۲۳.۷.۹۵
۲۲.۷.۹۵
قلب خود را عیار باید کرد
پشت بر روزگار باید کرد
روی در روی یار باید کرد
چون ز رخسار پرده برگیرد
دردمش جان نثار باید کرد
پیش شمع رخش چوپروانه
سوختن اختیار باید کرد
از پی یک نظاره بر دراو
سالها انتظار باید کرد
تا کند یار روی در رویت
دلت آیینهوار باید کرد
تات در بوتهزار بگدازد
قلب خود را عیار باید کرد
تا نهد بر سرت عزیزی پای
خویش، چون خاک خوار باید کرد
ور تو خود را زخاک به دانی
خود تو را سنگسار باید کرد
تا دهی بوسه بر کف پایش
خویشتن را غبار باید کرد
دشمنی کت ز دوست وا دارد
زودت از وی فرار باید کرد
ور زچشمت نهان بود دشمن
پس دو چشمت چهار باید کرد
دشمن خود تویی، چو درنگری
با خودت کارزار باید کرد
چون عراقی زدست خود فریاد
هر دمت صدهزار باید کرد.
عراقی
۲۱.۷.۹۵
که این نفس زجهان دوستدار میگذرد
بیاکه عمر من خاکسار میگذرد
مدارمنتظرم روزگار میگذرد
بیاکه جان من از آرزوی دیدارت
بلب رسید وغم دلفگار میگذرد
بیا بلطف زجان بلب رسیده بپرس
که ازجهان زغمت زار زار میگذرد
برآن شکسته دلی رحم کن زروی کرم
که ناامید زدرگاه یار میگذرد
چه باشد اربگذاری که بگذرم زدرت
که بردرت زسگان صدهزار میگذرد
مکش کمان جفا بردلم که تیرغمت
خوداز نشانهٔ جان بیشمار میگذرد
من ارچه دورم ازدرگهت دلم هردم
برآستان درت چندبار میگذرد
زدلکه میگذرد بردرت بپرس آخر
که آن شکسته برین در چکار میگذرد
مکش چودشمنم ایدوست زانتظار، بیا
که این نفس زجهان دوستدار میگذرد
به انتظار مکش بیش ازین عراقی را
که عمراو همه درانتظار میگذرد.
عراقی
مدارمنتظرم روزگار میگذرد
بیاکه جان من از آرزوی دیدارت
بلب رسید وغم دلفگار میگذرد
بیا بلطف زجان بلب رسیده بپرس
که ازجهان زغمت زار زار میگذرد
برآن شکسته دلی رحم کن زروی کرم
که ناامید زدرگاه یار میگذرد
چه باشد اربگذاری که بگذرم زدرت
که بردرت زسگان صدهزار میگذرد
مکش کمان جفا بردلم که تیرغمت
خوداز نشانهٔ جان بیشمار میگذرد
من ارچه دورم ازدرگهت دلم هردم
برآستان درت چندبار میگذرد
زدلکه میگذرد بردرت بپرس آخر
که آن شکسته برین در چکار میگذرد
مکش چودشمنم ایدوست زانتظار، بیا
که این نفس زجهان دوستدار میگذرد
به انتظار مکش بیش ازین عراقی را
که عمراو همه درانتظار میگذرد.
عراقی
۲۰.۷.۹۵
این نیزبگذرد
تا کی کشم جفای تو؟ این نیزبگذرد
بسیار شد بلای تو، این نیزبگذرد
عمرم گذشت ویکنفسم بیشتر نماند
خوش باش کزجفای تو، این نیزبگذرد
آیی وبگذری بمن وبازننگری
ای جان من فدای تو، این نیزبگذرد
هرکس رسید ازتو بمقصود واین گدا
محروم ازعطای تو، این نیزبگذرد
ای دوست، تو مرا همه دشنام میدهی
من میکنم دعای تو، این نیزبگذرد
آیم بدرگهت نگذاری که بگذرم
پیرامن سرای تو، این نیزبگذرد
آمد دلم بکوی تو، نومید بازگشت
نشنید مرحبای تو، این نیزبگذرد
بگذشت آنکه دوست همی داشتی مرا
دیگر شده است رای تو، این نیزبگذرد
تا کی کشد عراقی مسکین جفای تو
بگذشت چون جفای تو، این نیزبگذرد.
عراقی
۱۹.۷.۹۵
اشتراک در:
پستها (Atom)