۵۰۳ سال پیش در دشت چالدران که در شمال آذربایجان قرار دارد، جنگی بین ترکان عثمانی به سرکردگی سلطان سلیم یکم با آذریهای ایرانی به رهبری شاه اسماعیل صفوی، رخ داد. دلاوران آذری موسوم به قزلباش که در حدود ۴۰،۰۰۰ تن بودند در مقابل سربازان عثمانی که سه برابر نیروهای ایرانی بودند یعنی ۱۲۰،۰۰۰ تن، ایستادند، و با اینکه همگی کشته شدند و ایستاده مردند، ولی آنچنان ترسی در دل سربازان ترک عثمانی انداختند که عثمانیها که قصد حمله به سراسر ایران و تسخیر ایران را داشتند، در همانجا متوقف شدند و فکر اشغال ایران را با خود به جهنم بردند.
دشت چالدران
ترکان عثمانی با اینکه بعد ها از نظر نظامی به پیشرفتهای زیادی نائل آمدند، ولی هرگز جرات حمله دوباره به ایران را پیدا نکردند، چرا که دلاوران ایرانی قزلباش آنچنان درسی به ترکان عثمانی دادند که ترس از ایرانی در ضمیر ناخداگاهشان به قوت نشست، چنان که نشانههای این ترس تا همین امروز هم، دیده میشود، چرا که امروز این ترسِ با نفرت آغشته شده است که نوادگان این ترکان را برای جنگیدن با ایران، به راه نیرنگ و خدعه و بیشرمی کشانده و چون توان رو یارویی مستقیم با ایرانی را در خود نمیبینند، در لباس ایرانی، بر ضد ایران و ایرانی، پلیدیها میکنند.
و همین ترکان عثمانی که انتقام جنگ چلدران و دلاوریهای مردان آذری را از زنان و کودکان بیگناه تبریزی گرفتند، و آنها را بعد از تجاوز و شکنجه، سوزاندن و شهر تبریز را که در آن زمان "عروس شرق" نامیده میشد، با خاک یکسان کردند و بیشرمیهای کردند که قلم از نوشتن آنها، خجالت میکشد، امروز با خواندن سرود، ما همه ترک هستیم باید با هم باشیم، در آذربایجان تخم نفرت و بیزاری از ایران و ایرانی را میپاشند، تو گویی اینها نبودند که نیاکان این مردم را به جرم دفاع از میهنشان، به خاک و خون کشیدند.
مردم متمدن و با فرهنگی که در شهری پیشرفته در کمال صلح و دوستی زندگی میکردند و کوچکترین پلیدی در بینشان دیده نمیشد و آزارشان به هیچ شهر یا کشور همسایه نرسیده بود، و محصول شهرشان، پرورش اندیشمندان و متفکرین بزرگ بود ، به جرم غیرت و وطن دوستی، قربانی توحش و عقب ماندگی ترکان عثمانی شدند.
امروز نوادگان آن قاتلین از نوادگان آن مظلومین، انتظار دارند، پا روی خون نیاکان بیگناهشان بگذارند و به همان کشوری که پدرانشان با جان فشانی در حفظش کوشیده اند، پشت کرده و به کسانی بپیوندند، که نژاد پرستیشان زبان زده خاص و عام است، به طوری که اگر به فرض محال، روزی آذریهای ما به این ترکان بپیوندند، اولین رنجی که این پیوند نامقدس برایشان خواهد داشت و آن را باید تحمل کنند، "ترک درجه دوم" بودنشان است، و همیشه به عنوان اینکه ایرانی هستند، مورد تبعیض قرار میگیرند و همانی با ایشان خواهد شد که با کردها شد.
جنگ چلدران تنها وقتی به پایان رسید که آخرین دلاور آذری در دفاع از ایران در مقابل ترکان عثمانی، ایستاده از پای درامد ( این جنگ تنها جنگ تاریخ است که حتی یک اسیر از نیروهای شکست خورده، در آن گرفته نشده است، و اصطلاح "ایستاده مردن" به معنای تسلیم نشدن در جنگ میباشد.) فقط وقتی توانستن این جنگ را به پایان برساند که آخرین سرباز ایرانی نیز به خون غلتید.
قتل یکی از سرداران عثمانی به دست شاه اسماعیل یکم در جنگ چالدران
و این در حالی بود که عثمانیها دارای سلاح گرم، یعنی توپ و تفنگ بودند و دلیران ایرانی تنها به شمشیر و سلاح سرد مجهز بودند. و البته دلیل اصلی شکست دلاوران آذری، این بود که دورمش خان مشاور مزّور و ناجوانمرد و نفوذی ترکان باعث شد که شاه اسماعیل قبل از اینکه ترکان توپهای خود را در میدان جنگ به پا کنند، حمله را آغازنکرده و به ترکان عثمانی حمله نکند. و تازه با اینکه عثمانیها فرصت پیدا کردند، توپخانهٔ خود را آماده کنند، حمله اولیه سربازان ایرانی آنچنان محکم و کوبنده بود که سلیم تصور کرد همهٔ نیرهایش از پا در آمدند و به فکرِ فرار افتاد.
شاه اسماعیل صفوی در آن زمان ارتش اصلی ایرانی را به جنگ با ازبکان در خراسان رهسپار کرده بود، به هر حال، در این جنگ، کردستان، آذربایجان تا همدان از ایران جدا شد، که بعدها شاه عباس، آذربایجان و نیمی از کردستان را به ایران برگرداند و کردستان باختری که شامل کردستان عراق، ترکیه و سوریه میباشد برای همیشه از ایران جدا شد، و هرگز به ایران باز نگشت.
سربازان ترک عثمانی، به تلافی دلاور مردی آذریها، ۵۰،۰۰۰ تن از مردم تبریز را قتل عام کردند و شهر تبریز که در آن زمان به عروس شرق معروف بود را به کلی ویران کردند و از این شهر زیبا، خراب آبادی به جا گذشتند.
شاه اسماعیل پیکره دلاوران آذری را که با شجاعت بی نظیرشان در تاریخ بی همتا هستند را در کنار آرامگاه شیخ صفی الدین اردبیلی، به خاک سپرد و این آرامگاه به نام شهید گاه شهرت یافت.
شهید گاه در اردبیل
تو همایون مهد زرتشتی و فرزندان تو
پور ایرانند و پاک آئین نژاد آریان
اختلاف لهجه ملیت نزاید بهر کس
ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان
گر بدین منطق ترا گفتند ایرانی نه ایی
صبح را خواندند شام و آسمان را ریسمان
(استاد شهریار خطاب به آذربایجان )