یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد.
باباطاهر
از آمدن بهار و از رفتن دی
اوراق وجود ما همی گردد طی
می خور مخور اندوه که فرمود حکیم
غمهای جهان چو زهر و تریاقش می.
خیام
کس مشکل اسرار اجل را نگشاد
کس یکقدم از دایره بیرون ننهاد
من مینگرم ز مبتدی تا استاد
عجزست بدست هرکه از مادرزاد.
خیام
زان پیش که بر سرت شبیخون آرند
برگوی بتا تا می گلگون آرند
تو زر نی ای غافل نادان که ترا
در خاک نهند و باز بیرون آرند.
خیام
دهقان قضا بسی چو ما کشت و درود
غم خوردن بیهوده نمیدارد سود
پر کن قدح می بکفم درنه زود
تا باز خورم که بودنیها همه بود.
خیام
تاچند اسیر رنگ و بو خواهی شد
چند ازپی هر زشت و نکو خواهی شد
گرچشمه زمزمی وگر آب حیات
آخر بدل خاک فرو خواهی شد.
خیام
هرکس که سلامتست و نانی دارد
ازبهر نشست آشیانی دارد
نه خادم کس بود نه مخدوم کسی
گو شادبزی که خوش جهانی دارد.
خیام
چون روزی و عمر بیش و کم نتوان کرد
دل را بکم و بیش دژم نتوان کرد
کار منو تو چنانکه رای منو تست
از موم بدست خویش هم نتوان کرد.
خیام
برچرخ فلک هیچ کسی چیر نشد
وز خوردن آدمی زمین سیر نشد
مغرور بدانی که نخوردهست ترا
تعجیل مکن هم بخورد دیر نشد.
خیام