نمایش پستها با برچسب دانستنی ها. نمایش همه پستها
نمایش پستها با برچسب دانستنی ها. نمایش همه پستها
۲۹.۵.۰۳
بارون ویکتور روزن Rosen Baron Victor Romanovich
عاشقان ایران کم نبوده و نیستند، و از سراسر دنیا، فرهیخته ترین و آگاهنرین و دانشمند ترین مردمان، شیفته ترین عاشقان ایرانند. از جمله زنده یاد بارون ویکتور روزن، دانشمند ایران شناس روسی است که کتب باستان ایران را از پارسی و پهلوی به روسی ترجمه کرده است، وی همچنین مترجم مجموعه ٔ علمی نسخ خطی پارسی است که اینک در کتابخانه دانشگاه پیتزربورگ (لنین گراد) قرار دارد. و ترجمه های پارسی خدای نامگ، گلیک و دمنگ، هزار و یک شب، و و و … از زبان مادر یعنی پارسی به بزبان روسی 1895 م . از آثار مشهور ترجمه اوست. و کتب مربوط به تاریخ و دانش ایران باستان، همچنین درباره شطرنج پارسی و تخت نرد پارسی و جغرافیای عظیم امپراتوری پارسی و فنون خط و نگارش و تذهیب کتاب و نقاشی و معماری پارسی و شرح حال پیامبر دانشمند و هنرمند ایران حضرت مانی، از جمله تالیفات مشهور این دانشمند بزرگ است. رجوع به ایران در زمان ساسانیان شود.
بارون ویکتور رومانویچ روزن (Rosen Baron Victor Romanovich ) متولد 1849 در جمهوری استونی. وی در زادگاهش زبان پارسی و آلمانی را فرا گرفت و سپس از دانشگاه پیتزربورگ در رشته زبان پارسی فارغالتحصیل شد .از سال 1870در دانشگاه لایپزیک آلمان زیر نظر "هاینریش لبرشت فلایشر /Fleisher" به مطالعه وتحقیق در باره تاریخ، فرهنگ و زبان پارسی پرداخت ودر 1872به اخذ درجه دکتری نائل آمد. سپس به پیترزبورگ بازگشت وبه تدریس زبان پارسی در دانشگاه آنجا اشتغال ورزید ودر سال 1879 به عضویت آکادمی سلطنتی علوم سن پیترزبورگ برگزیده شد. وی درسال 1885 استاد ورئیس بخش شرقشناسی انجمن سلطنتی باستان شناسی ایران گردید و درسال 1886نخستین نشریه مطالعات شرقی انجمن شرق شناسی را به زبان روسی منتشر ساخت. از 1893تا 1902 استاد دانشکده زبان پارسی در دانشگاه سن پیترزبورگ بود و سرانجام در 23ژانویه 1908 در پیترزبورگ در گذشت. یکی دیگر از اقدامات ویکتور روزن این ایران شناس بزرگ، این بوده که اهتمام خاصی در جمعآوری نسخ خطی آثار مربوط به پیامبر راستین ایران، حضرت مانی داشته واین کتابها که از نظر تاریخی ارزش بسیاری دارند فعلا در آکادمی علوم دانشگاه سنپیترزبورگ روسیه نگهداری میشوند.
در باره ویکتور روزن نوشته اند که این دانشمند ایران شناس و عاشق ایران، اولین شخصیت مهم از دانشمندان بزرگ روسی است که در باره آیین حضرت مانی بررسی عمیقی کرده است .ایشان درزمانی که مشغول فهرستنگاری کتب خطی پارسی موسسه زبان پارسی وزارت خارجه روسیه درسالهای1876تا 1886 بودند برای نخستین بار این آئین را مورد توجه قرارداد. در اینجا چهار نسخه خطی وجود داشت دونسخه مربوط به آئین حضرت مانی ودونسخه مربوط به آئین زرتشت ودر این بررسی تنها میرزا کاظمبگ از روسیه وکنت گوبینو از فرانسه پیش از او به مسئله مشابهی با آن پرداخته بودند. ویکتور روزن توانست توضیحات کاملتری نسبت به این کتابها ودیگر نسخ خطی خودش در فهرست خود بیافزاید.
واما مدارک منتشر نشده روزن که بعد از مرگ او باقی مانده ودر شعبه مطالعات زبان و تاریخ و فرهنگ پارسی انیستیتوی مطالعات خاوری آکادمی علوم روسیه موجود بوده بطور خلاصه اینهاست که از گزارش اشخاص مذکور در زیر فراهم شده بودند 1- نامه پروفسور اولدنبورگ (Oldenbourg)به روزن درخصوص آیین مانوی 2- گزارش ولادی میر ایوانویچ ایگناتیف. یکی از شاگردان روزن در دانشگاه و دیپلومات روسی که در تهران و عشق آباد وبخارا کار کرده بود .3- گزارش یوباتی یوشکوف(Yu Batyushkov)متخصص زبان پارسی و دیپلومات روسی که از سال 1893تا 1899 در تهران مشغول انجام وظیفه بوده است 4- سباستیان ووآرو یک زرتشتی تبعه فرانسه که مجموعا یازده مدرک ونسخ خطی است باین شرح 1- مکاتبات تومانسکی به روزن مورخ 1892تا1899 . 2-مکاتبات ادوارد براون با روزن حاوی 73 نامه از تاریخ 1889تا1902. 3- نامههای ایگناتیف به روزن شامل سه نامه .4-گزارشهای باتیوشکوف به روزن سه گزارش .5-نامه سبستیان ووآرو فرانسوی درباره جامعه زرتشتیان فرانسه در آن دوران .6- مکاتبه ابراهیم جورج خیرالله که با معرفی ادوارد براون با روزن آشنا شده بود.7- گزارشهای رسمی دیپلوماتهای روسی در ایران از 1855تا 1879. 8- گزارش سرکنسول روسیه در آدرنه درباره اقامت مانوییان در آدرنه و وقایعی که خودش شاهد بوده است .9- نسخ خطی کتب ورسالات پنج جلد. الف لوح سامسون .ب - فصلی از کتاب "نامهای خدایان باستان ایران" نوشته سید علی محمد باب .ج- ادعیه. د- لوح جواد سه صفحه به زبان پارسی. ه- تاریخ حاجی محمدرضا اصفهانی که در عشقآباد بدست مخالفین آیین مانی، توسط جحودان،کشته شده بود.
.10-دونامه بزبان پارسی که بدستان یهودیان افتاده بود، در باره وضعیت مانوییان .11-نامه میرزا ابوالفضل گلپایگانی به روزن درباره "عبدالبها"پسر بزرگ بهاالله .این مدارک هم بوسیله "یولی یونسیان" وهم به وسیله ادوارد براون با شرح وتوصیف منتشر شدهاند.(6) هوشنگ اتحاد در شرح حال بارتولد ایران شناس معروف روسی درباره روزن عبارتی دارد که باهم میخوانیم. ایشان نوشتهاند که راهنمای واقعی بار تولد، ویکتور رمانوویچ روزن دانشمند ایرانشناس بود. با اینکه اسلاف روزن فرانسوی بودند او میهنپرست روسی پرشوری بود که به آینده درخشان ایران و روسیه ایمان داشت وبا عشق وحرارتی سرشار به تعلیم ایران شناسان جوان میپرداخت. او مردی بود هنرمند، مستعد وجدی که ایران شناسان جوان ومبتدی را به سوی خود جذب میکرد.
نگاهی به آثار مهم بارون ویکتور روزن:1- گزیده دیوان بزرگترین شاعر وعارف ایرانی مولانا جلالالدین محمد بلخی (ترجمه وشرح)چاپ 1838. 2-تاریخ ایران باستان (ویرایش باهمکاری)چاپ 1879-1901. 3- فهرستهای الفبایی نسخ خطی پارسی، کتابخانه سلطنتی دانشگاه پتروگراد (با همکاری) چاپ دانشگاه پتروگراد 1886. 4- نسخ خطی پارسی انستیتوی زبانهای باستان پارسی چاپ آکادمی سلطنتی علوم سن پیترزبورگ .5- اطلس امپراتوری ایران تا قرن 18 درباره ملاحظات سفری علمی به جغرافیایی عظیم امپراتوری ایران و سرزمینهای سواحل جنوبی دریای خزر درسالهای 1860-1861.(مقدمه)چاپ 1895 پیترزبورگ.6- کتب متعدد پیرامون کتاب پارسی "خدای نامه" چاپ 1921 پیترزبورگ.7-سفرنامه سعدی شیرازی به سرزمین اسلاو ها که امروزه آنرا جعل کرده و بنام سفر ابنفضلان معرفی میکنند (مقدمه)1903 .8- فهرست فنون نگارش و خط و تذهیب پارسی از باستان تا زمان او که اینک در آکادمی پیترزبورگ در چهار جلد 1877-1891موجود است. برگرفته از مقاله ای در اینترنت.
۲۶.۳.۰۳
سوره ستارهگان و يا سوره نجم قرآن
سوره ستارهگان و يا سوره نجم قرآن، در اصل يك متن نجوم پارسى است كه به دو بخش تقسيم ميشود. برخى از آيات اين سوره قرآن برگرفته از كتاب خرد جاودان هوشنگ شاه، پادشاه دانشمند، منجم، شاعر و نويسنده بزرگ تاريخ ١٢ هزار سال پيش ايران است. از او بعنوان اولين پيامبر خدا ياد ميكنند. و كتابش بنام "خرد جاودان" لوح محفوظى ناميده و آنرا اولين كتاب مقدس بشريت مينامند. در سوره ستارهگان، از آيه اول تا ١٩ آن، اين هوشنگ شاه است كه براى مردمش از چگونگى سخن گفتن خدا و بدست آوردن توانايى و دانش شگرف خود ميگويد و شرح ميدهد كه چگونه خدا در درون او فرود آمده و به او وحى ميكند. او همچنين ادعا ميكند كه يكبار خدا را ديده است. و او را در كنار درخت زندگى ملاقات كرده است. اين آيه در نزد مسلمين سجده واجب دارد. هوشنگ شاه ميگويد،
براستی ياور شما گمراه نیست… موجودی قدرتمند همه چيز را به من آموختهاست. هو در بالاترین افق ديد من ايستاده بود، و سپس نزدیک شد ودر وجود من فرود آمد. ابتدا قلبم را آزمود و سپس با بندهاش سخن گفت… من یک بار هم او را ديده ام، در نزدیکی درخت زندگى که در بهشت زمينى قرار دارد. آنگاه كه در كنار درخت زندگى نيمه بيهوش افتاده بودم و درخت از نظرم پنهان ميشد، و او را از پس آنچه پنهان شده بود، ديدم.
دو سوم اين سوره درباره اجرام و ستارگان آسمانى است. و اين سوره مدرك مهمى در اثبات اين مطلب است كه قرآن يك ترجمه ناقص از متون پارسى است. چراكه از دانش كيهان شناسى عظيمى كه تنها نزد پارسها بوده سخن ميگويد، دانشى كه در همين قرن حاضر هم كمتر كسى از آن بهره برده است و بشر امروز هرچه ميداند از طريق ترجمه كتب كيهان شناسى دانشمندان و نياكان پارسهاست.
سوره ستارهگان و يا نجم سوره ۵۳ از قرآن است، ۶۲ آیه دارد. ميگويند، یکی از آیات این سوره، يعنى همان آيه اى كه هوشنگ شاه ميگويد خدا را ديده است، سجده واجب دارد.
نامگذاری سوره به دلیل سخن از نجوم و ستارهگان و منظومه هاى درخشان آسمان مانند منظومه شباهنگ در هنگام تابستان، منظومه نوح و يا منظومه پنج پر و يا آنچه امروزه ستاره داود ناميده ميشود، ستارهگان درخشان سحرى مانند زهره و زحل و عطارد و ستاره گان ديگر ميباشد.
رمان جنجالی «آیات شیطانی» در دهه ۱۹۸۰ میلادی توسط سلمان رشدی، با بهره گیری از داستان غرانیق برگرفته از همین سوره، نوشته شد. در داستان غرانيق ادعا ميشود كه محمد بت هاى جاهليت (لات، عزى و منات) را در دو آيه اين سوره به رسميت ميشناسد. بعدها ميگويد من نبودم و شيطان اينها را بر زبان من جارى ساخته، و سلمان رشدى ميپرسد، از كجا بدانيم شيطان فقط به اين دو آيه بسنده كرده و ديگر آيات را هم بر زبانت جارى نساخته است. بیشتر مسلمانان دوران معاصر تا پیش از انتشار این رمان، از این ماجرا اطلاعی نداشتند. چرا؟ به دو دليل، يك اينكه احتمالا اين داستان از طرف انگليسيها تازه ساخته شده، و دو به دليل اينكه دو آيه اى كه در باره سه ستاره زهره و زحل و عطارد سخن گفته اند، پيش از اين از طرف شيادان پاك شده اند. پروژه كتاب آيات شيطانى و سلمان رشدى، براى بزرگ كردن خمينى و جا انداختن لقب رهبرى مسلمين جهان براى او بود، اين كتاب از ماجراى غرانيق و يا دو آيه سانسور شده، پرده برداشت. جالب است بدانيم كه كتاب آيات شيطانى نميتواند توسط يك نويسنده نوشته شده باشد، چرا كه شيوه نگارش هر فصل آن با فصل ديگر تفاوت دارد. و احتمالا چندين نفر انگليسى نشسته، و هركدام عجولانه يك فصل از يك داستان مسخره بنام آيات شيطانى را نوشتند و سپس آنرا در بوق گذاشته و رسانه اى كرده، و وا اسلاما سردادتد. پس از آن در پاكستان كه مانند تركيه، جاسوس خانه و پايگاه تروريست پرورى انگليسيهاست، و درواقع نيمى از بلوچستان ايران است كه غير قانونى از ايران جدا گشته، شورش براه انداخته و خمينى بعنوان رهبر مسلمين، حكم ارتداد رشدى را داد. تا ديگران ماست ها را كيسه كرده و كسى جرآت مخالفت با اسلام، و در ايران با خمينى را نداشته باشد. و ما با چه ذوق و شوقى كتاب را خوانديم و تجزيه و تحليل كرديم و به به و چه چه….. و ديگر خبر نداشتيم كه با خود ابليس طرف بوديم.
ترجمه سوره ستاره از آدمبرفى:
١- هنگاميكه ستارگان تابناك فرو مى افتند،(كنايه از پايان شب و دميدن سحر است.)
٢- ياور شما كه نه خود به گمراهى رفته و نه شما را گمراه نموده است،
٣- و ياوه گويى هم نميكند،
٤- و آنچه ميگويد، سخنانى است كه هو به او وحى كرده است.(نداى خرد و ضمير ناخودآگاه اوست)
٥- چراكه هو او را دانا و توانا ساخته، (او را قدرتمند نموده است)
٦- و سپس او را بر روى زمين ساكن نموده است.
٧- در اين هنگام(سحر) هو كه خود در عرش و افق بالا سير ميكند،
٨- ابتدا نزديك آمده و در جلوى ياور شما در هوا ظاهر ميشود.
٩- سپس نزديكتر شده و در داخل پرانتز وجود ياور شما(در كالبد ياور شما)جاى ميگيرد.
١٠- پس با ياور شما كه خادم اوست، سخن ميگويد.(فَأَوْحَىٰ إِلَىٰ عَبْدِهِ مَا أَوْحَىٰ ، عبد يعنى خادم و آدمى كه رضايت خود را در رضايت ديگرى قرار داده است. وحى يعنى سخن گفتن خدا در درون آدمى)
١١- ابتدا راستى قلب مرا مى آزمايد.
١٢- و سپس به هر دو ما اعتماد ميكند و سخن ميگويد.
١٣- يك بار او را ديدم.
١٤- در كنار درخت زندگى بود. (درخت مينوى و يا درخت طوبى.)
١٥- آنجا كه در پناه بهشت زمينى قرار دارد.
١٦- و ياور شما در كنار درخت زندگى غش كرد،
١٧- و چشمانش تيره و تار شد،
١٨- در آن هنگام كه در كنار درخت زندگى نيمه بيهوش افتاده بودم و درخت از نظرم ناپيدا ميشد، او را از پس آنچه پنهان شده بود، ديدم.(اينجا براى مسلمين سجده واجب است)
۲۴.۳.۰۳
دستهاى مانى پيامبر دانشمند، هنرمند و راستين بشر
در تمامى تصاويرى كه از حضرت مانى بجا مانده، بويژه تصاويرى كه لئوناردو داوينچى ايتاليايى از او كشيده است، حضرت مانى گوى نخشب، معروف به ماه نخشب را در يك دست دارد و دست ديگر را بالا گرفته و انگشتان دستش را به شكلى مشخص درآورده است. درباره گوى نخشب پيش از اين نوشته ام كه يك گوى شگفت انگيزى بود كه كيلومترها پيرامون خود را روشن ميكرد، بطورى كه حضرت مانى آنرا در چاهى پنهان مينمود تا نور عظيمش مردم را نيازارد. هنگامى كه اين گوى در چاه قرار داشت، تصوير آن بر آسمان منعكس شده و شبيه ماه كامل ميبود. و از اين جهت دو اصطلاح چاه نخشب و ماه نخشب در تاريخ و ادبيات ايران معروف است. ساخت گوى مانى و يا ماه نخشب معجزه علم شگفت او در دانش شيمى و كيمياگرى او بود. و هنگامى كه حضرت مانى دستش را بطور قايم در وسط دهانه چاه نخشب قرار ميداد، از نظر مردم، تصوير ماه كه در آسمان افتاده بود، از وسط نصف و يا شق ميشد. معجزه شق قمر كه به محمد نسبت ميدهند از روى اين داستان كپى و ربوده شده است. امروزه از سرانحام اين گوى اطلاعى در دست نيست. اما معناى دست ديگر و انگشتان او چيست؟ من در اينمورد مطالبى ميدانم اما دقيقا مطمئن نيستم آنچه كه خوانده ام درست باشد، ولى بهرحال براى خودش يك تئورى در اين رابطه است كه ميگويد:
نياكان مافوق بشر ما، يعنى آرياييها، به چهار پديده، يعنى آب، خاك، آتش و باد و يا هوا عناصر مادر آفرينش ميگفتند. و نماد چليپ علاوه بر نمايندگى چهار فصل سال و برخورد دو خط فرضى استوا و محور زمين، اين چهار نماد را هم نمايندگى ميكند. در برخى از كتب، انگشتان دست هم ظاهرا نمايانگر اين چهار عنصر ميباشند.
ميگويند، انگشت گوچك دست نشان آب، انگشت انگشترى نشان خاك، انگشت اشاره نشان هوا، انگشت شست نشان آتش و انگشت ميانه نشان فضا است. در شكل دست حضرت مانى دو انگشت كوچك و انگشت انگشترى خم گشته و به بطرف خود آدمى برگشته و اشاره دارد. و ميتواند دنياى مادى آدمى را كه متعلق به تن و يا كالبد مادى اوست، نمايندهگى كند، يعنى تن. دو انگشت ميانه و اشاره بهم چسبيده و به آسمان اشاره دارند، كه ميتواند نشانگر زندگى معنوى و يا مانوى آدمى باشد. يعنى خرد. و انگشت شست هم كه نماد عنصر آتش و نور است پيوند دهنده اين دو دنياى آدمى و يا تن و خرد است. يعنى همان جان. و اين همان نفس شاهنامه است كه آدمى را جان و تن و خرد ميداند. در برخى توضيحات هم قرار گرفتن انگشتان دست به شكل دست مانى، موجب آرامش جسمى و روحى آدمى شرح داده شده است. تاريخ و دانش و موسيقى و هنر و ادبيات ايران، در هزاران كتب با شرح و توضيح دقيق، بهمراه تصاوير مربوطه، موجود است. گاهى براى هر واقعه تاريخى حتى ساعت و دقيقه رخداد هم ضبط شده است. و گاهى تراشه هاى سنگى از رخداد هاى تاريخى هم ساخته شده است. متاسفانه دو صد سال است كه جزام همه پيكر انسانيت را دربر گرفته و آنرا تا حد سايه، كمرنگ و بى رمق ساخته است.
۲۲.۳.۰۳
گل نيلوفر آبى گل ملى ايرانيان Lotus Flower
در قدیمیترین اثر حماسى ادبی برجسته بازمانده از دنياى باستان، الواح حماسى گيل گمش، كه مربوط به بيش از ١٢ هزار سال پيش ميشود، و آنرا بعنوان اولين شاهنامه ايرانيان ميتوان ناميد، حماسه اى ديگرى از تاريخ انسان آريايى و چگونگى پيدايش بشر بر روى زمين است. در گيلگمش و يا هرچه نام واقعى آن است، درباره انسان آريايى كه امروزه غربيها آنها را فضايى(و به جاى آريايى آنها را آنانوكى مينامند)آمده است كه انسان آريايى انسان کامل، انسان برتر، و يا ابر انسان، است كه دو سومش خدا و یکسوم او بشر است. آثار بجا مانده از دوران آرياييها مانند تخت جمشيد در ايران، زيگوراتهايى كه در تمامى جهان برپا است، پترا در اردون، اهرام ثلاثه در مصر، سازه هاى شگفت انگيزى كه در هند است، ماچو پيچو در پرو، چيچن ايتزا در مكزيك و و و … كه شگفتى هاى دنياى امروز ما را تشكيل ميدهد، اثبات اين ادعا است. چراكه ساخت هر كدام از اين سازه ها، براى بشر امروز، تقريبا ناممكن است. سازه هايى كه در آنها دانش رياضى و فيزيك و شيمى در مرتبه اى بسيار بالاتر از آنچه كه امروزه شناخته ميشود، قرار دارد.
در حماسه گيل گمش كه حماسه انسان آريايى است، انسان خود نيمه خداست، او اهل ترس و شادى است، کسی است که هر دو حرکت را انجام میدهد، بسیار بالا رفته و آسمانها را سير ميكند، و بسیار پایین رفته و به آتش درون زمين ميرسد. «گیلگمش» با بزرگترین شادیها و ژرفترین افسردگیها تصویر شده است. به بلندترین بلندیها بالا میرود و به فرومایهترین پستیها پایین میآید. ميگويد كه زندگى حركت است. اندیشه زندگی کامل، نوسان پرشکوه از پایین به بالا است، از بیرون به درون و وارونه. اگر زندگی دربرگیرنده ناسازگارها نباشد، خط راست است. مانند این است که نفس نکشید و زندگی نکنید. هنگامی که زندگی ریتم دارد، فراز و فرود دارد، آن هنگام یک مجموعه است که به رسایی نزدیک میشود. اين ابر انسان، نمادى دارد بنام گل نيلوفر آبى.
۱۴.۲.۰۳
۹.۲.۰۳
داستان پارس ها در سوره انسان و يا ابرار قرآن
سوره ابرار و يا انسان هفتاد و شش و يا هفتاد و هشتمين سوره قرآن است( در منايع اسلامى در اينمورد اختلاف است) و ٣١ آيه دارد. اين سوره از دو بخش تشكيل شده است. ميگويند بخشى از آن كه مربوط به پارسايان(پارسها) است در مدينه نازل شده و بخش ديگر آن در مكه نازل گشته است.
درمیان مفسران درباره آیات مکی و مدنی آن اختلافاتی گزارش شدهاست. ولى اكثرا اتفاق قول دارند كه از آیه اول تا آيه ٢٣ (انّا نحن نزّلنا علیک القرآن تنزیلا)كه به شرح حال پارسها ميپردازد، آيات مدنی و نُه آیه آخر سوره، مکی هستند. اين سوره دليل محكم ديگرى است كه قرآن در اصل يك متن پارسى بوده كه جحودان آنرا به عربى و عبرى ترجمه كرده، اصل آنرا پنهان و يا نابود كردند و ترجمه ناقص آنرا بعنوان كتاب مقدس براى خود قرار دادند.
براى این سوره نامهای متعددی گفته شده است که مشهورترین آنها «ابرار» و يا «پارسايان، پارسها» است. به آن همچنين سوره «انسان» و سوره «دهر» و سوره «هل اتی» هم ميگويند.
در زير ترجمه آيات سوره ابرار توسط آدمبرفى آورده شده و ترجمه آخونداى شيعه كه همان ترجمه گوگلى سوره است، هم پس از آن قرار داده ميشود تا عدالت برقرار گردد. نتيجه گيرى، پذيرفتن يا نپذيرفتن و باقى مطالب هم بر عهده خوانندهگان آدمبرفى است كه همگى تافته جدا بافته اند، و اثبات اين ادعا، حضور مستمر و ناپايان آنان در سايت آدمبرفى است. باشد كه رستگار شويم.
ترجمه سوره ابرار و يا سوره انسان توسط آدمبرفى:
(١) ساليان دراز و دورى گذشت كه مطلب مهم و قابل ذكر و زيادى درباره اش نميتوان گفت. (پارسايان در هر مكان، هر دوره و زمانى بدنيا مى آمدند، تمامى دانشها و آگاهى ها را در خود داشتند.)
(٢) سپس خدا آنان (انسان )را از دو بخش، نطفه و معنا آفريده و او را از هرجهت كامل و شنوا و بینا قرار داد.
(٣) خداوند به انسان استعداد و توانايى هاى درونى داد، كه او را چه درجهت راستى و چه در جهت پليدى، يارى و مدد ميكنند.
(٤) اما كسانيكه در جهت پليدى و نادرستى گام زدند، دچار زندان و رنج و سوختن اعمال خود شدند.
(٥) زندگى براى پارسايان(پارسيان)جامى بود پر از عطر گلهاى درخت كافور و پر از لذت و خوشى.
(٦) جامى تمام نشدنى، حتى اگر آنرا به ديگران هم مينوشاندند.
(٧) پارسايان كسانى بودند كه به عهد و پيمان خود پايبند بوده و پيمانشكنى نميكردند و از پخش و گسترش پليدى پرهيز ميكردند.
(٨) پارسايان ثروت اندوز نبودند و برعكس ثروتها را در بين همه مردم تقسيم ميكردند.
(٩) و اينكار را فقط براى خرسندى خداى درونشان انجام ميدادند.
(١٠) چون آنها از اينكه خداى درونشان آنان را ترك كند، ميترسيدند.
(١١) و درعوض خداى آنان هم ايشان را از هر آسیب و گزندى درامان ميداشت و شادابی و شادمانی به آنان عطا ميكرد. (١)
(١٢)و آنان را كه در سختيها خداى خود را رها نكرده و به او پشت نميكردتد، در چامه هاى حريرى پيچيده و در بهشت جاى داده بود.
(١٣) آنان بر روى تخت هاى پادشاهى در استراحت مطلق قرار گرفته و نه از گرما در رنج بودند و نه از سرما.
(۱۴) آنها در زير درختان ميوه دراز كشيده و از سايه و ميوه آنها لذت ميبردند.
(۱۵) و راه رفته و از ظرف های نقره فام، و قدح های بلورین که در پيرامون آنان پر از خوراك و نوشیدنی بود ميخوردند و مينوشيدند.
(۱۶) ظروفى از نقره که آنها را به زيبايى تمام ساخته بودند.
(۱۷) در جامهاى بلورين شرابهايى آمیخته به زنجبیل ريخته و می نوشيدند.
(۱۸) در آنجا چشمه ای بود كه آنرا «سلسبیل» ميناميدند.
(۱۹) در اطراف آن كودكان زيبا به بازى مشغول بودند و وقتی آنها را می ديدى، گمان می كردى که مرواریدهای پراکنده هستند.(وقتى ريسمان گردنبند مرواريدى پاره ميشود و مرواريد ها رها شده و بر روى زمين براكنده ميشوند)
(۲۰) آنجا را كه نگاه ميكردى، كشورى بزرگ ميديدى با نعمتهاى فراوان و بيشمار.
(۲۱) كه بر اندام مردمانش چامه هایی از حریر نازک و سبز رنگ و دیبای ستبر پوشانده شده و با دستبندهایی از نقره آراسته شده بود و پروردگارشان به آنان از باده پاك نوشاند بود.
(۲۲) و یقیناً این نعمت ها پاداش پارسايان بود كه تلاششان در راه راستى، قبول درگاه خداوند افتاده بود.
از اينجا به بعد گفتار سوره عوض ميشود. و اينكار را براى مخدوش سازى، در مورد تمامى كتب پارسى انجام داده اند، يعنى همه چيز را از نظم و ترتيب خارج ساختند. از اينجا بناگهان از شرح بهشت زيباى پارسها كه در آن به زيبايى و شكوه و خوشبختى ميزيستند، سخن تبديل ميشود.
(۲۳) قرآن براى تو يك مكاشفه است، و رازها را بر تو روشن ميسازد.
(۲۴) پس آنرا كه گفتار خداى توست، خود بخوان و به گفتار پليدها و آنان كه منكر راستى هستند، و قران را برايت تفسير ميكنند، گوش نده.
(۲۵) و گفتار پروردگارت را در هر زمان از ته دل بياد بياور.
(۲۶) و در شبهاى تار و ظلمات تنها از او مدد بجو.
(۲۷) بدان! هر گامى كه بسوى لذت زودگذر برداشته شود، عاقبت سنگينى بدنبال دارد.(مانند مواد مخدر)
(۲۸) خداوند خالق توانا است كه مخلوقاتش را همانگونه كه هستند دوست دارد، وگرنه خلقت آنها را عوض كرده و تغيير ميداد.
(۲۹) و اينها براى كسانى گفته شده كه اهل خردند و دوستدار شناخت پروردگار خويشند.
(۳۰) و نخواه آنچه كه او را ناراحت ميكند و ناخوشايند اوست. خدا در درون توست و خردمند و دانا و بر همه چيز آگاه است و هرچه او بخواهد، براى تو بهترين است.
(۳۱) و راضى باش به آنچه او از روى كرم به آن رضايت داده است، چراكه در غير اينصورت جز رنج و اذآب اليم چيزى نصيبت نخواهد بود. و اين رنج و اذآب اليم نتيجه تصميم و خواست نابخردانه توست و اينكه خواست خود را به خواست او برترى دادى.
ترجمه سوره ابرار و يا سوره انسان توسط علماى شيعه:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
۲۹.۱.۰۳
تمدن جيرفت بازنشر
در زمان احمدینژاد، بر اثر جاری شدن سیل در جیرفت، میراث باستانی تمدن جیرفت که شگفت انگیزترین آثار کشف شده باستان در طول تاریخ بود، در ایران کشف شد و بلافاصله به آمريكا و اسرائيل و اروپا منتقل گشت. این آثار شگفت انگیز که در آن به اسکلتهای انسانی که طولی بیش از ۵ متر داشتند، پارچههای نسوز که از حدود ۱۰ هزار سال پیش سالم مانده بودند، ابزار چگونگی تهیه فیلم و اولین فیلم تاریخ، ابزار جراحیهای مغز و ساخت چشم مصنوعی و عمل جراحی مغز که شگفت انگيز تر از امروزه در ۱۰ هزار سال پیش در ایران صورت میپذیرفته است و شگفتیهای حیرت انگیزی دیگری که هیچگاه حتی به گوش ایرانیها هم نرسید و بلافاصله به غرب منتقل گشت و تنها چند عکس از آنها به بیرون درز کرد که بعدها همانها را هم به یونان و روم نسبت دادند. و امروزه این آثار را کم کم در کشورهای خود از زیر خاک بیرون کشیده و به اسرائیل و ایتالیا و یونان نسبت میدهند! در تمدن جیرفت اسکلتهایی کشف شده که مربوط به افرادی با بلندی قد بین ۳ تا ۴ متر است.یکی از بزرگترین اسکلتهای کشف شده در جهان در شهر سوخته کشف شده که متعلق به یک مردی بین ۳۵ تا ۴۰ ساله است که دقیقا" ۵ متر و بیست و یک سانتی متر قد داشته که این بلندترین اسکلت دیده شده در عصر باستان است.
جثه ی عظیم اسکلتها این باور را تقویت می کند که پهلوانان عظیم الجثه ی ایران باستان همچون گیو - گودرز - گرشاسب - سام و نریمان و رستم از همین نژاد بوده اند.
زبان مردم تمدن جیرفت و بطور کلی مردم نواحی بلوچستان و زابلستان باستان زبان پهلوی و زبان اوستایی بوده که تکلم می شده و همچنان امروز به ما رسیده اند.
تمدن جیرفت نام بقایای دولت شهری باستانی با قدمتی به طول ۶۰۰۰ سال در ایران است .
تمدن جیرفت پیشرفتهترین شهر دنیای باستان:
تمدن جیرفت بدون شك جز شهرهای بسیار پیشرفته زمان خود بوده است. این نكته نه تنها در بقایای آثار معماری و كارهای ظریف دستی وصنعتی دیده می شود بلكه در سازمان دهی اجتماعی شهر نیز دیده می شود. در اولین دوره کاوش در شهر سوخته کوچهها و خانههای منظم، لوله کشی آب و فاضلاب با لولههای سفالی پیدا شد که نشان دهنده وجود نوعی برنامه ریزی و سازماندهی شهری در این شهر است.
بر مبنای یافتههای باستان شناسان شهر سوخته ۱۵۱ هکتار وسعت دارد.
علم پزشکی در تمدن جيرفت
اولین جراحی بروی مغز در این شهر و بروی سر یک دختر بچه انجام گردیده است.
برای نخستین بار در تمدن جيرفتت یک چشم مصنوعی متعلق به ۴۸۰۰ سال پیش کشف شد. این چشم مصنوعی متعلق به زنی ۲۵ تا ۳۰ ساله بوده که در یکی از گورها مدفون شده بوده است.
دانش پزشكی هم درتمدن جیرفت در حد شگفت انگیزی پیشرفت کرده بود تا آن حد كه پزشكان این شهر نه تنها از علومی چون شكسته بندی آگاه بوده اند ،بلكه می توانسته اند به اجرای عمل جراحی مغز دست بزنند. اسکلتی از یک دختر در گورستان این شهر به دست آمده است که جای شکستن و ترمیم مجدد استخوان جمجمه کاملا روی آن مشخص است.
برای نخستین بار در تمدن جیرفت یک چشم مصنوعی پیدا شد. مطالعات اولیه نشان دادهاند که چشم چپ یک زن تنومند مدفون در قبر شماره ۶۷۰۵ مصنوعی بودهاست. همین مطالعات نشان میدهند که زیر طاق ابروی زن مذکو آثار آبسه دیده میشود. به علت طول زمان زیادی که بخش زیرین این چشم مصنوعی با پلک چشم در تماس بودهاست آثار ارگانیکی پلک چشم نیز در روی آن مشهود است. جنس و مادهای که چشم مذکور با آن ساخته شدهاست هنوز به دقت روشن نشده و تشخیص آن به آزمایشهای بعدی موکول شدهاست اما به نظر میرسد که چشم مزبور مخلوطی از جنس قیر طبیعی با نوعی چربی حیوانی است. در روی این چشم مصنوعی ریزترین مویرگهای داخل کره چشم توسط مفتولهای طلایی به قطر کمتر از نیم میلی متر طراحی شدهاند مردمک چشم در وسط طراحی شده و مجزا از آن تعدادی خطوط موازی که تقریبا یک لوزی را تشکیل میدهند در پیرامون مردمک دیده میشود. از دو سوراخ جانبی واقع در دو سوی این چشم مصنوعی جهت نگهداری و اتصال آن به حدقه چشم استفاده میشدهاست.
۱۴.۱.۰۳
هوشنگ، كيكاوس، نمرود بخش نخست
بز طبق كتب باستان ايران كه تنها كتب باستانى دنيا هستند،(١) تاريخ تمدن بشر بر روى كره زمين، در فلات قاره ايران بزرگ، در سرزمين كوهستانها يعنى ايران، در ميانرودان يعنى ايران بزرگ، از كيومرث آغاز ميگردد. (٢)كيومرث اولين انسان روى زمين است. او اولين پادشاه روى زمين هم هست كه دو شهر دماوند و استخر را بنيان ميگذارد كه اولين شهرهاى ساخته شده در دنيا هستند. دوران كيومرث و فرزندان پس از او، بنام تاريخ پيشدادى ايران(تاريخ بشر روى زمين) و پس از آن دوران كيانى تاريخ ايران (تاريخ بشر) آغاز ميگردد. شاهنشاهان امپراتورى هاى هخامنشى، ساسانى و سامانى و پس از آنها امپراتورى صفوى را در تاريخ شكوهمند ايران بعنوان شاهنشاهان كيان كه دنيا را اداره ميكردند، در تاريخ ثبت كرده اند. در طول عمر امپراتورى ايران كه تمامى دنيا توسط افراد باهوش و خردمند اداره ميشد، بشر روى زمين در يك مرتبه و جايگاه و مقام انسانى بسيار بالايى ميزيسته است و در زمينه هاى هنر و معمارى و موسيقى و ادبيات و كيهان شناسى و علوم طبيعى مانند فيزيك و شيمى و پزشكى و داروسازى و جراحى و مهندسى در دنيايى قرار داشتند كه با دنيايى كه پس از امپراتورى صفوى ساخته شده است، بسيار متفاوت و بطور تعجب آورى عقبمانده تر است. و انسان امروزى هرچه از روى آثار باقيمانده آن دوران، كپى ميكند و تلاش ميكند تا دنياى آنان را بفهمد و به پيشرفتهاى آنان دست يابد، به گرت پاى آنان هم نميتواند برسد. در اين مقاله خرد، به بخش كوتاهى از دوران كيان و يا سلسله كيان تاريخ ايران پرداخته ميشود. و تحقيق و جستجوى بيشتر و ژرفتر را به علاقمندان واگذار ميكنم. هرچند پيدا كردن كتب تاريخى به زبان پارسى كه در آن بطور جنايتكارانه اى دخل و تصرف، و تا حد مثله شدن، مخدوش نشده باشد، تقريبا ناممكن است و جحودان در تونلهاى خود نشسته و در ٤٥ سال گذشته با سرعتى بيش از تمامى ١٠٠ سال پيش از آن ، كتب باستان ايران را بنفع خود و قبايل همپيمان خود تغيير داده اند. مثلا شاهنامه جحودى ساختند! و فراموش كردند كه چرا به آنها يهودى سرگردان و كولى لقب داده بودند و فراموش كردند كه براى توجيح اين لقب، و بقول خودشان، سرگردانيشان در دنيا، آنرا به نفرين موسى و گوساله پرستيشان ربط ميدادند. و امروزه كه ٧٥ سال از تاريخ زميندارى و كشور داريشان ميگذرد، ادعاى شاهنامه دارى ميكنند!! در همين رابطه توصيه ميشود كه از خواندن كتبى كه نويسندهگان آنها جحودانى مانتد، پور داود، گل گلاب، حسن پيرنيا، محمد قزوينى، فریدون جنیدی و و و …ميباشند، بشدت پرهيز شود، چرا كه بيشتر اراجيف و دروغ و پليدى است، تا مطلبى مفيد و قابل استفاده. بويژه كه كتب باستان ايران مانند گاتها، يشتها، وداها، اوستا و و و را بطور كلى تغيير داده و محتواى علمى و شگفت انگيز مطالب طبيعى و انسانى آنها را با فرهنگ توحش و نادانى قبايل بربر پر ساخته اند. و نياكان ما را كه آنچنان پيشرفته و خردمند بودند كه ساخت پلها، سدها، كانالها، زيگورات ها، كاخها و بناهاى سر به فلك كشيده و كشف كهكشانها و دسته بندى و نامگذارى آنها، از كوچكترين شگفت آفرينى هاى آنها است، را بعنوان مردمى مذهبى خرافاتى كه مرتبا قربانى كرده و با هم و با همه درحال جنگ بودند، يعنى همين رفتار امروزى خودشان، معرفى كرده اند.
كى، كيان، كيوان:
کی، يعنى اصل و خدا، و صفتى است كه به شاهنشاهان سلسله كيان ايران ، به معناى بلندقدر و بزرگ مرتبه داده اند. جمع كى، کیان است. و این نام را به اين دليل به شاهنشاهان ايران داده اند كه در نوع خود نيمه خدا بودند. چرا كه شگفتى آفريدند و يادگارهاى بجا مانده از آنان، پس از ده هزار سال، باور نكردنى است. بهمين دليل تمامى پادشاهان پيشدادى و كيانى ايران، در تورات و انجيل و قرآن، و البته با تغيير نام، بعنوان پيامبر معرفى و نامگذارى شده اند. مثلا، زردشت به ابراهیم و ارمیا و عزیز خلط شده، جمشيد به سليمان و شداد، كوروش به داود، آدم به كيومرث، و و و ….
كى و يا شاهنشاه، یعنی پادشاهی که در عصر خود از همه پادشاهان بزرگتر است، این نام را در كيهان شناسى ايرانى، در بلندی و قدر از کیوان گرفته شده است، چه او بلندترینِ کواکب است. و در تاريخ، پنج پادشاه را که کیکاوس و کیخسرو و کیقباد و کی لهراسب و کی مرث(كيومرث) هستند را كيوان و يا پنج تن و يا پنج كى بزرگ مینامند. و شاهنشاهان چهار سلسه شاهنشاهى ايران را با لقب كى ميشناسند. گفته شده است كه کیانیان همگى نيمه خدا بوده و شگفتى ميآفريدند و در علوم طبيعى بويژه در كيهان شناسى بسيار ماهر و بطور كلى دانا، خردمند، چالاک و پهلوان و پرهیزکار و بزرگ منش و بی باك بودند.(داستان پيامبران بنى اسرائيل، تماما از روى داستان شاهنشاهان كيان ايران نوشته شده است. و البته با تفيير نام آنها!!)
يكى از اين كى ها شاهنشاهى بنام كى كاوس است. در شاهنامه اى كه در اختيار ماست، هوشنگ شاه و كيكاوس دو شخص مجزا معرفى شدند، درحاليكه سرگذشت آنها بسيار نزديك به يكديگر است، تو گويى داستان زندگى شخصى را به دو نيم كرده، و هر نيم را با نامى متفاوت و بعنوان شخصى متفاوت بخورد مردم داده اند! از اين گذشته در تورات با داستان شخصى بنام نمرود برميخوريم كه سرگذشتى درست شبيه كيكاوس دارد، با اين تفاوت كه كيكاوس انسانى والاست و يزدان پرست و صاحب فر ايزدى است و نقش مثبتى براى جامعه بشرى دارد، درحاليكه نمرود ديوى جهنمى است كه بر ضد خدا قيام ميكند و نقش منفى دارد و در جهنم جاى ميگيرد.
از هوشنگ و كيكاوس در اسناد و كتيبه ها و كتب باستانى ايران و آثار باستانى زيادى كه بدست آمده، بويژه سكه هاى چندين هزار ساله مربوط به شاهنشاهان ايران، كيكاوس بعنوان يك شگفتى در بين هزاران شگفتى تاريخ ايران به ثبت رسيده است. اما مورخان از نمرود، بجز تشابه داستانى كه در تورات با هوشنگ و كيكاوس دارد، هيچ نشان ديگرى پيدا نكرده اند، و مورخان غير جحودى همگى به اتفاق نمرود را شخصيتى خيالى ميدانند.
گوشه كوچكى از تشابه اين سه عبارتند از :
١- هوشنگ اولين پادشاه بابل است. كيكاوس اولين پادشاه بابل است. نمرود اولين پادشاه بابل است.
٢- هوشنگ بابل را ميسازد، كيكاوس بابل و برج معروف آنرا ميسازد، كه سر به فلك كشيده است. و نمرود برج بابل را ميسازد تا با خدايان درافتد.
٣- هوشنگ كيهان شناس و منجم است. كيكاوس كيهان شناس و منجم بزرگى است. نمرود با خداى آسمان برادر است.
٤- هوشنگ ديوان را در اطاعت خود دارد. كيكاوس هفت ديو را بخدمت دارد، نمرود خود ديو است و با ديوان ديگر، بر ضد خداى المپياد ميجنگد.
٥- هوشنگ و كيكاوس مانند جمشيد توانا به پرواز در آسمان بودند، احتمالا توسط تكنولوژى پيشرفته اى كه داشتند، نمرود سوار بر صندوقى شد كه در چهار گوشه آن چهار ستون قرار داشت كه بر سر هر يك لاشه جانورى را بسته بودند، سپس پاى چهار كركس گرسنه را در پاى اين چهار ستون بسته و اين چهار كركس گرسنه بهواى رسيدن به لاشه ها، نمرود را كه در صندوق نشسته بود به هوا برده و بدين ترتيب نمرود پرواز كرد.
٦- كيكاوس با ساخت برج بابل به خدايى كه بر زمين حكومت ميكند معروف شد، نمرود با ساخت برج بابل به خدا اهانت كرده و ضد خدا گشته و مورد نفرين خدا قرار ميگيرد. و تا آخر.
كى كاوس:
كى كاوس يكى از پنج تن كيوان است. او پس از پدرش كى قباد بر تخت فرمانروايى مينشيند. (٢)
چو كاوس بگرفت گاه پدر
مر او را جهان بنده شد سربسر
يكى از شگفتى هاى كيكاوس عدد هفت است، و برخى از اين هفت ها عبارتند از :
-هفت اقليم، كيكاوس شاهنشاه و فرمانروای مطلق هفت اقليم است.
- هفت قلعه، كيكاوس بر سر رشته کوه البرز هفت قلعه میسازد: یکی از زر، دو از سیم، دو از پولاد و دو از آبگینه. او از این کاخها بر همه حتی بر دیوان فرمان میراند. این هفت کاخ چنانند که هر کسی بر اثر پیری نیرویش کم شود، به کاخ او میآید و دوباره توان به او بازمیگردد و جوان میشود.
- برج هفت طبقه بابل، كى كاوس برج معروف بابل را ميسازد كه از هفت طبقه تشكيل ميشد و آنچنان بلند بود كه گفته ميشود، از طبقه آخر اين برج تمام كره زمين ديده ميشد، يعنى طبقه هفتم آن در لايه اتمسفر و جو زمين قرار داشت. ساخت برج معروف بابل منجر به شهرت او بعنوان خدايى شد که بر روى زمين پادشاهى ميكند.
- هفت ديو كيكاوس هفت ديو را زير فرمان خود دارد. كيكاوس خداوندى است كه بر هفت غول (افیالتس، اوتوس، بریارئوس، آنتائوس، تیتیوس و تایفون)، حكومت ميكند، اين ديوان در لبه بیرونی دایره خیانت جهنم دانته در زنجیر ایستاده اند. در کمدی الهی دانته آلیگری، كه نسخه اى تحريف شده از يكى از كتب باستانى ايران است، و البته نوشتار دانته با قصه هاى احمقانه تورات خلط شده اند، دانته، نمرود را غولى مينامد كه با ساخت برج بابل به خدايان خيانت كرده است. او مينويسد، تنها خط او «Raphèl mai amècche zabì almi» است، کلماتی که نامفهوم بودن آنها بر گناه او برای آشفتگی زبانها پس از ساخت برج بابل، تأکید میکند.
- هفت شهر، كيكاوس هفت شهر ميسازد كه بابل يكى از آنهاست و اين شهرها به هفت شهر طلسم كيكاوس، معروف است، چرا كه در هر كدام، يك شگفتى ساخته بود، كه نظيرش در تاريخ نبوده و نيست. از جمله ساخت اطلس كره زمين كه جزيياتى از قبيل جويبار ها، آباديهاى كوچك، و روستاها و نهر ها و كوچكترين سازه ها را هم بر روى آن ميشد ديد. و برای هر یک از اين هفت شگفتى خاصیتی عجیب و سحرآمیز شمرده ميشد. اين هفت شهر كيكاوس بعد ها بعنوان هفت شهر عشق، در ادبيات ايران از آنها ياد شده است و البته به مراحل سلوك عارف و اراجيفى از اين دست، نسبت داده شده است.
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم .(مولوی ).
۲.۱.۰۳
اهميت نقش ماهى در فرهنگ ايران بخش چهارم
تصویری از غارنگاره هاى باستانى ايران
از ماه تا ماهى:
پس ز مه تا ماهى هيچ از خلق نيست
كه به جذب مايه او را حلق نيست. مولوى
از ماه تا ماهى هيچ مخلوقى وجود ندارد كه وابسته به آب نباشد.
زمين هفت اقليم به شاهى تراست
سر ماه تا پشت ماهى تراست. فردوسى. در ايران نقش ماهی از ٦ هزار سال پيش تا كنون، بر روی مُهرها، ظروف سراميكى، شيشه اى و سفالى، ديواره ها، نقاشيها، ابزار و و و نقش بسته که یکی از کهنترین آنها مهرى است كه بر روى آن نقش ماهيگير و ماهى بوضوح ديده ميشود. بر روى اين مُهر همچنين نگارۀ بز کوهی که نشان دهندۀ (مظهر) فراوانی است، در کنار نقش ايزد بانوى پشتیبان جانوران، جای داده شده است تا دارنده چنین مهری، مورد بزرگی و بخشش ایزد قرار گرفته و به آسانی به ماهیگیری و شکار دست یابد. بر مُهرهای استوانهای میانۀ هزارۀ ششم و پنجم ايران، نگارۀ ماهی در چند ردیف کنار یکدیگر جای دارد، بسانی که گویی در آب شناورند. بر آثار مُهرهایی که از شوش به دست آمده است نیز نگارۀ زیبایی دیده میشود که در رودخانهای با ساقهای انبوه از درختان، ماهیها در پیِ یکدیگر شنا میکنند ـ بر نشان مُهرهای دیگری شکارچیان لوح در برگشت از شکار ماهیها آن ها را از قایق بیرون میآورند - در زمینۀ یک مُهر دیگر که از شوش به دست آمده ماهی نقش شده است. ماهی نمودار ایزد رودخانه و مرداب است و در آیینهای گوناگون ستایش ماهی را به خدایی که بر تخت نشسته روشن میکند (در روزگار شوش پیش از ایلام). ماهی در آیینهای گوناگون بر ایزدی که بر تخت نشسته پیشکش میشود - در شهرهای گوناگون نقش ماهی دیده شده است که ایزدی بر تخت نشسته و در برابر وی ماهی روی میز ارمغان جای گرفته یا چند ماهی که در زمینههای مهر نقش شده است -، یک نشان مُهر دیگر از شوش مربوط به شش هزار سال پيش بهدست آمده که نگاره ماهی روی آن است (تاریخ مُهر در ایران- نوشته ملکزاده بیانی صفحه 60 و 61) - در نشانی دیگر با شماره ثبت 1219، یک آوند مفرغی که میان آن دایرهای است که گِرادگرد این دایره چهار تا ماهی و رَج سپسین پنج ماهی کوچک در حال شنا کردن هستند که در واقع آن نگارۀ میانی (وسط) خورشید است. - همه آوندها آیینی هستند و به آن تشتک میگویند (آوندهای مفرغی تشتی ریخت)؛ زیرا لبۀ آنها بالا آمده است. نمونههای دیگری هم از این نمونه آوندها موجود است که در برخی نقش مار و دربرخی هم نقش گوزن دیده میشود، همانند آن آوند در جیرفت (کرمان) نیز به دست آمده که در آن نگارۀ شیر و پرنده است. در پاسارگاد ریخت مردی پدیدار است که یکی از پاهای آن ماهی است. این نگاره نُماد ایزدِ آب است که به آن "ایزدِ ماهی" و "مرد دریایی" نیز میگویند. ماهی از روزگار کهن در شوش ایران نیز بوده و ایزد آب است. ماهی به سبب زندگی در آبهای جاری و ژرفای دریاها، در اندیشه مردمان ايران باستان با خدایان ناظر بر آبها و نیروهای نگاهبان زندگی همبستگی بسیار دارد.
در اساطیر ایران جمشيد شاه نخستين انسانی است که به پرورش ماهی در ماهیخانه پرداخته است.
بپرورد ماهی در آن آب پاک
بپرداخت آب میانگاه خاک. فردوسی
نزد فلسفه ايرانى، روش زندگى ماهى، حكايت از عارف کامل و انسان خدايى است، چرا كه به حسب استغراقی که عارف در درياى معرفت دارد با استغراق ماهى در بحر زندگى مناسبت تمام دارد. بنابراین یکی از معانی پرتکرار ماهی در ادبیات عرفانی ما انسان غرقه در درياى عشق خدا است. بيشترين استفاده معنوى از ماهى در آثار مولانا جلالدين محمد بلخى بچشم ميخورد.
گر سیل عالم پر شود هر موج چون اشتر شود
مرغان آبی را چه غم تا غم خورد مرغ هوا
رخ از شکر افروخته با موج و بحر آميخته
زان سان که ماهی را بود دریا و طوفان جانفزا.
تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سودا
تو دیدی هیچ ماهی را که او شد سیر از این دریا
درآیین زرتشت این اعتقاد وجود دارد که دنيا جمع اضداد است. يعنى براى هر پادى، يك پادزهر وجود دارد. براى هر كنشى يك واكنش هست. در برابر جهنم درون آدمى ، و يا اهرمن او، آفریده نیکوی او، و يا اهوراى نيك، و يا حال خوش آدمى هستى دارد. براى تاريكى، نور و براى سردى، گرما و و و . بعلاوه يك مبارزه دایمی بين اضداد درجريان است. ومهمترين اين مبارزه، مقابله بين روشنى و تیرگی است، كه تا ابد ادامه دارد.
ماهى در اسطوره هاى ايران زمين:..
٤ ماهی اساطیری ایران باستان:
گفته ميشود، اساطیری ایران زمین را به نامهاى، کرماهی، واسی،(ناهما بايد برسى شود) ماهی نگاهدار جهان و ماهیان آسمانی که جایگاه ویژهای در باورهای مردمان باستان داشتهاند، ميشناسند.
دیوارنگاره با نفوش دو ماهى پرنده و درخت زندگی. يافت شده در ايران، موزه بريتانيا.
این دو كر ماهى همه جهات را با چشمانی باز محافظت میکنند، از این رو نیروی دید آنها در اوستا بسیار ستوده شده است.
دوماهی نگهبان درخت زندگی در دوره ايران باستان جایگاهی ثابت در سفالگری و فلزکاری ایران دارند و در دوره هاى مختلف نیز نمود آنها را در قالیهای ایرانی (طرحهایی همچون هراتی، ماهی درهم، ریزه ماهی و …) میتوان دید. در دوران اخير نقش ماهى جاى خود را به نقش برگ داده و تلاش عجيبى براى زدودن نقش ماهى از فرش ايران داشته و دارند.
ساخت خودروی آب سوز توسط دكتر على قاسمى، دانشمند و مخترع ایرانی
در سال ١٣٩٥(٢٠١٦) ، دكتر على قاسمى مخترع و دانشمند ایرانی توانست یک خودرو «آب سوز» اختراع کند. دكتر قاسمی در ويديوى كه براى شرح اختراع خود ساخته بود، شرح داد كه : «این خودرو با آب کار میکند و کاملاً دوستدار محیط زیست است. برای استفاده از آب به جای بنزین و گازوئیل در این خودرو نیازی به تعویض کلیات خودرو نیست و این جابجاى سوخت با هزینه بسیار اندک امکان پذیر است.»براى آبسوز كردن خودرو فقط كافيست تعدادى دستگاه و ريگلاتور بر روى موتور ماشين شما نصب شود.
اين خودرو ميتواند با ۶۰ لیتر آب كه در مخزن سوخت خودرو ریخته میشود ،۹۰۰ کیلومتر مسافت را در مدت ۱۰ساعت طی كند. خروجی این خودرو بخار است و هیچگونه آلودگی محیط زیست به همراه ندارد.
در هر یک لیتر بنزین، ۲۹ مگاژول انرژی تولید میشود در حالی که با هر یک لیتر آب ۹۶ مگاژول انرژی تولید خواهد شد كه سه برابر بنزين است. ترتيب كار موتور آبسوز ساخت اين مخترع و دانشمند ايرانى، جدا ساختن هيدروژن موجود از آب و استفاده از سوخت هيدروژنى براى بكار انداختن موتور است. براى اينكه هيدروژن جدا شده موجب انفجار نشود، اين نابغه ايرانى كاتاليزور ويژه اى را اختراع كرده است ;كه اين مشكل را حل ميكند.
دومين مشگل طرح استفاده از آب در موتور، قانون دوم ترموديناميك بود كه بيان ميكند كه كاتاليست آب و تبديل آن به سوخت هيدروژنى به انرژى بيشترى نسبت به انرژى حاصل از سوخت هيدروژن نياز دارد. اين مهم نيز با روش خاصى توسط اين دانشمند ايرانى حل شده است. درسال ۲۰۱۶ دكتر على قاسمى دانشمند ارزشمند كشورمان، از اختراع خود رونمايى كرد که تنها از آب (از هر آبى) به عنوان منبع تأمین انرژی استفاده میکند. و همينكار، او را بكام مرگ كشاتد.
سرنوشت دانشمند ايرانى و اختراع شگفت انگيز و انقلابيش بكجا كشيد؟
نخستين كارى كه كردند اين نابغه ايرانى را مانند هزاران دانشمند و نوابغ ايرانى ديگر، بطرز وحشيانه اى كشتند و گفتند از بيمارى مرده است. سپس سناريو هاى گوناگونى براى مخدوش كردن واقعيت ويديوى اختراع موتور آبسوز او كه اينك در تمامى اينترنت پخش شده بود ساختند. سناريو اول اين بود كه اختراع او را دزديده و مالخود كردند و با پخش گسترده دروغ و شيادى كه طبق معمول و عادت انجام ميدهند، ادعا كردند كه ما خودمان سالها پيش اينرا اختراع كرديم! و چون سئوال شد كه چرا تا بحال آنرا نشان نداديد، در پاسخ درمانده شدند و دست بدامان سناريو دوم شدند كه بطو كلى اين اختراع را كه بدون اغراق بزرگترين اختراع بشر پس از صدها سال است،
را دروغين ناميده و گفتند صحت ندارد و نمايشى است و امكان ندارد و شيادى است و دروغپردازى هايى از اين دست. سناريو بعدى عوض كردن نام و هويت اين دانشمند ايرانى و ناميدن او بجاى على قاسمى با نام جعلى علائدين جاسمى و برگرداندن زبان پارسى ويديو اصلى به زبان ناقص عربى بود! و پس از آن هم سناريو هاى ابليس منشانه ديگر، كه ذات شيطانى و جنايتكارشان را بيش از پيش آشكار ميكند. و حالا منتظرند تا مدتى از اين ماجرا بگذرد، سپس طبق معمول هميشگى، اين اختراع شگرف را نخست بنام
ابلهانى كه هر را از بر تشخيص نميدهند، مثلا
يك شياد جحود ديگر مانند نيوتن ثبت كرده و هنگامى كه كارخانجات توليد انبوه آنرا راه انداختند به خود ما بعنوان تكنولوژى فوق مدرن و انقلابى غربى با قيمتهاى نجومى بفروشند!
ساخت خودروی آب سوز توسط مخترع ايرانى، دكتر على قاسمى
۲۸.۱۲.۰۲
كيهان شناسى ايرانى، صورت فلكى گاو نر
بر اساس كيهان شناسى ايرانى، صورت فلکی گاو (لاتين: Taurus، اورانوس، معرب: ثَور) یک صورت فلکی است که در دايره زودياك قرار دارد. و دارای یک ستارهٔ درخشان به نام پيرو(آلفا گاو، معرب دَبَران) است که چشم و خونینرنگِ گاو خشمگين را نمایش میدهد. (اورانوس همچنين نام خداى آسمان در اساتير است)
ستاره پيرو، يا چشم گاو نر، درخشان ترین ستارۀ صورت فلکی گاو، و چهاردهمین ستارۀ درخشان در آسمان شب، مجسم کنندۀ چشم «گاو نر» است. پيرو غول سرخی در فاصلۀ ۶۵ سال نوری از خورشید، و درخشندگى واقعى اش حدود ۱۰۰ برابر خورشید است. در ایران باستان، پيرو نخستین ستاره از چهار ستارۀ سلطنتی بود که موقعیت تقریبی خورشید را در هنگام اعتدال بهار و يا نوروز و انقلاب پاييز و يا يلدا نشان می داد. چهار ستارۀ سلطنتى شاهنشاهى ايران عبارتند از: پيرو(آلفا گاو) يا چشم گاو نر، قلب شير، بازو كژدم، و دهان نهنگ و يا ماهى.
گروهی از ستارگان به شکل ۷ که از نزدیکی پيرو آغاز میشوند، خوشهٔ پروین (هیادِس، Hyades)(به معنای بارانی) نام دارند كه صورت فلكى گاو را ميسازند. ٤ تاى آنها بشكل مستطيل هستند كه بدنه گاو و سه تاى آنها دم گاو را ميسازند. خوشه پروين، خوشه اى از ستارگان است كه حدود ۱۵۳ سال نوری از ما فاصله دارد.صورت فلکی گاو به خاطر این خوشهٔ زیبا، جلوهٔ خاصی دارد.
خوشهٔ پروین، شبیه به صورت فلكى خرس كوچك(هفت اورنگ، معرب دب اصغر) ولی کوچکتر و فشردهتر از آن است که هفت ستاره در آن به وضوح دیده میشود. در علم شگفت انگيز كيهان شناسى پارسى كه تمامى دنيا از آن اقتباس كرده اند، خرس کوچک بنامهاى، هفت اورنگ، سریر فلک، خرس خرد ويا هفت برادران خرد، نير ناميده شده است، زیرا که نهادشان مانند نهاد آن هفت، روشن است. خرس كوچك اولین صورت از نوزده صورت فلكى شمالی است که از همه صور به قطب شمال نزدیکترست و كيهان شناسان ايرانى در ٦٠٠٠ سال پيش آنرا كشف و نامگذارى كرده اند. و آنرا شامل هفت ستاره ميدانند. كه از ستارگان نزدیک به قطب شمالی هستند. سه از آن ستارگان بر دنب(دم خرس) وی قرار دارند و چهار دیگر بشکل مربع مستطیل بر اندام وی جای داده شده اند.(شرح جامع آن نخست در كتب علمى_فلسفى گاتها كه صدها جلد است نوشته شده و سپس در كتب ديگر دانشمندان ايرانى مانند خيام و خوارزمى و ابو ريحان بيرونى، شيخ بهايى، طوسى، انورى، ابن سينا، رازى، جرجانى، خاقانى، شاهنشاهان هخامنشى و ساسانى، شاهنشاهان صفوى ووو … تا آخر، آورده شده است)
در اساتير ايران، خوشه پروين، به گروهی از پریان(نمف ها) گفته ميشود كه عهده دار مراقبت و محافظت از دیونوسوس جوان (خداوند شراب و فرزند زئوس، فريدون شاه) بودند. اين پریان به پاداش کارشان به خوشه ای ستاره تبدیل شدند و در صورت فلکی گاو جای گرفتند. مشخصه ويژه آنان این است که ظاهر شدن شان قبل از طلوع آفتاب نشانۀ هوای بارانی است. و بر طبق اساتير ايرانى، خوشهٔ پروین، هفت خواهران اطلس نیرومند بودند که صورت فلکی شکارچی(در قدیم بزرگمنش و به لاتين اوریون، و جبار در عربی، Orion)، که روی استوای آسمانى قرار گرفته و بنابراین نیمی از آن در نيم كره جنوبى آسمان و نیم دیگر آن در نیمکرهٔ شمالی آسمان قرار دارد و از همهٔ نقاط زمین قابل دیدن است.) شکارچی به دنبالشان بود و برای نجات از دست وی، به صورت هفت کبوتر درآمدند.
صورت فلکی گاو را در بیشتر ماهها میتوان مشاهده کرد اما بهترین موقعیت و بیشترین مدت شبانه برای مشاهده آن آذرماه میباشد. خوشهٔ پروین در این صورت فلکی شاخص است. صورت فلکی گاو در آذرماه تقریباً همزمان غروب خورشید، از جانب شرق در حال طلوع میباشد و در حوالی نیمه شب به بیشترین ارتفاع خود از افق میرسد و سپس مسیر خود را به طرف مغرب ادامه میدهد؛ و در هنگام طلوع خورشید در حال غروب کردن است. با کمک صورتهای فلکیِ زنِ برزنجیر ( آندرومِدا )وخداوند اورنگ(پادشاه زن) میتوان راحتتر به خوشهٔ پروین رسید. در ضمن، مسیر حرکت این صورت فلکی با مسیر حرکت خورشید در پایان بهار (خرداد) نزدیک است، و خردادماه خورشید در این صورت فلکی است.
۲۷.۱۲.۰۲
اهميت ماهى در فرهنگ ايران بخش سوم
ماهى در ادبيات ايران، ماهى و مثنوى مولانا
«تحلیل ماهی، بعنوان نماد مانوى در مثنوی مولوی»
میلیونها سال پیش از قدم گذاردن انسان بر زمین، هنگامی که بیشتر کره خاکی را آب فرا گرفته بود، اولین نشانه آغاز زندگى یک مهرهدار، موجودی به نام ماهی بود که از ازل نامش را با آب پیوند زدند. موجودی که با حرکات زیبایش بشر را از ابتدای تاریخ مفتون خویش نموده است. موجودی که در دنیای اسرار آمیز عمق آبها در دنیای خارج از فضای تنفس بشر زیست میکرد، در مایع زلالی که نیاز انسان، حیوان و گیاه به آن کاملاً آشکار بود. بنابراین دیری نپایید که این موجود بعنوان نمادی از آب با رمز باران و طراوت پیوند خورده و بدنبال آن رمزی از برکت و باروری گردید. ماهی در نقش نماد آب با ایزد بانوی آبها، يعنى ميترا همراه میشود و بعنوان مظهری از برکت و باروری، نقشی مقدس مییابد.
ماهیان را بحر نگذارد برون
خاکیان را بحر نگذارد درون
اصل ماهی آب و حیوان از گل است
حیله و تدبیر اینجا باطل است
ماهی، یکی از نمادهای مطرح و كهن و پر معنا در ادبيات شگفت انگيز ايران است. بدون اغراق تمامى انديشمندان و حكماى نابغه ايران، در اشعارشان از ماهى بارها و بارها نام برده و او را نماد مانوى(معنوى) خوانده اند. مولانا هم در آثار خود از جمله مثنوی با ماهى، انس و خویشاوندی ذهنی و درونى دارد. او در مثنوی برای بیان حكمت و معرفت و اندیشه هاى خود بارها از ماهی در قالب مفاهیم مختلف نمادينى كه بر پایه استوره ها و افسانه ها و منابع تاریخی ايران استوار ميباشد، سود جسته است. اما بيش از هر چيز، نماد عشق مطلق در نزد مولانا، ماهى است. چراكه او از آب(معشوق)سير نميشود و همواره در آن غوطه ور است و بدون آن ميميرد. ماهی در اندیشه مولوى همچنين معانی نمادین گوناگون همچون خردمند و سالک حقیقت، انسان کامل و عزيز خدا، وسیله هدایت و گاه معنایی متفاوت با معانی بيان شده دارد، مانند زمین، جسم خاكى و انسان مادى.
ماهى به یقین نماد عنصر آب است، یعنی نماد جایی که در آن میزید. ماهی هم منجی است و هم وسیله کشف و شهود.
ماهی به دلیل شیوه عجیبش در تولید مثل و تعداد بیشمار تخمی که میریزد، در ايران نماد زندگی و باروری و بركت و عشق و وفادارى است، نمادی که به حق میتواند به زمینه روحی و باطنی منتقل شود. در آیین ميترا، باور بر این است که درخت زندگى و يا ميترا درون آب متولد شده است،(مانند آدمى كه در درون آب شكل ميگيرد)به همین دلیل در آثار این آیین، ميترا را به صورت کودکی بر روی نیلوفر آبی و در حال بیرون آمدن از آب با دو ماهی دلفین به تصویر كشيده اند. در اوستا از دو ماهی مینوی یاد میشود که اهورامزدا آنان را مأمور پاسدارى و نگهبانی درخت زندگى از آسیب و آلودگى نموده است. این گیاه که هوم سپید نیز نامیده شده، گیاهی اساطیری است که در بن دریای پهناور میروید و بیمرگی میآورد و در باسازی جهان یا فرشگرد بکار خواهد آمد. در نقاشیهای ايرانى، از زمان باستان تا كنون، بطور معمول ماهیها جفت جفت تصویر میشوند و نماد دو ماهى نگاهدار و محافظ ميترا و يا درخت زندگى هستند. در آيين مانوى، هر انسان يك ميترا است كه خورشيدى در درون خود، نهان دارد.
تصاویر مرتبط با "از ماه تا ماهى" در مثنوى:
سمک(ماهی) در مقابل سماک(ماه)
از بهشت انداختش بر روی خاک
چون سمک در شست او شد از سماک
و يا:
با تو ما را خاک بهتر از فلک
ای سماک از تو منّور تا سمک
ميفرمايند، واژه سمک، به معنی ماهی است. درحاليكه در پارسى، نام سمك به مجموعه اى بزرگ از اجرام آسمانى(ستاره گان، سيارات، سياه چالها و خدا ميداند چه اجرام ديگرى) تعلق ميگيرد، كه در مجموع و دركنار هم، شكلى را ميسازند كه شبيه ماهى است و بخشى از كيهان را تشكيل ميدهند. اغيار و بيگانگان چون از درك اين مطلب ناتوان بوده و هستند، تنها به ترجمه "ماهى" براى اين مفهوم كلى بسنده كرده اند. ولى بر اساس استوره هاى ايرانى منطبق بر دانش كبير كيهان شناسى ايران، تمامى كيهان شبيه، تركيب يك ماهى (سمك) است كه گاوى را در پشت خود حمل ميكند. و نظم خورشيدى ما (منظومه شمسى)بر روى يكى از شاخهاى اين گاو قرار دارد. استوره «گاو ماهی» اولین انديشه كيهان شناسى در دنياست. بر اساس اين استوره به امر خداوند، زمین بر شاخ گاو و گاو نیز بر پشت ماهی و ماهی بر آب قرار گرفته است.( اينكه انسان نخست در آب است، نطفه اش آب است، در آب تبديل به نوزاد ميگردد، و سپس بدنيا آمده و گاوى ميشود كه يك دنيا مصيبت را بر خود حمل ميكند، افسانه نيست و يك واقعيت موجود است) بسيارى از مفسران قرآن برآنند که مراد از ن (نون) که در آغاز سوره قلم به آن سوگند یاد شده همان ماهی است!!! که جهان بر پشت اوست و او در آب قرار دارد و روى آن ماهی، گاوی است و در گاو، شاخى و در شاخ صخره (زمین، خاک) قرار دارد. در روایتی این ماهی بر دریا، دریا بر باد و باد بر قدرت خدا قرار دارد. و قدرت خدا كجاست؟ يك نمونه كوچكش آنجاست كه گردش زمين بدور خورشيد، گردش خورشيد در نظم خورشيدى، و گردش نظم خورشيدى در كهكشان راه شيرى و گردش كهكشان راه شيرى در كيهان، با سرعتى آنچنان زياد صورت ميگيرد كه براى موجودات كره زمين غير قابل دريافت، فهم و حس است. درست مانند اينكه وقتى يك آتشدان را ميچرخانيم، نه ذغالهاى آتشدان به بيرون پرت ميشوند(بخاطر سرعت حركت چرخشى) و هم اينكه نور حاصل از اين چرخش بصورت يك دايره آتشين بنظر ميرسد(باز هم بخاطر سرعت حركت چرخشى). درحاليكه منبع نور ذغال سياه است.
ماهی به معنای زمین و آب، جز اعتقادات ایرانیان بوده و مولوی از این تعبیر بهره برده است:
پس ز مه تا ماهی هیچ از خلق نیست
که به جذب مایه او را حلق نیست
منظور از این بیت آن است که به هر کو بنگرید از ماهی تا به ماه (کنایه از زمین تا آسمان) مخلوق زنده اى نیست مگر اینکه خمیرمایه اش با آب درآميخته باشد. و در توصیف درخت زندگى هم که در آب قرار دارد، ميفرمايد كه ريشه هايش از گاو و ماهی هم پایین تر است:
بیخ هر یک رفته در قعر زمین
زیرتر از گاو و ماهی بد یقین
مولانا در مثنوى براى راهنمايى آدمى به زندگى با آرامش و نشاط، مردم را به خردمندى تشويق مينمايد و مرتبا تكرار ميكند كه اى مردم از خردى كه خدا به شما ارزانى داشته بهره بگيريد. مولانا مردم جامعه را به سه گروه تقسيم ميكند و در سرزنش جبريون و مذمت تنبلى و سرنوشت باورى، از ماهى براى بيان منظورش استفاده ميكند:
حکایت سه ماهی، تمثیل و رمز:
مولانا در ابیاتی در دفتر چهارم، در باره سه گروه مردم در يك جامعه بشرى سخن ميگويد. خردمندان، معموليها و احمق ها. و يا از آدم خردمند، مردم معتقد به اختيار و مردم جبرى و يا كسانيكه به سرنوشت از پيش نوشته شده اعتقاد دارند. وی بر آن است که خردمند با مشعل خرد به معرفت و از معرفت به سلوک و به وصال خدا و در نتيجه آرامش و شادى و آزادى و درياى جاودان ميرسد. مردم اختيارى با كوشش و تلاش و جهد و با الگو گرفتن از خردمندان و ارشاد از آنان، طی طریق میکند اما آنکه جبرى است، نه خردى دارد که خود به مقصد برسد و نه اختيارى است که به کمک جهد خود و ارشاد خردمندان به منزلگه مقصود واصل شود، دچار است. مولوی برای بسط این موضوع، حکایت سه ماهی را میآورد.این حکایت نقد حال آدمیان است. دنیا به آبگیری می ماند که سه نوع مردم در آن ميزیند: خردمندان،اختيارى ها و جبريها. خردمندان با تکیه بر مصباح خرد خود، راه زندگى را به سلامت درمینوردند و اختيارى ها ابتدا با جهد، در اندیشه نجات خود برآیند و سپس با ارشاد راه را از چاه تشخیص میدهند و اما جبريها در دام مکرند و دچار مكافاتند.
قصه آن آبگیر است ای عنود
که در او سه ماهی اشگرف بود
در گليگگ خوانده باشی لیک آن(كليگ و دمنگ، معرب آن كليله و دمنه)
پوست باشد وين مغز جان
چند صیادی سوی آن آبگیر
برگذشتند و بدیدند آن ضمیر
پس شتایبدند تا دام آورند
۲۵.۱۲.۰۲
خداوند زمين و آسمان ميترا و خورشيد، گايا و اورانوس
بر اساس استوره شناسى كه بنام استوره شناسى و يا اسطوره يونان و روم باستان بخورد مردم دنيا دادند، در ابتدا خدايى مونث بنام گايا (Gaia) وجود داشته است.
گايا كيست؟ گايا خداى زمين است كه همه چيز را خلق ميكند. بدين ترتيب كه ابتدا خداى آسمان را كه، اورانوس ناميده ميشود خلق كرده و سپس با او ازدواج كرده و دوازده فرزند بدنيا ميآورد يا ميسازد كه به آنها تيتان گفته ميشود. اين تيتانها، شش مرد و شش زن هستند كه با هم مرتبا ازدواج كرده و خدايان ديگر را ميسازند. و همواره در حال جنگ و جدال نيز ميباشند. (اگر فرصتى بود و حالى، درباره شان خواهم نوشت)
در متالوژى ايران، ميترا خداى زمين و خالق جهان است. و ميگويد هر انسان يك ميترا است كه در درون خود يك خورشيد، پنهان ساخته است. در مجموعه كتب علمى_فلسفى ايران باستان مانند گاتا و اوستا و ودا، آمده است كه ميترا، خالق هستى است، و با كمك خورشيد و ماه، دوازده عنصر و يا ماده اصلى هستى و حيات را ميسازد. كه آب و آتش و خاك و باد چهار تا از شناخته ترين اين عناصر هستند. در متالوژى يونان و روم، توضيحى براى اينكه چگونه گايا، خداى آسمان و يا اورانوس را خلق ميكند و توسط او باقى موجودات را ميسازد، نيآمده است، و تنها به اين اكتفا شده كه گايا اورانوس را خلق كرده، سپس با او ازدواج ميكند و از او صاحب دوازده فرزند ميشود كه خدايان اوليه و نخستين بنام تيتانها هستند.( البته بعدها غولهاى يك چشم و ديو ها را هم ميآفرينند). در متالوژى ايران، در گاتا ها، اوستا و ريگ ودا توضيح داده شده كه ميترا، اولين درخت(درخت زندگى) و يا خداى كيهان هستى است. كه با مهر و يا خورشيد در ايجاد و پايدارى هستى همكارى ميكند. اين درخت در ميان آبهاى پهناور قرار دارد و ماهيان ريشه هاى اين درخت را پاكيزه نگاه داشته و از آنان محافظت ميكنند. ميترا مانند درخت كه دانه آفريننده خود را در دل ميوه اش ساخته و پيدا ميكند، خورشيد و يا خداى آسمان را از درون خود بوجود ميآورد و سپس با كمك خورشيد، زندگى و هستى را ميسازند. در ریگ وداها، كه كتاب تاريخ بشرى ايرانيان است، میگوید: ميترا و مهر بهعنوان يك زوج مرگ ناپذير و يا نامیرا و دو، نیای جهان بشمار میروند. و با كمك هم موجودات روى زمين را خلق كرده و ميكنند.
بر طبق اسطوره هاى باستان، كه در واقع از روى كيهان شناسى و نجوم ايرانيان ساخته شده اند، (و بهمين دليل هم اسامى افلاك و ستارهگان و كهكشانها همگى نام خدايان را دارند.) میترا با نماد خورشید ( يك نمونه اش در کتیبه طاق بستان قرار دارد كه اطراف صورت میترا را با هاله اى از نور خورشید نشان ميدهد ) یعنی خداوند زمين و آسمان با هم. چراكه ميترا همان درخت مينوى با همكارى نور و روشنایی و گرما بخش و زندگى آفرين خورشيد، بعنوان خدايان باستان ايرانيان، خالق هميشگى و شكست ناپذير هستند. میترا در متالوژى ژاپن موكيو نام دارد و بمعناى خداى شكست ناپذير است و در نزد چينى ها بمعناى خداى نجات دهنده است، از آنرو كه وقتى دنيا به آخر ميرسد، آن را دوباره زنده ميكند. بر اساس اعتقادات ايرانيان، هر دوازده هزار سال، زمين دچار تحولى اساسى گشته و تمامى كره خاكى را آب فرا ميگيرد و همه موجودات از بين ميروند. و اين درخت مينوى و يا ميترا هست كه در آبهاى پهناور جاى گرفته، دوباره بذر همه چيز را بر روى زمين ميپاچد و با همكارى خورشيد، زندگى را به روى كره خاكى برميگرداند. يعنى حتى در اسطوره هاى ايرانيان منطق و معنا وجود دارد و برعكس اسطوره هايى كه يونانى و رومى خوانده ميشوند، تخيل و آشفتگى ذهنى در آن جاى ندارد. بر اساس علم كيهان شناسى، ما امروزه در دوره صورت فلكى ماهى هستيم كه آخرين دوره از دوازده دوره صور فلكى است و زمين تا حدود صد سال ديگر، ١٢هزار سال از آخرين تحولش را سپرى ميكند و درنتيجه آب همه كره خاكى را ميپوشاند. و همه موجودات روى كره خاكى از بين ميروند و بر اساس اعتقاد ايرانيان باستان، درخت مينوى و يا ميترا، كه در آبهاى پهناور ريشه دارد، همراه با مهر، دوباره موجودات جديد را خلق خواهند كرد. اين اعتقاد ايرانيان باستان، بصورت داستان نوح و كشتى او، توسط جحودا تحريف و در كتاب مقدس جحودانِ عبرى يعنى تورات و در كتاب مقدس جحودانِ عربى يعنى قرآن آورده شده است. در نزد ديگر ملل نام ميترا پيوندى با خداى آب دارد، چرا كه اين درخت خالق، ريشه در آبهاى پهناور دارد و ماهيان ريشه هايش را محافظت كرده و آنها را از آلودگى دور نگاه ميدارند. و سيمرغ بر روى يكى از سه شاخه اين درخت كه بلندترين آنها هم هست، آشيانه دارد.
كيومرث (اورانوس)را اولین پادشاه اقوام پرهيزگار آريايى ميدانند. چرا که آنها را با اجزای مختلف تمدن، از جمله کشاورزی آشنا ميكند. و او ستارهشناس نیز بودهاست که از حرکت ستارگان و اجرام آسمانی موفق به ابداع نخستین تقویم شد. این تقویم ابتدایی، در امور روزانه از جمله کشاورزی مردم آن سرزمین، از اهمیت زیادی برخوردار بود. لازم بذكر است تمامى آنچه بعنوان متالوژى ديگر ملل ثبت شده است، از روى متالوژى ايرانيان كپى و با ذهنيت آشفته جحودى آميخته و با تعويض اسامى اشخاص و مكانها و تغيير تاريخ رويدادها، معجونى جنون آميز و مضحك، بعنوان اسطوره و تاريخ بخورد مردم دنيا داده اند. تو گويى با خراب كردن اصل، ميتوان اصل بربريسم را پوشاند و آنها را صاحب اصل و نسب كرد.
۲۳.۱۲.۰۲
ودا
وِدا (سانسکریت: वेद) به معنی دانش و خرد به كتب علمى_فلسفى بسيار كهن تاريخ بشرى، ریشه گرفته از ايران باستان گفته میشود. کتابهای ودا کهنترین نوشتههای مربوط به آریاییان و قدیمیترین نوشته پس از گاتها و اوستا به زبان پهلوى ودایی است. تاریخ نگارش وداها را بيش از ٤٠٠٠ سال میدانند.
وداها از هفت مجموعه کتاب تشكيل شده كه هر مجموعه نام خود را با پسوند ودا داراست. تمامى علوم طبيعى و انسانى و فلسفى در اين هفت مجموعه جمع شده است. هر مجموعه از این هفت کتاب خود دارای چهار قسمت و ده ها كتاب است. وداها مهمترین نوشتار مؤثر در شکلگیری علوم، فرهنگ و تمدن بشرى میباشند.. وداها یکی از هزاران یادگارهای آرياييها به بشريت هستند.
بخشهاى ودا:
١- ریگودا: و يا كتاب تاريخ بشرى. اين بخش از هفت بخش ودا ها كهنترين بخش است. و شامل تاريخ بشر از ابتدا ميباشد. ریگودا در بر گیرندهٔ سرودهای تاريخى آریاییها و کهنترین ودا است. ریگودا شامل ۱۰۱۷ قطعه شعر و ۱۰۵۰۰ بیت است و در ۱۰ کتاب تنظیم شدهاست. این نوشته در دوره ودایی که ایرانیان در فلات قاره ايران ميزيستند نگاشته شدهاست. از نظر لفظ و معنا شباهت بسیاری با اوستا دارد. سرگذشت و سرنوشت کیخسرو، جم، آبتین و فریدون در اوستا و ریگ ودا تقریباً شبیه هم است. و در هر دو اهورامزدا و يا خداوند بال را مذهب آرياييها بيان كرده اند. در نتيجه ميتوان گفت كه باورهای آیینی و همچنین مانندگیهای زبانی در وداها و اوستا تقريبا يكسان است. گفته میشود گاتاها (گاهان) و کتابهای ریگ ودا داراى یک زبان مشترك هستند.
٢- بخش دوم ودا، را كيهان و يا گيتى ودا ميخوانند كه مربوط به علم ستاره شناسى و كيهان شناسى عظيم آرياييهاست. در اين ودا، ضمن شرح و توضيح كامل صورتهاى فلكى و چگونگى كيفيت و كميت آنها، داستان چگونگى آغاز جهان بازگو میشود. و در آن از یک واقعه که آنرا "مشمول قربانی کیهانی" ميخوانند، بعنوان آغاز جهان هستی نام برده میشود. در سرودهاى اين بخش از به وجود آمدن همهٔ جهان هستی سخن گفته، و برخى عنوان میکنند که چگونگى پایان يافتن جهان هم در اين بخش شرح داده شده است. اين بخش شامل نزديك به صد جلد كتاب است.
٣- نور ودا، در اين بخش به احتياج آدمى به خدا و دريافت معرفت پرداخته ميشود. طرز نوشتاری اين ودا، به صورت گفتگو میان دو فیلسوف است. اين بخش از ودا از کهنترین متون مینوی است و مفاهیم باطنی را تبیین میکند. تلاش انسان برای فهمیدن جان و جهان است و اینکه سّر همدمی آن دو چیست. فهمیدن این مسئله که در پس همه صورتها و حجابها، وحدت و یگانگی برقرار است. در اين بخش از خورشيد و ماه و آتش، بعنوان نشانه هاى نور و گرما و مهر و عشق كه راهنماى آدمى به خدا هستند، سخن گفته ميشود.
٤- تن ودا، آیورودا، در اين بخش از ودا، كه مهمترين بخش ودا در رابطه به طبيعت، شناخت هستى طبيعى و انسان است، سخن گفته ميشود. و طولانيترين ودا است كه شامل صدها كتاب است كه در علم پزشكى و سلامت و درمان بيماريها توسط داروهاى گياهى و حيوانى، و چگونگى ساخت دارو درمانگر براى تمامى بيماريها، سخن گفته شده است. از روغن، شیر، گندم، هوم، شراب هوم از اين گياه مقدس که در درمان بسيارى از بيماريها از آن استفاده میشد، بطور كامل شرح و توضيح داده شده است. علاوه بر اينها، هزاران نوع از انواع گياهان و حيوانات خشكى و هوا و آبزى، معرفى و با تصاويرى واضح از آنان، شرح كاملى هم در موردشان، نگارش شده است كه از شگفتى هاى خرد و دانش مردمانى است كه در ٦ هزار سال پيش در فلات قاره ايران به نام آرياييها زندگى ميكردند.
٥- اوپاودا، اين بخش مربوط به معمارى و ساخت بناها و كاخها و پلها و كانالها و سد ها و ساختمانهاى شگفت انگيز است. و هر دانشى كه بشر امروزى در رابطه با ساخت بناهاى بلند دارد از اين بخش از ودا گرفته شده است.
٦- گاندرواودا، موسیقی و رقص در اين ودا بطور كامل شرح داده شده است و شامل ده ها كتاب ميشود.
٧- دنورودا، مربوط به ورزش و کمانکشی، اسپ دوانى و شطرنج و كشتى و ديگر ورزشهاست.
گفته ميشود، وداى ديگرى هم كه در آن به فنون رزم و جنگاورى و دفاع از شر شياطين، پرداخته شده، هم موجود است.
تمامى اين كتب كه ارث ملت ايران است، از كتابخانه هاى ايران ربوده شده و به مراكز شياطين منتقل شده است. و آنان را در پايدى و پلشتى، و كشتار و شكنجه و آزار ايرانيان توانا نموده است.
۲۱.۱۲.۰۲
اهميت ماهى در فرهنگ ايران بخش دوم
نماد- ماهی-در-هنر-باستانی-ایران
نماد- ماهی-در-هنر-باستانی-ایران
دوره مس سنگی:
کهنترین نمونههای نماد ماهیان چرخان در ایران را میتوان بر روی سفالینههای تل باکون یافت. وابستگی این ماهيان که گاه تنها و گاه جفت به گرداگرد سفال میچرخند با شاخههای گیاهی کنارشان آشکارا یادآورنگهبانی کَر ماهی از گیاه زندگی است (تصویر ١ و ٢).
سفالینه-با-نماد-ماهی-چرخانکرماهی-تل-باکون-موزه-ملی-ایران
سفالینه با نماد ماهی چرخان(کرماهی)- تل باکون"
دوره مفرغ:
ردیفی از نماد ماهیان چرخان به گرد تکوکی سفالین از ملیان نقش شدهاند (تصویر ٣).
بر کف کاسههای شهرسوخته نیز نماد ماهیان دیده میشوند (تصویر ٤). گاه این ترکیب گردان به گیاهان ماهیگونی تبدیل میشود که به دور یک مهرانه میچرخند (تصویر ٥).
بر کف یک ظرف مفرغی یافت شده از شهداد، نه نماد ماهی در دو ردیف به گرد یک دایره در چرخشند (تصویر٦). از جیرفت بر روی ظرفی سنگی ابری پیچان از بالای سر یک گاو سرازیر شده و یک نماد ماهی به سوی آنبالا پریده است (تصویر ٧). یک تنگ مفرغی از این تمدن به سان ماهی یافت شده که برای نگهداری مایعاتاستفاده میشده است (تصویر ٨).
تکوک-سفالین-و-ماهیان-گرد-آن-تپه-ملیان-موزه-ملی-ایران
۲۰.۱۲.۰۲
اهميت ماهى در فرهنگ ايران بخش نخست
نقش ماهی در آثار هنری مردمان ايران باستان نقشی پرتکرار است که این امر به سبب جایگاه ویژهای است که ماهی در اساطیر ايرانيان دارد.
چرا بر سر سفره هفت سين ماهى ميگذاريم؟
اين مقاله به برسى اهميت ماهى در ايران باستان و باورهاى نياكان آريايى ما دارد.
اهميت ماهى از نظر اسطوره شناسى:
١- نقش پراهميت ماهى در نگاه داشتن درخت زندگى
درخت زندگی و يا اندیشه گیاه مقدس به گونه گیاه زندگی، درخت کیهانی، جایگاه دانش، سرچشمه زایش و منبع داروها از کهنترین باورهای انسان بوده و بر دین و آداب و سنن فرهنگهای ساکن خاور باستان تاثیری ژرف نهاده است. این داستان بارها به زبانهای گوناگون اما با چارچوب و نمادهایی همسان روایت شده است.
گیاه زندگی در برگیرنده چهار عنصر زندگى، يعنى خاک، باد، آتش و آب(چليپ)و در رابط با سه دوره زندگى اهورامزدا بر روى زمين است. باززایی درخت برای مردمان جهان باستان رمزی از نامیرایی و نگاهبانی خداوند از آفرینش زمینی بوده است. آنان باروری زمین و پایداری زندگی را در گرو سرسبزی و شادابی گیاه مقدس زندگی بخش میدانستهاند، و آرزو داشتهاند با دستیابی بدان چون خدایان جاودانه گردند. نقش گیاه زندگی از مهمترین و پرکاربردترین بنمایههای هنری خاور باستان است. درخت زندگى مادر همه تخمه ها و درخت ها است و سرچشمه همه گياهان است كه در آبهاى كرت پهناور رسته و در اوستا از آن بسيار سخن رفته است. اين درخت درمان همه دردها و دور كننده همه بلايا و زايتده همه رستنى ها و يا درخت همه تخمه توصيف شده است. آشيانه سيمرغ بر اين نخستين درخت قرار دارد. درخت زندگى در ميان آبهاى كرت پهناور قرار دارد و دو ماهى به نام «كر» بفرمان اهورامزدا از آن نگهدارى ميكنند بدين ترتيب كه در اطراف ريشه هاى آن شنا كرده و آنرا پاك نگاه ميدارند. در آيين مانى، درخت زندگى درختی توصیف شده که تمامی مظاهر و نمادهای طبیعت، مانند شاخ و برگ و میوهها را در خود دارد. در متون مانوی این درخت اسطورهای با سه شاخه توصیف شده که نمادیست از سه دوره کیهانی در آيين مانوی.
نمادی از این درخت در یک مانستان، (نیایشگاه مانوى ها) در سانگيم چين بدست آمده که آن را درختی پرشاخ و برگ و سبز نشان دادهاست. این درخت نماد طبیعت سرزمین نور است.
در زبور مانوی دربارهٔ درخت زندگی شعری آمدهاست:
شهریار روشنی را بشناختم
که درخت زندگی است
ظلمت را دریافتم
که درخت مرگ است
هرکه خرد بمن آموخت
تاج گل بر سرم نهاد
وگر کسی مرا بسوی مقدسان رهنمون گشت
به روشنان نیز رهنمون خواهم شد
و نیز در سرودهای دیگر از خود مانی که ترجمه قبطی آن در دست است دربارهٔ درخت زندگی چنین سرودهاست:
خورشید روشن و ماه نو برازندگی از تنه تناور درخت زندگی دارند
مرغان سحرخیز بر شاخسارش به شادی نغمه سرایی کنند، کبوتر و طاوس سخنها سرایند.دختران زیبا، آواز برآورند، و ماهيان درخت ماندگار را می ستایند و ثنا میگویند.
پس نقش ماهى براى زنده ماندن درخت زندگى از ناگزير هاى واحب و لازم است.
٢- نقش اساطيرى ماهى در ستاره شناسى ايران
براساس دانش شگفت انگير ستاره شناسان ايران كه امروزه تماما مورد استفاده است و درواقع دانش و آگاهى هاى امروزى بشر در باره افلاك همان دانش نجوم باستان ايرانيان است، نه يك كلمه بيشتر و نه يك كلمه كمتر، گفته ميشود كه شكل ظاهرى افلاك، شبيه يك ماهى است كه گاوى بر او ايستاده است. يعنى وقتى خدا از بالا به تمامى افلاك نگاه ميكند، آنرا بصورت يك ماهى كه گاوى را در پشت خود حمل ميكند، ميبيند. ماهى كه جهان به برپشت اوست و او در آب قرار دارد. گويند، نام آن ماهى ليوثا است و نام آن گاو يهموث. (نامها بايد برسى شوند) و گويند كه اين ماهى بر دريا و دريا بر باد و باد بر قدرت قرار دارد.
٣- ماهى و گياه مقدس هوم
هوم گياهى اساطيرى است كه در دنياى مينوى ايزد است و در دنياى گياهان، ابر گياه و يا فلورا است، چراكه موجب طول عمر، درمانبخش بيماريها، شادى بخش ارواح است و در بازسازى جهان بكار خواهد آمد(بازسازى جهان پس از طوفان نوح كه هر ١٢ هزار سال زمين را در آب غرق ميكند و همه موجودات از بين رفته، و دوباره موجودات جديد بوجود ميآيند) و سرور گياهان بشمار ميآيد. ايرانيان گياه هوم را در مراسم نيايش طبيعت بكار ميبردند.
٤- نماد ماهى بعنوان نماد زندگى و بارورى
ماهی مهمترین نماد بارورى و زندگى در دنياى باستان ايران است. ايرانيان ماهى را نماد باروری، زندگی، و دوباره زنده شدن گيتى و همچنین معمولا نمادی فرخنده(:خوشیمن) ميدانستند. ماهی در پیوند با خورشيد و يا الههی مادر، ماه و اقیانوسهای نخستین قرار دارد که همه چیز از آنها سرچشمه گرفته شده است.
۱۹.۱۲.۰۲
برگستوان، نوروز پيروز
برگستوان دوران صفويه كه امروزه در موزه استكهلم سوئد قرار دارد.
نوروز برقع از رخ زیبا برافکند
برگستوان به دلدل شهبا برافکند
دلدل نام اسب ابلق و يا سياه سپيد(شهبا) خسرو پرويز شاهنشاه دانشمند و هنرمند و ماجراجوى ساسانى است كه نژاد اين اسب جزء گنجهاى هشت گانه و مشهور او، بشمار ميآمد.
واژه ی " بَرْگُسْتوان" که بیشتر به معنی زره ستور بکار می رود، از سه پاره به معنی سینه /گُشت به معنی پهلو و وان ( =پساوند نگهبانی ) ساخته شده است. معنی بنیادین آن نگهبان ِسینه و پهلوست.)
چو خَفتان و تیغ و چو بَرْگُسْتوان،
همه کرد پیدا ، به روشن روان.( نامه ی باستان ، جلد اول )
برگستوان پوششی بود که ايرانيان بر تن اسبها مى پوشاندند. اين پوشش در جشنها و مراسم ملى جنبه زینتى داشت و از جنس ابريشم بود و بهنگام جنگها از جنس فلز سبك مانند آلومنيوم و بروش جوشن و پولكى ساخته ميشد و براى حفاظت اسب، بر او مى پوشاندند. غالباً پوشش اسب و پیل در جنگ برگستوان و پوشش مرد جنگی زره و جوشن و کژاگند بوده است.
واژه برگستوان را میتوان مرکب از سه جزء دانست : «بَر» (رویِ)، «کُشت» یا «کُست» و «وان» (پسوند اتصاف به معنای نگهدارنده).
پیشینه برگستوان برميگردد به زمان كوروش كبير و امپراتورى هخامنشى. ولى شواهد تاريخى از جمله ادبيات ما، سخن از استفاده برگستوان از دوران جمشيد شاه، يعنى دهها هرار سال پيش دارد.
چهره خورشیدو آنگه زحمت مشاطگی
مرکب جمشید و آنگه حاجت برگستوان؟ خاقانی.
ولى براساس هزاران آثار باستانى بدست آمده از فلات قاره ايران، از زمان كوروش كبير تا پايان جنگ جهانى دوم، در ارتش ايران استفاده از برگستوان معمول و گاها اجبارى بوده است.
بنابر منابع موثق تاريخى، سابقه استفاده از زره مرکب یا برگستوان در زمان سامانيان چنین برمی آید که استفاده از صفحات فلزی درخشان در ساخت آن رایج بوده و در سرزمینهای پارس از اندلس تا مصر و چين رواج داشته است. در طاق بستان، نقش برجسته خسرو پرویز سوار بر اسبی با پوشش برگستوان بر سنگ کنده شده است و کریستن سن برگستوان را از جنگ افزارهای سواره نظامِ امپراتورى ساسانی دانسته است. برگستوان در خزائن سلاح هاى سلطنتى نگاهداری میشده است و شاهنشاهان پارسى نشان مخصوص خود را بر آن حک میکرده اند. در جنگهای چليپى هم شواليه هاى پارسى با اسبان زره دار به تصوير كشيده شده اند. در زمان امپراتورى صفوى، شواليه هاى پارسى و سرداران ارتش صفوی براسبان برگستوان دار سوار ميشدند. ولى همزمان با اختراع سلاحهای آتشين در دوران امپراتورى صفوى و راهيابى سلاحهای آتشین به صحنههای نبرد، کاربرد برگستوان محدود شده است.
آثار باستانى بيشمارى از فلات قاره ایران بدست آمده كه حكايت از استفاده شاهنشاهان پارسى از برگستوان در ارتشهاى خود ميكند.
یک نقاب یا سرپوش مفرغی اسب که در حفاریهای تپه حسنلو بدست آمده و احتمالاً جزئی از زره کامل اسب یا برگستوان است، نخستین گواهِ استفاده از آن را در دوران امپراتورى هخامنشیان است. در وصف سپاه کوروش مینويسند: كوروش ارتشى فولادين داشت. ارتش كوروش بويژه سواره نظام او آهنين بودند، هم از نظر ظاهر و هم از نظر دلاورى و اراده سربازان براى پيروزى. از دوره اشکانیان هم به گواهی نگارهای از سواركاران اشكانى، بر اسب برگستوان میپوشاندند. و بخشی از یک زرهِ اسب متعلق به این دوره، در موزه هنر دانشگاه ییل نگاهداری میشود.
استفاده از چرم در ساخت برگستوان را در دوره ساسانیان باید قطعی دانست. کاربرد فلز به صورت صفحات کوچک و پولک نیز، که مانند فلس ماهی با فاصله بر صفحه چرمین دوخته میشد، برای ایمنی بیشتر معمول بوده است. وصف آمیانوس مارسلینوس از سواره نظام ساسانی به صورت ارتش آهن و فولادِ یکپارچه، استفاده از فلز را در ساخت برگستوان در این دوره تأیید میکند. در ايران ساخت برگستوان از (پولک)های فلزى محبوبيت داشته است. برگستوان گاه از ناحیه حلقه رکاب دو تکه میشد و سر و سینه، و ران پشت اسب را میپوشاند و گاه بهطور یکپارچه از سر و گردن و تمام بدن اسب تا زانو محافظت میکرد، اما در قسمت پاها و دستها شکاف داشته تا مرکب آسان گام بردارد و گاه نیز تنها گردن و کفل اسب را میپوشاند.
در نگارههای متعدد بدست آمده بویژه نگاره هايى كه بر اساس داستانهای شاهنامه ترسیم شده اند، اسبان را با برگستوان نشان داده اند. این تصاویر و نیز برخی اشاراتِ موجود در شهر هاى كوچك امپراتورى ايران، از نوعی برگستوان منسوج موسوم به، «برگستوان جامگی» خبر میدهد که احتمالاً با نوعی ابریشم خامِ موسوم به «کژیا» یا «کج»با لایه دوزی شبیه به لحاف تهیّه میشد و به همین سبب آن را کجین یا کجیم یا غژاغند، کژاکند، کژاغند، و کزاغند می نامیدند و غالباً با استفاده از منگوله، قبه و ریشه دوزی تزیین میشده اند. (در صحيح بودن اسامى، كمى تا قسمتى شك وجود دارد. )ولی در این نوع نیز پوشش سر و صورت اسب فلزی بوده است. گاه در لایه این برگستوانها به جای ابریشم از نمد و خز نیز استفاده میشد. رواج برگستوان جامگی نوع چرمی ـ فلزیِ باستانی را منسوخ نکرد. فخر مدبر هنگام گفتگو از جنگ افزار مناسب برای مقابله با برگستوان، از هر دو نوع برگستوان ـ آهنین و جامگی ـ بتصریح یاد کرده است.
نگاره بينظيرى از قرن نهم، ايران حاكى از آنست كه در سپاه ايران دو هزار اسب با برگستوانهای آهنین و اسبانی با برگستوانهای آجیده (قزاکند) ضخیم، که تیر از آن نمیگذشت، گزارش شده است که مزیّن به ریشهها و گل آویزهای زربافت بلند بوده اند و دامن آنها تا زمین میرسیده است.
۱۶.۱۲.۰۲
سرنا و اژدها
سرنا سازى است كه بنا بر يك آيين كهن، بهنگام تحويل سال نو، بر سر نقاره خانه ها و مناره هاى دولتى همراه با ساز دهُل نواخته ميشد. اين ساز ايرانى، قدمتى ده ها هرار ساله دارد. و بر اساس شاهنامه فردوسى بزرگ، جمشید شاه مخترع اين ساز است. تعداد زیادی آثار باستانی مربوط به دوران امپراتورى هخامنشى و ساسانیان وجود دارد که وجود ساز سرنا را در این دورران ثابت می کند.این آثار تاریخی در موزه هاى دنيا و بويژه موزه ارمیتاژ نگهداری می شوند. گفته ميشود نام سرنا از دو كلمه سور ( شادى) و نا (ناى) تركيب شده و بمعناى نواى شادى است.همچنين برحسب تقويم ايرانى و نجوم پارسى، امسال سال اژده ها و يا ققنوس و يا سيمرغ نامگذارى شده كه همين پرنده ايرانى هم قدمتى كهنتر از هر موجودى بر روى زمين دارد. بدين مناسبت بتماشاى تصاويرى از آثار باستانى بدست آمده از فلات قاره ايران بزرگ در رابطه با ساز سرنا و اژدها مينشينيم.
رقص با سورناى نوروزى
دوازده لوح زمرد اهورامزدا
١٢ لوح زُمُرُّد كتيبه هايى است از زمرد افسانهای که احكام اهورامزدا و يا خداوند بال، خدای خرد و دانایی و آموزگار جهان، بر روى آنها حكاكى شده تا تعالیم او براى بشريت به ارث گذاشته تا هر نسلی از نور که پس از او به دنیا می آيند، آنها را بجویند و برستگارى برسند.(١) و به گفته اى اين دوازده لوح زمرد، دوازده قانون انسان-خداست كه توسط آنها، مردم به "بهمن و يا جمشيد" تبديل شده و توانا به خلق شگفتى ميشوند.
بروى اين ١٢ كتيبه جادويى بطور مشخص به زبان باستان ايران(احتمالا به زبانى كه آنرا نسخ مينامند و مانى بزرگ آنرا اختراع كرده است) نوشتارى کنده کاری شدهاست. و شامل گفتارى است كه "ناكسانى كه آنها را به ناحق در اختيار دارند و در اختيار ديگران هم نميگذارند " توانا بخواندن آنها نيستند، چرا كه خواندن اين الواح تنها از كسانى برميآيد كه از جنس نور باشند، يعنى سه نيك را براستى پاس داشته باشند (٢) چون حروف حكاكى شده بر روى الواح به امواج فکری، با آزاد کردن یک ارتعاش فکری هماهنگ با ذهن خواننده، به او پاسخ ميدهند. و تنها يكى از آنها كه بطور اتفاقى توسط يك مغان زرتشتى در مصر ترجمه شده، در اختيار مردم قرار گرفته است. و شامل سه قانون فيزيك خيام كبير و شرح و تعريفى از جان آدمى و روح اوست.
ميگويند قدمت این الواح شگفت انگیز و سن تعیین شده برای آن به 38000 سال پيش برمی گردد. پس از غرق شدن سرزمين مادرى، يعنى فلات قاره ايران و يا آتلانتيس، بر اثر زمين لرزه و سونامى هولناك كه تمامى منطقه را در خود دفن و غرق كرده است، اين الواح تيز غرق شده و بعدها بدست آدميان افتاده است. و دليل اين تخمين زمانى اين است كه احكام اهورامزدا بر روى آنان حكاكى شده است و آنچنان سالم و تازه هستند كه باور اينكه اين الواح از عناصر زمينى ساخته شده باشند، ناممكن است. آنها شامل دوازده لوح زمرد سبز رنگ مستطيل شكل ميباشند كه از درازا با حلقه هاى زرين بهم وصل می باشند، و يك رشته را تشكيل ميدهند. مواد تشكيل دهنده اين الواح زمردى براى انسان امروزى ناشناخته است و احتمالا توسط مانى بزرگ، كه كيمياگرى شگفت انگيز بود ساخته شده است. آنها فاسد نشدنی و در برابر تمامی عناصر و مواد مقاوم هستند. در واقع از نظر ساختارسلولی و اتمی غیرقابل تغییر ميباشند وبا جابجایی مکانی و آب و هوايى هم تغییر نمیكنند. در این زمینه آنها قوانین یونیزاسیون مواد را می شکنند. سه رشته از اين دوازده الواح وجود دارد كه از مانى بزرگ به ارث مانده است و او آنها را در سه بخش از زمين به يادگار قرار داده است. در آتلانتيس و يا فلات قاره ايران، در مصر و در نزد ماياها.
مانى بزرگ ترکیبی از دانش و خرد و هنر است. او رازهایی از هستى را به آدميان آموخته و از اين رازها بعنوان قوانين انسانى درجوامع باستان و همچنين آنها را بصورت ابزاری براى ساخت شگفتى هاى فيزيك، شيمى، معمارى، پزشكى، هنرى و و و بكار برده است. او همچنين تمامى علوم و دانش خود را تدوين و بعنوان قوانين هستى در كتبى با تذهيب زيبا برای مردمان بجاى گذاشته است . برای مدت 16000 سال از تقریباً 38000 تا 54000 سال پيش، اینها قوانینی بودند برای نژاد آرياييهاى باستان . در آن زمان قبايلى که در اطراف آرياييها ميزيستند، پیرو آرياييها و خداوند بال و يا اهورامزدا شده و به درجه بالاتری از تمدن دست یافتند.
خداوند بال و يا اهورامزدا فنا ناپذیر بوده و هست. (٣) او برمرگ غلبه کرده بود. تنها زمانی که اراده می کرد فنا پذیر میشد ونه اینکه بامرگ روبرو شود. او با خرد عظیم خود قوانینی ساخت برای مستعمرات گوناگون سرزمين مادرى و يا آتلانتیس که شامل مناطقی در جنوب و مرکز آمریکا هم میشد.
اشتراک در:
پستها (Atom)