۱۸.۱۰.۹۴
گوگل من هیچ گاه با گوگل تو یکی نیست
وقتی در اینترنت جستجو میکنید در واقع مواردی که برایتان جالب است و به دیدن و خواندن آنها علاقه دارید، در پروگرامهایی که به همین منظور در اینترنت ولگردی میکنند، و همچنین در ماشینهای جستجوگر مانند گوگل نصب شده است ضبط و به حافظه سپرده میشود، و در نتیجه گوگل و دیگر ماشینهای اطلاعاتی و جستجوگر مانند یاهو، هر زمان که به اینترنت وصل شوید همان مطالبی را نشانتان میدهند که برایتان جالب است. مثلا اگر به اخبار آمریکا علاقه دارید، آنچه که بیشتر به دید و نظر شما میرسد، اخبار آمریکا است و الی آخر. در نتیجه وقتی آنچه که من جستجو میکنم با آنچه که تو جستجو میکنی، تفاوت دارد، پس گوگل من هم با گوگل تو متفاوت است. این مطلب ساده تنها به فرد منحصر نمیگردد و معمولا در حد و سطح گسترده تری مانند کشورها نیز بسط پیدا میکند، و گوگل همانی را نشان میدهد که مردم یک کشور دوست دارند ببینند. و بدین ترتیب کنترل آدمیان در دنیا در دستان پر فتوت کسانی قرار میگیرد که سودایِ رهبری دنیا را دارند. این مطلب همان بلایی را بر سر مردم دنیا میآورد که ابلیس بر سر آدمی آورد و او را از بهشت راند، چرا که اتفاق نظر، تبادل دانش و واقعیات موجود و همدلی در بین مردم دنیا به افسانه تبدیل میگردد، و در عوض خودخواهی، خودبزرگبینی، تفرقه، دروغ و نفرت در بین آدمیان رشد کرده و بجایی میرسد که امروز رسیدهایم. جای که هیچ کس دیگری را دوست نداشته و قبول ندارد.
خدنک غمزه دایم در کمانست
دلم با مردم چشمت چنانست
که پنداری که خونشان در میانست
خطت سرنامهٔ عنوان حسنست
رخت گلدستهٔ بستان جانست
شبت مه پوش و ماهت شب نقابست
گلت خود روی و رویت گل ستانست
گلستان رخت در دلستانی
بهشتی بر سر سرو روانست
چرا خورشید روز افروز رویت
نهان در چین شبگون سایبانست
کمان داران چشم دلکشت را
خدنک غمزه دایم در کمانست
بساز آخر زمانی با ضعیفان
که حسنت فتنه آخر زمانست
چرا خفتست چشم نیم مستت
ز مخموری تو گوئی ناتوانست
ز زلفت موبمو خواجو نشانداد
از آن انفاس او عنبر فشانست.
خواجوی کرمانی
۱۷.۱۰.۹۴
کز فرط حرارت دل من در خفقانست
آن جوهر جانست که در گوهر کانست
یا می که درو خاصیت جوهر جانست
یاقوت روان در لب یاقوتی جامست
یا چشم قدح چشمهٔ یاقوت روانست
زین پس من و میخانه که در مذهب عشاق
خاک در خمخانه به از خانهٔ خانست
در جام عقیقین فکن ای لعبت ساقی
لعلی که ازو خون جگر در دل کانست
یک شربت از آن لعل مفرح بمن آور
کز فرط حرارت دل من در خفقانست
ما غافل و آن عمر گرامی شده از دست
افسوس ز عمری که بغفلت گذرانست
هر کش غم آن نادره دور زمان کشت
او را چه غم از حادثهٔ دور زمانست
در روی تو بیرون ز نکوئی صفتی نیست
کانست که دلها همه سرگشتهٔ آنست
خواجو سخن یار چه گوئی بر اغیار
خاموش که شمع آفت جانش ز زبانست.
خواجوی کرمانی
یا می که درو خاصیت جوهر جانست
یاقوت روان در لب یاقوتی جامست
یا چشم قدح چشمهٔ یاقوت روانست
زین پس من و میخانه که در مذهب عشاق
خاک در خمخانه به از خانهٔ خانست
در جام عقیقین فکن ای لعبت ساقی
لعلی که ازو خون جگر در دل کانست
یک شربت از آن لعل مفرح بمن آور
کز فرط حرارت دل من در خفقانست
ما غافل و آن عمر گرامی شده از دست
افسوس ز عمری که بغفلت گذرانست
هر کش غم آن نادره دور زمان کشت
او را چه غم از حادثهٔ دور زمانست
در روی تو بیرون ز نکوئی صفتی نیست
کانست که دلها همه سرگشتهٔ آنست
خواجو سخن یار چه گوئی بر اغیار
خاموش که شمع آفت جانش ز زبانست.
خواجوی کرمانی
حاصل از عمر بجز وصل نکورویان نیست
نظری کن اگرت خاطر درویشانست
که جمال تو ز حسن نظر ایشانست
روی ازین بندهٔ بیچارهٔ درویش متاب
زانکه سلطان جهان بندهٔ درویشانست
پند خویشان نکنم گوش که بی خویشتنم
آشنایان غمت را چه غم از خویشانست
بده آن بادهٔ نوشین که ندارم سرخویش
کانکه از خویش کند بیخبرم خویش آنست
حاصل از عمر بجز وصل نکورویان نیست
لیکن اندیشه ز تشویش بد اندیشانست
نکنم ترکش اگر زانکه به تیرم بزند
خنک آن صید که قربان جفا کیشانست
مرهمی بردل خواجو که نهد زانکه طبیب
فارغ از درد دل خستهٔ دل ریشانست.
خواجوی کرمانی
که جمال تو ز حسن نظر ایشانست
روی ازین بندهٔ بیچارهٔ درویش متاب
زانکه سلطان جهان بندهٔ درویشانست
پند خویشان نکنم گوش که بی خویشتنم
آشنایان غمت را چه غم از خویشانست
بده آن بادهٔ نوشین که ندارم سرخویش
کانکه از خویش کند بیخبرم خویش آنست
حاصل از عمر بجز وصل نکورویان نیست
لیکن اندیشه ز تشویش بد اندیشانست
نکنم ترکش اگر زانکه به تیرم بزند
خنک آن صید که قربان جفا کیشانست
مرهمی بردل خواجو که نهد زانکه طبیب
فارغ از درد دل خستهٔ دل ریشانست.
خواجوی کرمانی
دنیای قاراشمیشی است نازنین... اخبار دنیا!!
۱ - عربستان ۴۷ نفر عرب را با شمشیر اعدام میکند و به همین هم بسنده نکرده و اجساد آنان را به صلیب میکشد، یعنی توحش در حد جام جهانی، و در یمن با وجود ماهها کشتار مردم غیر نظامی با مغز زمین میخورد، و تنه لشهای بیخاصیت و لواط کار و بغایت فاسد سعودی به دلیل حاکمیت یک آلزیمری و عدم ثبات در میان خود، به جان هم افتاده و یکدیگر را گاز میگیرند، مریضی های مختلف جسمی و روحی در بینشان غوغا میکند، و در نتیجه برای سرپوش گذاشتن بر روی همه پلیدیها و خباثتها و شکستهای مفتضحانه خود که نتیجه پیروی از دستورات ارباب انگلیسی و فرانسوی روانی و همیشه در دو حالت نشئه و یا خمار است، و خاری در جامعه جهانی،
با کمک و همراهی اخوانیهای عرب و ترک حاکم بر ایران، پاچه ملت ایران را میگیرند و به سفارت خود حمله ور میشوند، و طبق معمولِ ۳۷ سالِ گذشته، توحش و بیفرهنگی خود را به گردن ملت ایران میاندازند، و در نتیجه چه میشود؟
نتیجه این میشود که چین زمین میخورد!!! و اقتصاد در حال پروازش، درست مانند وقتی که ترمز اصطراری را در قطاری که با سرعت ۳۰۰ کیلومتر در حال حرکت است میکشی، آنچنان تشنج و تن لرزهای به جان و پیکر مالش میفتد که مجبور میشود که درب بازار تبادلات ارزی خود را قفل و زنجیر کند! و در عوض ارزش یورو و دلار بالا میرود!!
۲- در کردستان اشغالی مردم غیر نظامی کرد، دسته دسته و در گروههای کوچک و بزرگ توسط ترکِ خرِ وحشیِ تروریستِ اشغالگرِ نوکرِ اروپا، قتلعام شده و شهرهایشان وحشیانه مورد حمله واقع شده و تحت محاصره اند و از گرسنگی و تشنگی و سرما ، مجبور به ترک شهرهای خود شده و کشته و آواره میشوند، و همان سناریو وحشیانه انگلیس و فرانسه که در سال ۱۹۱۵ توسط ترکهای حیوان صفت درنده خوی بیبانگرد، صورت پذیرفت (و در طی آن سرزمین کردستان، بدین ترتیب از پیکر ایران با توحش و نسلکشی مردم منطقه جدا شد) در حال تکرار شدن است، و جامعه جهانی اصلا از این جنایت اطلاعی ندارد،
- و ارتش وحشیهای ناتو به کشورهای سوریه و عراق و افغانستان و یمن و لیبی و و و حمله نظامی کرده و این کشورها را اشغال نظامی کرده و با دل باز آنجا را ویران کرده و نفتشان را چپاول میکند، و مردمشان را میکشد،
- و روزانه صدها پیکر یخ زده و غرق شده کودک و جوان و مرد و زن که کشورشان توسط غربیها ویران و چپاول گشته از دریا به خشکی شسته میشوند، و در این سرما جانگداز از خانه و کاشانه خود آواره گشته اند،
نتیجه چه میشود؟ ایران بشدت محکوم میشود! و
شورای امنیت سازمان ملل متحد غربی و احمقهای پیرو آنان، به جای اینکه قباحت و زشتی عمل اعدام و گردن زدن ۴۷ نفر عرب توسط سعودیها در عربستان و یا کشتار وحشیانه کردها توسط ترکها و یا تجاوز نظامی به عراق و یا توحشی که در اوکراین صورت میدهند و یا قتلعام مردم آفریقای مرکزی و نیجریه توسط فرانسویها را محکوم کند ، به جای همه اینها با عجله و بقید دو فوریت بلافاصله جلسه تشکیل داده و حمله به یک ساختمان در تهران را محکوم میکنند!!!
۳- در کردستان اشغالی، دیکتاتور ترکا ، رجب قاتل، در تلویزیون ترکی، به هیتلر اقتدا کرده و او را رهبر و الگوی خود مینامد!! در آمریکا کاندید ریاست جمهوری با دل باز از کشتار و حصر و شکنجه مسلمین به عنوان اهداف ریاست جمهوری خود داد سخن داده و وعدهٔ برقراری نظام نازیستها را به مردم آمریکا میدهد، ( پیش از این که غربیها گرسنه بودند، هر کاندید ریاست جمهوری برای بدست آوردن رای مردم، وعده بهبود اقتصاد و آوردن نان بر سر سفره، و پیشرفت و رشد جامعه را میداد، اینک که غربی از زور خوشی و رفاه، به مواد مخدر پناهنده شده و دیگر هیچ برایش مهم نیست و تنها از دیدن کشتار لذت میبرد، کاندیداها هم وعده کندن پوست این گروه و آن گروه، " مسلمین در درجه اول" را میدهند!!!! و اتفاقاً پیروز هم میشوند!! به انتخابات اروپا رجوع شود!!) ... در عربستان و اقمار زیر بغلش یک مشت گوشت ۴۰۰ کیلویی بر سر قدرت نشسته و چون به سبب چاقی سالها از جا تکان نخورده و دنیا را تنها از دریچه لپتاپ و یا تبلت و یا تلویزیون و یا موبایل خود دیده و میبینند، و این وسائل نیز به مدد همّت غربیها همانی را که دوست دارند به آنان گفته و نشان میدهد! نتیجه چه میشود؟ نتیجه این است که این تپههای گوشت فاسد و متعفن به عطر عربی، احمقانهترین رفتار و سخنان و کردار را از خود نشان داده و موجبات خنده و تمسخر دیگران هستند، و بیخبر از این، چشم به گوگل دوختند که آنان را مردانی بزرگ معرفی میکند!!!
و البته این فقط مخصوص اعراب تنه لش حاشیه نشین خلیج پارس نیست، اکثریت قریب به اتفاق غربیها هم دچار همین مذلت و بیخبری و تحمیق اند، تا جایی که بطور مثال، وقتی کشور سوئد، نروژ و آلمان مرزهای خود با دانمارک را میبندند تا از ورود قاچاق مواد مخدری که از دانمارک به گونهای سیل آسا به طرف کشورهایشان روان است، جلوگیری نمایند، بمردم دانمارک از طریق لپتاپ و یا تبلت و یا تلویزیون و یا موبایل اینگونه حقنه میشود که به خاطر جلوگیری از ورود پناهجویان این مرزها کنترل بدنی و بازرسی دقیق و ویژه میگردد!! و دانمارکی مغز خر خورده هم اصلا نمیپرسد که چگونه است که کل تعداد پناهندههایی که به کشور وارد شدهاند، بیش از ۳۰۰ خانوار نیست، این سیلی که گفته میشود، کجا هستند؟ و چرا سوئد مرزهای دیگر خود را که امکان ورود پناهجویان از آنها بمراتب بیشتر است نبسته و تنها مرز دانمارک را اینچین با دقت زیر نظر داشته و هر مسافر را از زیر اشعه ایکس میگذراند، تا مطمئن شود تو استخوانهایش هم چیزی را پنهان نکرده است! و دانمارکی بیچاره تنها هم که دنیایش خلاصه شده در وسائل ارتباط جمعی است، و از فکر هم آزاد است، با مشت به سینه کوفته و پناهجوی بیچاره را که با فرزندانش از کشوری که سربازان دانمارکی آنجا را ویران ساخته و پولشان را به دانمارک آورده و کشتی کشتی مواد مخدر از بندر چابهار ایران، با همکاری وزارت جنایت کار ترکا و سپاه پاسدران قاچاقچی، توسط بزرگترین خط کشتی رانی و باربری دریائی دانمارکی، به دانمارک میبرند، زیر مشت و نفرین و لعنت میگیرد.
دنیای قاراشمیشی است نازنین!
۱۶.۱۰.۹۴
نه هر که لاف سخن میزند سخندانست
اگر چه بلبل طبعم هزار دستانست
حدیث من گل صد برگ گلشن جانست
ز بیم چنگل شاهین جان شکار فراق
دلم چو مرغ چمن روز و شب در افغانست
چو تاب زلف عروسان حجله خانهٔ طبع
روان خستهام از دست دل پریشانست
چو از سر قلمم برگذشت آب سیاه
سفینه ساز و میندیش ازینکه طوفانست
کسی که ملکت جم پیش همتش بادست
اگر نظر بحقیقت کنی سلیمانست
دوای دل ز دواخانهٔ محبت جوی
که نزد اهل مودت ورای درمانست
دل خراب من از عشق کی شود خالی
چرا که جایگه گنج کنج ویرانست
چو چشمهٔ خضر ار شعر من روان افزاست
عجب مدار که آن عین آن حیوانست
ورش بمصر چو یوسف عزیز میدارند
غریب نیست که اورنگ ماه کنعانست
نه هر که تیغ زبان میکشد جهانگیرست
نه هر که لاف سخن میزند سخندانست
اگر ز عالم صورت گذشتهئی خواجو
بگیر ملکت معنی که مملکت آنست.
خواجوی کرمانی
یکنفس بی می نوشین نتوانند نشست
دوش پیری ز خرابات برون آمد مست
دست در دست جوانان و صراحی در دست
گفت عیبم مکن ای خواجه که ترسا به چهئی
توبهٔ من چو سر زلف چلیپا بشکست
هرکه کرد از در میخانه گشادی حاصل
چون تواند دل سودا زده در تقوی بست
من اگر توبه شکستم مکن انکارم از آنک
خود پرستی نکند هر که بود باده پرست
گر بپیری هدف ناوک خلقی گشتم
چه توان کرد که تیر خردم رفت از شست
مستم آندم که بمیرم بسر خاک برید
تا سر از خاک بر آرم به قیامت سرمست
کس ازین قید بتدبیر نرفتست برون
زانکه از چنبر تقدیر نمیشاید جست
مست و مدهوش برندش ز لحد بر عرصات
هر که شد همقدح باده گساران الست
جان فشانان که چو شمع از سر سر برخیزند
یکنفس بی می نوشین نتوانند نشست
همچو ابروی بتان صید کند خاطر خلق
آنکه نشکیبدش ازصحبت مستان پیوست
گر شود بزمگهت عالم بالا خواجو
تو مپندار که بالاتر ازین کاری هست.
خواجوی کرمانی
دست در دست جوانان و صراحی در دست
گفت عیبم مکن ای خواجه که ترسا به چهئی
توبهٔ من چو سر زلف چلیپا بشکست
هرکه کرد از در میخانه گشادی حاصل
چون تواند دل سودا زده در تقوی بست
من اگر توبه شکستم مکن انکارم از آنک
خود پرستی نکند هر که بود باده پرست
گر بپیری هدف ناوک خلقی گشتم
چه توان کرد که تیر خردم رفت از شست
مستم آندم که بمیرم بسر خاک برید
تا سر از خاک بر آرم به قیامت سرمست
کس ازین قید بتدبیر نرفتست برون
زانکه از چنبر تقدیر نمیشاید جست
مست و مدهوش برندش ز لحد بر عرصات
هر که شد همقدح باده گساران الست
جان فشانان که چو شمع از سر سر برخیزند
یکنفس بی می نوشین نتوانند نشست
همچو ابروی بتان صید کند خاطر خلق
آنکه نشکیبدش ازصحبت مستان پیوست
گر شود بزمگهت عالم بالا خواجو
تو مپندار که بالاتر ازین کاری هست.
خواجوی کرمانی
وزارت اطلاعات ترکا، سه فعال زن کرد را در شبانهٔ بقتل رساند
به گزارش رسانههای مستقل، وزارت اطلاعات جانی و وحشی ترکا، سه فعال زن کرد را در شبانهٔ روز گذشته در منطقه سیلوپی بقتل رسانده و یکبار دیگر ضعف و زبونی و وحشتزدگی خود را ثابت کردند. بنا به گزارشهای رسیده یک زن فعال کرد دیگر نیز کشته شده که هنوز هویت وی مشخص نشده است. جنگ هولناک داخلی و نابرابر بین نیروهای ناتو و اروپاییها و ترکهای همجنسباز با تمام امکانات نظامی پیشرفته غربی در یک طرف و ۳۵ میلیون ملت بیپناه و شهروند و کشاورز و دهقان کرد با دست خالی از طرف دیگر بشدت ادامه دارد و با وجود کشتارها و قتلعامهای دستجمعی که از اکراد میشود، این دلاوران که تنها یاورشان پروردگار و ایزد یکتاست هنوز در مقابل اهریمن ایستادهگی میکنند و تا پایِ جان میجنگند. آنچنان جنایت هولناکی در کردستان اشغالی در جریان است که مو بر تن آدمی سیخ میکند. ولی جانیان غربی که بخاطر مواد مخدر و نفت حاضر به فروش همه کس خود نیز میباشند، در نهایت قصاوت قلب اقدام به کشتار کودکان ، زنان و کهنسالان کرد کرده چرا که زورشان به دلاور مردان و زنان کرد نمیرسد. مرگ بر ترکیه، مرگ بر اروپا.
منبع
منبع
۱۵.۱۰.۹۴
وجود در عدمست
ترا که موی میان هم وجود و هم عدمست
دو زلف افعی ضحاک و چهره جام جمست
بتیرگی شده آشفتهتر حقیقت شرع
سواد زلف تو گوئی که رای بوالحکمست
ز دور چرخ شبی این سوال میکردم
که از زمانه مرا خود نصیب جمله غمست
بطیره گفت نبینی سپهر کاسه مثال
ز بهر خوردن خون تو جمله تن شکمست
گر آبروی نه در خاک کوش میطلبند
چو زلف یار قد عاشقان چرا بخمست
دلم بغمزه و ابروی او بمکتب عشق
امیدوار چو طفلان بنون و القلمست
ز شام زلف سیه چون نمود طلعت صبح
زمانه گفت که ای عاشقان سپیدهدمست
مجال نطق ندارم چرا که بیش از پیش
میان لاغر او در کنار کم ز کمست
ز لعل او شکری التماس میکردم
که مدتی است که جانم مقید المست
جواب داد که بر هیچ دل منه خواجو
که چون میان دهنم را وجود در عدمست.
خواجوی کرمانی
وانکه سرعشق را عالم نباشد جاهلست
هرکه مجنون نیست از احوال لیلی غافلست
وانکه مجنون را بچشم عقل بیند عاقلست
قرب صوری در طریق عشق بعد معنویست
عاشق ار معشوق را بی وصل بیند واصلست
اهل معنی را از او صورت نمیبندد فراق
وانکه این صورت نمیبندد ز معنی غافلست
کی بمنزل ره بری تا نگذری از خویش ازآنک
ترک هستی در ره مستی نخستین منزلست
گر چه من بد نامی از میخانه حاصل کردهام
هر که از میخانه منعم میکند بی حاصلست
ایکه دل با خویش داری رو بدلداری سپار
کانکه دلداری ندارد نزد ما دور از دلست
یاد ساحل کی کند مستغرق دریای عشق
زانکه این معنی نداند هر که او بر ساحلست
عاشقانرا وعظ دانا عین نادانی بود
کانکه سرعشق را عالم نباشد جاهلست
ترک جانان گیر خواجو یا برو جان برفشان
ترک جان سهلست از جانان صبوری مشکلست.
خواجوی کرمانی
شیخ نمر باِ قرِ آل دمر که بود؟
میلیونها ایرانی مانند من، پس از کشته شدن سهراب، دنبال نوشدارو گشته و تازه پس از اینکه یک شیخ فضول تروریست مافنگی را در عربستان اعدام کردند، و در تهران ، ماموران وزارت اطلاعات تروریست و جنایتکار ترکا ، توسط پانترکهای اجیر شده و خائن به ایران، سفارت عربستان را با ککتل مولوتف زدند و پس از اینکه شهر شلوغ شد، و هم جنس بازهای نشسته در بی بی سی و بویژه در پخش پارسی این شبکه عنکبوتی که اکثرا از پانترکهایی هستند که بی رودروایسی و با شجاعت در انظار عمومی با صدای رأسا عر عر میکنند و اگر روزی از ایرانیها بالا نروند، و در عوض کون غربیها را نلیسند، غذا از گلویشان پایین نمیرود،
و پس از اینکه ترکا با شنیدن این خبر، گوشهای درازشان از شادی سیخ شد و دمشان را با چرخشی دوار، به رقص عربی درآوردند، و بخیال خام خود، با شلوغی در ایران، جنایت آنان در کردستان اشغالی بفراموشی سپرده میشود،
تازه میلیونها ایرانی مانند من از خود پرسیدند: که این آخونده دیگه کیه؟
و درست مانند روزهای فتنه ۵۷ که اکثر ایرانیها اصلا نمیدانستند خمینی کیست، و سالها طول کشید تا فهمیدند که خمینی همان ارتش ترک و عرب بوده که بارها و بارها در مورد قتلعام ها، توحش، و ویرانیهایشان بر ضدّ بشریت، در دبستانها خوانده بودند !! و هر چه انجام داده و میدهد، دستورات ارباب غربی اش بوده و بطور کلی به ایران و ایرانیها مربوط نمیشه،
اینک نیز تازه پس از اینکه اخبار رسانههای غربی اعلام کردند که عربستان وارد بحران شده و در کوران قرار گرفته و برای نجات از این بحران و کوران چاره ای جز گیر دادن به ایرانیها ندارد و در این راه اخوانیهای حاکم بر ایران هم با او دست به یکی اند،
بیخبرانی مانند من ، تازه شروع به پرسجو در مورد این آخوندی که درست مانند خمینی ماموری از ماموران بوده و گور به گور شدنش یقه ملت ایران افتاده، و فتنه انگیز شده است، در اینترنت کرده و مشتاق شناسانی این آخوندی که پس از ۳۷ سال میرود تا یکبار دیگر به ایرانیها ثابت کند که گذشت ۳۷ سال از خریت و فتنه آخوند خمینی ، و تجربه بیش از ۳۷ هزار بلا که سر ایران و ایرانی آمده و میلیونها ایرانی کشته ، آواره و از این دو بدتر از آدم و یک ایرانی نجیب و اصیل، به عرب و ترک دگردیسی یافتند ، هیچ فایده و ثمری نداشته و انگار نه انگار که ۳۷ سال سیاه بر ما گذشته!! چرا که به اندازه ۳۷ روز هم بزرگ نشده و بلوغ نیافته ایم و شاهد این ادعا هم این است که درست مانند ۳۷ سال پیش، باز یک آخوند اجنبی و بیگانه و ضدّ ایرانی از راه میرسد و آب در لانه مان میاندازد!
و این داستان ۳۰۰ سال گذشته ایرانی هاست، یعنی ۳۰۰ سال است که ملت ایران قربانی اعراب مرده و کشته شده و سقط گردیده شدهاند ، و تا یک آخوند در ایران است این فدا گشتن و قربانی شدن، یک ملت چند صد میلیونی و بیارزش بودن آنان در مقابل جسد یک عرب مرده همچنان ادامه خواهد یافت و ایرانی همواره میبایستی بخاطر اجساد مردگان اعراب اینجا و آنجا تو سر خودش زده و جان و مالش را قربانی سازد !! یعنی ترازویی که ساختهاند به این صورت میزان مییابد که ، میلیونها ایرانی یک طرف ، جسد یک عرب گور به گور شده یک طرف!
بهر حال یکبار دیگر جسد یک آخوند عرب تروریست گور به گور شده گریبان ملت ایران را گرفته و مصیبت بار شده است. و کل اعراب خیز برداشته و انتقام تو سری خوردنهای پی در پی خود و حقارتی که حداقل ۷۰ سال است از طرف اسرائیل متحمل شدهاند را میخواهند یکجا از ایرانیها بگیرند، و میپندارند، میشود با ایرانی در افتاد و ورنیفتاد. خلاصه از این ور انور همه کسانی که سرشان زیر سر بغل سعودیهای بغایت احمق و فاسد است، ابراز وجود کرده و آس رو میکنند.
من کاری بفواید بسیاری که در این کار( یعنی جنگ تبلیغاتی آشکار بین اعراب و ایران ) نهفته است ندارم، و اینکه از صمیم قلب برای اینکار و رخداد پیش آمده خوشحالم و دلیلش را امروز نمینویسم چرا که احمقها بفراست خواهند افتاد و این منظور من نیست، ولی نفس کار مرا غمگین و مأیوس میگرداند که ملت من هنوز اسیر و بازیچه دست یک مشت روانی اند که بجز پول به هیچ عنصر دیگری توجه نداشته و ایران و ایرانی و آدمیت و شرف و این مطالب کیلو چند و کلا از بیخ عربند.
داستان خر برفت و خر برفت و خر برفت مولانا اینجا صادق است.
بهر حال با یک پرس و جو در اینترنت کمی از این آخوند عرب سقط شده ، شیخ نمر آل دمر دست یافته و فهمیدم که این بابا هم یکی مانند جنتی و خاتمی و مکارم و هزاران آخوند قاتلی است که بوفور در ایران مثل پشگل ریختند و زالو صفت و جنایت پیشه ، مشغول دزدی و جنایتند. شرحی که در باره این آخوند شیپیشو در اینترنت آمده بشرح زیر است:
شیخ نمر باِ قرِ آل دمر که بود؟
نمر باقر النمر (زادهٔ ۱۹۵۹- ۲ ژانویه ۲۰۱۶) یک آخوند شیعه و فعال حقوق بشر!! عربستانی بود که در پی اعتراضات شیعیان عربستان در سال ۲۰۱۲ بازداشت شد و در روز چهارشنبه ۱۵ اکتبر ۲۰۱۴ دادگاه جنایی عربستان سعودی به دلیل اقدام علیه امنیت ملی و محاربه، به «اعدام با شمشیر!!! و به صلیب کشیده شدن!!! در انظار عمومی» محکوم و در ۲ ژانویه ۲۰۱۶ اعدام شد. اعدام وی سبب واکنش گستردهٔ منفی در منطقه و سازمانهای بینالمللی شیعه شد.
روز یکشنبه ۲۵ اکتبر ۲۰۱۵، دادگاه تنه لشهای عرب و محمد بن نایف ولیعهد خلیفه آلزایمری و احمق صحرای عربستان حکم اعدام سریع و بدون هشدار قبلی شیخ نمر را صادر کردند.
۱۴.۱۰.۹۴
مرهمی بردل ما نه که بغایت ریشست
خطر بادیهٔ عشق تو بیش از پیشست
این چه دامست که دور از تو مرا در پیشست
ایکه درمان جگر سوختگان میسازی
مرهمی بردل ما نه که بغایت ریشست
دیده هر چند بر آتش زند آبم لیکن
حدت آتش سودای تو از حد بیشست
باده مینوشم و خون از جگرم میجوشد
زانکه بی لعل توام باده نوشین نیشست
عاشق اندیشهٔ دوری نتواند کردن
دوربینی صفت عاقل دور اندیشست
گر مراد دل درویش برآری چه شود
زانکه سلطان بر صاحبنظران درویشست
آشنایان همه بیگانه شدند از خواجو
لیکن او را همه این محنت و درد از خویشست.
خواجوی کرمانی
یک بار دیگر به خواست خدا، عدو سبب خیر شد
جرثمه فساد و حماقت و نوکر منشی، عربستان سعودی که عنوان عقب ماندهترین، خشنترین و احمقانهترین حکومت و دولت دنیا را پس از ترکا دارا است، روابط دیپلماتیک خود را با آخوندهای جمهوری اخوانی اسلامی حاکم بر ایران قطع کرد. و موجبات شادی اکثر ایرانیها را فراهم نمود.
یکی از کمترین اثرات مثبت این عمل، این است که بالاخره تراژدی سفر ایرانیهای ساده دل و ناآگاه که تحت عنوان حج عمره و حج واجبی و حج کوفت و حج زهر مار به ایرانی حقنه شده بود، میرود که تا مدتها متوقف شود. سفری که دیگر در این اواخر بطور آشکار و وقیحانه به میدان و قتلگاه ایرانیها تبدیل شده بود و آخوند خائن و دشمن ایران، دسته دسته ایرانیها را به آنجا میکشاند تا ضمن غارت اموال و مال این ساده دلها ، آنان را نیز به کشتن و یا حداقل به ذلت و حقارت بدهد.
تاریخچه حج و حماقتی به نام دین اسلام، مانند تاریخچه روم و یونان که امروزه به خورد مردم دادند سراسر دروغ و نکبت و ننگین است. و جز دزدی تاریخ و فرهنگ پارسها چیز دیگری نیست. و عاقلان داند که تا چه اندازه این تاریخ احمقانه و دروغین نوشته شده است.
همینگونه هم تاریخچه اسلام دروغین و احمقانه است. و به همین دلیل هم هر گاه یک سئوال منطقی جلو این حماقت گذشته میشود، مثل خر تو گل میماند و چون پاسخی ندارد ، دست به شمشیر و توحش میزند، و حذف فیزیکی پرسشگر را چاره کار و پاسخ ، پرسش میداند و حکم تکفیر صادر میکند!!
حقیقت این است که:
۳۰۰ سال پیش انگلیس و فرانسه پس از قتل نادر شاه امپراطور شرق، و تکه پاره کردن امپراطوری نادر شاه و ایران به صدها تکه،
برای مبارزه با ایرانیهای زرتشتی و آیین زرتشت که نه بر پایه خدا محوری بلکه بر پایه انسان و طبیعت محوری و پرهیزکاری و پارسایی بنا گذاشته شده است،
مذهب احمقانه اسلام را که در واقع یک کپی از فرهنگ بربریت، توحش، بریدن سر، سنگسار و دروغ و لواط و همجنسگرایی و ضدّ زن و فساد اروپایی است, ساخته و آنرا به کشورهایی که از پیکر ایران جدا کردند ، حقنه ساخته و با تاریخ جعلی ۱۴۰۰ سال پیغمبری کسی به نام محمد، ضمن تحمیل احمقانهترین دستورات زندگی به مردم این سرزمینها که پیش از این در زیر پرچم امپراطوری ایرانی در دنیایی بین پروانه و گل و بلبل میزیستند و جز پرهیزکاری، پارسایی، هنر، تمدن، فرهنگ و علم ، پیشهای دیگر نداشتند، یک خانه سیاه ابلیس را هم بعنوان قبله قرار داده و ایزدیان و پرهیزکاران و پارسایان را بزور شمشیر و توحش داعشی، مجبور ساختند تا در مقابل خانه سیاه ابلیس روزی ۵ بار تعظیم کنند.
این بدعت بر اثر تکرار تبدیل به یک تقدّس شده و مغزهای شستشو شده توسط آخوند و یا شاگرد ابلیس انگلیسی و فرانسوی، که به سراسر امپراطوری ایرانی فرستاده شدند، دیگر حماقت و پلیدی این کار را ندیده و چرخش بدور خانه سیاه ابلیس را روحانیت میپندارند. و شر و پلیدی این حرکت احمقانه را وارد روزگار خود میکنند.
و مردم اگر واقعا به دروغین و ننگین بودن این مذهب واقف شوند ، از شرم پذیرش آن، تا آخر عمر خود را نمیبخشند. متاسفانه امروزه آنچنان مغز مسلمین را درست از زمانی که از مادر جدا میشوند، میشورند که اگر حتی خود خدا هم بیاید و به آنها بگوید که اسلام ساخت ابلیس انگلیسی و فرانسوی است، مسلمین نخواهند پذیرفت. و خدا را به کفر متهم میکنند!
همچین این اعمال شیطان پرستانه موسوم به حج که با ریختن خون بپایان میرسد، منبع درامد میلیاردی برای انگلیس و اعرابی شد که مثل خزنده در سرزمینهای خشک و عقیم و بی ثمر میخزیدند و میخزند ، و بطول ۲۵۰ سال نان سر سفرهشان گشت.
و اگر این اعمال شیطانی بخاطر قطع روابط دیپلماتیک! با سعودی ها از طرف ایرانیها متوقف شود، میبایستی هزاران بار خدا را سپاسگزاری کرد که بالاخره این حج شیطانی و اعمال بت پرستانه و چرخش بدور یک سنگ سیاه و ننگین برای حداقل مدتی تعطیل میشود.
۱۳.۱۰.۹۴
تا ابد بی باده و پیمانه نتوانم نشست
بیش ازین بی همدمی در خانه نتوانم نشست
بر امید گنج در ویرانه نتوانم نشست
در ازل چون با می و میخانه پیمان بستهام
تا ابد بی باده و پیمانه نتوانم نشست
ایکه افسونم دهی کز مار زلفش سر مپیچ
بر سر آتش بدین افسانه نتوانم نشست
مرغ جان را تا نسوزد ز آتش دل بال و پر
پیش روی شمع چون پروانه نتوانم نشست
در چنین دامی که نتوان داشت امید خلاص
روز و شب در آرزوی دانه نتوانم نشست
منکه در زنجیرم از سودای زلف دلبران
بی پری روئی چنین دیوانه نتوانم نشست
آتش عشقش دلم را زنده میدارد چو شمع
ورنه زینسان مرده دل در خانه نتوانم نشست
یکنفس بیاشک میخواهم که بنشینم ولیک
در میان بحر بی دردانه نتوانم نشست
اهل دل گویند خواجو از سر جان برمخیز
چون نخیرم زانکه بیجانانه نتوانم نشست.
خواجوی کرمانی
داستانِ کهنهِ زخمِ کهنه
خمینی سقط شد و گور به گوریِ پر رو ، مستقیم رفت دم درِ بهشت ! هنوز چند دقیقهای نگذشته بود که نگهبان بهشت آمد دم در و به او گفت: متاسفم، اسم شما در لیست بهشت نیست، بنا بر این باید بروید به جهنم.
خمینی به جهنم رفت و وقتی به آنجا وارد شد، شیطان سلام گرم و نرمی با او کرد و به او خوش آمد گفت و از او خواست که جهنم را مثل خانه خودش بداند. خمینی هم از استقبال گرم او تشکر کرد و گفت که خودش شیطان تعیین میکند، ولی فقط یک مشکل دارد و آن این که بقچه ش را دم درِ بهشت جا گذاشته است. شیطان گفت: مسالهای نیست. من به دو تا از این شیطانکها می گویم که بروند و بقچه ت را بیاورند. خمینی گفت: بگو کاری نکنند که کاری شود که بگویند کاری شده! شیطان سر تعظیم فرود آورد و قول داد دوران طلایی او فراموش نگردد.
وقتی شیطانکها به دروازه بهشت رسیدند دیدند در بسته است و از بقچه خبری نیست. هر چه در زدند کسی در را باز نکرد. ظاهرا نگهبان بهشت برای ناهار رفته بود و در را بسته بود. شیطانکها با هم فکری کردند و قرار گذاشتند که از روی دیوار بروند بالا و دنبال بقچه خمینی در بهشت بگردند. هنوز شیطانکها بالای دیوار بودند که دو فرشته بهشت آنها را دیدند، یکی از آنها به دیگری گفت:ای وای! این خمینی داعشی هنوز ده دقیقه نیست به جهنم رسیده، برایمان دو تا پناهنده از آنجا آمده است!
زانرو که جمالت گل بستان کمالست
ابروی تو طاقست که پیوسته هلالست
زآنرو که هلال ار نشود بدر محالست
بر روی تو خال حبشی هر که ببیند
گوید که مگر خازن فردوس بلالست
پیوسته هلالست ترا حاجب خورشید
وین طرفه که چشم سیهت ابن هلالست
آن دل که سفر کرده بچین سر زلفت
یارب که در آن شام غریبان به چه حالست
هندو بچهٔ خال سیاه تو بصد وجه
هندوچهٔ بستان جمالست نه خالست
گفتم که خیال تو کند مرهم ریشم
لیکن چو نظر میکنم این نیز خیالست
مستسقی سرچشمهٔ نوش تو برآتش
میسوزد و چشمش همه در آب زلالست
گردن مکش ای شمع گرت در قدم افتد
پروانهٔ دلسوخته چون سوخته بالست
امروز که مرغان چمن در طیرانند
مرغ دل من بی پر و بالست و بالست
نون شد قد همچون الفم بیتو ولیکن
برحال پریشانی من زلف تودالست
از دیدهٔ خواجو نرود گلشن رویت
زانرو که جمالت گل بستان کمالست.
خواجوی کرمانی
اگر ما سفارت آتش زن بودیم!
گوش دیکتاتور ترکا را تو عربستان میکشند، و هر چه التماس میکند، به امارات راهش نمیدهند، در نتیجه در شبی که مسلمین دبی بزرگترین جشن را برای مسیحیان برگزار میکنند، یک هتل در دبی توسط عوامل ناشناس به آتش کشیده میشود، و سفارت عربستان در تهران هم از طرف عوامل ناشناس و خودسر( عوامل وزارت اطلاعات ترکیه که در اینجور موارد سردسته و رهبر گروههای خودسرند ) با کوکتل مولوتف مورد حمله واقع میشود، در نتیجه پیدا کنید سر نخ هر چه پلیدی و جنایت را!
- ایرانیها اگر سفارت آتش زن بودند، زمانی که عربستان ۴۰۰ تن زائر ایرانی را در خیابان و تو روز روشن به رگبار بست و کشت میریختند و سفارت به آتش میکشیدند،
- و یا زمانی که دهها ایرانی را به اتهام قاچاق در خیابانهای ریاض گردن زد، میریختند و سفارت کثیف عربستان را به آتش میکشیدند،
- و یا وقتی راننده سفارت کثیف عربستان مست کرد و با ماشین یک ایرانی را در تهران زیر گرفت و کشت، و بجای مجازات با احترام و با هواپیمای شخصی توسط آخوندها به عربستان فرستاده شد، میریختند و سفارت به آتش میکشیدند ،
- و یا وقتی ۷۰۰ زائر ایرانی را همین امسال ریختند و با شیادی به کشتن دادند، ایرانیها به تلافی میریختند و سفارت کثیف را آتش میکشیدند.
متاسفانه و یا خوشبختانه ما مانند اعراب و ترکا ترسو نیستیم که دشمنی خودمان را با خباثت و در لباس این و آن و با این شیوههای رذیلانه نشان بدهیم، ما ایرانیها اگر بخواهیم با دشمن بجنگیم بیشتر با قلم و گفتار و اندیشه آتشینمان او را به آتش میکشیم تا به طول تاریخ رسوا و ننگین گردد، ما ایرانیها نه تنها سفارت آتش بزن نیستیم، بلکه در واقع قربانیانی هستیم که وقتی اعراب با هم میجنگند، ما کشته میشویم ، وقتی انگلیسیها میخواهند امریکاییها را از ایران برانند، به اسم ما میریزد و سفارتش را توسط تروریستهای فلسطینی و نوکران ترک اشغال میکنند، وقتی ترکا با اعراب میجنگند، ما تقاص پس میدهیم، وقتی پول کشور عربی و ترکی نزول میکند، این تومن ایرانی است که به زیر کشیده میشود و و و ....
و بطور خلاصه و مختصر:
"ما ملتی تحت اشغال هستیم که سپر بلای این و آن شده ایم"
و در نتیجه نه بخاطر هزاران ایرانی که توسط عربستان کشته شدهاند، بلکه به بهانه مجازات یک شیخ و آخوند کثیف و تروریست عرب ، و بخاطر تصویه حساب ترکا با اعراب، میلیونها ایرانی را در جهان بی آبرو و تحقیر کرده و توحش ترکی را به پای ایرانیها مینویسند، ( توحشی که هر چند یک بار یک سفارت را در ترکیه به آتش میکشد، هنوز چند ماهی از آتش زدن و حمله به سفارت خانههای تایلند و چین و هلند بجای آلمان از طرف ترکا و در ترکیه نمیگذرد ) و یک ملت را به پرتگاه بیثباتی و ستم میکشانند.
چرا؟؟ چون جان و مالمان را در اختیار آخوند قرار دادهیم که به شاهدت تاریخ بزرگترین دشمن و خائن به ایران و ایرانی است ، و اصلا شگفت آور وعجیب نیست که این حکایت فلاکت ایرانی همچنان ادامه یافته و هر روز هم عظیمتر گردد!
۱۲.۱۰.۹۴
نوای مطرب و آواز چنگست
ترا با ما اگر صلحست جنگست
نمی دانم دگر بار این چه ینگست
به نقلی زان دهان کامم برآور
نه آخر پسته در بازار تنگست
چرا این قامت همچون کمانم
ز چشم افکندهئی گوئی خدنگست
ز اشکم سنگ میگردد ولیکن
نمیگردد دلت یا رب چه سنگست
بده ساقی که آن آئینه جان
کند روشن شراب همچو زنگست
بدار ای مدعی از دامنم چنگ
ترا باری عنان دل بچنگست
زبان درکش که ما را رهزن دل
نوای مطرب و آواز چنگست
از آن از اشک خالی نیست چشمم
که پندارم شراب لاله رنگست
اگر در دفتری وقتی بیابی
قلم در نام خواجو کش که ننگست.
خواجوی کرمانی
شوخی شوخی با پوتین !
- از ترس چکمه زیر پوتین له شد.
- پوتینهای نظامی، بیرونش واکس خورده، توش بوی گند می ده.
- از جنوب چکمه، از شمال پوتین، یک مشت با گیوه، ما با پای برهنه.
- وقتی خواستی از پوتین استفاده کنی، یادت باشه که باید نیم ساعت بندش رو باز کنی، تازه بعد از نیم ساعت با یک جوراب سیاه ضخیم مواجه می شی، وقتی جوراب رو درآوردی پای یک خرس رو می بینی.
- وقتی دمپایی پات هست، یا یک مشت پابرهنه دورت رو گرفته، با کسی که پوتین پوشیده بازی نکن، یا بازی رو می بازی، یا پاهات زخمی می شه.
- کفشهای ایتالیایی نوک تیز،
- کفش ورزشی سوئیسی،
- چکمههای تگزاسی بلند گاوچرانهای آمریکایی،
- نعلینهای زرد و قهوهای بازار کویتی ها،
- کفش زنانه پاشنه بلند فرانسوی شانل،
- کفش ملی با چرم مناسب برای پای عرق کرده،
- دمپاییهای پابرهنههای افغانی و عراقی،
هیچ کدومش رو انتخاب نکرد، با یک عالمه پول، یک پوتین خرید.
- وقتی پوتین می خری، همیشه یادت باشه که با اون پوتین نمی تونی اون جوری راه بری که دوست داری، باید اون جوری راه بری که پوتین دوست داره.
- يه خورده حواست به راه رفتنت نباشه، پوتين میتونه با كله به زمين بزندت
- پوتين همسايه اينقدر سنگين بود که وقتي پا کردم تا خر خره تو گل فرو رفتم
- رفت «خزرشهر» و از هولش با «پوتین» زد به آب. خوب شنا نمی کرد، ولی «زیرآبی» خوب میرفت.
- اگر ریگی به پوتینات نیست٬ چرا قر می دی و راه می ری؟
- برو کار می کن مگو چیست کار، نه هاله٬ نه پوتین نیاید بکار
- حسن خواست راه رفتن با پوتین رو یاد بگیره، راه رفتن با گیوه رو هم فراموش کرد.
- پوتین نپوش، اگه پوشیدی پاش وایستا!
- عاقبت گرگ زاده گرگ شود، وگر چه با پوتین بزرگ شود!
- هشدار! با پوتین وارد دریای خزر نشوید، غرق شدن شما حتمی است!
- لطفا با پوتین وارد مسجد نشوید!
- در بیابان یه لنگه پوتین هم غنیمتیه!
- پوتین اگه واکسی داشت خودشو برق می انداخت، نه که گاز ما رو ببره.
- با پوتین پاره نه می شه ترمز کرد و وایستاد، نه می شه به قله رسید.
- با اینکه پوتین پایش را اذیت می کرد اما مجبور شد بخاطر بوی بد جورابش آن را تحمل کند.
- یارو از پوتین پاش خیلی شاکی بود. فرستادش نیروگاه برای آزمایش، دید توش یک عالمه داس و چکش قاطی داره!
- پوتین به چکمه می گه روت سیاه! گیوه می گه صل علی!
- don't put in, putin !
- پوتین و نعلین همو ندیدن ، وقتی که دیدن پسندیدن!
الاای حسنی ای مرد پر کين
نرو دنبال مسکو، هی نرو چين
مو پندارم ترا پوتين و چکمه
به يغما میبره، دنيا و هم دين
ما پوتين پا کنيم، دريا فروشيم
به پيش رهبر ی ، حلقه بگوشيم
بساط کيک زرد برپا شد از قبل
به فکر خامه و تزيين روشيم!
-از کرامات پوتین یکی این بودی که نیروگاهی را فروختی به کیف و دریایی را خریدی به حیف !
رخ تو رونق خورشید خاوری بشکست
بهار روی تو بازار مشتری بشکست
فریب چشم تو ناموس سامری بشکست
رخ تو پردهٔ دیبای ششتری بدرید
لب تو نامزد قند عسکری بشکست
قد تو هوش جهانی بچابکی بربود
خط تو توبهٔ خلقی بدلبری بشکست
چو حسن روی تو آوازه در جهان افکند
دل فرشته و هنگامهٔ پری بشکست
چو شام زلف تو مشاطه از قمر برداشت
رخ تو رونق خورشید خاوری بشکست
دلم ببتکده میرفت پیش ازین لیکن
خلیل ما همه بتهای آزری بشکست
چو برگ نسترن از شاخ ضمیران بنمود
بعشوه گوشهٔ بادام عبهری بشکست
ببرد گوی ز مه طلعتان دور قمر
چو بر قمر سر چوگان عنبری بشکست
بنوک ناوک آه سحرگهی خواجو
طلسم گنبد نه طاق چنبری بشکست
ز بسکه میکند از دیده سیم پالائی
بچهره قیمت بازار زرگری بشکست.
خواجوی کرمانی
رجب قاتل، دیکتاتور ترکا و رهبر گروههای تروریستی آسیا، در حماقتی جدید ، اعتراف کرد که از هیتلر الگو و الهام میگیرد!
نسلکشی کردها هزاران بار از آنچه که برای یهودیها رخ داد وحشتناک تر و هولناک تر است. اگر یهودیها یک بار تحت تعقیب و شکنجه و زندان و قتل قرار گرفتند، کردها از سال ۱۹۱۵ که سرزمینشان از پیکر ایران جدا گشت و به ترکها واگذار گردید، و در طی آن میلیونها کرد کشته و آوره گردیدند، تا کنون هر ۱۰ سال یک بار تحت کشتار هولناک جمعی واقع شده و این حکایت همچنان ادامه دارد. و هم اینک یک تراژدی انسانی در کردستان تحت اشغال ترکِ وحشیِ تروریست با حمایت اروپاییهای روانی و پول پرست و معتاد جریان دارد.
رجب طیب عردوغان دیکتاتور بیسواد ترکا روز جمعه ۱ ژانویه ۲۰۱۶ در پایان سفر! خود به عربستان ( در واقع به عربستان احضار شد تا راجع به تجاوز نظامی به عراق توضیح دهد) در اظهار فضلهای احمقانه در جمع خبرنگاران با خریت ترکی گفت : در یک نظامی که همگی ترکن و جز ترک مردم دیگری وجود ندارند!! (مانند ترکیه!!!)، یک سیستم ریاست دیکتاتوری می تواند تنها گزینه باشد و بخوبی کار کند! ترکِ خر ادامه داد:
در سایه نظام ما که اینک در ترکیه حکومت میکند ، ما بجز رئیس جمهور ( دیکتاتور همه کار ) نه به مجلس و نه به نخست وزیر احتیاجی نداریم، خود ما از پس همه اینها بر میاییم، همانطوری که در آلمان نازی، هیتلر همین جور و یک تنه عمل میکرد و نظام او یک جمهوری فوق العاده را درکشور برقرار کرد، که در جهان و در طول تاریخ نمونه ی ممتازی است !!! نظام هیتلر در آلمان نازی میتواند به عنوان مثال و الگوی امروزی ما مورد استفاده قرار گیرد!
این سخنان که بهت جانانهای را در میان حامیان این ترکِ تروریست بوجود آورده است، و آنان را (با اینکه پیش از این میدانستند این ترکِ تروریست وحشی، خر است ولی دیگر نمیدانستند تا این اندازه خر است)، آچمز نموده، از طرف دیگران میتواند بعنوان سندی در جهت اثبات حقیقت موجود در میادین کشتار و جنایت ایجاد شده در کشورهای سوریه، عراق، لیبی، افغانستان بخوبی مورد استفاده قرار گیرد.
یعنی من ۴ ساله که در این صفحه از درنده خوئی این فرد، که تنها در یک حیوان هار مریض و گرسنه میتوان دید، بارها و بارها خبر داده و سرانجام و نتیجهِ بر سر قدرت بودن این فرد وحشی و ترکِ خر را گوشزد و ذکر مصیبت نمودهام، باز تا خودش اعتراف به شاگردی هیتلر نکرده بود، احمقها زیر بار نمیرفتند و دم از باغ آباد دموکراسی ترکی میزدند!! و هی خبر انتخابات ترکی از خودشون در میکردند.
بهرحال برای من و امثال من این خبر جز یک جک تکراری و کهنه چیز دیگری نیست، و برای آن دسته از کسانی که هنوز "من ترکم" سر میدهند، برای خداومین بار مینویسم: " ترکِ خر نیکو نگردد، چون که بنیادش بد است"
۱۱.۱۰.۹۴
کز وجودم هر سر موئی زبانی ذاکرست
زاهد مغرور اگر در کعبه باشد فاجرست
وانکه اقرارش به بترویان نباشد کافرست
چون توانم کز حضورش کام دل حاصل کنم
کانزمان از خویش غائب میشوم کو حاضرست
زنده دل آن کشته کو جان پیش چشمش داده است
تندرست آن خسته کو بر درد عشقش صابرست
عاقبت بینی که کارش در هوا گردد بلند
ذرهٔ سرگشته کو در مهرورزی ماهرست
هر کرا خاطر بزلف ماهرویان میکشد
عیب نتوان کرد اگر چون من پریشان خاطرست
عاقلان دانند کادراک خرد قاصر بود
زانچه بر مجنون ز سر حسن لیلی ظاهرست
در هوایت زورقی برخشک میرانم ولیک
جانم از طوفان غم در قعر بحری زاخرست
کی سر موئی زبانم گردد از ذکرت جدا
کز وجودم هر سر موئی زبانی ذاکرست
ایکه فرمائی که خواجو عشق را پوشیده دار
چون توانم گر چه دانم کان لباسی فاخرست.
خواجوی کرمانی
اول بنوش ساغر و وانگه بده شراب
در خنده آن عقیق شکرریز خوشترست
در حلقه آن کمند دلاویز خوشترست
فرهاد را ز شکر شیرین حکایتی
از خسروی ملکت پرویز خوشترست
بر روی خاک تکیه گه دردمند عشق
از خوابگاه اطلس گلریز خوشترست
دیگر حدیث کوثر و سرچشمهٔ حیات
مشنو که بادهٔ طرب انگیز خوشترست
گو پست باش نالهٔ مرغان صبح خیز
لیکن نوای چنگ سحر تیز خوشترست
صبحست خیز کاین نفس از گلشن بهشت
بزم صبوحیان سحرخیز خوشترست
اول بنوش ساغر و وانگه بده شراب
زیرا که بادهٔ شکرآمیز خوشترست
گر دیگران ز میکده پرهیز میکنند
ما را خلاف توبه و پرهیز خوشترست
خواجو کنار دجلهٔ بغداد جنتست
لیکن میان خطهٔ تبریز خوشترست.
خواجوی کرمانی
اشتراک در:
پستها (Atom)