از من برای خود چه بتی ساختی رفیق ؟
یعنی مرا دوباره تو نشناختی رفیق؟
من پادشاه ارتش بازنده بودم و
مانند من شدی و تو هم باختی رفیق
از دوستی من به تو غم می رسد فقط
خود را به رنج و دردسر انداختی رفیق
من در دیار شعر پریشان شدم تو هم
مثل خودم به شهر غزل تاختی رفیق
تاوان دوستی دل بی کس من است
تاوان و قیمتی که تو پرداختی رفیق
محتشم فتحی آذر
یعنی مرا دوباره تو نشناختی رفیق؟
من پادشاه ارتش بازنده بودم و
مانند من شدی و تو هم باختی رفیق
از دوستی من به تو غم می رسد فقط
خود را به رنج و دردسر انداختی رفیق
من در دیار شعر پریشان شدم تو هم
مثل خودم به شهر غزل تاختی رفیق
تاوان دوستی دل بی کس من است
تاوان و قیمتی که تو پرداختی رفیق
محتشم فتحی آذر