‏نمایش پست‌ها با برچسب خاقانی. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب خاقانی. نمایش همه پست‌ها

۲۷.۹.۰۲

به از مدح تو صبحی نيست، این شبهای یلدا را



…..بتازد صف کین تو سنان داران گردون را
بسوزد تف خشم تو زره پوشان دریا را
خراج از کارگاه تو نسیج و حد حکمت را
رواج از بارگاه تو صنیع فرد نعما را
نماند رتبتی با قدر تو بهرام و کیوان را
نباشد حکمتی با ملک تو کسری و دارا را
زبانی نیس جز در مدح تو اجسام پستی را
قرانی نیس جز بر حکم تو اجرام بالا را
کف تو جود را بایسته همچون نور انجم را
دل تو فضلرا شایسته همچون جان مرا عضا را
زبوی خلق تو غیرت کمال طیب عنبر را
زچین خط تو حسرت جمال نقش دیبا را
نبینم هیچ پیرایه جز از مهر تو عاقل را
ندانم هیچ سرمایه به از مدح تو دانا را
خداوندا ، ز مهر تست رحمت آب جیحون را
چنان کز بهر صاحب شرع رحمن خاک بطحا را
کسی کو را بدین درگاه والا قربتی باشد
بود جهل ارثنا خواند جز این دگاه والا را
نه مطر باشد و طرار ، هر کو از پی دنیا
شود منقاد این یک فوج طرار مطرا را
مدیح این قوم را زشتست ، خاصه در دیار تو
که در مسجد بتر باشد پرستیدن چلیپا را
همه ایام داعی از غنا شب های یلدا شد
به از مدح تو صبحی نيست، این شبهای یلدا را……
مدح حضرت مانى توسط خاقانى

۲۲.۹.۰۲

شبى كه نه بهرام پیدا است نه کیوان نه تیر




شبی چون شب روی شسته به قیر
نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر
دگرگونه آرایشی کرد ماه
بسیچ گذر کرد بر پیشگاه
شده تیره اندر سرای درنگ
میان کرده باریک و دل کرده تنگ
ز تاجش سه بهره شده لاژورد
سپرده هوا را به زنگار و گرد
سپاه شب تیره بر دشت و راغ
یکی فرش گسترده از پرّ زاغ
نموده ز هر سو به چشم اهرمن
چو مار سیه باز کرده دهن
چو پولاد زنگار خورده سپهر
تو گفتی به قیر اندر اندود چهر
هرآنگه که برزد یکی باد سرد
چو زنگی برانگیخت ز انگشت گرد
چنان گشت باغ و لب جویبار
کجا موج خیزد ز دریای قار
فرو ماند گردون گردان به جای
شده سست خورشید را دست و پای
سپهر اندر آن چادر قیرگون
تو گفتی شدستی به خواب اندرون
جهان از دل خویشتن پر هراس
جرس برکشیده نگهبان پاس
نه آوای مرغ و نه هُرّای دد
زمانه زبان بسته از نیک و بد
نبد هیچ پیدا نشیب از فراز
دلم تنگ شد زان شب دیریاز
بدان تنگی اندر بجستم ز جای
یکی مهربان بودم اندر سراى
خروشیدم و خواستم زو چراغ


شب چله شاد و پيروز


۷.۱.۰۲

جوشن نادر شاه كبير، نوروز پيروز

جوشن نادر شاه كبير در موزه تركيه

دست صبا برفروخت، مشعلهٔ نوبهار
مشعله داری گرفت، کوکبهٔ شاخسار
ز آتش خورشید شد، نافهٔ شب نیم سوخت
قوت از آن یافت روز، خوش دم از آن شد بهار
خامهٔ ما نیست طلع، چهره گشای بهار
نایب عیسی است ماه، رنگرز شاخسار
گشت ز پهلوی باد، خاک سیه سبز پوش
گشت ز پستان ابر، دهر خرف شیرخوار
پروز سبزه دميد، بر نمط آب گیر
زلف بنفشه خميد، بر غبب جویبار
نرگس بر سر گرفت، طشت زر از بهر خون
تارک گلبن گشاد، نیشتر از نوک خار
شاه ریاحین به باغ، خیمهٔ زربفت زد
غنچه که آن دید ساخت، گنبدهٔ مشک بار
آب ز سبزه گرفت، جوشن زنگار گون
سوسن کان دید ساخت، نیزهٔ جوشن گذار
جوشن زرنگار گون و نيزه جوشن گداز هر دو كنايه از نيزه و جوشن نادر شاه كبير است كه بسيار زيباست و امروزه در موزه آناتولى قرار دارد.
جوشن بمعنى خفتان، لباس و جامه فلزى است. و با زره فرق دارد، چه زره از ورقه هاى فلزى و يا چرمى است و جوشن جامه فلزى است كه از حلقه ها و پولكهاى كوچك فلزى تشكيل شده كه مانند تورى كنار هم و رويهم چيده ميشوند و انعطاف پذيرى و آزادى فعاليت بيشترى را نسبت به زره براى دربر دارنده، فراهم ميسازد.
جوشن لباس رزم، و سپر بدن سربازان پارسى بوده و ساخت جوشن فقط و فقط مربوط به ايرانيان است و بس. پس در هركجا تصوير سربازى ديده شد كه جوشن بتن دارد، ميتوان تا صد درصد مطمئن بود كه سرباز پارسى است. در ايران تا ٢٠٠ سال پيش كه هنوز امپراتورى پارسى چنين از هم پاچيده نشده بود، هنر و علم در هر كارى حرف نخست را ميزد. مثلا همين جوشن يك شاهكار هنرى بود، چرا كه سربازان پارسى خياط هايى داشتند كه براى آنها بطور منحصر بفرد جوشن، ميساختند. و جوشن يك لباس تورى فلزى بسيار مقاوم و در عين حال سبك بود، كه پيكر سربازان پارسى را از برخورد شمشير و تير و ديگر آلات قتاله در امان ميداشت و اجازه نميداد بدن سرباز پارسى آسيب ببيند. فلزى كه در ساخت حلقه هاى كوچك جوشن بكار ميرفت بسيار سبك و مقاوم بود، احتمالا يك چيزى تو مايه هاى سیلیکون کاربید كه امروزه در ساخت هليكوپتر بكار ميرود. كاربرد شگفت انگيز جوشن هاى پارسى در آن بود كه به لطف چیدمان خاص حلقه هاى سازنده‌اش می‌توانستند از حالت انعطاف‌پذیرى كه در حالت عادى داشتند و به سرباز پارسى امكان فعاليت آزادانه را ميدادند، به حالت سخت و مقاوم و غير قابل نفوذ در زمان نبرد تغییر حالت دهند. و اين تكنيك هنوز در بين محققان امروزى بعنوان يك معما حل نشده است. پولک‌های فلزی جوشن با حلقه بهم متصل می‌شدند. به پولک‌های فلزى و پولادينى که جوشن از آن تشکیل می‌يافت غیبه گفته می‌شد. همچنين گفته ميشود كه جوشن در هزاره نخست پیش از میلاد و در دوران امپراتورى ساسانى از طرف هنرمندان پارسى ابداع شده است و اولين جوشن يافت شده در كاوشگريهاى منطقه لرستان ايران است كه از دوران امپراتورى ساسانى بجا مانده است. و جوشن انواع گوناگون داشت. در صورت فلزی بودن پولک‌ها، به آن جوشن و در صورتی که جنس لایه محافظ از چرم و ابریشم بود، بیشتر به آن خفتان و يا قزاقند گفته می‌شد. خفتان هم يكى ديگر از جامه‌هاى رزمى ايرانيان بوده است كه جامه اى هنگفت و ستبر بوده كه از چرم و ابریشمى كه توسط پارسها غير قابل نفوذ ميشده، ساخته و ضربه خنجر و شمشير را بر روى خود می‌لغزانده است و بر آن اثر نمی‌کرده است. خفتان را معمولا پليسها بر تن ميكردند و يا سربازانى كه در شهرها خدمت ميكردند.
واژه‌های قزاگند، گَبر، خفتان، قزاگنگ، قزاغند، قزاکند و قزاقند همگى مترادف واژه جوشن است. و به ارتش رضا شاه كه همگى قزاقند و يا خفتانى كه از پشم فشرده ساخته شده بود، به تن داشتند، لشگر قزاق و يا سربازانى كه قزاقند بتن دارند، ميگفتند و اين نام از همين جا گرفته شده است.
همچنين گاهى به جوشن، غیبه هم ميگفتند. و تفاوت غيبه با جوشن اينست كه حلقه ها در جوشن قابل ديدن هستند درحاليكه در غيبه، فلزات تُنُک کوچک را بر هم مينهادند و اين پولكها در ظاهر، قابل ديدن بود و نه حلقه ها. همچنين به غيبه بطور كلى، به پاره های كوچك فلزى و پولکهای آهن وپولاد که بر جوشن، در جیبه و بکتر و دیگر جامه ها و سلاحهاى فلزى بكار گرفته ميشد، ميگفتند.
همان جوشن و خود غیبه به زر
بپوشید درزیرشان چون زبر.فردوسی

جوشن نادر شاه كبير در موزه تركيه

از معروفترين جوشن هايى كه امروزه در موزه هاى دنيا ميتوان يافت جوشن نادر شاه است كه در موزه آناتولى قرار دارد. ديگر جوشنهاى دوران امپراتورى هاى ساسانى و صفوى در موزه هاى انگليس و لور فرانسه و متروپوليتن آمريكا قرار دارد.
شما را من از هر بدی جوشنم
بهین میزبانْتان به گیتی منم .فردوسى

سرو ز بالای سر، پنجهٔ شیران نمود
لاله که آن دید ساخت، گرد خود آتش حصار
یاسمن تازه داشت، مجمرهٔ عود سوز
شاخ که آن دید ساخت، برگ تمام از نثار

۴.۱.۰۲

شاه سپرغم، نوروز پيروز



دست صبا برفروخت، مشعلهٔ نوبهار
مشعله داری گرفت، كوكبه شاخسار
ز آتش خورشید شد، نافهٔ شب نیم سوخت
قوت از آن یافت روز، خوش دم از آن شد بهار
خامهٔ ما نیست طلع، چهره گشای بهار
نایب عیسی است ماه، رنگرز شاخسار
گشت ز پهلوی باد، خاک سیه سبز پوش
گشت ز پستان ابر، دهر خرف شیرخوار
خاك زمين در زمستان به رنگ تيره و سياه درميآيد ولى با آمدن باد صبا و بهار، لباس سبز بتن ميكند. و بلطف بارش ابر، روزگار پير خرفت دوباره مانند طفل شيرخوار ميگردد.
پروز سبزه دميد، بر نمط آب گیر
زلف بنفشه خميد، بر غبب جویبار
پروز يعنى جامه و لباس، همان پز است. سبزه دامان خود را بر روى سنگهايى كه مانند سد جلو جويبار را گرفته اند. و گلهاى بنفشه كه قراولان لشگر بهارند، در كناره هاى جويباران از خاك سر بيرون ميكنند. غبب، غبغب.

نرگس بر سر گرفت، طشت زر از بهر خون
تارک گلبن گشاد، نیشتر از نوک خار
گلهاى نرگس كه خود زرد رنگند ولى در داخلشان سرخ است را به كسانى تشبيه كرده كه طشتهاى طلايى پر از خون را، بر سر گذاشته اند.
تارك يعنى سر و گلبن يعنى گل سرخ.

شاه ریاحین به باغ، خیمهٔ زربفت زد
غنچه که آن دید ساخت، گنبدهٔ مشکبار
به گلهاى خوشبو، رياحين ميگويند، گلهايى كه عطر و رايحه نيكو دارند. شاه رياحين يعنى گلى كه از خوشبويى سالار ديگر گلهاى خوشبو است. و احتمالا گل نرگس و يا شب بو منظور خاقانى است. چرا كه نرگس و شب بو بطور معمول زرد رنگ است و بطور خودرو در دشتهاى ايران بوفور ميرويد و دشتها را شبيه خيمه هاى سفرى پادشاهان ميكند كه زربافت و زرد رنگ بوده و در دشتها بپا ميكردند.

همچنين بطور كلى به گياهان و ریاحین خوشبو شاه سپرغم (اسپرغم)ميگويند. و شاهسپرغم گونه اى از ریحان رستنیی است كه بسيار خوشبو است و به آن مطلقأ ریحان گویند. و در تاريخ آمده است که در دوران امپراتورى جهان شمول ساسانى و زمان کسری یعنی انوشیروان عادل، در نوروز، ماری بنزدیک تخت و سریر او آمد. انوشيروان راه داد تا مار بخزد. مار بجبران احترامى كه انوشيروان بدو نشان داد، از دهان خود قدری تخم خُرد سیاه بینداخت. کسری فرمود تا این تخم ها را كاشتند و از آن سپرغم و يا ريحان رست. و به اين جهت به آن شاه سپرغم گويند. در جايى ديگر آمده است: بوعلى بلعمی آورده که چون خداوند توبهٔ آدم را بپذیرفت، از شادی گریستن به آدم افتاد و صد سال از خرمی و شکر همی گریست و از آن آب چشم، که از پس توبهٔ آدم بیرون آمد، همه گل و اسپرغم‌ها و بوهای خوش برست. همچنين روايت ديگرى ميگويد:
شاه سپرغم و يا ريحان در میان مسیحیان ارتدکس به ویژه در کلیساهای یونانی، گیاهی مقدس بشمار می‌رود. مسیحیان ارتدوکس باور دارند که این گیاه در جایی که خون مسیح ریخته، روئیده و از آن هنگام عبادت و پرستش صلیب، بويژه در دوران روزهٔ بزرگ با ریحان بسیار مرسوم شده‌است. کشیشان ارتدکس از ریحان برای تطهیر آب مقدس استفاده می‌کنند و دسته‌ای از برگ‌های ریحان را روی آب مقدسی که روی حاضران در کلیسا می‌پاچند، قرار می‌دهند. آن‌ها صلیب را با دسته‌های خوشبویی از این گیاه می‌آرایند و در مراسمی دور کلیسا گردانده و دسته‌های کوچکی از این گیاه را به عبادت‌کنندگان می‌دهند.
بسیاری از افراد دسته‌های ریحان را در خانه‌های خود در در آب می‌گذارند تا رشد کند و باعث برکت و موهبت شود.
و اين ريحان و يا شاه سپرغم بواسطهٔ خواص دارويى و بوى خوشى كه دارد، تقویت قلب و اعصاب کند، در جلوگیری از برخی عفونت‌های باکتریایی مؤثر است، دانه آن برای معده درد مفید است، از اسانس ریحان بعضاً بعنوان ماده دافع حشرات نيز استفاده می‌شود پس گویا سپری است برای غم. و با الف نیز آمده و شاه اسپرغم هم به آن ميگويند. سپرغم در واقع ريحان و يا نوعی از ریحان که برگ خرد دارد و بغایت خوشبوست. و در صیدنهٔ ابوریحان بیرونی مسطور است که شاهسپرغم اسم مطلق ریحان است. و آنرا شاهسپرم و شاسپرم نیز گویند. و اسپرغم و صور دیگر آن هر گیاه و میوهٔ خوشبوست و به گلهاى خوشبو گفته نميشود. شاه اسپرغم، شاهسپرغم، اسپرم، سپرم، اسپرهم نامهاى ديگر ريحان در بين ايرانيان است.
چشم سیاهت به اسپرغمی ماند
زر بمیانه همه کرانْش لآلی. خسروی
شاهسپرغم، اسپرغم یا سپرغم یا اسپرم یا اسپرهم یا سپرهم یا سپرم شاه یا اسپرم شاه یا سپرغم شاه یا شاه اسفرهم (با نام علمی: Tanacetum balsemita) گیاهی است که آن را ریحان یا نازبو یا ضیمران گویند و به روایت بندهشن به امشاسپند شهریور ( از صفات اهورامزدا است. )اختصاص دارد. گاه بطور کلی بر هر گیاه خوشبو اطلاق می‌شود.
در ایران، اغلب بذر ریحان با تخم شربتی و دانه چیا اشتباه گرفته می‌شود. این در حالی است که این سه متفاوت از یکدیگرند و هر کدام خاصیت جداگانه‌ای دارند. از دوران باستان در ایران از تخم شربتی در نوشیدنی‌های خنک برای برطرف کردن عطش در فصل تابستان استفاده می‌شود. گاهی تخم شربتی یا دانه‌های چیا به اشتباه به عنوان بذر ریحان خریداری شده و استفاده می‌شود یا خواص مربوط به بذر ریحان به تخم شربتی نسبت داده می‌شود که در ایران فراوان است و درست نیست. تنها شباهت بذر ریحان با دانه چیا و تخم شربتی لعاب‌دار شدن هر سه است (دارای موسیلاژ است). اما خواص این سه دانه با یکدیگر فرق اساسی دارد.

۲.۱.۰۲

نايب مانى، نوروز پيروز




دست صبا برفروخت، مشعلهٔ نوبهار
مشعله داری گرفت، کوکبهٔ شاخسار
صبا، بادى كه از شرق بغرب ميوزد. مشعله نو بهار، خورشيد. مشعله دارى، فتو سنتز در گياهان، بر اثر وزش باد و نور خورشيد. است . همچنين به خورشيد، لقب شحنه ٔ دریای عشق و يا شحنه ٔ چهارم حصار، هم داده اند، به اعتبار اینکه خورشيد، در آسمان چهارم میباشد. و مسلمين لقب شحنه ٔ چهارم کتاب را به محمد دادند، چرا كه قرآن را چهارمين كتاب الهى ميدانند.

ز آتش خورشید شد، نافهٔ شب نیم سوخت
قوت از آن یافت روز، خوش دم از آن شد بهار
نافه شب يعنى نيمه شب و نيم سوز شدنش، كنايه از كوتاه شدن شبها و طولانى تر شدن روزها(قوت يافتن روزها)پس از نوروز و اعتدال بهار است. اينجا باز هم نجوم ايرانى است كه خودنمايى كرده و كوتاه و بلند شدن شبها و روزها را به تابش خورشيد(آتش خورشيد) و گردش زمين بدور آن، نسبت ميدهد.
خامهٔ ما نیست طلع، چهره گشای بهار
نایب مانى است ماه، رنگرز شاخسار
خامه يعنى قلم. نی تحریر ، کِلک . و کلمات زیر را از صفات قلم و خامه می داند: «مشکبار، مشکبوی ، مشک سود، مشک فشان ، مشکین رقم ، نافه گشای ، پریشان رقم ، معجزرقم ، سحرآفرین ، صورت آفرین ، معنی آفرین ، دانشور، نکته سنج . سخن طراز، سخن پرداز، ترزبان ، شیرین زبان ، شعله ٔ تحریر، جهانسوز، تهی مغز، شکربار، شکرآمیز، شکرفشان ، گهربار، لؤلؤبار، ابرنوال ، سیه مست ، جادواثر». و کلمات زیر را از مشبه به های آن ذکر می کند: «طوطی ، طاووس ، کبک ، بوقلمون ، نخل ، شاخ ، جوی ، کوچه ، شمع، انگشت »

طلع يعنى جاييگاه طلوع خورشيد از پس كوه. وقتى خورشيد از پشت كوه بالا ميآيد. خامه ما نيست طلع، چهرگشاى بهار، يعنى قلم من از وصف بهار عاجز است و نميتواند تمامى زيباييهاى آنرا روشن و بازگو كند. قلم من مانند پرتو روشن ساز خورشيد نيست كه بناگاه از پشت كوه درآمده و شب را به روز تبديل سازد.

مصراع دوم كه ميگويد: نايب مانى است ماه، رنگرز شاخسار،اشاره و كنايه از كتاب ارژنگ ، كه كتاب پيغمبر راستين ايران، مانى دارد. اين كتاب سراسر با نقشهاى زيباى رنگارنگ پر شده و اينك در دست اجانب و بيگانگان غير ايرانى است.

۲۸.۱۲.۰۱

نوروز پيروز


دست صبا برفروخت، مشعلهٔ نوبهار
مشعله داری گرفت، کوکبهٔ شاخسار
دست صبا، كنايه از باد بهارى است كه موجب بيدار شدن درختان از خواب زمستانى ميگردد. و هنگامى كه باد صبا وزيدن ميگيرد، نشان از بهار است و روشن شدن چراغ بهار و يا درخشش آفتاب و خورشيد بهارى است.
در اينجا در مصراع اول مشعله نو بهار اشاره به خورشيد دارد كه در علم نجوم ايران در گروه هفت كوكب قرار دارد. و اين هفت كوكب بنام هفت مشعله، معروفند (هفت ستاره درخشان مانند خورشيد كه در كهكشان قرار داشته و از طرف دانشمندان ايرانى كشف شده و بنام هفت كوكب ناميده ميشوند. سبعه ٔ سیاره). و در مصراع دوم، مشعله دارى اشاره به كشف تركيب شيميايى ذكرياى رازى دارد كه عامل جوانه زدن و يا بيدار شدن و يا زنده شدن، گياهان ميشود.
و مطلبى كه در اينجا بسيار جالب است اشاره خاقانى به اين دانش شگفت انگيز دانشمندان ايرانى است كه تا چه اندازه عظيم بوده است و آن شرح چگونگى جوانه زدن و زنده شدن گياهان از تركيب باد شمال و نور خورشيد است كه موجب فعل و انفعالات شيميايى در گياهان شده و موجب ساخت ماده آلى در آنها ميگردد كه در نتيجه به سنتز در آنها منجر ميگردد. اين تركيب شيميايى امروزه با نام سیکلوهپتاترین شناخته ميشود كه يك مايه آلى در سنتز گياهان است و كاشف آن ذكريايى رازى دانشمند ايران و پدر شيمى دنياست، كه در مقالات ذكريا رازى، بنام هفت مركب و يا مشعله بهارى از آن نام برده شده است. (متاسفانه نام وى بعنوان كاشف اين تركيب مطابق معمول در نسخ اصلى حذف و در برخى نسخ ديگر بنام مترجم زده شده است.) اين حلقه هفت گانه و يا هفت كوكب، و يا سیکلوهپتاترین (CHT) یک ترکیب آلی با فرمول C7H8 است. یک حلقه بسته كه از هفت اتم کربن تشكيل شده كه با سه پیوند دوگانه (همانطور که از نامش پیداست) و چهار پیوند منفرد به هم متصل شده اند. این مایع بی رنگ مورد توجه نظری مکرر در شیمی آلی بوده است. و یک لیگاند در شیمی آلی فلزی و یک واحد سازنده در سنتز آلی است. و همانگونه كه اشاره شد، مانند الكل از اكتشافات دانشمند پارسى ذكرياى رازى است.
مشعله ٔ روز، کنایه از خورشید جهان آراست. کنایه از آفتاب عالمتاب . مشعله ٔ خاوری است که آفتاب عالمتاب باشد.
مشعله ٔ صبح تو بردی به شام
کاذب و صادق تو نهادیش نام .
نظامی .
و مشعله ٔ گیتی فروز هم همان خورشيد است و به طلوع خورشيد هم اطلاق ميشود. و به آن مشعله ٔ صبح هم ميگويند كه کنایه از آفتاب عالمتاب باشد
مطلب جالب ديگرى كه در اينجا مطرح ميگردد، دسته بندى باد ها در علوم پارسها است كه ضمن شگفت انگيز بودن، عامل فهم بسيارى از فعل و انفعالاتى است كه در طبيعت رخ ميدهد.
در دسته بندى بادها، باد صبا و يا، باد برین بالاترين جايگاه را دارد که جای وزیدن آن از مطلع ثریا (از شرق و جايى كه خورشيد طلوع ميكند) تا بنات نعش ( غرب) است، شرح داده شده است. بادى كه آنرا قبول هم نامند و برخلاف باد دبور است. باد صبا و يا باد برين بادی است که در بهار از مابین مشرق و شمال وزد. به آن باد پيشين هم ميگويند. همچنين باد صبا را در متونى به بادی که از زیر عرش می خیزد و به وقت صبح می وزد، نيز بيان كرده اند. بادی لطیف و خنک است ،نسیمی خوش دارد و گلها از آن بشکفد و عاشقان راز بااو گویند. و باد صبا مقابل باد دبور است.
:
صبا غنچه را خار در دل شکست
سهی سرو را در جهان کرد پست .فردوسی .
باد دبور يعنى باد پس پشت ، باد مغرب . باد پس پشت یعنی بادی که از مغرب بطرف مشرق وزد. باد پس . مقابل باد برین .
چرا گفت این باد را کاین دبور
چرا گفت آن باد را کان صباست .
ناصرخسرو
هر بلندی که لنگ و لوک شدست
از پس و پیش آن قبول و دبور.
مسعودسعد.
گه شناس قبول از دبور بی خبری
گه تمیز قبل از دبر نمیدانی .
خاقانی .
این شمال واین صبا و این دبور
کی بود از لطف و از انعام دور.
مولوی .
زآن شناسی باد را که آن صباست
یا دبورست این بیان آن خفاست .

۲۳.۱۲.۹۴

کامسال تازه از پی هم فتح‌ها شود


آمد بهار و بخت که عشرت فزا شود
از هر طرف هزار گل فتح وا شود

گلشن شود نشیمن سلطان نوبهار
چون بهر شاه تخت مرصع بنا شود

کان زر و جواهر بحر در و گهر
شد جمع تا نشیمن بحر سخا شود

برگش زمرد است و گلش لعل آبدار
گلزار تخت شه که بر آب بقا شود

توران سزد به پادشهی کز سر پری
لعلی بصد هزار بدخشان بها شود

شد وقت کز نسیم قدوم بهار ملک
در باغ تخت غنچهٔ یاقوت وا شود

عید قدم مبارک نوروز مژده داد
کامسال تازه از پی هم فتح‌ها شود

عید مبارک است کزان پای بخت شاه
چون شاهدان ز خون عدو پرحنا شود

خاقانی عید آمد و خاقان به یمن خود
هر کار کز خدای بخواهد روا شود.

خاقانی