گل داشت دوست
گرچه پندارد که آن خود قوت اوست
قوت اصلی را فرامش کرده است
روی در قوت مرض آورده است
نوش را بگذاشته سم خورده است
قوت علت را چو چوبش کرده است
قوت اصلی بشر نور خداست
قوت حیوانی مراو را ناسزاست

۱.۳.۰۱

حسد حشم بر غلام خاص۱




حسد کردن حشم بر غلام خاص قسمت اول:

پادشاهی بنده‌ای را از کرم
بر گزیده بود بر جملهٔ حشم
جامگی او وظیفهٔ چل امیر
ده یک قدرش ندیدی صد وزیر
از کمال طالع و اقبال و بخت
او ایازی بود و شه محمود وقت
روح او با روح شه در اصل خویش
پیش ازین تن بوده هم پیوند و خویش
کار آن دارد که پیش از تن بدست
بگذر از اینها که نو حادث شدست
چشم عارف‌راستگو نه احولست
چشم او بر کشتهای اولست
آنچ گندم کاشتندش و آنچه جو
چشم او آنجاست روز و شب گرو
آنچ آبستن است شب جز آن نزاد
حیله‌ها و مکرها باد است باد
کی کند دل خوش به حیلتهای گش
آنک بیند حیلهٔ حق بر سرش

۳۱.۲.۰۱

اینان در آفرینش زیادتند



در تاریخ آمده است که پس از جنگ جهانی‌ نخست، چون قبایل بربر، بغداد را که از زیباترین و افسانه‌ای‌ترین شهر‌های ایران زمین بود، مسخر کردند، تمامی مردان زخمی باقیمانده و پسر بچه‌ها را گردن زدند، و جمعی را که از شمشیر بازمانده بودند در پیش سران خود حاضر کردند.
سران، حال هر قومی را باز پرسیدند، چون بر احوال مجموع واقف گشتند، گفتند: به نگاهبانان آتش، نیاز است. ایشان را رخصت دادند تا برسر کار خود رفتند.
همگی‌ تجار را همهٔ مایه گرفتند و گفتند تا بروند و بهر آنان بازرگانی کنند.
جهودان را قومی ازنوع خود خوانده و به پس گردنی ازایشان قانع شدند.
زنان و دختران را به حرم‌های خود فرستادند.
قاضیان و دانشمندان و سخنوران و شیوخ سنا و معرفان و هنرمندان و قلندران و کشتی گیران وشاعران و شاهنامه خوانان و نوازندگان و رقاصان و صوفیان را جدا کرده و گفتند: اینان درآفرینش زیادتند و نعمت الله به زیان میبرند. پس همه را در دجله و فرات غرق کردند و بغداد را از وجود ارزشمند ایشان تهی ساختند. لاجرم ارث و نسلشان تاکنون باقیمانده است.
و این تاریخ در فتنه سال ۵۷ در کل ایران تکرار شد. هرچه کتب ارزشمند بود از کتابخانه ها دزدیدند و آنچه که در زمان پهلویها چاپ شده بود از کتابخانه ها جمع کرده و خمیر کردند. همزمان الیت جامعه را یا تیرباران کردند یا از طناب دار آویزان نمودند و یا از کشور فراری دادند تا سر فرصت در کشورهای خود آنان را کشته، و یا از کار انداختند. و چنین شد که ۴۳ ساله با خیال راحت هرچه بود و نبود، مادی و معنوی، را غارت کرده و یا ویران ساختند. و چنین شد که نسل و ارثشان هنوز باقیست.



۳۰.۲.۰۱

نتیجه حکایت پادشاه و دو غلام زشت و زیبا



یکی از شروط مهم خواندن مثنوی و درک پیام آن، شناخت مولاناست. و تا آثار مولانا بطور کامل خوانده نشود، شناخت او ممکن نیست، درست مانند دیگر نویسنده گان بزرگ دنیا و بویژه نویسندهگان ادبیات پارسی که در دنیا غنیترین و یگانه ترین ادبیات است. متاسفانه دستان پلید زیادی شبانه روز برای مخدوش ساختن این ادبیات سالها بکار برده شدند تا اهداف مشخصی را که همگان از آنها مطلع هستیم را به نتیجه برسانند که بحث آن دیگر ملال انگیز است.
شناخت مولانا سخت نیست، وقتی بدانی که این انسان شریف درپی ساخت دنیایی بهتر است و اینکار را در تربیت انسانها میداند و در این راه و برای تربیت تمامی مردم، از عامی ترین تا عالیترین افکار، نمونه هایی را تحت عنوان حکایات و یا مثالها، بعنوان شواهد اثبات نظریاتش میآورد. مثلا برای اینکه به مردم بیآموزد که نمیبایستی از روی ظاهر افراد در مورد آنان قضاوت کنند، حکایت شاه و «دو غلام ضد و نقیض» را مثال میزند. یکی از آنان را زیبا روی و خوش مشرب معرفی کرده که گنده دماغ و یا بد طینت است و دیگری را زشتی متعفن که سیرتی نیکو دارد و بطور خلاصه میفرماید که: آتش به زمستان ز گل سوری به، یک زشت وفادار بصد حوری به! و برای مولانا مهم نیست که این مثالها و حکایات چقدر عامیانه و پرسش برانگیز باشند. مثلا چرا پادشاه دو غلام زیبا نمیخرد، و یا اگر غلامان پیشکش هستند و او مجبور به نگاهداری و درنتیجه امتحان آنان است، چرا اینرا درنمیابد که غلام زشترو، وقتی از دیگری تعریف میکند درواقع یا حماقت خود را نشانداده که نشناخته او را تائید میکند و یا مکاری نهانی و تزویر حسابشده خود را که بمرور زمان و تحت شکنجه روحی و جسمی که در مدرسه زجر جامعه خشن اطراف خود فرا گرفته است! و این چه ضعف و زبونیست که یکی بداند از او بناحق بدی گفته شده و او نه تنها در دفاع خود سخن نگوید بلکه مهر تائید بر سخنان ناروای رقیب هم بزند؟!! چگونه آدمی بدانجا میرسد که از نظر شخصیتی آنچنان ذلیل شود که دشمن خود را تائید کند؟ و یا درمورد غلام خوبروی که از شنیدن بهتان دیگری آشفته میشود، چگونه میتوان به او ایراد گرفت که شاه را دروغگو و دوبهمزن ندانسته و به حرف او‌اعتماد کرده است؟ و پرسشهایی از این دست که بیشتر در تحلیل یک داستان مطرح میشود. و مولانا واقعا بیخیال اشکالات و نارساییهای داستانهاست و بیشتر به مغز اندیشیده و پوست را در پای چهار پایانی که بر آنها کتابی چند بار زده شده می اندازد. مولانا پیامش را میرساند، چراکه خرده بینی و خرده گیری از ابزارهای اهریمن است، و مولانا هزاران فرسنگ از اهریمن بدور.
مولانا نه از دین و مذهب خوشش میآید و نه از مدح و مداحی. و اگر در هرکجای آثار او بجز سخن عشق به انسان و انسانیت، مطلب دیگری یافت شد، باید دانست که از او نیست و بوی گند اسلام و مسیحیت و یهودیت است که آثار شگفت انگیز او را آلوده است. مولانا نه تنها از دین و مذهب و پیامبرانش بیزار است و مدح و مداح آنان را نمیپسندد بلکه تا سرحد ننگ به آنها تاخته و آنان را بسخره میگیرد. مثلا داستان موسی و شبان که در آن داستان به مردم میگوید که کسی که خود را پیامبر مینامد حتی دروس پایه ای خداشناسی را نمیداند، چراکه بنظر او خودشناسی و بخود آیی درواقع راه اصلی رسیدن بخداست و نه پیروی از ادعاهای تعدادی معلوم الحال بنام پیامبر.

۲۸.۲.۰۱

مینا ز می ناب تهی ماند و لب از حرف


خاموشی ما مرثیه ٔ طفل رزان است.


نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم.

مارکس و مسیح در یکجایی بهم میرسند

کنفرانس تهران جنگ جهانی‌ دوم

گویند که سگی و بوزینه یی را به گورستان درندگان گذر افتاد. بوزینه با سگ گفت:بیا تا برای این مردگان آمرزش بخواهیم. سگ در پاسخ گفت:میان تو و ایشان این آشنایی از کجا پدید آمده؟ بوزینه گفت:شگفت است، مگر نمیدانی ‌که اینها همه غلامان و چاکران ما بوده اند؟سگ گفت: نه هرگز من این ندانسته ام، ولیکن دوست داشتم که یکی از آنها اینجا حاضر بود و تو این سخن میگفتی.

۲۷.۲.۰۱

پادشاه و غلام ۲





بر لبِ جو بُخْلِ آب آنرا بُوَد
کو زِ جویِ آبْ نابینا بُوَد
جودْ جُمله از عِوَض‌ها دیدن است
پس عِوَض دیدنْ ضِدِ تَرسیدن است
بُخْل، نادیدن بُوَد اَعْواض را
شاد دارد دیدِ دُرْ خَوّاض را
پَس بعالَم هیچکَس نَبْوَد بَخیل
زان که کَسْ چیزی نَبازَد بی‌بَدیل
پَس سَخا از چَشم آمد نه زِ دست
دید دارد کارْ جُز بینا نَرَست
عیبِ دیگر این که خودبینْ نیست او
هستْ او در هستیِ خود عیب‌جو
عیب‌گوی و عیب‌جویِ خَود بُده‌ست
با همه نیکو و با خود بَد بُده‌ست
گفت شَهْ جَلْدی مَکُن در مَدْحِ یار
مَدْحِ خود در ضِمْنِ مَدْحِ او مَیار
زان که من در اِمْتِحان آرَم وِرا
شَرمْساری آیَدَت در ماوَرا

۲۶.۲.۰۱

ای لولی بربط زن، تو مست تری یا من


نقش عود در مینیاتور دوران امپراطوری صفوی

میگویند که بایزید بسطامی از عرفای معروف تصوف ایران، شبی از کنار باغی میگذشت. جوانی از اهالی بسطام در باغ نشسته واز نوشیدن شراب درحال مستی بود و همزمان بربط شورانگیزی میزد. بایزید با شنیدن نوای بربط شروع به سماع کرد. جوان حال بایزد را از خود خوشتر دید و اینرا برنتافت، پس نزدیک بایزید رفت و بربط بر سر او زد و هردو را بشکست. بایزید بیهوش بر زمین افتاد. صبح بسرای خود شد و زود بهای بربط بدست خادم داد و با کوزه ای شراب پیش آن جوان فرستاد و عذر خواست وگفت: او را بگوی که بایزید عذر میخواهد و می گوید که دوش مستی و بربط را ازتو ستاندیم ،این قراضه بستان و بربط دیگری بخر و این شراب بنوش تا مخموری مستی از سرت بیرون رود!
چون جوان حال چنان دید، بیآمد و در پای بایزید افتاد و نادم بسیار بگریست.

یکی بربطی در بغل داشت مست
بشب درسر پارسایی شکست
چو روز آمد آن نیکمرد سلیم
بر سنگدل برد یک مشت سیم
که دوشینه معذور بودی و مست
ترا و مرا بربط و سر شکست
مرا به شد آن زخم و برخاست بیم
ترا به نخواهد شد الا به سیم
از این دوستان خدا بر سرند
که از خلق بسیار بر سر خورند.

بربط از سازهای زهی دوران باستان ایران است که شبیه به تار با کاسه‌ای بزرگ‌تر و دسته‌ای کوتاه‌تر. از آن جهت آن را بربط نامیده‌اند که شبیه سینه (بر) مرغابی (بط) است.
آثار باستانی بدست آمده از جایجای ایران در رابطه با ساز بربط و یا عود:


نوازنده عود در دوران امپراتوری ساسانی که از منطقه لرستان کشف شده است و اینک در موزه لوور فرانسه بعنوان ساز اسلامی بدنیا نمایش داده میشود!



نقش نوازنده عود بر روی جام نقره دوران ساسانی




;نقش نوازنده عود بر روی یک جام نقره ی دوره ساسانی



نوازنده عود از شوش باستان، هزاره دوم پیش از میلاد










۲۴.۲.۰۱

پادشاه و غلام ۱


امتحان پادشاه به آن دو غلام که خریده بود قسمت اول:
پادشاهی دو غُلامْ اَرْزان خَرید
بایکی زان دو سُخَن گفت و شَنید
یافْتَش زیرکْ‌ دل و شیرینْ جواب
از لَبِ شِکَّر چه زایَدجز شراب
آدمی مَخْفیست در زیرِ زَبان
این زَبانْ پَرده‌ست بر دَرگاهِ جان
چون که بادی پَرده را دَرهَم کَشید
سِرِّ صَحْنِ خانه شُد بر ما پَدید
کَنْدَر آن خانه گُهَر یا گندم است
گنجِ زَر، یا جُمله مار و کَزْدُم است
یا دَرو گنج است و ماری بر کَران
زان که نَبْوَد گنجِ زَرْ بی‌پاسْبان
بی تَأمُّل او سُخَن گفتی چُنان
کَزْ پَسِ پانصد تَأمُّل دیگران
گُفتی‌یی در باطِنَش دریاسْتی
جُمله دریا گوهرِ گویاسْتی
نورِ هر گوهر کَزو تابان شُدی
حَقّ و باطِل را ازو فُرقان شُدی
نورِ فُرقانْ فَرق کردی بَهرِ ما

۱۹.۲.۰۱

ایـن رهــا کــن عشـــقـــهــای صـــورتـــی


تعریف کردن منادیان قاضی مفلسی را گرد شهر قسمت پنجم:

هر چه محسوس است او رد می‌کند
وانچ ناپیداست مسند می‌کند
عشق او پیدا و معشوقش نهان
یار بیرون فتنهٔ او در جهان
این رها کن عشقهای صورتی
نیست بر صورت نه بر روی ستی
آنچ معشوقست صورت نیست آن
خواه عشق این جهان خواه آن جهان
آنچ بر صورت تو عاشق گشته‌ای
چون برون شد جان چرایش هشته‌ای
صورتش بر جاست این سیری ز چیست
عاشقا وا جو که معشوق تو کیست
آنچ محسوسست اگر معشوقه است
عاشقستی هر که او را حس هست
چون وفا آن عشق افزون می‌کند
کی وفا صورت دگرگون می‌کند
پرتو خورشید بر دیوار تافت
تابش عاریتی دیوار یافت
بر کلوخی دل چه بندی ای سلیم
وا طلب اصلی که تابد او مقیم
ای که تو هم عاشقی بر عقل خویش
خويش بر صورت پرستان ديده بيش
پرتو عقلست آن بر حس تو
عاريت ميدان ذهب بر مس تو
چون زراندودست خوبی در بشر
ورنه چون شد شاهد تر پيره خر
چون فرشته بود همچون ديو شد
کان ملاحت اندرو عاريه بد
اندک اندک ميستانند آن جمال
اندک اندک خشک ميگردد نهال
کان جمال دل جمال باقيست
دولتش از آب حيوان ساقيست
خود هم او آبست و هم ساقی و مست
هر سه يک شد چون طلسم تو شکست
آن يکی را تو ندانی از قياس
بندگی کن ژاژ کم خا ناشناس

۱۸.۷.۹۸

قوای وحشی شیطانه لعنت


این سناریو ۴۰ ساله ساخت غرب و اسراییل که هر زمان امریکایی‌ها تصمیم به ترک خاورمیانه میگیرند، آنها را دستپاچه کرده و در نتیجه وادار میسازد تا زنجیر نوکران ترک و عرب خود را باز کرده و آنان را بجون مردم بیگناه و بیدفاع انداخته و وادار به کشتار‌های هولناک از مردم منطقه- ترجیحا کرد ها، افغان‌ها و کلا ایرانی‌ تبار ها- کنند، آنچنان تکراری، کهنه و نفرت انگیز گشته که دیگر شنیدن آن دل و روده را بالا میاورد. 

 آمریکایی‌ها که هرچی‌ نفت و گاز در خلیج پارس بوده را به یغما برده، مصرف و یا ذخیره کرده و دیگر چیزی باقی‌ نمانده است، تصمیم به پس انداز منابع مالی‌ خود گرفته و در نتیجه قرار است که نیرو‌های اشغالگر و متجاوز و جنایتکار خود را از ایران بزرگ بیرون بکشند. و اروپایی‌ها را در منطقه تنها بگذارند. 

این خبر تلخ، بد و دردناک برای اروپایی‌های روانی‌ ضعیف که توسط چند پیر زن مکارِ رذلِ یار ابلیس و تعدادی منحرف جنسی‌(همجنسباز و بچه آزار)اداره میشوند ، آنچنان رنج آور است که آنها را از ترسِ تنهایی به تکاپو انداخته و در نتیجه و طبق معمولِ همیشگی، تروریست‌هایِ بیرحم عرب و ترکِ خر و شبکه تروریسیتی بنام ترکیهِ جنایتکارِ وحشی را جلو انداخته تا روستا‌ها و مردم بینوا و بیدفاعِ کرد را زیر آتش مرگبار گرفته و با کشتار آنها، و در نتیجه با رساندن این پیام که اگر پشت آنها خالی‌ شود، دنیا به آتش کشیده میشود، آمریکایی‌ها را از تصمیم خود باز دارند . و مانند چند بار گذشته آمریکایی‌ها همچنان در منطقه مانده و با بشقاب‌های جاسوسی، خبرچین و فضول خود، تروریست‌های اروپایی را که منطقه و مردم آنجا را به اسارت گرفته و هم میبرند و هم میکشند و هم ویران میسازند را زیر بال و پر خود بگیرد و از حرامزاده‌هایی‌ که نه تنها منابع مادی و گنج‌های مردم را میبرند، بلکه هویت آسیای مرکزی و یا ایران بزرگ را هم دزدیده و بنام خود زده و پز آنرا به مردم دنیا میدهند، را مانند ۴۰ ساله گذشته حمایت کند. 

در چند روز گذشته ده‌ها روستای کرد نشین دیگر و مردم بی‌ دفاع، زنان و کودکان و سالخوردهگان که جرمشان کرد بودن، و ثروتمند بودن سرزمین‌هایشان است، و یک قرن است که نسلکشی و محو سازی قومی میشوند، دوباره و دوباره زیر بمباران‌های جنایتکاران اروپایی و نوکر وحشی خود ترکِ حیوان قرار گرفته و کشتار و آواره میشوند. و اروپایی کثیفِ نفرت انگیز با پخش گسترده اخبار این جنایت، بقول خود، امریکایی‌ها را زیر فشار قرار میدهد. بیخبر از اینکه امریکایی‌ها مطابق همیشه تنها به پول فکر میکنند، و اگر قرار است که "اروپایی بمعنای واقعی‌ حرامزاده "(۱) بحضور غیر قانونی و جنایتکارانه خود در منطقه ادامه دهد، میبایستی سر کیسه را شل کرده و میلیارد‌ها پولِ "حق حساب" امریکایی‌ها را بپردازد. و کشتن صد‌ها هزار کرد و آواره ساختن میلیون‌ها مردم بیگناه، مانند ۴۰ سال گذشته، هیچگاه در نزد امریکایی‌ها پشیزی اهمیت نداشته و ندارد. 

پس‌‌ ای جانوران هولناک ابلیس منش،‌ ای اروپایی جنایتکارِ تروریست پرورِ دزدِ قاتل، دست در جیب کرده و پول‌هایی‌ را که با جنایت ، دزدی، قتل و غارت بیگناهان، جمع کرده‌اید را بکار گیرید، و دست از کشتار کرد‌ها بردارید تا بیش از این به جهنم واقعی‌ دچار نگشته اید. چرا که کشتار کرد‌ها دیگر علاج حضور متجاوزانه شما نیست. 

۳.۸.۹۷

به جان عمه ترامپ, فقط او نیست که تروریست است


بیش از ۶ سال است که از نوشتن جمله پرمعنا، واقعی‌ و قابل تفکر "تنها غربی‌ها تروریستند و ترور میکنند"، که برای اولین بار در آدمبرفی نوشته شد، می‌گذرد، و آدمبرفی امروز و پس از گذاشتن ۶ سال نه تنها هنوز بگفته خود پای بند و پایفشار بوده بلکه به اضافه کردن این جمله که "تنها احمق‌ها اینرا باور ندارد"، گفته خود را بسط داده و تکمیل می‌کند.

از دیروز (۲۴ اکتبر ۲۰۱۸) در اخباری که از امپراطوری رسانه‌ای و فاسد غربی مرتبا پخش میشود، داریم که تعدادی از دموکرات‌های آمریکا که در ضمن از مخالفان سرسخت رئیس جمهور فعلی‌ آمریکا، یعنی‌ دونالد ترامپ هم هستند، بسته‌های مشکوکی را دریافت کرده‌اند که اگر آنها را باز میکردند، منفجر شده و ترور میگشتند. سپس و همزمان با پخش این اخبار، بروی این واقعیت که اینهایی که هدف ترورِ تروریست‌ها قرار گرفته ا‌ند از مخالفان ترامپ هستند، اصرار شده و آنرا به اصطلاح رسانه‌های غربی، نئون ساخته (Highlight) و فاحش میسازند. وبطور غیرمستقیم این تفکر را در جامعه جهانی‌ جا میدهند که ترامپ و دار و دسته او، عاملان و مسببان این ترور‌ها میباشند. تا اینجای کار که میگوید: "عاملان ترور غربی‌ها میباشند"، قابل قبول است و در این واقعیت شکی‌ نیست. اشکال از اینجاست که این سناریو از زور تکرار، جدا پر و پوسیده شده و بیشتر باعث خنده است تا اینکه جدی گرفته شود.(۱) چرا که:

۱- اگر یکی‌ از این بسته‌ها موجب کشته شدن حسین اوباما، هلری کلینتون، جو بایدن و یا رابرت دونیرو که همگی‌ دمکرات و مخالف ترامپ هستند، شده بود، شاید این شک بوجود میامد که امریکایی‌های تروریست که به این عمل تروریستی دست زده ا‌ند، از طرفداران ترامپ و عاملان ترور میباشند. ولی‌ متاسفانه هیچکدام از این بسته‌ها عمل نکرده و کسی‌ کشته نشده و بنظر می‌رسد این تأتر بیشتر برای بدنام کردن ترامپ که هم اکنون به اندازه کافی‌ بدنام است، میباشد و نه ترور "بطور جدی" و آنهم ترور خودی ها!

۲- دیگر اینکه خوشبختانه پاسخی برای این پرسش نیست که: اگر ترامپ بطور واقعی‌ خواستار ترور مخالفان خود بود، چرا به این آشکاری و با این افتضاح دست به ترور آنها بزند؟ خوب مانند شاه ایران و یا استیو جابز و صد‌ها تن دیگر، که به راحتی‌ خوردن باقلوا و بسیار طبیعی ترور شدند، از وسائل محبوب اروپایی‌ها استفاده کرده و بدون سروصدا- سر آنها- را زیر آب میکرد!

بهرحال اینروزا خوراک تبلیغاتی دستگاه فاسد رسانه‌ای غربی، با این نمایش احمقانه فراهم گشته و همزمان جمله پر معنا، واقعی‌ و قابل تفکر "تنها غربی‌ها تروریستند و مخالفان را ترور میکنند"ِ آدم برفی را برای بار هزار، به اثبات می‌رساند.