‏نمایش پست‌ها با برچسب قتل‌عام۶۷. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب قتل‌عام۶۷. نمایش همه پست‌ها

۷.۵.۹۶

دین منحوس وسیاه جیره خوران را ببین


نان مفتی ها ز نادانی خلق کودنست
ترس ملایان ز دانایی و فهم میهنست

علم عالم را بحکم و حیله ویران میکنند
نزد آنها دانش و فرزانگی اهریمنست

آنکه رسوا کرده بتهای فریب و خدعه را
نزد تاج و مسند و مکر خدایان دشمنست

ترک کوی منبر دیوانگی را کی کنند
یاوه گویی بهر این گنج ردایی مخزنست

بهر این دیوانه های احمق فرسوده مغز
فصل و ایام بهاری ماه سرد بهمنست

فضل و نورخرقه مخروبه دارست و جفا
صوت موسیقی اللهِ روانی شیونست

گر بگویی آیه های پرفریب و حیله را
حلقه دار اسیریها بدور گردنست

دین منحوس وسیاه جیره خوران را ببین
بهترین راه ریاکاران جانی کشتنست

از چه میگویم برای مردم بیهوده راه
وضع ملا نزد عام و خاص میهن روشنست.


ای شاعر قتلعام! با خون بنویس.... جمهوری اسلامی داعش در کشتار ۶۷



فیلم سر بریدن خبرنگاران، پیشمرگه کرد و قتلهای دسته جمعی فیلم هولناکی است که گروه تروریستی ترک‌-عرب داعش آنرا منتشر کرده و چون قابی سیاه در تابستان ۹۳ به ثبت تاریخ رسیده است.
سربازان زیر فریاد و سر نیزه سیاه پوشان میدوند. برهنه اند و جز گلوله خلاص و گورهای جمعی، سرانجامی ندارند. مرگ ناگزیر، مرگ بربر منشانه بفرمان "شریعت" ایستاده است و بنام "الله" در کار درو کردن سربازانی است که بحکم وظیفه چاره ای جز دفاع از میهن خود نداشته اند. کسی نمیداند حتی گلوله ای شلیک کرده اند یا نه، اما پیشتر از اجرای "فرمان الهی" که ابوبکر بغدادی ناقل آنست، سلاح از دستشان گرفته و جامه سربازی ازتنشان کنده اند.


ما اما داعش را ۳۸ سال پیش تجربه کردیم....!

و ما، در تابستانی دیگر، و درست در همین روزها، نه درجامه سربازی که در لباسهای مجاز زندان بودیم. کسی ازما سرباز نبود و از میانمان کسی حتی شلیک هم نکرده بود. پیشتر متهمان به "مبارزه مسلحانه" را در دادگاههای چند دقیقه ای بمرگ محکوم کرده و برای اجرای "فرمان خدا" به بالای تپه های اوین فرستاده بودند. و بحکم همان دادگاهها که با قرائت کلام مقدس شروع میشد و بانام خدای منان پایان میگرفت به "زندان" محکوم شده بودیم. شمارمان از پنج هزار می گذشت و همه نوع اندیشه و سلیقه و مذهب و ایدئولوژی را صاحب بودیم، چه در برابر مرگ انکارش می کردیم ویا پاسش میداشتیم. از نسل های مختلف بودیم، به درازی تاریخ. پیرمردان ۸۵ ساله در کنار نوجوانان "ایام محبس" سر می کردند. ودرست درهمین روزها که سربازان داعش سربازان را بصف میبرند، "برادر"های نظام صدایمان کردند ازبندهای گوناگون وزندانهای بسیار در سراسر ایران. با چشمان بسته به صف شدیم. نمی دیدیم . رنگ جامه شان را نمی دیدیم. اما فریادشان رامی شنیدیم، دشنامشان همراهی مان می کردو مشتشان بر گرده مان می کوفت. و چون چشم باز کردیم، خود رادر برابر "قضات ۵ گانه" مرگ دیدیم و سه پرسش که راه زندگی رااز چاه مرگ جدا می کرد. پرسش ها نه ازسلاح و نبرد، فقط از اعتقاد بود و پاد افره کسی که "نظام" را قبول نداشت و "امام" را کرنش نمی کرد، مرگ بود؛ همان امامی که فرمان مرگ را توشیح و کمترین رحم را سُلمه به اسلام دانسته بود. و "قضات مرگ" فرمان "امام" خود به تمام و کمال اجرا کردند. صف رستگان اندک و قافله راهیان مرگ دراز بود. تنها تفاوت میان سربازان سوری که به فتوای ابوبکر بغدادی بسوی مرگ می رفتندو عاشقان آزادی ووطن که به حکم روح الله خمینی روانه دارها بودند، عدم گذر از دادگاهی فرمایشی بود. هزاران نفراز مادر سکوت مطلق روانه گورهای جمعی شدند . تنها بعد از دودهه گورها توانستند دهان بفریاد حقیقت بگشایند. وسربازان سوری در برابر دوربین همان راه را رفتند ودقایقی بعد دررسانه های جهانی، مرگ داعشی خود را بانگ زدند.

دراین تابستان دیگر که پرچم سیاه داعش بر منطقه سایه انداخته مرگ از خلوت به آشکار آمده است، گفتی جانباختگان تابستان۶۷ سر از خواب ابدی بر می دارندو می پرسند:


کشتار سال ۶۷


کشتارِ ۶۷ به بانگ بلند, نه فراموش می‌کنیم نه میبخشیم و نه میگذاریم فراموش شود کشتار ۷ هزار نوجوان و جوان زندانی سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ و تنها چند هفته پس از پایان جنگ تحمیل و از پیش برنامه ریزی شده هشت ساله انجام گرفت. پس از کشتار بیش از یک میلیون جوان پر شور و دلاور ایرانی‌ در جبهه‌های جنگ و کشتار، بی‌دلیل و بی‌ جهت، تنها از روی برنامه ریزی غربی!
و از کار افتادن و مفقود شدن هزاران جوان و نوجوان ایرانی‌، اینک وقت آن بود که آن تعداد که در جبهه‌‌ها و میادین مین تکه پاره و کشتار نشده بودند توسط عوامل ترک و عرب و بیگانه فتنه ۵۷ در ماه‌های مرداد و شهریور ۱۳۶۷ بشکلی مخفیانه اعدام و در گورهای دسته‌جمعی در گورستان خاوران دفن شدند!
"اینها محاربند، رحم نکنید. والسلام..." تابستان ۱۳۶۷ با حکم کوتاهی به این مضمون، و با همین نیم جمله ممهور به مُهر روح الله خمینی (که لعنت ابدی خدا براو و اربابان و نوکرانش باد) نوکر سازمان‌های اطلاعاتی‌ غرب، جلادی که روی جلّادان تاریخ را سپید کرده و "طاعون سیاه امتداد داری" که وارد ایران گشت و تا به امروز هنوز این طاعون گریبان ملت ایران را گرفته و کشتار می‌کند.
وچپاولبیت‌المال ملت ایران توسط گله‌ای از خائنینی که با بیشرمی و وقاحت در روز روشن بدون پرده و شرم، بخیانت خود نیز افتخار میکنند، تبدیل به یکی از فصول سیاه تاریخ معاصر ایران شد.

با استناد به این حکم، کمیته سه نفره‌ ( آخوند نيرى قاضى شرع، اشراقى دادستان تهران و پورمحمدی نماينده‏ وزارت اطلاعات ) از جانیان و قاتلان سریالی و روانی‌ ترک و پلستینی‌عرب(معروف به هیات مرگ) تشکیل گشت. و بشکل غیرقانونی، هزاران نوجوان و جوان ایرانی‌ زندانی را که بجرم فروش یک روزنامه و یا اعتقاد به یک سازمان و حزب خاص (عمدتا از مجاهدین و گروه‌های چپ ) تنها با سه پرسش پای چوبه دار و مقابل جوخه آتش فرستاد. (خنده‌دار و مسخره اینجاست که اصولا فتنه ۵۷ را به بهانه نبود احزاب و آزادی اندیشه براه انداخته بودند، و پس از ۱۰ سال بجرم عضویت در یک حزب، ابتدا دستگیر و سپس بدون محاکمه سینه دیوار برگبار بستند.)
بعد‌ها یک;فایل صوتی از دیدار آیت الله حسینعلی منتظری با سه عضو این کمیته و اعتراض شدید او به اعدام‌ها، منتشر شد که واکنش‌های گسترده و متفاوتی را بدنبال داشت. در آن فایل حسینعلی منتظری که در آن زمان قائم مقام رهبری بود، اعضای کمیته سه نفره را «جنایتکاران تاریخ» میخواند.
آیت‌الله منتظری، بلندپایه‌ترین مخالف اعدام‌ها بود و اعتراض‌هایش به قیمت برکناری‌اش از جانشینی خمینی و به حبس خانگی و شکنجه روحی‌ و جسمی‌ تا زمان مرگش از طرف نوکران اخوانی غیر ایرانی‌ انجامید
اسماعیل خوئی شاعر و اندیشمند معاصر ایران، تصویری از این پلیدی و جنایت بیشرمانه را که لکه ننگ‌ِ اسلام و اروپا و امریکایی هاست را به شعر کشیده که در زیر میخوانید. و آنان که می‌پندارند میشود "زد و در رفت"، بهمین تصور باطل بمانند چرا که پاشنه آشیل حماقت همینجاست.
چون گام دراین خانه شر بگذارید
انگار که گام در سقر بگذارید

جایی که سرود دانته: « که ای آمدگان
اُمّید نجات پُشتِ دَر بگذارید»

اندوهِ هزارساله دارم در دل
ایکاش نبیندم غم دیگرِ دل
من پیرترم هزار سالی امروز
با داغِ هزارها جوانم بر دل

با اینهمه خون که از تنش گشت روان
رفته ست زاندام وطن توش و توان
با اینهمه باش تا زجا کَنده شود
سیلابه شیخْ اوژنِ جانهای جوان

از کینه و بُغض و خشم آکنده شدیم
بر مرکَب انقلاب تازنده شدیم
فریاد زدیم: شاه مردمْخوار است
شیخ آمد و ما زشاه شرمنده شدیم

میگفت که : «شاه شهرها ویران کرد
گورستان بود آنچه آبادان کرد!»
امّا بحقیقت سخن از شاه نگفت
برنامه کارِ خویش را اعلان کرد

چون برسرِکار آمد آن اژدرْ خوک
صد ره بسلوک بدتر از جمله ملوک
زنجیره زندگانی ما گردید
سوک ازپی سوک ازپی سوک ازپی سوک

ای شیخ منم گبروَشی ایرانی
خصمِ ستم و خرافه و ویرانی
تازی نتوانست مسلمان کُنَدَم
تو نیز بخُشک زُورَقی میرانی!

زندانی شیخ راست فرجام اعدام
آغاز شکنجه و سرانجام اعدام
چون بیند عاشقانِ مردم صَف صَف
غُرّد بدل آخوند که : «اِعدام ، اِعدام !»

حزب اللّهی!‌ای پُرِ تاپاله سرت
نفرین به برادرانت و راهبرت
دینت تبری شد و کمرْمان بشکست
قُرآنِ تو بادا که زند بر کمرت

شیخی که پُر ازجهل و خرافه ست سرش
کُشتارِ گزینه جوانان هنرش
بر ریشه زندْمان و نمازش تبرش
بادا که نمازِ او زند بر کمرش

با نام طهارت و نِجاسَت باشد
کش برهمه کارها ریاست باشد
شیخست وحکومتِ خَلا بُنیادش
معجونی از دین و سیاست باشد

-«در معبر اسلام، همه سنگ و سَدَند
بد بد، همگی بدند و بَدتر زِ بَدند
بر رخ نکشیدمان حقوقِ بشری
ک اینان که کُشیم نه بشر بل، که دَدَند!»

دارد گله با امام رفسنجانی
از شور و شرِ جماعتِ زندانی
فرماید امام: «شرّشان را بکَنید
بیدغدغه با محاکمات آنی!»

– «آنان که ز چشمِ غرب در ما نگرند
گویند که اهل شرع ضدّ بشرند
لکن حق است کافران را بکُشیم
ک اینان نه بشر، که بدتر از جانورند.»

-«زان پیش که میکشیمشان همچون سَگ
هی کرده سوی دوزخشان جُمله به تگ
(بیمارانمان نیاز دارند بخون )
باید که کِشیم خون ایشان از رگ»

-«اسلام، اگرچه دینِ رحمت باشد
با خصم نفرموده که رحمت باشد
با آیه "اُقتلوا" حسابش پاکست
هرکو مارا مایه زحمت باشد»

-«آنرا که بکلّه، جای مغز، آهک نیست
در منطقِ دین و شرع انور شک نیست
کودک نکشد شریعتِ ما، امّا
کودک که ترقّه درکند کودک نیست!»

-«اعدام کنیدش، همه انکارست او
انکارکنان مدام درکارست او
بیند که بما زنده شد اسلامِ عزیز
ازما همه، بااینهمه ، بیزارست او»

«هرکس که شود بنامِ اسلام اعدام
برضدِ خداوندِ جهان کرده قیام
درفلسفه حقوقِ خود، نشناسد
زندانی و مُجرمِ سیاسی اسلام»

«در شرعِ خدا، «سیاستی» گر باشد
در معنی ریشه ایی «کیفر» باشد
اینستکه هر سیاستی، در اسلام
در دست قضاتِ شرع انور باشد»

زندانیها ستاده برجا، دو صَفی
اینست نُمادِ ترس و آن جان بکَفی
«تو گفتی آری! بسوی این صف رو!
تو گفتی نه! برو صف آنطرفی»

«آیین توچیست ؟
«گفته‌ام این: کمونیست»
«یعنی که خدا نیست و اسلامی نیست ؟»
«یعنی که جهان هست و در آن انسان هست
وِ انسان بجهان تواند انسانی زیست»

«فرض است بمومن که نمازی باشد»
«شَرط آنکه نماز غیر بازی باشد
من خوانم اگر نمازی، از تَرسِ شماست!»
«جُرمِ تو همین زبان درازی باشد!»

«خوانی تو نماز؟» متّهم ماند بجای
خاموش، که یعنی: «بتو چه، بیسروپای؟!»
«میخوانی؟»
گفت شیخ و
«ای خَر، بتو چه؟!»
این بارش، درجواب، غُرّید خدای
گفتاکه – «نماز رُکن دین باشد»
گفت :«دین نَبْوَد دینی که چنین باشد! »
گفت :«فرمود خدا، خود، که مرا سجده برید»
-«یعنی که خدا همین زمین باشد،» گفت

قاضی بهانه جو از او کرد سئوال
«آیا خوانی نمازِ خود درهمه حال ؟»
او هیچ نگفت و قاضی اعدامش کرد
غافل که مسلمانست، امّا کَرولال

-«خیزی به نماز؟»
– «روز و شب، بااخلاص!»
-«لعنت به گروهَک ات کنی؟»
-«لعنت خاص!»
قی کرد، ولی، بپاسخ «یارانت
را نیز تو حاضری زنی تیرِ خلاص؟»

ای عاشقِ انسان بنمازت چه نیاز؟
هان! سربفراز چون مسیحا بفراز
از بسکه خداییست مهرِ تو بخلق
باید که نماز هم بَرَد برتو نماز

اینان که براه آرمان بیباکند
از جنس حقیقتند، یعنی پاکند
خورشید نماز میبَرَد برجانشان
هرچند به تن فتادگان برخاکند

آندَم که زتن جانش میگشت جدا
باچشم بسوی آسمان داد ندا
-«با نامِ تومان کُشند و خود خاموشی!
کی، کو، توکجائی، تو چه ای، آی خدا ؟!»
دکتر اسماعیل خوئی


۱۴.۶.۹۳

ما داعش را ۲۶ سال پیش تجربه کرده ایم.... ای شاعر قتل عام! با خون بنویس.... داعش در کشتار ۶۷



فیلم سر بریدن خبرنگاران، پیشمرگه کرد و قتل های دسته جمعی فیلم هولناکی است که گروه تروریستی ترک‌عرب داعش آنرا منتشر کرده و چون قابی سیاه در تابستان ۹۳ به ثبت تاریخ رسیده است

سربازان زیر فریاد و سر نیزه سیاه پوشان می دوند. برهنه اند و جز گلوله خلاص و گورهای جمعی، سر انجامی ندارند. مرگ ناگزیر، مرگ وحشی بفرمان "شریعت" ایستاده است و به نام "الله" در کار درو کردن سربازانی است که به حکم وظیفه چاره ای جز دفاع از میهن خود نداشته اند. کسی نمی داند حتی گلوله ای شلیک کرده اند یا نه، اما پیشتر از اجرای "فرمان الهی" که ابوبکر بغدادی ناقل آن است، سلاح از دستشان گرفته و جامه سربازی ازتنشان کنده اند.

و ما، در تابستانی دیگر، و درست در همین روزها، نه درجامه سربازی که در لباس های مجاز زندان بودیم. کسی ازما سرباز نبود و از میانمان کسی حتی شلیک هم نکرده بود. پیشتر متهمان به "مبارزه مسلحانه" را در دادگاههای چند دقیقه ای به مرگ محکوم کرده و برای اجرای "فرمان خدا" به بالای تپه های اوین فرستاده بودند. و به حکم همان دادگاهها که با قرائت کلام مقدس شروع می شد و با نام خدای منان پایان می گرفت به "زندان" محکوم شده بودیم. شمارمان از پنج هزار می گذشت و همه نوع اندیشه و سلیقه و مذهب واید ئولوژی را صاحب بودیم، چه در برابر مرگ انکارش می کردیم ویا پاسش می داشتیم. از نسل های مختلف بودیم، به درازی تاریخ. پیرمردان ۸۵ ساله در کنار نوجوانان "ایام محبس" سر می کردندودرست درهمین روزها که سربازان داعش سربازان را به صف می برند، "برادر"های نظام صدایمان کردند ازبندهای گوناگون وزندانهای بسیار در سراسر ایران. با چشمان بسته به صف شدیم. نمی دیدیم . رنگ جامه شان را نمی دیدیم. اما فریادشان رامی شنیدیم، دشنامشان همراهی مان می کردو مشتشان بر گرده مان می کوفت. و چون چشم باز کردیم، خود رادر برابر "قضات ۵ گانه" مرگ دیدیم و سه پرسش که راه زندگی رااز چاه مرگ جدا می کرد. پرسش ها نه ازسلاح و نبرد، فقط از اعتقاد بود و پاد افره کسی که "نظام" را قبول نداشت و "امام" را کرنش نمی کرد، مرگ بود؛ همان امامی که فرمان مرگ را توشیح و کمترین رحم را سُلمه به اسلام دانسته بود. و "قضات مرگ" فرمان "امام" خود به تمام و کمال اجرا کردند. صف رستگان اندک و قافله راهیان مرگ دراز بود. تنها تفاوت میان سربازان سوری که به فتوای ابوبکر بغدادی بسوی مرگ می رفتندو عاشقان آزادی ووطن که به حکم روح الله خمینی روانه دارها بودند، عدم گذراز دادگاهی فرمایشی بود. هزاران نفراز مادر سکوت مطلق روانه گورهای جمعی شدند . تنها بعد از دودهه گورها توانستند دهان به فریاد حقیقت بگشایند. وسربازان سوری در برابر دوربین همان راه را رفتند ودقایقی بعد دررسانه های جهانی، مرگ داعشی خود را بانگ زدند.

دراین تابستان دیگر که پرچم سیاه داعش بر منطقه سایه انداخته مرگ از خلوت به آشکار آمده است، گفتی جانباختگان تابستان۶۷ سر از خواب ابدی بر می دارندو می پرسند: