The Devil and the Good Lord (1951)by Jean-Paul
نمایشنامهٔ شیطان و خدا:
نمایشنامهٔ شیطان و خدا نوشته ژان ٔپل ساتر نویسندهٔ اکسیستانسیالیست فرانسوی است. من وقتی این نمایشنامه را میخواندم ، در تمام مدت به عظمت ذهن نویسنده میاندیشیدم. و فکر میکردم که این ذهن چه ذهن بزرگی است و چگونه میشود که یک انسان بجای چند انسان نه تنها همزمان فکر کند، بلکه جالبتر اینکه این چند انسان را در یک بحث شرکت بدهد و شگفت انگیزتر از این دو، این انسانها دارای افکار متضاد و مخالف یکدیگر هم باشند و زمان بحث آنچنان از عقاید خود سخن بگویند تو گویی واقعیت مطلقند. اعجاب انگیزه.
آنچه که در این نمایشنامه رخ میدهد ، شگفت انگیز، تحسین برانگیز و لذت بخش است . این نمایشنامه شرح مردی است که طرح زندگیش را در مطلق میریزد، مطلق بدی و مطلق خوبی و شکست میخورد، زیرا دست عمل از مطلق کوتاه است، ساتر به مطلق خوبی یعنی خدا و مطلق بدی یعنی شیطان دهان کجی میکند.
ساتر میگوید تا طرحی در ذهن انسان است، انسان هیچ است ولی بمحض اینکه دست بعمل زد (در جهت تحقق طرحی که در ذهن دارد) در ماجرایی شگفت انگیز درگیر میشود که به زندگی و سرنوشتش ابعاد تازهای میبخشد، از همین روست که ساتر قهرمانان داستان خود را همیشه در لحظهٔ انتخاب قرار میدهد، لحظهای که بدنبال آن باید دست بعمل زد و میگوید که انتخاب همیشه با اضطراب همراه است.
ساتر خود میگوید: این نمایشنامه سراسر شرح روابط انسان است با خدا یا بعبارت دیگر، روابط انسان با مطلق
و مراد نویسنده از شیطان و خدا همین مطلق دو گانه است.
اگر این کتاب رو خواندید، کتاب دیگر ساتر به اسم اکسیستانسیالیست و اصالت بشر به ترجمه دکتر مصطفی رحیمی را هم بخوانید و لذت ببرید.
یاداشتهای من از کتاب:
-شدت عمل برازندهٔ کسانیست که چیزی ندارند تا از کفّ بدهند.
-کجا شنیدهای که سرداری در حل جنگ از رئیس دولت اطاعت کند.
-وقتی پولدار ها با هم میجنگند، فقرا کشته میشوند.
-هیچ چیز بی اجازه خدا اتفاق نمیافتد بجز بدی که از خبث طینت آدمها زاییده میشود.
-راست و دروغ را بهم میامیزند تا مردم را گمراه کنند.
-یا همهٔ مردم پیغمبر هستند و یا اصلا خدایی وجود ندارد.
-خلط مبحث میکنی، شاید دروغ نمیگویی ولی حقیقت را هم نمیگویی.
-حقیقت من با حقیقت تو یکی نیست.
-خدا ما را از قتل نفس منع کرده است، خداوند از خشونت نفرت دارد، پس جهنم را چه میگویی؟ خیال میکنی آنجا با گناهکارن نرمی میکنند؟
-سخنهای تو پیش از آنکه وارد گوش من بشوند، میمیرند.
-من افکار آدمها را چنان دقیق پیش بینی میکنم که دیگر از شنیدن حرفهایشان حوصلهام سر میرود.
-انسان از دو نیمه درست شده است که آبشان توی یک جوی نمیرود، هر یک در دیگری ایجاد نفرت میکند.
-از بچگی دنیا را از سوراخ قفل در تماشا کرده ام.
-مردم دنیا ۳ دسته اند: ۱- آنهایی که خیلی پول دارند ۲- آنهایی که اصلا پول ندارند ۳- آنهایی که مختصری پول دارند، دسته اول میخواهند آنچه را که دارند حفظ بکنند، نفعشان در اینستکه وضع موجود را بهمین صورت که هست نگاه دارند، دسته دوم میخواهند آنچه را که ندارند بدست بیاورند، نفعشان در اینستکه وضع موجود را از میان بردارند، این هر دو دسته واقعبینند، اشخاصی هستند که میشود با آنها کنار آمد. اما دسته سوم میخواهند نظام موجود را در هم بریزند تا آنچه را که ندارند بدست بیاورند و در اینحال میخواهند نظام موجود را حفظ کنند تا آنچه را که دارند از دستشان نگیرند، بنابرین آن چیزی را که در خیال از بین میبرند در عمل حفظ میکنند و یا بر عکس، آن چیزی را که بظاهر حفظ کردهاند در عمل از بین میبرند، اینها خیال پرست هستند.
-اگر بتوانی نخهایی را پیدا کنی که آدمک وجود مرا بحرکت آورد.
-بدی همه را ناراحت میکند و اول از همه همان کسی را که بدی کرده است.
-اگر تو مرا دوست بداری، لذتش را تو میبری نه من.
-امثال ما فقط به دو طریق میمیرند: ۱- آنها که تسلیم میشوند از گرسنگی میمیرند ۲- آنها که تسلیم نمیشوند، سر دار میمیرند.
-وقتی آفتاب بر تو میتابد، کی به تو ثابت میکنه که شب نیست؟ وقتی که خواب آفتاب را میبینی ، کی به تو ثابت میکنه که روز است؟
-هر کسی در زندگی جسمانی خود مجموعاً با دیگران است و در زندگی روحانی خود، منفردا با خدا.
-بشریت خدا را به صلیب میکشد، رنج خدا نامتناهی است (مریم)
-رنج خدا نامتناهی است و هر که او را رنج بدهد، نا متناهی میشود.
-وقتی پای نجات مردم درمیان باشد، هیچ چیزی ممنوع نیست.
-در دنیا بیعدالتی است اگر قبولش میکنی، شریک جرم میشوی اگر عوضش کنی جلاد میشوی.
-وقتی خدا ساکت است میتوان هر ادعایی را به او نسبت داد.
-میانهٔ روی صفت راحت طلبها و بی عرضه هاست.
-کافی است دو نفر از هم متنفر باشند تا نفرت به یک یک افراد بشر سرایت کند.
-آنکس که میگوید، من هرچه بنظرم خوب بیاید میکنم ولو دنیا نابود شود، بیغمبر دروغین است و آلت دست شیطان.
-ایمانشان را بگیر، امیدشان را بگیر، در عوض چه به دستشان خواهی داد؟
-در قرون وسطا در اروپا، کلیسا گناهان را با سکه خرید و فروش میکرد، و اینکار در واقع یکی از منابع درامد کلیسا میبوده است.
-کینه را به عشق تبدیل کردن، مثل اینکه عیسی آب را به شراب تبدیل میکرد.
زیرا تو همان وجود حاضر در فقدان جاویدان هستی، همانکه وقتی همه جا و همه چیز ساکت است، صدایش را میشنوند، همانکه وقتی دیگر هیچ چیز دیده نمیشود، او را میبینند.
-تا زمانی که همه چیز را نچشیده ام، دیگر هیچ چیز را نخواهم چشید، تا زمانی که همه چیز را بدست نیاورده ام، دیگر دست بهیچ چیز نخواهم زد، تا زمانی که همه چیز نشده ام، هیچ در هیچ خواهم بود.
-احساس نفرت از بشر و تحقیر بخود، تنهائی زاییده از خوبی را چگونه میشه از تنهائی زاییده از بدی تمیز داد؟
-در این دنیا یکروز بیشتر نیست، همین یکروز است که همیشه تکرار میشود، صبح آنرا بما میدهند و شب از ما پس میگیرند. تو یک ساعت از کار افتادهای است که همیشه همان وقت را نشان میدهد.
-اگر روح خودت را مدام وسواسه نکنی، بیم آنست که خودت را فراموش کنی.
-مالکیت یک نوع دوستی است بین انسان و اشیا.
آنچه که در این نمایشنامه رخ میدهد ، شگفت انگیز، تحسین برانگیز و لذت بخش است . این نمایشنامه شرح مردی است که طرح زندگیش را در مطلق میریزد، مطلق بدی و مطلق خوبی و شکست میخورد، زیرا دست عمل از مطلق کوتاه است، ساتر به مطلق خوبی یعنی خدا و مطلق بدی یعنی شیطان دهان کجی میکند.
ساتر میگوید تا طرحی در ذهن انسان است، انسان هیچ است ولی بمحض اینکه دست بعمل زد (در جهت تحقق طرحی که در ذهن دارد) در ماجرایی شگفت انگیز درگیر میشود که به زندگی و سرنوشتش ابعاد تازهای میبخشد، از همین روست که ساتر قهرمانان داستان خود را همیشه در لحظهٔ انتخاب قرار میدهد، لحظهای که بدنبال آن باید دست بعمل زد و میگوید که انتخاب همیشه با اضطراب همراه است.
ساتر خود میگوید: این نمایشنامه سراسر شرح روابط انسان است با خدا یا بعبارت دیگر، روابط انسان با مطلق
و مراد نویسنده از شیطان و خدا همین مطلق دو گانه است.
اگر این کتاب رو خواندید، کتاب دیگر ساتر به اسم اکسیستانسیالیست و اصالت بشر به ترجمه دکتر مصطفی رحیمی را هم بخوانید و لذت ببرید.
یاداشتهای من از کتاب:
-شدت عمل برازندهٔ کسانیست که چیزی ندارند تا از کفّ بدهند.
-کجا شنیدهای که سرداری در حل جنگ از رئیس دولت اطاعت کند.
-وقتی پولدار ها با هم میجنگند، فقرا کشته میشوند.
-هیچ چیز بی اجازه خدا اتفاق نمیافتد بجز بدی که از خبث طینت آدمها زاییده میشود.
-راست و دروغ را بهم میامیزند تا مردم را گمراه کنند.
-یا همهٔ مردم پیغمبر هستند و یا اصلا خدایی وجود ندارد.
-خلط مبحث میکنی، شاید دروغ نمیگویی ولی حقیقت را هم نمیگویی.
-حقیقت من با حقیقت تو یکی نیست.
-خدا ما را از قتل نفس منع کرده است، خداوند از خشونت نفرت دارد، پس جهنم را چه میگویی؟ خیال میکنی آنجا با گناهکارن نرمی میکنند؟
-سخنهای تو پیش از آنکه وارد گوش من بشوند، میمیرند.
-من افکار آدمها را چنان دقیق پیش بینی میکنم که دیگر از شنیدن حرفهایشان حوصلهام سر میرود.
-انسان از دو نیمه درست شده است که آبشان توی یک جوی نمیرود، هر یک در دیگری ایجاد نفرت میکند.
-از بچگی دنیا را از سوراخ قفل در تماشا کرده ام.
-مردم دنیا ۳ دسته اند: ۱- آنهایی که خیلی پول دارند ۲- آنهایی که اصلا پول ندارند ۳- آنهایی که مختصری پول دارند، دسته اول میخواهند آنچه را که دارند حفظ بکنند، نفعشان در اینستکه وضع موجود را بهمین صورت که هست نگاه دارند، دسته دوم میخواهند آنچه را که ندارند بدست بیاورند، نفعشان در اینستکه وضع موجود را از میان بردارند، این هر دو دسته واقعبینند، اشخاصی هستند که میشود با آنها کنار آمد. اما دسته سوم میخواهند نظام موجود را در هم بریزند تا آنچه را که ندارند بدست بیاورند و در اینحال میخواهند نظام موجود را حفظ کنند تا آنچه را که دارند از دستشان نگیرند، بنابرین آن چیزی را که در خیال از بین میبرند در عمل حفظ میکنند و یا بر عکس، آن چیزی را که بظاهر حفظ کردهاند در عمل از بین میبرند، اینها خیال پرست هستند.
-اگر بتوانی نخهایی را پیدا کنی که آدمک وجود مرا بحرکت آورد.
-بدی همه را ناراحت میکند و اول از همه همان کسی را که بدی کرده است.
-اگر تو مرا دوست بداری، لذتش را تو میبری نه من.
-امثال ما فقط به دو طریق میمیرند: ۱- آنها که تسلیم میشوند از گرسنگی میمیرند ۲- آنها که تسلیم نمیشوند، سر دار میمیرند.
-وقتی آفتاب بر تو میتابد، کی به تو ثابت میکنه که شب نیست؟ وقتی که خواب آفتاب را میبینی ، کی به تو ثابت میکنه که روز است؟
-هر کسی در زندگی جسمانی خود مجموعاً با دیگران است و در زندگی روحانی خود، منفردا با خدا.
-بشریت خدا را به صلیب میکشد، رنج خدا نامتناهی است (مریم)
-رنج خدا نامتناهی است و هر که او را رنج بدهد، نا متناهی میشود.
-وقتی پای نجات مردم درمیان باشد، هیچ چیزی ممنوع نیست.
-در دنیا بیعدالتی است اگر قبولش میکنی، شریک جرم میشوی اگر عوضش کنی جلاد میشوی.
-وقتی خدا ساکت است میتوان هر ادعایی را به او نسبت داد.
-میانهٔ روی صفت راحت طلبها و بی عرضه هاست.
-کافی است دو نفر از هم متنفر باشند تا نفرت به یک یک افراد بشر سرایت کند.
-آنکس که میگوید، من هرچه بنظرم خوب بیاید میکنم ولو دنیا نابود شود، بیغمبر دروغین است و آلت دست شیطان.
-ایمانشان را بگیر، امیدشان را بگیر، در عوض چه به دستشان خواهی داد؟
-در قرون وسطا در اروپا، کلیسا گناهان را با سکه خرید و فروش میکرد، و اینکار در واقع یکی از منابع درامد کلیسا میبوده است.
-کینه را به عشق تبدیل کردن، مثل اینکه عیسی آب را به شراب تبدیل میکرد.
زیرا تو همان وجود حاضر در فقدان جاویدان هستی، همانکه وقتی همه جا و همه چیز ساکت است، صدایش را میشنوند، همانکه وقتی دیگر هیچ چیز دیده نمیشود، او را میبینند.
-تا زمانی که همه چیز را نچشیده ام، دیگر هیچ چیز را نخواهم چشید، تا زمانی که همه چیز را بدست نیاورده ام، دیگر دست بهیچ چیز نخواهم زد، تا زمانی که همه چیز نشده ام، هیچ در هیچ خواهم بود.
-احساس نفرت از بشر و تحقیر بخود، تنهائی زاییده از خوبی را چگونه میشه از تنهائی زاییده از بدی تمیز داد؟
-در این دنیا یکروز بیشتر نیست، همین یکروز است که همیشه تکرار میشود، صبح آنرا بما میدهند و شب از ما پس میگیرند. تو یک ساعت از کار افتادهای است که همیشه همان وقت را نشان میدهد.
-اگر روح خودت را مدام وسواسه نکنی، بیم آنست که خودت را فراموش کنی.
-مالکیت یک نوع دوستی است بین انسان و اشیا.