‏نمایش پست‌ها با برچسب اکبر خوش کوش. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب اکبر خوش کوش. نمایش همه پست‌ها

۱۳.۲.۹۲

اکبر خوش کوش


اکبر خوش کوش قاتل بیرحم رژیم و یار صمیمی‌ آخوند فلاحیان و قاتل فریدون فرخ زاد چهارده سال پیش!

روزنامه نیویورک تایمزدر گزارشی پیرامون قتل‌های زنجیره‌ای نوشته بود: "دومین خودکشی بین متهمین به قتلهای زنجیره ای در زندان اوین اتفاق افتاد. شخصی که خودکشی کرده، اکبر خوش کوش یکی از ۲۷ بازداشتی است که بعد از اینکه وزارت اطلاعات و آخوند فلاحیان قبول کرد که کارمندانش در قتل‌ها دست داشته‌اند، آن‌ها را بازداشت کرد. مقامات رسمی می‌گویند که مغز متفکر این جنایات در زندان خودکشی کرده است".

اکبر خوش‌کوش‌‌ همان فردی است که در جریان دادگاه معروف به اختلاس ۱۲۳میلیارد تومانی، نامش در دادگاه توسط فاضل خداداد مطرح شد. بعدها روزنامه‌نگاران اطلاعات بیشتری از او منتشر کردند. خوش کوش از جمله اعضای وزارت اطلاعات و یار صمیمی‌ آخوند فلاحیان بود که در قتل مخالفان جمهوری اسلامی‌ در خارج از کشور مشارکت داشت و به همین دلیل او را "فرنگی کر" می‌نامند.

سایت بازتاب در مطلبی به افشاگری علیه اکبر خوش کوشک رییس گروه ضربت وزارت اطلاعات در دوران آخوند علی فلاحیان دست زد. در این افشاگری سایت بازتاب با ذکر لقب خوش کوشک و تخصصش در ترورهای برون مرزی جمهوری اسلامی با نام "اکبر فرنگی کار"، او را عامل قتل فریدون فرخزاد در سلسله قتل های زنجیره ای پیش از دولت خاتمی شروع و در دوران خاتمی به اوجش رسید ذکر کرد.

خوش کوشک رئیس گروه ضربت وزارت اطلاعات دوران آخوند علی فلاحیان، که بدلیل نقشش در تیم ترورهای خارج از کشور به "اکبر فرنگی کار" معروف است، پس از خود کشی شدن "سعید امامی" معاون سیاسی وزارت اطلاعات و عامل قتل درمانی، برای مدتی بازداشت شد و به همکاری با اسرائیل اعتراف کرد؛ اعترافاتی که هرگز پخش نشد، اما فیلم شکنجه های همسر سعید امامی، در ادامه پروژه اسرائیلی معرفی کردن قتل ها در سطح وسیعی منتشر شد.


او پس از آزادی، به فعالیت های اقصادی ادامه داد و بنبانگذار موسسه مالی اعتباری توسعه شد.(قاتل و تروریستی به همکاری با اسرائیل اعتراف می‌کند و بعد از مدت کوتاهی آزاد شده و به جمع آوری ثروت میپردازد و موسسه مالی‌ تاسیس می‌کند که میلیارد‌ها سرمایه دارد. یعنی‌ در جمهوری اسلامی تروریست اسرائیل بودن و در قتل‌های زنجیره‌‌ای دست داشتن، تا این حد پاداش دارد!!! آخوند در بیشرمی و دروغ گویی شگفت انگیز است.)

"اکبر خوش‌کوشک هنگامی که در جوخه‌‌های ترور نظام در اروپا سازماندهی شد وی در ترور "فریدون فرخزاد"، احتمالاً دکتر "کاظم رجوی" و... شرکت داشته‌‌ است.

 اشتهار او به دست داشتن در تروریسم بین‌المللی تا آن‌جا بود که در دهه ۹۰ دولت کانادا یکی از دلایلی را که براساس آن به تقاضای پناهندگی منصور آهنی مأمور وزارت اطلاعات در ونکوور کانادا جواب منفی داد داشتن عکس مشترک با اکبر خوش‌کوشک در شهر رم بود. او به پاس بیرحمی‌اش در مقابله با مخالفان نظام علاوه بر مسئولیت در تیم ترورهای خارج از کشور به سمت مشاور عملیاتی وزیر اطلاعات در دوران فلاحیان رسید.

در دهه هفتاد و در اوج فعالیت‌های اقتصادی وزارت اطلاعات او و "جواد خجسته باقرزاده" برادر زن خامنه‌ای همراه با برادران "افراشته" بطور غیرقانونی موبایل از دوبی وارد کرده و در بازار آزاد می‌فروختند. 

خوش‌کوشک سپس زمینی را با حمایت دستگاه اطلاعاتی و به زور در بالای خیابان پاسداران تصاحب کرد و با کلاهبرداری از این و آن به ساخت و ساز در آن مشغول شد و برای آنکه کسی جرأت نکند به او چپ نگاه کند دو طبقه از ساختمان مزبور را به سعید امامی و "مصطفی‌ کاظمی" که از مسئولان اصلی دستگاه امنیتی و سرکوب دوران وزارت آخوند جانی فلاحیان بودند اجاره داد و در طبقه‌ی دیگرش خودش زندگی می‌کرد. به این ترتیب سه نفر از مهره‌های اصلی قتل‌های زنجیره‌ای همسایه هم بودند و در یک مجتمع زندگی می‌کردند."

فرخ زاد که در محل سکونتش شهر بن در کشور آلمان با ضربات چاقو به قتل رسید یکی از چهره های برجسته علیه حکومت جمهوری اسلامی بود. او که در زمینه های مختلف هنری تلاش هایی انجام داده بود بیشتر به عنوان شومن مطرح است اما در لیست کاریش می توان به دریافت جایزه شعر در آلمان اشاره کرد و فعالیت های موسیقایی اش. وی در زمینه های شعر، برنامه‌ساز رادیو و تلویزیون، خواننده، مجری تلویزیونی و رادیویی، ترانه‌سرا، آهنگساز، بازیگر نیز فعالیت داشته است.


فریدون فرخزاد در برنامه هایی که برگزار می کرد با خطاب قرار دادن شخص روح الله خمینی بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی او را به تمسخر و نقد می کشید و نظام روی کار آمده را صراحتا دیکتاتوری آخوندی خطاب می کرد.

چرا فرخ‌زاد کشته شد؟

بسیاری از منتقدان و مخالفین حکومت دلیل اصلی کشته شدن فرخ زاد را سخنرانی معروفش در کنسرت آلبرت هال لندن می دانند. در این سخنرانی فرخ زاد از نقد حکومت فراتر رفته و در جاهایی به تمسخر دین اسلام پرداخته بود. در بخشی از این سخنرانی فریدون فرخ زاد با زبان برهنه اش می گوید:

"يه ملت را، ملتی که حافظ و سعدی خونده يک انگشت به دهنش يک انگشت به ماتحتش راه بره تو خيابونها!؟ اين دينه؟ اين دستور دينیِ؟ اينو آوردن تو ايران گذاشتن بجای فرهنگ سعدی،مولوی و حافظ.(بعضی از جماعت به عنوان اعتراض سوت می زنند) سوت نزنيد گريه بايد بکنيم بر احوال خودمون. شما در لندن در تئاتر آلبرت هال نيازی به انگشتهای منهم نداريد. خودتون ماشاالله بهمه انگشت می رسونيد از طريق روزنامه و اعلاميه و فلان،ولی اونائی که تو ايران هستند اون چهل ميليون، بايد ديگه دين گفت شرع دين، اين مال بالا اون مال پايئن. حالا با اين چکار ميشه کرد!؟ من نمی دونم ولی خوب حتماً برای اون چيزی پيدا ميکنند.

اما بماند راجع به اين کتاب(کتاب صحیفه نور یا توضیح المسائل خمینی) من امشب با شما صحبت ميکنم. درضمن اين کتاب هست توی لندن! بخرين، بخونید تا ببینید که برسر ملت ايران اين نيامده که باغ مونه گرفتن آخه بعضی وقتها می شينن همچی ميگن که آقا تمام اين صندق قباله خونه اس گرفتن، چکار کنم؟! خوب کردن گرفتن! کسی که يک صندق قباله خونه داره، اما هيچ کس نميگه سعدی رو گرفتن،حافظ رو گرفتن،مولوی روگرفتن،فروغ فرخزاد،پروين اعتصامی اينها رو کسی نميگه! ميگه ماشين بنزم رو گرفتن. آقا دوست آخوند نداری پس بگيرم.بماند اينا بعداً اشاره به اين کتاب جالب ميکنم براتون.ميخواهم يک آواز بخونم براتون ما ها با هر طرز تفکر سياسی، يک چيز مشترک داريم، وطن مشترک،آب وخاک مشترک وفرهنگ مشترک،وطن ما ايرانه......... تو آلمان يک بوريس بکر بود تنيس بازی کرد تمام مردم آلمان ايستادند که بوريس بکر قهرمان،رئيس جمهوررفت خم شد جلوی پسر هفده ساله و فلان. حالا ما که الحمدالله رئيس جمهور نديديم که جلوی ما خم بشه اگه َم ميشُد اتفاقاً بد نبود.ولی خوب نه واقعاً حيف انگشت اونا که الحمدالله يکی شون آبدار بوده، روسای جمهورشون يکی ديوانه بوده، يکی شون نمی دونم خمير گير بوده، يکی شون بنا بوده، رئيس مجلس نانوا بوده تو نجف، اون يکی ها بماند با قصاب و عطار وبقال خوب بشيد اينها ممکنه فردا رئيس جمهور ايران بشن اينقدر بد نباشيد باها شون بماند"

این رویکر تند فروخ زاد را بسیاری سبب این می دانند که بر اساس حکم ارتداد وزارت اطلاعات دست به حذف این چهره زده است. در کنار این موضع گیری منتقدان اما نقل دیگری نیز وجود دارد که فریدون فرخ زاد پیش از کشته شدن به قصد بازگشت به ایران به سفارت مراجعه می کند و یکی از دلایلی که هیچ اثر درگیری ای در منزلش مبنی بر ورود عاملان قتل دیده نمی شود همین آشنایی ضاربین و فرخ زاد از یکدیگر بوده است. نقل است که دلیل این تصمیم خستگی اش از غربت و بیماری فرخ زاد بوده که قصد داشته به خانه و کاشانه اش برگردد و تاوان گفته هایش را هرچه باشد بپردازد اما شاید اگر می دانست تاوان گفته هاش مرگ است، از این موضوع صرفه نظر می کرد.

سوابق فریدون فرخ‌زاد

فریدون فرخ زاد پیش از انقلاب نیز حواشی ای خاص خود داشت که پس از انقلاب نیز ادامه دار بود. یکی از این شایعات هموسکوآل بودن اوست که نه رد کرده بود و نه تایید و جایی به تاکید و با سند بر گرایش جنسی این شومن مخالف نظام جمهوری اسلامی مطرح نشده است.

فریدون فرخ زاد که برادر فروغ فرخ زاد نیز هست را می توان در میان نامه نگاری هایش با خواهر شاعر و مطرحش بیشتر شناخت. در این نامه ها چهره ی عاطفی فریدون فرخ زاد در نگرانی ها، روابط، زندگی و دغدغه هایش که برای خواهر شاعرش می نوشت ملموس به چشم می خورد. فروغ که فریدون را پایگاه عاطفی خود می دید نیز از مشکلات زندگی اش چه در زمان زندگی با پرویز شاپور چه مصائب پس از جدایی اش از شاپور بسیار نوشته. نامه نگاری های این دو چهره ی فرهنگی هنری که بر اساس سبب فامیلی خواهر و برادر نیز بودند بسیار جذاب و جالب است. نکته ی جالب دیگر سرنوشت هر دوست، یکی با ضربات چاقو به مسخ مرگ رفت و دیگری در یک بعد از ظهر دلگیر پس از تصادفی مشکوک ضربه مغزی شد.

فریدون فرخ‌زاد پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران مدت کوتاهی را در بازداشت به سر برد و سپس به شهر لس آنجلس در امریکا مهاجرت کرد. او کتاب در نهایت جمله آغاز است عشق، را در این شهر منتشر کرد و در ۱۶ مرداد ۱۳۷۱(۶ اوت سال ۱۹۹۲) کشته شد. هفتصد مارک قرض بانکی، چند ماه اجاره عقب مانده" و خاک سپاری جسد سلاخی شده فرخزاد در "گوری رایگان در شهر بن" نسیب زندگی اش بود. س از قتل فریدون فرخزاد، پیکر وی در بخشی از گورستان شهر بُن در گور مجانی[۳۲]به خاک سپرده شد که متعلق به شهرداری آن شهر بود. با گذشت پانزده سال از زمان قتل شهرداری بن برای تخریب آرامگاه فرخزاد و شماری دیگر از قبرهای نزدیک وارد عمل شد. در مقابل با تلاش جمعی از دوستداران فریدون فرخزاد به سرپرستی علیرضا قلی پور و هماهنگی با شهرداری شهر بن، قبر جدیدی برای نگهداری از بقایای پیکر فریدون فرخزاد خریداری و طی مراسمی فریدون فرخزاد در مکانی تازه و دائمی مجدد به خاک سپرده شد. علیرضا قلی پور - که وکالت رسمی خانواده فرخزادها را در خارج از کشور بر عهده دارد، - می‌گوید قصد دارد در نهایت پیکر فریدون فرخزاد را به ایران بازگرداند که پس از گذشت این همه سال این امر موضوعی بعید به نظر می رد.

از مجموعه اشعار او می توان به "من از مردن خسته‌ام"، "در نهایت جمله آغاز است عشق"، "فصلی دیگر(به آلمانی)" اشاره کرد و پنج برنامه ی تلوزیونی و دوازده آلبوم که او به عنوان خواننده ای ماندگار ترانه هایش را اجرا کرده است.

چگونگی قتل فرخ‌زاد

عباس رحمتی از دوستان فریدون فرخ زاد درباره ی حواشی کشته شدن او در مطلبی تحت عنوان "فریدون فرخزاد چگونه به قتل رسید" نوشته است: "چند سال بود که فریدون تلاش می کرد، مادرش را که بسیار دوستش می داشت به آلمان بیاورد، تا بتواند، درمان بیماری اش را در اروپا پیگیری کند. از آنجائی که رژیم می دانست، فریدون مادرش را خیلی دوست دارد، از این در وارد شد و از آن بعنوان پاشنه آشیل، استفاده کرد و وارد مذاکره با فریدون فرخزاد شد!

در واقع چون رژیم ترور فریدون را در سر می پروراند، وزارت اطلاعات خود را پشت این موضوع گذاشته بود و نفرات امنیتی خود را طوری تربیت کرده بود که با فرخزاد از درهای مختلف وارد شود تا بتواند در یکی از این فرصت ها، وی را ترور کنند، از یک طرف قول ویزا دادن به مادرش را مطرح کرده بودند، و از طرفی گفته بودند این که راحت است، آقای رفسنجانی رفروم کرده و می توان گفت شما روزی در ایران شو اجرا خواهید کرد(مثلا میخک نقره ای) و طوری نشان داده بودند که شادروان فرخزاد باورش شده بود.

از طرفی فرخزاد در کنسرت ها و شوهایی که برگزار می کرد، بیشتر از رساله و احکام خمینی که جمع آوری کرده بود صحبت می کرد و فتوی ها و مزخرفات خمینی و آخوند ها را به مسخره می گرفت، مثلا در کنسرتی که در نوروز ۱۳۶۷ در لندن برگزار شد، خمینی را بخاطر فتوی هایش سکه یک پول کرده بود و وقتی مردم به آن گفته ها می خندیدند، می گفت این بدبختی یک ملت است، ملتی که حافظ و سعدی را داشته حال، آنها را ازش گرفته اند و باید به این مزخرفات عمل کند.

آخرین کنسرتهای فرخزاد در کانادا برگزار می شود، در یکی از کنسرت هایش در شهر تورنتو خمینی و آخوند ها را شدید به باد انتقاد میگیرد و پرده از قتل برادرش(دکتر فرخزاد) بر می دارد، بطوریکه همان شب زمانی که فریدون برای استراحت درخانه یکی از دوستانش بسر می برد، ناگهان تلفن زنگ می زند و بعد صاحب خانه فرخزاد را صدا می کند که "فری با تو کار دارد" بعد از تمام شدن صحبت های تلفنی، دوستش میپرسد« فری چرا اینقدر عرق کرده ای و رنگ و رویت عوض شده است؟» فرخزاد در جوابش می گوید: اینها همیشه مرا تهدید میکردند و من هم جدی نمی گرفتم، ولی این بار تهدیدهایشان جدی تر بود،طرف به من می گفت یا درهمین کانادا ترا می کشیم و یا در اروپا ترا خواهیم کشت! وقتی که در کانادا، موفق به کشتن او نمی شوند، ترور ش را به بعد موکول می کنند.

بعد از مدتی که آبها از آسیاب می افتد و فریدون هم کمی از آن تهدید فاصله می گیرد و یا تقریبا از یاد می برد، ماموران و آدم کشان به فرخزاد زنگ می زنند و به آن می گویند، همانطوریکه آقای رفسنجانی قول داده بود نوارهای ویدئویی میخک نقره ای شما را پیدا کردیم و حالا این نوارها حاضر است و قصد داریم خودمان حضورآُ آنها را تحویل تان دهیم، فریدون که مثبت فکر می کرد و دلش می خواست هر چه زودتر به نوارهایش برسد در جواب به آنها، می گوید: چه بهتر از این!

فراموش نکنیم، در آن زمان سفارت رژیم در بن بود و فرخزاد هم در حومه بن زندگی می کرد، خلاصه یک جایی را برای ملاقات معین می کنند.

بعد از ملاقات اولیه فریدون که سر از پا نمی شناخت برای پذیرایی آنها را به خانه دعوت می کند و شاید هم خود آدم کشان طوری تنظیم کرده بودند که وی را در خانه اش ملاقات کنند ولی چیزی که کاملا مشخص است این بوده که فریدون از توطئه خائنانه آنها بی خبر بوده است. فریدون خوشحال، بخاطر گرفتن آلبوم های میخک نقره ای اش آنها را به خانه می برد و حتا از سر کوچه برایشان یک هندوانه هم میخرد(طبق تحقیق پلیس) و به خانه بردن قاتلان همان و جدا کردن سر فرخزاد همان! درست همان طوری که سر شاپور بختیار را در فرانسه جدا کردند(هر دو نفر را تقریبا شبیه بهم با چاقو آشپز خانه سر بردند)

در خانه مشخص نیست که قاتلان در ابتدا با او چه رفتاری داشته اند ولی گزارشات پلیس نشان از بریدن سر و دستان وی را دارد، البته همه اینها گفتند و نوشتن اش ساده است، دوستی که این ماجرا را تعریف می کرد، می گفت بنا بود که با فریدون کنسرت و شوی بعدی را تدارک ببینیم، به همین خاطر چند روزی قبل از برگزاری کنسرت با او تماس گرفتیم(اولین کنسرت بعد از کانادا بود که قصد داشتیم در اروپا برگزار کنیم) تلفن خانه اش مرتب زنگ اشغال می زد و هرگز قطع نشد. به خانه اش مراجعه کردیم، زنگ زدیم کسی درب را باز نکرد. سگی که در آپارتمان فریدون بود مرتب پارس می کرد و درب خانه هرگز باز نشد! به همسایه هایش مراجعه کردیم همه ابراز بی اطلاعی می کردند به اداره پلیس مراجعه کردیم و موضوع را با آنها در میان گذاشتیم، به پلیس گفتیم: که این روزها، ما یک کنسرت در دست اجرا داریم ولی نمی دانیم چرا تلفنش مرتب بوق اشغال می زند و این غیر طبیعی است و درب خانه را هم کسی باز نمی کند و سگش هم مرتب پارس می کند و باز این هم غیر طبیعی است. پس از مراجعه پلیس، با اینکه وضعیت را کاملا غی طبیعی می دانست و می دید که، بوی خون می آید و سگ مرتب پارس می کند، باز با کمال خونسردی می گفت چیزی نیست و ما نمی توانیم کاری کنیم شما بروید ما تحقیق می کنیم و نتیجه را به اطلاع تان می رسانیم، ما هم که کاری نمی توانستیم بکنیم با نگرانی و ناراحتی بر گشتیم و باز مرتب زنگ زدیم و زنگ ولی فقط بوق اشغال شنیدیم. و نگران کننده تر اینکه از طرف فریدون هم هیچگونه تماس تلفنی گرفته نشد.

فردای روز بعد باز به خانه فری رفتیم بوی خون همه جا را گرفته بود. مجددا سراغ پلیس رفتیم، پلیس که اوضاع را وخیم می دید، خلاصه درب آپارتمان را باز کردند و وارد خانه شدند، ولی با جنازه تکه تکه شده ی فریدون مواجه شدند. فریدون غرق در خون بود و سر و دستش را از تنش جدا کرده بودند و از آنجائیکه خود می دانستند از طرف چه کسانی این گونه قتل ها، صورت می گیرد زیاد هم تعجب نکردند. در واقع این قتل هم در ادامه قتل های زنجیره ای در داخل و خارج کشور مثل آلمان و فرانسه و اطریش و سوئیس بود که هیچ کدام از قاتلین هم دستگیر نمی شدند و در صورت دستگیر شدن هم تحویل رژیم داده می شد" و شاید این تنها روایت نزدیک به واقعیت در مرگ فرخ زاد باشد.