آزادی چیست؟
براستی معنای آزادی چیست؟ احتمالا قضیه را میبایست برعکس ثابت کرد. یعنی ابتدا میباید "آزاد نبودن" را شرح داد.
وقتی کسی خطا و یا جنایتی مرتکب میشود، او را گرفته و در پشت میلههای زندان نگاه میدارند، تا آزادی زندگی کردن را از او بگیرند. تا دیگر نتواند به دلخوه خود روزگار بگذراند. مثلا وقتی ایرانیان در سال ۱۳۵۷ از روی ندانم کاری، در مورد خودشان جنایت انجام دادند، دچار فتنه ۵۷ شده و در قفس اسیر گشته و ۴۱ سال است که با اعمال شاقه روزگار میگذارنند. و در زندانی که زندانبانانشان دشمنان خونین آنها هستند، دلشان خوش است که زنده اند.
ایرانیان آزاد نیستند که به دلخواه خود از سرزمینشان لذت ببرند. زندانیانی هستند که مال و جانشان دست اجانب گرفتار آمده و بیگانگان هر بلایی که دلشان بخواهد بر سر آنان میاورند. این اسارت آنچنان وقیحانه و بیشرمانه اعمال میشود که گاهی دل دشمن هم بحال ایرانیان کباب میگردد.
ولی در مناطقی از دنیا، در برخی از جوامع، گفته میشود که آزادیهای فردی موجود است و آحاد آن جامعه میتوانند مطابق میل و سلیقه خود فکر کرده و عقیده داشته، سخن گفته و به طریق طبیعی ابراز وجود کرده (بنویسند، نقاشی کنند، بخوانند، بازیگری کنند، مجسمه سازی کنند، هنرمندی کنند، تظاهرات براه بیندازند و الاخر.) و روزگار خود را سپری کنند.
و گفته میشود که در این جوامع برای اینکه بحقوق فردی تک تک آحاد جامعه تعرضی نشود، قوانینی قرار داده شده که بر طبق آنها، افراد میبایستی عمل کرده و بدین ترتیب حقوق مدنی و آزادیهای فردی محترم داشته شود.
در جوامعی هم بجز قوانین از پیش نوشته شده، قوانین نانوشتهای هم موجود است که گاهی افراد آن جامعه آنها را پیش از قوانین نوشته شده، رعایت میکنند. مثلا در قانون نوشته نشده که فرزندان میبایستی احترام پدر و مادر خود را داشته باشند و به آنها رسیدگی کنند، ولی افراد اینگونه جوامع به قانون نانوشته "مراقبت از والدین"، آنچنان پایبندند که گاهی آنها را آورده و در کنار خود روزگار میگذراند.
و یا مثلا در قانون نیست که اگر همسایه تو عزادار است، تو نمیتوانی عروسی براه اندازی. ولی یک قانون نانوشته میگوید که انسانیت و شرف آدمی، اجازه نمیدهد که نسبت به غم دیگران آنچنان بی اعتنا و بیخیال باشیکه همزمان ارکستر آورده و خوشگلا باید برقصند، برپا کنی.
بطور خلاصه آدما چون در کنار هم زندگی میکنند، چه بخواهند و چه نخواهند، با یکدیگر روبرو میگردند، چشم در چشم هم میشوند، با هم رفت و آمد دارند، بشین و بخور و بخواب و بقول سعدی کبیر، در گرمابه و گلستان و سفر و حضر در کنار یکدیگرند، و باز بقول فروخی
تا تو اندر حضری من بحضر پیش توام
تا تو اندر سفری با تو من اندر سفرم .
در نتیجه نمیتوان در یک جامعه انسانی و در سطحی گسترده تر در دنیایی با ۷ میلیارد آدم که از طروق متفاوت با یکدیگر ملاقات و برخورد دارند، داد و ستد میکنند، میجنگند، المپیک و مسابقات هنری جهانی راه میندازند، حتی ملکه زیبائی انتخاب میکنند، بطور کلی در این دهکده جهانی نمیتوان دم از آزادی مطلق زد. نمیشود برای همسایهای که داغدار است، جک تعریف کرد و گفت: ناپلئون را میشناسی؟ آخرش مرد، هیتلر را چی؟ اونم مرد، بابای توام که.....
مفهوم آزادی در دنیای کنونی، توحش اخلاقی و غار نشینی کرواتی نیست، همانگونه که رعایت حال آدما، گذاشتن از آزادی خود نیست.
وقتی کشوری که درحال جنگ با ویروس خطرناکی است و صدها تن از افراد خود را از دست داده و داغدار است و هنوز هم افراد اینجا و آنچه مانند برگ به زمین افتاده و میمیرند، نمیشود با او مزاح کرد، چه برسد که برایش جک هم بسازی! و بعد دست جلو را هم بگیری و بگویی من در خانه خودم آزادم که بدون رعایت حال تو، به تو بخندم! و تو چه حقی داری که بمن بگویی که من چکنم و چه نکنم!
و این اتفاقی است که متاسفانه در هفتههای گذشته در رابطه با دانمارک و چین افتاد. یک روزنامه دانمارکی با کشیدن نقش ویروس بجای ستاره بر روی پرچم چین در خبری اعلام کرد که چین دچار ویروس خطرناکی شده است. سفارت چین به اینکار اعتراض نموده و آنرا بیشرمانه و خبیثانه و بدون رعایت و اصول تربیت و خالی از شئونات انسانی نامید و خواستار عذرخواهی مدیر روزنامه از ملت چین گشت. مدیر روزنامه نه تنها عذر خواهی را رد کرد، بلکه مدعی شد که چین بدلیل قدرتمندی، در صدد دخالت در ارزشهای دانمارکی شده و پایِ را بیش از گلیم خویش دراز نموده و در آزادی بیان کشور دانمارک دخالت بیجا کرده است.
اینکه در دانمارک آزادی بیان وجود دارد و یا خیر و آیا شامل همگان میشود، و یا فقط دانمارکیها و دوستانشان از چنین حقی برخوردارند و وقتی پایِ دیگران در میان باشد، چه کشکی چه پشمی، بماند،
ولی پرسش اینجاست که آیا در این دهکده جهانی میتوان با کشوری داد و ستد میلیاردی داشت، روزانه به خانه یکدیگر سفر کرده و حظ برد، در میادین ورزشی با یکدگر پنچه افکند، تبادل علم و تکنولوژی نمود و دیگر برخوردهای انسانی و جهانی داشت و سپس بیخیال از غم آنها، درست در لحظاتی حساس، به غرور ملی آنان اینچنین تاخت و تاز نمود و توهین کرد؟ و اسمش را آزادی بیان گذاشت؟
خوب نتیجه این میشود که یک میلیارد و نیم انسان را از خود بیزار نموده و آنها هم به تلافی پرچم و یا غرور ملی دانمارکی را به زیر میکشند. و اگر دانمارکیها چینیها را میشناختند، میدانستند که کینه یک چینی از شتر چیزی که کم ندارد، هیچ، یک چینی توهین به همه چیز را تحمل میکند بجز اینکه غرورش را جریحه دار کنند. و پرسش نهایی اینکه اصولا از اینکار چه حاصلی بدست میاید، حتی اگر قبول کنیم که به تحریک اربابان، این عمل صورت گرفته باشد. و در انتها اینکه چرا احمق کند کاری که باز آرد پشیمانی؟