۳.۱.۹۸
۲۸.۱۲.۹۷
ننگ برآن جمأعتی که هرچه بخوردش دادند پذیرفت و دم نزد
نوروز نامه را از کتابخانه با اشتیاق به امانت گرفتم، تمام طول راه را بشوق خواندن آن چهار گام یکی کردم، ولی وقتی آنرا باز کردم، تنها آثری که از آثار آن وجود نداشت، نوروز نامه بود.
ننگ و نفرین بر قبایل وحشی که هرچه توانستند بنام خود زدند. آنهایی را هم که نتوانستند یا پنهان کردند، یا سوزاندند و یا آنچنان مخدوش کردند که بازشناخته نمیشوند.
اصل کتاب نوروز نامه که شرح علمی و تاریخی پیدایش نوروز است و بقلم دانشمندِ دانشمندان خیام کبیر نوشته شده، از ایران بسرقت و چپاول رفته و نزد غربی هاست. و این بیشرمها عدهای نوکر تیپا خورده پاپتی را واداشتند تا یک مشت اراجیف را بنام نوروز نامه بخورد ملتی بدهند که ۲۰۰ سال است، هرچه به او گفتهاند بی چون و چرا و پرسش و تفکر و با وجود آثار باستانی بجا مانده پذیرفته است. و براستی از ملتی که ۲۰۰ سال پیش قتلعام شده و تقریبا از بین رفته و خردسالان باز مانده آنهم، زیر چنگ و بال ننگین قبایل وحشی بار آمده اند، بیش از این چه انتظاری میتوان داشت؟
چه تماشا دارد باغ
روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد
در رگها نور خواهم ریخت
و صدا خواهم در داد:
ای سبدهاتان پر خواب
سیب آوردم، سیب سرخ خورشید
خواهم آمد، گل یاسی بگدا خواهم داد
زن زیبای جذامی را
گوشواری دیگر خواهم بخشید
کور را خواهم گفت
چه تماشا دارد باغ
دورهگردی خواهم شد
کوچه ها را خواهم گشت
جار خواهم زد: آی شبنم، شبنم، شبنم
رهگذاری خواهد گفت: راستی را، شب تاریکی است
کهکشانی خواهم دادش
روی پل دخترکی بی پاست
دب اکبر را بر گردن او خواهم آویخت
هرچه دشنام از لب خواهم برچید
هرچه دیوار از جا خواهم برکند
رهزنان را خواهم گفت: کاروانی آمد بارش لبخند
ابر را پاره خواهم کرد
من گره خواهم زد، چشمان را با خورشید
دلها را با عشق
سایه ها را با آب
شاخه ها را با باد
و بهم خواهم پیوست
خواب کودک را با زمزمه زنجره ها
بادبادکها بهوا خواهم برد
گلدانها آب خواهم داد
خواهم آمد
پیش اسبان، گاوان
علف سبز نوازش خواهم ریخت
مادیانی تشنه
سطل شبنم را خواهم آورد
خر فرتوتی در راه
من مگسهایش را خواهم زد
خواهم آمد سر هر دیواری
میخکی خواهم کاشت
پای هر پنجره ای
شعری خواهم خواند
هر کلاغی را کاجی خواهم داد
مار را خواهم گفت: چه شکوهی دارد غوک
آشتی خواهم داد
آشنا خواهم کرد
راه خواهم رفت
نور خواهم خورد
دوست خواهم داشت.
چکامه "و پیامی در راه "، کتاب حجم سبز، ۱۳۴۶
سهراب سپهری
۲۷.۱۲.۹۷
تیغ تیزی گر بدستت داد چرخ روزگار
غربیها به سرکردهگی آمریکا و انگلیس و فرانسه(مثلث ابلیس) به بهانه جنگ داخلی و اینکه مردم همدیگر را نکشند و با استدلال نجات و نگاهداری آزادی و دفاع از حقوق بشر، در کمال بیشرمی و زیر پا گذاشتن تمامی قوانین جهانی، به افغانستان، عراق، سوریه، لیبی، سومالی، نیجیریه و و و، با لشگر اهریمنی ناتو حمله کرده و برای اینکه آنها همدیگر را نکشند، آنان را کشتار کردند. این استدلال که تا مدتها بعنوان جک برتر در تمامی گیتی، دنیایی از تاسف و تمسخر را در بین مردم آگاه دنیا موجب گشته بود امروز جایگاه اول خود را بیک عملیات تروریستی دیگر داد که بعنوان جک اول در دنیا مطرح گشت.
دو روز پیش گلهای تروریست انگلیسی نیوزلند نشین در روز روشن به دو مسجد در این کشور حمله کرده و ۲۰۰ تا ۳۰۰ مسلم در حال و هوای معنوی و ضمن نماز و نیایش را، از دم، چه زن و کودک و پیر و جوان، به رگبار بسته و کشتار هولناکی را براه انداختند و تا کارشان بپایان نرسید از پلیس خبری نشد! (شبیه همان سناریو بربرمنشانه، بیرحمانه و وحشیانهای که در جنوب ایران در مورد ایرانیها، چندی پیش انجام دادند.) روز پس از آن در لندن عدهای تروریستِ وحشی انگلیسی دیگر- بسراغ مسلمین مساجد لندن رفته و با چاقو بجان آنان افتاده و آنان را کشته و زخمی نمودند. و امروز یک ترک تروریست به تلافی کشتار بیرحمانه مسلمین در دو روز گذشته، در مرکز آمستردام-هلند، با اسلحه گرم بعدهای دیگری از مسلمین حمله کرده و نزدیک به ۲۰ مسلم را کشته و زخمی نمود!!!
و افشای هویت و ماهیت تروریست و سازمانهای اطلاعاتی پشت این ترور را، میبایستی مدیون تلفنهای همراه مردم کوچه و بازار بود.
چه درونم تنهاست
ابری نیست
بادی نیست
مینشینم لب حوض
گردش ماهیها
روشنی، من، گل، آب
پاکی خوشه زیست
مادرم ریحان میچیند
نان و ریحان و پنیر
آسمانی بیابر
اطلسی هایی تر
رستگاری نزدیک
لای گلهای حیاط
نور در کاسه مس
چه نوازشها میریزد
نردبان از سر دیوار بلند
صبح را روی زمین میآرد
پشت لبخندی
پنهان هر چیز
روزنی دارد دیوار زمان که از آن چهره من پیداست
چیزهایی هست که نمیدانم
میدانم سبزهای را بکنم خواهد مرد
میروم بالا تا اوج
من پُر از بال و پرم
راه می بینم در ظلمت
من پُر از فانوسم
من پُر از نورم و شن
و پُر از دار و درخت
پُرم از راه، از پل، از رود، از موج
پُرم از سایه برگی در آب
چه درونم تنهاست.
چکامه "روشنی، من، گل، آب "، کتاب حجم سبز، ۱۳۴۶
سهراب سپهری
۲۶.۱۲.۹۷
جذبههایی که بهم میخورد
شب سرشاری بود
رود از پای صنوبرها، تا فراترها رفت
دره مهتاب اندود
و چنان روشن کوه
که خدا پیدا بود
در بلندیها، ما
دورها گم، سطحها شسته
و نگاه از همه شب نازکتر
دستهایت، ساقه سبز پیامی را میداد بمن
و سفالینه انس
با نفسهایت آهسته ترک میخورد
و تپشهامان میریخت بسنگ
از شرابی دیرین
شن تابستان در رگها
و لعاب مهتاب، روی رفتارت
تو شگرف، تو رها، و برازنده خاک
فرصت سبز حیات
بهوای خنک کوهستان میپیوست
سایهها برمیگشت
و هنوز در سر راه نسیم
پونههایی که تکان میخورد
جذبههایی که بهم میخورد.
چکامه "از روی پلک شب"، کتاب حجم سبز، ۱۳۴۶
سهراب سپهری
محتاجِ توام، چه در حیات و چه ممات
یکی از کتبی که خواندن آن میبایستی برای دانشجویان رشته فلسفه و روانشناسی اجباری گردد، کتابی بنام تصویر دوریان گری (The Picture of Dorian Gray) است. رومانی فلسفی و روانکاوانه که گفته میشود نوشته شخصی بنام اسکار وایلد، نویسندهٔ اهل ایرلند است.
( پس از به آتش کشیدن و چپاول کتابخانههای عظیم و شگفت انگیز و شاهکارِ ایران که در زمان جنگ جهانی اول توسط بربرهای غربی و نوکران ترک و عرب آنان صورت گرفت، پس از نوشتن تاریخِ مسخرهِ جعلی و خندهدار، و پس از دروغ پردازیهای بی مرز و بی پایان ابلیسهای حاکم بر کارخانجات احمق سازی( خالی گذاریها و رسانهها و هالیوود و و و)، به هیچ اطلاعات و دادهی از طرف آنان نمیتوان اعتماد کرد.)
این رمان شهرت جهانی دارد و بسیار تفکر برانگیز است. جمله بعدی برای کسانی است که این کتاب را خوانده اند.
فکر کن هر نامردمی و پلیدی و کار ناشایستی که از آدمی سر میزد، بجای زشت ساختن روح، بر صورت او نقش میبست.
۱۶.۱۲.۹۷
اشتراک در:
پستها (Atom)