بجُستجوی تو
بردرگاه ِ کوه میگریم
در آستانه دریا وعلف
بجُستجوی تو
در معبر ِبادها میگریم
در چار راه ِ فصول
در چارچوب ِ شکسته پنجره یی
که آسمان ِ ابر آلوده را
قابی کهنه میگیرد
به انتظار ِ تصویر ِ تو
این دفتر ِ خالی
تاچند
تاچند
ورق خواهد خورد؟
جریان ِ باد را پذیرفتن
و عشق را
که خواهر ِ مرگست
و جاودانگی
رازش را
با تو در میان نهاد
پس بهیأت ِ گنجی درآمدی
بایسته و آزانگیز
گنجی از آندست
که تملک ِ خاک را و دیاران را
از اینسان
دلپذیر کرده است
نامت سپیده دمیست که بر پیشانی ِ آسمان میگذرد
متبرک باد نام ِ تو
و ماهم چنان
دوره میکنیم
شبرا و روز را
هنوز را.
احمد شاملو ــ در خاموشی فروغ فرخزاد