‏نمایش پست‌ها با برچسب ایرج میرزا. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب ایرج میرزا. نمایش همه پست‌ها

۲۱.۸.۹۶

بچه در قنداق و آخوند در وطن

چونی، وقتی‌ یکی‌ از خونین‌ترین دشمنانت میشود رییس جمهورت و
برای مال و جان و آینده فرزندان و میهنت تصمیم می‌گیرد؟

کارگر در زیر کار و دخترک در زیر یار
هردو مینالند اما این کجا و آن کجا

یک منار در اصفهان و یک منار زیر پتو
هر دو جنبانند اما این کجا و آن کجا

دختر دروازه غار و دختر دریا کنار
هردو عریانند اما این کجا و آن کجا

نو عروس در حجله و جنگجو در کاروزار
هردو خونینند اما این کجا و آن کجا

بند تنبان فاطی و کرست لی لی خانوم
هردو چسبانند اما این کجا و آن کجا

نیزه داران در مصاف و بیضه داران در لحاف
هردو در رزمند اما این کجا و آن کجا

خشت سازان در بیابان، عشقبازان در اتاق
هر دو میمالند اما این کجا و آن کجا

چرخ و دنده زیر ماشین، مردوزن زیر لحاف
هر دو درگیرند اما این کجا و آن کجا

میترا با روژ لب، مش حسن با ماله اش
هردو میمالند اما این کجا و آن کجا

بوسه های دلبر و نقل و نبات و با قلوا
هردو شیرینند اما این کجا و آن کجا

دانه فلفل سیاه و خال مه رویان سیاه
هردو جانسوزند اما این کجا و آن کجا

چکمه خانم شهین و چکمه شمر لعین
هردو از چرمند اما این کجا و آن کجا

شکر مازندران و شکر هندوستان
هردو شیرینند اما این کجا و آن کجا

بچه در قنداق و آخوند در وطن
هردو می رینند اما این کجا و آن کجا.

ایرج میرزا

۱۴.۶.۹۴

طبعِ از دریا زاینده تری داده مرا



خواب دیدیم که خدا بال و پری داده مرا
در هوا قوّت سیر و سفری داده مرا

همچو شاهین به هوا جلوه کنان می گذرم
تیزرو بالی و تازنده پری داده مرا

هر کجا قصد کنم می رسم آنجا فی الفور
گویی از برق طبیعت اثری داده مرا

نه تلگراف به گردم برسد نه تلفن
که خدا سرعت سیر دگری داده مرا

همه با چشم تحیّر نگرانند به من
بال و پر زیب و فر معتبری داده مرا

آنچنان بود که پنداشتم از این پر و بال
آسمان، سلطنت مختصری داده مرا

جستم از خواب در اندیشه که: تعبیرش چیست؟
از چه حق قوۀ فوق البشری داده مرا؟

من که در هیچ زمین تخم نیفشاندم پار
تا کنم فرض که اینک ثمری داده مرا

دِه ندارم که بگویم بفزود آب قنات
زن ندارم که بگویم پسری داده مرا

مادرم زنده نباشد که بگویم شو کرد
باز حق در سرِ پیری پدری داده مرا

بندگی هیچ نکردم به خدا تا گویم
که به پاداش، خدا، گنج زری داده مرا

عاقبت دانش من راه به تعبیر نبرد
گرچه در هر فن، ایزد گوهری داده مرا

صبح دیدم که سورانم و فرمانفرمای
اسبِ با تربیتِ با هنری داده مرا

والی مشرق، کز خدمت او بار خدای
طبعِ از دریا زاینده تری داده مرا.

ایرج میرزا

۱۰.۱۰.۹۲

کجا موقع مکث است و مقام گذر ست


خر عیسیست که از هر هنری با خبرست
هــر خری را نتـوان گفت که صـاحب هنرست

خوش لب و خوش دهن و چابک و شیرین حرکات
کـــم خـــور و پـــر دو و بـــا تــربیت و بـــاربـــرست

خــــــــر عیــسی را ازآن بی هنــــر انـکـــــار کــنــد
که خود از جمله خران دو جهان بیخبرست

قصــد راکــب را بی هیچ نشــان میدانـــد
که کجا موقع مکث است و مقام گذرست

چون سوارش بر مردم همه پیغمبر بود
او هم اندر بر خـرها همه پیغامبرست

مـرو ای مرد مســـافر بسـفـر جــز با او
که ترا در همه احوال رفیق سفرست

حال ممدوحین زین چامه بدان ای هشیار
که چو من مادح بر مدح خری مفتخرست

مـن بجـز مدحت او مـدح دگــر خــر نکنم
جز خر عیسی گور پدر هرچه خرست.

ایرج میرزا


۱۳.۱.۹۱

به قدر وسعت فکر تو آن یگانه حکیم .... سخن ز دوزخ و فردوس در کتاب کند


گشت بی عاطفتی باز شروع
یافت حرص و ولع و جهل شیوع
آمد از خانه برون شیر فروش
کوزة شیر پر از آب به دوش
کاسب دزد به بازار آمد
طالب مزد، سر کار آمد
شد برون حضرت شیخ الاسلام
ریش را بسته حنا از حمام
شرکت خود را در مال یتیم
شفقتی داند بر حال یتیم
صف کشیدند پدرسوخته ها
چشم بر منصبِ هم دوخته ها



روز آبستن رنج و ثعب است
ای خوشا شب که فراغت به شب است
من همه دشمن روزم که به روز
کند انواع جنایت بُروز
ای خوشا شب که پس از ساعت پنج
ظلم عاطل شود و خسبد رنج
مردم از شر هم آسوده شوند
فارغ از صحبت بیهوده شوند

شعر انتقاد از ایرج میرزا