‏نمایش پست‌ها با برچسب ۹-۸ بهشت - سرود ۷ تا ۱۷. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب ۹-۸ بهشت - سرود ۷ تا ۱۷. نمایش همه پست‌ها

۱۵.۷.۹۳

سروده هشتم بهشت، کمدی الهی دانته ادامه ۱


کارلو Carlo( به فرانسه شارل Charles )، شارل دانژوی اول که بر اثر اجحافات او و مالیات‌های سنگینی‌ که برای تهیه ساز و برگ سپاه و حمله به امپراطوری پارس‌ها وضع کرده بود، منجر به شورش اهالی سیسیل گشت، و سیسیلی‌ها دست بقتل عام فرانسویان زدند که از ۳۱ مارس تا ۲۸ آوریل سال ۱۲۸۲ میلادی یعنی‌ یک ماه تمام ادامه یافت و فقط دو نفر فرانسوی توانستند از آن جان سالم بدربرند. این قتل‌عام در تاریخ اروپا معروف است ( تاریخ اروپا مملو از قتل‌عام‌های معروف میباشد) و آثار هنری بسیاری برزمینهٔ آن پدید آمده که از آن جمله میتوان اپرای وردی Verdi و تراژدی کازیمیردلاوینی Casimir Delavigne را نام برد. پالرمو Palermo، شهر معروف سیسیل که شورش و قتل‌عام با شعار مرده باد،  و یا مرگ بر فرانسویان از آنجا جرقه زده شد.

دراینجا دانته شرح مبسوطی از این قسمت از تاریخ ایتالیا و فرانسه را که نه‌ بند و بیست و هفت مصرع را شامل میشود، داده که خلاصه آن چنین است:

روح شارل مارتل Charles Martel ( به ایتالیایی کارلو مارتلو Carlo Martello ) پسر شارل دانژوی دوم است، او در سال ۱۲۷۱ متولد شد و در ۱۲۹۰ به پادشاهی مجارستان رسید و در ۱۲۹۵ یعنی‌ در ۲۴ سالگی در شهر ناپل مرد. یکسال پیش از آن به فلورانس رفته بود و در آنجا با استقبال گرمی‌ مواجه شده و مورد علاقه‌ مردم این شهر قرار گرفته بود و در همین سفر خود با دانته از نزدیک آشنا شده بود، وی که با دانته سخن می‌گوید چنین شرح سخن میدهد:

"تا آن وقت که ولیعهد بودم همهٔ مللِ تابع پدرم به من علاقه‌ بسیاری داشتند، چنانکه قلمرو پروونس ( جنوب شرقی‌ فرانسه) و قلمرو ناپل و کشور مجارستان در انتظار پادشاهی من بودند ( از این نواحی، دو قلمرو پروونس و ناپل بخاندان فرانسوی تعلق داشت و تخت و تاج مجارستان از راه پیوند زناشویی نصیب شارل میشد) و شاید سیسیل نیز هنوز متعلق بخاندان ما مانده بود، اما ناپختگی و سوئ اداری پدر بزرگ من باعث شد که مردم پالرمو دست به شورش و قتل عام زنند و بانگ "مرده باد فرانسویان" بردارند و این جزیره را از چنگ ما بدر آورند. و اگر برادر من که اکنون در دربار اسپانیا بصورت گروگان بسر میبرد، پس از مرگ پدر ما، و تصدی تخت و تاج، افسران و درباریان طماع کاتالونیا را با خود همراه ببرد، اینان مردم ناپل را نیز جری خواهند کرد و به عصیانی نظیر عصیان سیسیل واخواهند داشت."

تو مرا آکنده از شادکامی کردی، اما چون این سخنانت مرا دچار شکی کرده اند، بمان بفهمان که چگونه از شیرینی‌، تلخی‌ تواند زاد؟ ( اشاره به گفته شارل مارتل در بارهٔ برادرش "روبر" که طبع خسیس او از طبیعی گشاده دست زاده شده بود!

خیری که ( خداوندی که) همی‌ آن قلمرو را که تو بدان بالا می‌روی بگردش می‌آورد و ارضا می‌کند،( بهشت و افلاک نه‌ گانه آن)، چنان عمل می‌کند که معصیت ربانی او درین اجسام بزرگ بصورت نیرویی عامله درمییاد ( یعنی‌ خداوند قدرت کامل خود را از راه فرستادن اجسام بزرگ بر روی زمین اعمال می‌کند، در اینجا دانته اشاره دارد به شهاب سنگ‌های عظیمی‌ که پی‌ در پی‌ بر زمین فرود آمده و بر زمین اصابت کرده و خرابکاری انجام میدهند، در یکی‌ از این فرود آمدن ها، شهاب سنگ عظیمی‌ به مرکز امپراتوری پارس‌ها اصابت کرده و قسمت اعظم این امپراتوری را از بین میرود و رومیها و اعراب و دیگر بربر‌های وحشی که دور تا دور مرز‌های ایران به گدایی، آوارگی و راهزنی مشغول بودند، به باقیمانده این امپراطوری ریخته و بازماندگان را میکشند، اسیر میکنند، و چپاولی انجام میدهند که نظیرش دیگر صورت نگرفته است، نفتی‌ که در زیر زمین ایران خوابیده شاهدی بر اصابت شهاب سنگ‌های بزرگ به منطقه ایران است. و بر خلاف آنچه که احمق‌ها گفته‌اند، این نفت ریشه گیاهی‌ و حیوانی‌ ندارد، و ناشی‌ از برخورد شهاب سنگ‌های بزرگ است که در اثر برخورد با زمین هر چه سر راه خود بوده ذوب کرده است. )

دانته می‌گوید، خداوند آدمیان را با باریدن شهاب سنگ‌ها بر سرشان مجازات می‌کند.... و با بینش پایین مذهبی‌ خود میپندارد وقایع طبیعی ناشی‌ از اراده خداوند است.



۱۳.۷.۹۳

سرود هشتم بهشت، کمدی الهی دانته


فلک سوم: فلک زهره
ارواح عاشق

دانته همچنانکه بیخبرانه از فلک ماه به فلک عطارد بالا رفته بود، اینبار نیز بی‌ آنکه خود متوجه شود از فلک عطارد بفلک زهره، یعنی‌ سومین فلک پیرامون زمین بالا میرود و فقط از روی افزایش درخشندگی چهره بئاتریس متوجه این صعود خود میشود.

این افزونی فروغ معلول نزدیکی‌ بیشتر بئاتریس ( مظهر حقیقت) با ذات الهی ( حقیقت مطلق) است و از لحاظ تمثیلی نشان آنست که دانته ( مظهر آدمی‌، خطا) یک مرحله دیگر در راه تزکیه نفس، و نزدیکی‌ به صفای کامل پیش رفته است.

این فلک خاص ارواحی است که باید آنها را " ارواح عاشق" نامید، و طبعاً همین جنبه آنهاست که در فلک زهره جایشان داده است. ولی‌ دانته فقط در سرود بعد به احوال ایشان پی‌ میبرد. این ارواح عاشق کسانی‌ هستند که در حیات زمینی‌ خود بیش از هر عامل دیگر فلکی، تحت نفوذ زهره که کارش عشق آفرینی است قرار داشته اند. منتها این عشق را بموقع متوجه تنها هدفی‌ که واقعا شایسته عشق است، یعنی‌ متوجه عشق به خداوند کرده‌اند. این ارواح هنوز نشان مبهمی از قالب زمین خود دارند، ولی‌ تشخیص مشخصات چهره آنها در فروغ شدیدی که از آن برمیتابد امکان پذیر نیست.

این سرود به دو قسمت مجزا تقسیم میشود، که اولی‌ آکنده از خاطرات زمینی‌ است، در صورتیکه قسمت دوم جنبه‌ فلسفی‌ دارد، و در آن روحی‌ که با دانته طرف گفتگوست معمای نفوذ افلاک را در روحیات بشر برای او حل می‌کند. ( کپی مستقیم از کتب ایرانی‌)

دانته در کتاب ضیافت خود در بارهٔ این ستاره و مفهوم تمثیلی آن می‌نویسد: " آسمان زهره را در میان علوم مختلف میتوان از لحاظ دو جنبه‌ اختصاصی آن با علم "معانی بیان" مقایسه کرد: یکی‌ درخشندگی و جلوه‌گری آن که این ستاره را از لحاظ تماشا زیباترین و مطبوع‌ترین جمله اختران قرار داده است، و دیگر تجلی‌ آن در دو موقع مختلف پیش از صبح و بعد از غروب،

و این هر دو صنعت در علم معانی بیان است، زیرا که این علم هم دلپذیرترین و شیرین‌ترین علوم است و هم بدو صورت مختلف جلوه می‌کند، صبح وقتی‌ که عالم معانی بیان برای شنوندگان خود سخن می‌گوید و شب وقتی‌ که وی خود با کاغذ و قلم سر و کار دارد."

در بارهٔ ستارهای زهره و تاثیری که این ستاره از لحاظ سعد و نحس و از نظر خصایص مختلف در سرنوشت و روحیه مردم جهان دارد، بوتی از قول منجمین ایرانی‌ می‌نویسد: زهره کوکبی است سرد و مرطوب و با طبیعتی سست و آرام، صفات و مشخصات اشخاصی‌ که در زیر آن بدنیا میاید و مربوط بدانند، عبارتند از : زیبایی و جمال پرستی، آزاد فکری و دوری از تعصّب، بردباری، جاذبه و ملاحت، آرستگی در رفتار، علاقه بلباس و زینت‌های طللا و نقره، فروتنی در برابر دوستان، حسن معاشرت، علاقه به آواز و موسیقی، میل به خوشگذرانی و شادمانی، شوق رقص و ساز، علاقه به استعمال عطر و روغن‌های معطر، استعداد ساختن آهنگ و آواز‌های نشاط انگیز، زبر دستی‌ در بازی شطرنج، میل به تنبلی و فرار از مسئولیت، می‌‌پرستی، شهوترانی، علاقه به زنان، پیمان شکنی و سست عهدی، لاا ابالیگری و بیقیدی، محبت به کودکان، امردبازی، استحکام بدنی، سستی روح، علاقه‌ بسیار بخوراک و لذت جسمانی‌، حق طلبی و عدالت دوستی‌، نیکوخواهی و نوع پروری."

۳.۷.۹۳

کمدی الهی دانته، سرود هفتم بهشت ادامه


زیرا که خداوند با عطای ذات خود ، برای آنکه آدمی‌ را امکان برپای خواستن دهد، بیش از آن آزادمنشی کرد که فقط او را از گناهش بخشیده باشد ( یعنی‌ خداوند فقط از در بخشایش گناه بشر برنیامد، بلکه برای باز خریدن این گناه، ذات و روح خودش را که در قالب عیسی تجلی‌ کرده و بر روی زمین فرستاده شده بود، قربانی کرد.)

و اگر پسر خداوند خود را تا بحد حلول در جسم آدمی‌، تنزل نداده بود، جملهٔ وسایل دیگر از لحاظ عدالت نارسا بود. ( اشاره به حلول روح خدایی عیسی در قالب بشری که اساس مبحث معروف در آئین مسیح است)

همین مطلب را مولانا در مورد، موسی‌، عیسی، نوح، محمد مصطفی، حضرت علی‌ و حلاج می‌گوید و اشاره می‌کند که قسمتی‌ کوچکی از ذات خداوندی در این افراد به شکل انسانی‌ ظهور کرده است و آنچه که بر این افراد رفته در واقع ظلم بشری نسبت به لطف ایزدی بوده است. مولانا میفرماید:

منصور نبود آن كه بر آن دار بر آمد.... نادان به گمان شد!


و مفصل ترش چنین است:


۱۳.۵.۹۳

کمدی الهی سرود هفتم بهشت.....ادامه


اکنون خوب به استدلال من توجه کن: این طبیعت بدان صورت که درآمیخته با آفریدگار خویش آفریده شد، پاک و نکو بود، اما با خطایی از بهشت رانده شد، زیرا که از جاده حقیقت و سرنوشت و طبیعت خویش دوری گزیده بود.

ولی‌ اگر این جنبه‌ دیگر در نظر گرفته شود، که آنکه این طبیعت با او درآمیخته بود، و متحمل این چنین کیفری شد کدامین کس بود، مٔسلم میشود که هیچ کیفری چنین ظالمانه نبوده است! ( یعنی‌ اگر شهادت عیسی را از این جنبه مطالعه کنیم که درست آن جسمی‌ به بالای صلیب کشانیده شد، که در آن روحی‌ چون روح عیسی جای داشت، در خواهیم یافت که این بزرگترین ظلمی بود که در تاریخ جهان شده بود.)

از این رو است که از یک عمل، دو نتیجه مختلف حاصل گردد:

- مرگی واحد

- هم خدای را پسند افتاد و هم یهودان را ( یعنی‌ از شهادت عیسی هم خدای راضی‌ شد ( از آن جهت که خدا بر اثر این فداکاری عیسی توانست دوباره نوع بشر را مشمول رحمت خود کند) و هم یهودان ( که توانستند کینه و حسد خود را با قربانی کردن پیغمبر بیگناه خدا ارضأ کنند)

و "با چنین مرگی زمین به خویش لرزید و آسمان آغوش‌ بگشود". ( اشاره به زمین لرزه‌ای که در لحظه مرگ عیسی روی داد.... آسمان آغوش‌ بگشود.... نقل از سنّ توماس اکیناس: " با مرگ عیسی دروازهای قلمرو آسمان‌ها بر روی ما گشوده شد."

۲۲.۴.۹۳

سرود هفتم بهشت کمدی الهی دانته


آسمان دوم: فلک زهره
ارواح کوشا و نیکو کار

این سرود نیز همچنان در فلک زهره می‌گذرد. همانطوری که سرود پیشین اختصاصا صورت تاریخی‌ داشت و کّل تاریخ روم را بازگو میکرد، این سرود تقریبا اختصاص به صورت فلسفی‌ دارد. در این سرود بئاتریس سه مشکل و معمای فلسفی‌ را که برای دانته پیش آمده، بطرز استدلال خاص قرون وسطایی که در مدارس زمان دانته معمول بود و غالباً با طرز فکر منطقی‌ بسیار نامانوس و ناسازگار است حل می‌کند و در لفافه این سخنان بئاتریس، دانته عقاید مذهبی‌ و فلسفی‌ خود را در باره جبر و اختیار بشر و خطا و لزوم اعتقاد به معاد و رستاخیز و تقسیم مخلوقات جهان به دو دسته‌ی فساد ناپذیر و فساد پذیر ، یعنی‌ دو دسته‌ی فانی و ابدی، تشریح می‌کند.

سرود هفتم:

آن حس احترامی که برای بئاتریس سراپای مرا فرا می‌گیرد، سر مرا همچون کسیکه در حال خواب رفتن باشد، ‌خم میکرد.

آن کس که از زنی‌ زاده نشده ( آدم، کیومرث در شاهنامه)، برای آنکه وجود لگامی نجات بخش را بر آن قوه‌ای که می‌طلبید، گردن ننهاده باشد، خویش را مطرود کرد و با این کار، جمله اعقاب ( نسل‌های بعد )خود را نیز به لعنت کشانید. ( یعنی‌ آدم بجرم اینکه حاضر نشد برای قوهٔ اراده خود ( قوه‌ای که می‌طلبید) قید و بندی قائل شود ( یعنی‌ از فرمان خداوند که او را از خوردن میوهٔ‌‌ شجره ی ممنوعه نهی کرده بود، اطاعت کند) باعث لعنت خود و طرد شدن خویش از بهشت و از این راه تمام نوع بشر را از بهشت بیرون راند. به همین دلیل همچنانکه بوساطت یک آدم گناهکار، گناه داخل جهان گردید، موت بر همهٔ مردم طاری گشت، زیرا که همه گناه کردند، و چنانکه در آدم می‌میرند، در مسیح همه زنده خواهند شد.)

گناه آدم باعث آمد که نوع بشر در آن پایین قرن‌های بسیار با عجز و خطای گران گذرانید، تا آنکه کلام خدا میل فرود آمدن کرد و بدانجا فرود آمد که در آن تنها با قدرت ازلی، آن طبیعتی را که از آفریدگار خود دوری گزیده بود با وجود خویش درآمیخت. ( یعنی‌ مسیح بر روی زمین فرود آمد و در آنجا طبیعت انسانی‌ را که بر اثر گناه آدم از تماس با خداوند محروم شده بود، با طبیعت الهی خود درآمیخت و بصورت جسمانی و بشری متجلی کرد. برخی‌ از مفسرین "آنجا" را اشاره به بطن مریم و عشق ازلی را روح‌القدس دانسته اند. و در این صورت مفهوم این سخن این‌است که نوع بشر با خطاکاری بسر می‌برد تا آنکه روح عیسی در رحم مریم جای گرفت و در آنجا بدست روح‌القدس صورت بشری پیدا کرد و بجهان آمد.

این طبیعت بدان صورت که درامیخته با افریدگارخویش آفریده شد، پاک و نکو بود، اما با خطا از بهشت رانده شد، زیرا که از جاده حقیقت و سرنوشت خویش دوری گزیده بود. لاجرا اگر کیفری که از راه صلیب صورت گرفت با طبیعتی که در معرض این کیفر قرار گرفته بود، پا به پای سنجش نهاده شود، روشن میشود که هرگز کیفری چنین عادلانه اعمال نشده است. ( یعنی‌ اگر شهادت عیسی را از این جنبه مورد توجه قرار دهیم که جسم بشری او را به صلیب کشیدند، این مکافات را بسیار عادلانه خواهیم دانست، زیرا که همین طبیعت و جسم بشری بود که مرتکب گناه شده و از خداوند دوری گزیده بود)