نمایشنامه تدبیر از نویسنده و فیلسوف آلمانی
از نظر من
یکی از بهترین آثار برتولت برشت همین نمایشنامه است. نمایشنامه تدبیر اثر برشت برای براندازی نظامی عقبمانده و ظالم نسخه و دستور عملی مهم و کارساز میدهد.
یاداشتهای من از کتاب:
-خیلی از مردم پر از شور انقلابند ولی فقط چندی سواد دارند.
-آمدهایم به نادانان دانش بدهیم تا وضع خود را بفهمند، برای رنجبران آگاهی طبقاتی بهمراه داریم، و به آگاهان تجربه مبارزه انقلابی را میآموزیم.
-کسی که برای نظام نوین میجنگد، باید قدرت جنگیدن داشته باشد و قدرت داشت باشد که نجنگد. حقیقت را بگوید و بتواند حقیقت را پنهان کند. خدمتگزار باشد و از خدمت سرباز زند. پایبند قول خود باشد و بقول خود عمل نکند. به استقبال خطر برود و از خطر بپرهیزد. خود را بشناساند و باز ناشناس شود. آنکه برای نظام نوین میجنگد از تمام صفتهای خوب فقط یکی را دارد، همان که برای نظام نوین میجنگد!
-برای گرسنگان خوراک نداشتیم ولی برای نادانان دانش آوردیم. پس از ریشه فلاکتها حرف زدیم، فلاکت را نابود نکردیم بلکه از نابود کردن ریشه فلاکتها گفتیم.
-رفیق جوان دلش برحم میاید و بجای اینکه آنها را وادار کند که خواستهای خود را مطرح کنند که همانا کفشهایی است که زیرش ٔپل دارد و به درد کشتی کشی میخورد، با گذاشتن سنگ جلو پای آنها کمک میکنند، که آنها بتواند پایشان را روی آن سنگ بگذارند و از جایشان بلند شوند. بعد که بمقصد میرسند، رفیق جوان سعی میکند که به کارگران یاد بدهد که خواستهٔ خود را از صاحبکار که کفشهای ٔپل دار است را مطرح کنند. ولی کارگران رفیق جوان را دیوانه و احمق خطاب میکنند و صاحبکار او را بخاطر ایجاد اغتشاش به پلیس تحویل میدهد!
-رفیق جوان میگوید چه نفرت آور است زیبایی این سرود که باربران میخوانند تا مشقت کارشان را فراموش کنند. رفیق جوان فهمید که احساسات را جدا از عقل بکار برده است.
اما مگر درست نیست که هرجا ضعیفی رنج میبرد از او حمایت کنیم و استثمار شدگان را در مشقات هر روزهشان یاری دهیم؟ کاری که رفیق جوان کرد کمک واقعی بکارگران نبود، حتی با گذاشتن سنگ جلو پای آنها مسیر مبارزه رو عوض کرد. کارگر نیاز دارد خودش به آگاهی برسد.
-خردمند آن نیست که خطا نکند، بلکه خردمند کسی است که بداند چطور، خطایی را بیدرنگ اصلاح کند.
-در کارخانه نساجی یا پارچه بافی رفیق جوان مسول پخش کردن اعلامیه میشود، ولی کارش را اشتباه انجام میدهد و شروع به ارشاد پاسبان یا کسی که پول میگیرد تا با مخالفان مبارزه کند، میکند، در نتیجه دو کارگر مجبور میشوند کارگر را بکشند و همین باعث میشود که رفیق جوان بجای پخش اعلامیه پنهان شود.
-پرسشی که مطرح میگردد، اینستکه: مگر نباید جلو ظلم را گرفت؟ (همانکاری که رفیق جوان کرد. چراکه پاسبان میخواست یکی از کارگران را بجرم داشتن اعلامیه با خود ببرد و رفیق جوان با پاسبان درگیر شد). جواب اینستکه او راه را بر ظلم کوچکی بست درحالیکه ظلم بزرگ هنوز ادامه داشت.
-تو چیزی نداری که از دست بدهی، اینرا که فهمیدی، دیگر تمام تفنگهای پلیس هم حریفت نیست.
-بما کمک کنید تا بخودتون کمک کرده باشید، در راه همبستگی بکوشید.
-کار روزانه ما مبارزه با متحدان قدیم بود، ناامیدی و تسلیم
جنگی بین سرمایدارن بوجود آمده و مبارزین میخواهند از این جنگ بسود خودشان استفاده کنند. پس رفق جوان را پیش یکی از ثروتمندترین تجار میفرستند تا او را با مبارزان متحد کند. تاجر با افتخار از ظلمی که بکارگران میکند, داد سخن میدهد. و رفیق جوان عصبانی میشود و با او نهار نمیخورد و او را تحقیر میکند و به این ترتیب با نتیجه عکس برمیگردد.
سؤالی که مطرح میشود اینست: مگر شرافت والاترین گوهر انسانی نیست؟ جواب: خیر!
-حقطلبان با همه کس مینشینند تا حق را بکرسی بنشانند
-کدام داروست که بکام مریض میرنده ناگوار بیاید؟(برای مریضی که در حال مرگ هست، گوارا و ناگوار معنی ندارد).
-بکدام پستی است که تن نمیدهی تا پستی را نابود کنی؟
فرصتی دست داده سرانجام تا جهان را دگرگون کنی
کدام آلودگیست که دست بدان نمیبری؟
کیستی تو؟
در منجلاب غوطهور شو، جلاد را در آغوش بگیر، اما
جهان را دگرگون کن که نیازمند آنست.
-سپس مجبور میشن که رفیق جوان را با تیر بزنن و جسدش را در آهک بندازند، چون رفیق جوان بیکاران را بشورش برمیانگیزد، شورشی که از قبل نظام آنرا خود طراحی کرده، و این شورش باعث کشته شدن نیرهای انقلاب میشه.
رنج کشیدن تنها کافی نیست
آدم به تنهای دو چشم دارد
حزب با هزاران چشم میبیند
حزب هفت کشور را میبیند
آدم به تنهای یک شهر را میبیند
آدم به تنهای یک دم زنده است
ولی حزب عمر دراز دارد
آدم به تنهایی نابود میشود
ولی حزب ممکن نیست نابود شود
چونکه سپاه پیشاهنگ توده هاست ومبارزهاش را به پیش میبرد با روشهای اندیشمندان قدیم که از شناخت، واقعیت حاصل شدهاند.
-در گوشه امن و ماهها فرصت اندیشه، یافتن راه درست آسان است ولی ما، فقط پنج دقیقه فرصت داشتیم، و رو در روی ارتش دشمن فکر میکردیم.
-کسی که نا امیدان را یاری میدهد در ردیف اراذل و اوباش قرارش میدهند و مائیم اراذل و اوباش این جهان
ماموریت شما پیرزمندانه به انجام رسید
مکتب اندیشمندان قدیم را
بمیان مردم بردید و الفبای نظام جدید را
نادانان را دانش دادید تا وضع خود را بفهمند
رنجبران را آگاهی طبقاتی آموختید
و تجربه انقلاب را در دست آگاهان نهادید
آنجا هم انقلاب به پیش میرود
و آنجا هم صف رزمندگان نظام گرفته است
ما از شما رضایت داریم
گزارش شما نشان میدهد
چه بسا کارها لازم است تا جهان دگرگون شود
خشم و سرسختی، دانش و طغیان و اعتراض
عمل سریع و تفکر عمیق
صبر و تحمل خونسردانه، پافشاری بی منتها
فهمیدن تک تک رویدادها و فهمیدن مجموعه رویداد ها
تنها با آموختن واقعیت است که میتوانیم واقعیت را دگرگون کنیم.