![](https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhBGyZME2FwkEboDm77a_4AHMhguZ-_S8xrQATHNyQor9vLaJDUEjdCwhMrw4u7DHlyDTQdXKd8AvImTUqwzPGYucOmEx8xUCa6s9j0H-a8NrMs6BiLtBfZMAOi6lDAhMmSUouboGhztMVmZmoWl9CrlN2CLv692w7IRBdBRWhB8p2jx8S-TKQUYNTug9Y/w524-h640/IMG_1594.jpeg)
فجر نام سوره ٔ هشتادونهم از قرآن است. از سوره هاى مكى و شامل سی آیت است. و پس از سوره ٔ غاشیه و پیش از سورة البلد قرار دارد.
واژه فجر به چند معنا است، بدين ترتيب كه: يك به معنى برانگیخته گردیدن بر گناه و زنا کردن، رو گردانیدن از حق. عدول از حق، فاسد گردیدن. دروغ گفتن. مخالفت و عصیان کردن است.
دو به معنى، سپیدی آخر شب. روشنی پگاه که سرخی آفتاب است در سیاهی شب.
ترجمه پارسى سوره فجر بشرح زير است. اما پيش از پرداختن به آن بايد اينرا بنويسم كه برخلاف همه ادعا ها و همه باورها، قرآن ترجمه يك متن پارسى به زبان ناقص و كپى شده و ساختگى عربى است. سپس متن اصلى پارسى، پنهان و يا نابود شده و آنچه كه ما امروز ميخوانيم، ترجمه پارسى يك كپى عربى، از اصل پارسى است! درست مثل اينكه لقمه را دور سر گردانده و در دهان بگذاريم. و بهمين دليل خواندن و هضم جملات بسيار ناچسب و احمقانه بنظر ميآيد. و مثل اين ميماند كه ديوان حافظ را ابتدا به عربى ترجمه و سپس از روى ترجمه عربى آن دوباره به پارسى برگردانيم كه در اينصورت آنچه خوانده ميشود نه تنها زيبا و دلچسب نيست، بلكه با متن زيباى اصلى هم بسيار فرق دارد. بهرحال آنچه كه در پايين ميآيد ترجمه سوره فجر توسط علماى شيعه است كه با ترجمه گوگل يكى است! و اعداد در پرانتز شماره آيه و در پرانتز بعدى ترجمه آيه از مريم است. باشد تا رستگار شويم.
سوره فجر:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَالْفَجْرِ ﴿۱﴾
سوگند به سپيده دم (۱)(و سحر)
وَلَيَالٍ عَشْرٍ ﴿۲﴾
و به شبهاى دهگانه (۲)(و به مدت ده شب)
وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ ﴿۳﴾
و به جفت و تاق (۳)(تنها و يا با جفت خود)
وَاللَّيْلِ إِذَا يَسْرِ ﴿۴﴾
و به شب وقتى سپرى شود (۴)(و در تمام طول شب)
هَلْ فِي ذَلِكَ قَسَمٌ لِذِي حِجْرٍ ﴿۵﴾
آيا در اين براى خردمند [نياز به] سوگندى [ديگر] است (۵)(آيا چيزى در سنگ فرو ميرود؟ و منظور اين است كه اگر شب و روز، تنها و با هم، ده ها شبِ پى در پى، براى سنگ سخن بگى، و دليل بياورى، نتيجه اى ندارد. اين ترجمه من است، درحاليكه ترجمه علماى اسلام ترجمه گوگلى و چيز ديگرى است. )
در اين سوره قرآن، همه معانى واژه فجر را، ميتوان ديد، چرا كه در ابتداى سوره، الله به سپيده دم و به شبهاى دهگانه و به جفت و تاق و به شب وقتى سپرى شود، سوگند ياد ميكند ( در اينجا واژه فجر به معنى سپيدى پگاه و حالت آسمان در بين تاريك و روشن است). سپس ميپرسد، خردمندى كه با اين مطالب آشنا باشد، آيا به سوگند ديگرى نياز دارد؟ اينكه چرا الله بايد براى آدمى سوگند ياد كند و چه نيازى به اينكار دارد، از درك من خارج است. بحز اينكه از نظر روانشناسى، كسى كه دروغ ميگويد، و تلاش دارد ديگرى را بهر طريقى بفريبد، دست بدامان قسم و سوگند ميشود! و يك مثل معروف غربى هست كه ميگويد: گفتى، باور كردم. اصرار كردى، شك كردم. قسم خوردى، فهميدم دروغ ميگويى. اما آنچه من از اين پنج آيه درك كردم اين است كه الله ميگويد، براى سنگ تفاوتى ندارد كه چقدر و چند شب و تنها و يا با ديگران برايش سخن بگى. و اينرا به دو دليل ميگويم. ١- ترجمه علما بسيار بى معنى و بى محتوا است. ٢- چرا الله بايد براى متقاعد كردن آدما، به چيزهايى كه خودش خلق كرده، سوگند بخورد؟
پس از اين پنج آيه، الله از معنى عصيانگرى و خشن واژه فجر استفاده كرده و ميپرسد:
أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ ﴿۶﴾
مگر ندانسته اى كه پروردگارت با عاد چه كرد (۶)(با اينكه داستان ماد ها را ميدانى)
عاد يعنى چه؟ عاد نام قومى است كه در اصل قوم ماد نام دارد و از اقوام باستان ايران است. و شخصى بنام ماد(عاد ) رئيس و سركرده آن قوم بود. و در قرآن نام ماد به عاد تغيير يافته ، چراكه وقتى شرح حال قوم عاد و قدمت و زيستگاهشان را در متون اسلامى ميخوانيد، همان ويژهگى هاى قوم ماد را ميبينى. بگفته قرآن قوم عاد دچار مصيبت ميشود، چون انكار هود( هود قرآنى همان داود تورات است)پيامبر را كردند، و دست رد به سينه اش زدند، پس دچار طوفان سهمگين شن و ماسه شده و به هلاكت رسيدند.
و هود كيست؟ براى فهميدن اينكه هود كيست بايد رفت و سوره يازدهم قرآن را كه بنام هود است را خواند. اما بطور صورى گفته ميشود كه منظور از هود همان پيامبر جحودا، داود است. (منتهی الارب ). و نیز گفته اند که واژه جحود مانند الفاظی چون نوح و لوط از زبان پارسى به عربی وارد شده است و بعید نیست که در اینجا هود مخفف «یهود» باشد به حذف یاء.
اما در سوره هود كه نام سوره ٔ یازدهم از قرآن است و شامل ١٢٣ آیه است، گفته ميشود كه هود نام پيامبرى است كه بطرف قوم عاد فرستاده شد. نام هود در قرآن (ده بار) آمده، و یك سوره هم به نام او نامیده شده، است. سلسله نسب او را چنین ذكر نمودهاند: «هود بن عبدالله بن رباح بن خلود بن عاد بن عوص بن ارم بن سام بن نوح». بنابراین نسب او مانند داود با هفت واسطه به نوح میرسد. نوح كه معمولا لخت مادرزاد در بين مردم ميچرخيده است پيش از مرگش ميگويد: «بعد از من غیبت طولانی رخ میدهد. در طول این مدت طاغوتهایی بر مردم حكومت میكنند و بر آنها ستم مینمایند، سرانجام خداوند آنها را به وسیله قائم بعد از من كه نامش هود/داود است نجات میدهد.»
وجه تسمیه هود:
از این رو به او هود گفته شد، كه از سوی خدا برای هدایت قوم عاد برانگیخته شده بود.
و ميگويد، هود، در قیافه و قامت همشكل حضرت آدم بوده و سر و صورتی پر مو داشته است(و كسانيكه فكر كنند، منظور همان ميمونها هستند، در جهنم جاى خواهند گرفت.).
گفته ميشود، هود و يا داود دومین پيامبر اسرائيلى است كه در برابر بت و بت پرستی قیام و مبارزه كرده است،(در آن زمان همه مردم خداوند بال و يا اهورامزدا را ميپرستيدند و او را يزدان يكتا ميخواندند. ) اولين آنها نوح بود. يعنى هود يك پيامبر جحود است كه وارد شهرى ميشود و دعوى پيامبرى ميكند.( ميگويند خود داود از قوم ماد بوده كه خنده داره)و چون مردم او را نميپذيرند، پس دچار عذاب الهى ميشوند. و اينرا مينويسند تا درس عبرت شده و از آن پس مردم جرأت نكنند به هر مدعى شيادى نه بگويند! و هر كسى از مردم، پيامبرى از قوم جحودان را نپذيرد، الله او را دچار سرنوشت قوم عاد ميكند! تو گويى قوم عاد را خداى ديگرى آفريده كه هيچ ارزش و قدر و منزلتى در پيشگاه الله و يهوه ندارند!
و عادها و يا مادها، مردمی از نژاد بسیار قدیم بودند، که در شبه جزيره پارس ميزيستند (يمن و عمان امروزى) و دارای تمدنی مترقی و سرزمین هایی خرم و دیاری معمور بودند، از نظر قدرت جسمانی و ثروت سرشاری که از طریق کشاورزی و دامداری به آنها می رسید، ملتی نیرومند و قوی بودند، و به خداوند بال و يا اهورامزدا و يا خداوند آرياييها اعتقاد داشتند.
ادامه سوره فجر: