‏نمایش پست‌ها با برچسب ما هیچ ما نگاه. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب ما هیچ ما نگاه. نمایش همه پست‌ها

۶.۸.۹۸

ترس وارد ترکیب سنگها میشد


سالِ میان دو پلک را
ثانیه هایی شبیه راز تولد
بدرقه کردند

کم کم در ارتفاع خیس ملاقات
صومعه نور ساخته میشد

حادثه از جنس ترس بود
ترس وارد ترکیب سنگها میشد

حنجره ای در ضخامت خنک باد
غربت یک دوست را زمزمه میکرد

از سر باران تا ته پاییز
تجربه های کبوترانه روان بود

باران وقتیکه ایستاد
منظره اوراق بود

وسعت مرطوب
از نفس افتاد
قوس قزح در دهان حوصله ما آب شد.

چکامه اکنون هبوط رنگ، کتاب
ما هیچ ما نگاه – سهراب سپهری


۲۷.۷.۹۸

پیداست که باید بود


باران
اضلاع فراغت را میشست
من با شنهای مرطوب عزیمت بازی میکردم
و خواب سفرهای منقش میدیدم
من قاتی آزادی شنها بودم
من دلتنگ بودم


در باغ یک سفره مانوس
پهن بود
چیزی وسط سفره

شبیه ادراک منور
یک خوشه انگور
روی همه شایبه را پوشید
تعمیر سکوت
گیجم کرد


دیدم که درخت، هست
وقتی که درخت هست
پیداست که باید بود
باید بود
و رد روایت را
تا متن سپید
دنبال کرد
اما
ای یاس ملون.


چکامه وقت لطیف شدن، از کتاب ما هیچ ما نگاه

سهراب سپهری

Ey Shokat Boodanam

۲۵.۷.۹۸

دیدم در چند متری ملکوتم


زن دم درگاه بود 
با بدنی از همیشه های جراحت
رفتم نزدیک 

 چشم مفصل شد
حرف بدل شد به پر به شور به اشراق
سایه بدل شد به آفتاب


رفتم قدری در آفتاب بگردم
دور شدم در اشاره های خوشایند
رفتم تا وعده گاه کودکی و شن
تا وسط اشتباه های مفرح
تا همه چیزهای محض
رفتم نزدیک آبهای مصور
پای درخت شکوفه دار گلابی
با تنه ای از حضور
نبض میآمیخت با حقایق مرطوب
حیرت من با درخت قاتی میشد
دیدم در چند متری ملکوتم
دیدم قدری گرفته ام
انسان وقتی دلش گرفت
از پی تدبیر می رود
من هم رفتم
رفتم تا میز
تا مزه ماست

تا طراوت سبزی
آنجا نان بود و استکان و تجرع
حنجره میسوخت در صراحت ودکا

باز که گشتم
زن دم درگاه بود
با بدنی از همیشه های جراحت
حنجره جوی آب را
قوطی کنسرو خالی
زخمی میکرد.


چکامه "نزدیکِ دور ها" کتاب ما هیچ ما نگاه، سهراب سپهری


۲۰.۷.۹۸

ای شور‌ ای قدیم



صبح
شوری ابعاد عید 

ذایقه را سایه کرد
عکس من افتاد در مساحت تقویم
در خم آن کودکانه های مورب
روی سرازیری فراغت یک عید
داد زدم
به چه هوایی
در ریه هایم وضوح بال تمام پرنده های جهان بود
آنروز
آب چه تر بود
باد بشکل لجاجت 

متواری بود
من همه مشقهای هندسیم را
روی زمین چیده بودم
آنروز
چند مثلث در آب غرق شدند
من گیج شدم
جست زدم روی کوه نقشه جغرافی
آی هلیکوپتر نجات
حیف
طرح دهان در عبور باد بهم ریخت
ای وزش شور

ای شدیدترین شکل
سایه لیوان آب را
تا عطش این صداقت متلاشی
راهنمایی کن.

چکامه‌ "ای شور‌ ای قدیم"، کتاب "ما هیچ ما نگاه"، سهراب سپهری