‏نمایش پست‌ها با برچسب ایران. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب ایران. نمایش همه پست‌ها

۴.۳.۰۱

حسد حشم بر غلام خاص ۳


این معانی راست از چرخ نهم
بی همه طاق و طرم طاق و طرم
خلق را طاق و طرم عاریتست
امر را طاق و طرم ماهیتست
از پی طاق و طرم خواری کشند
بر امید عز در خواری خوشند
بر امید عز ده‌روزهٔ خدوک
گردن خود کرده‌اند از غم چو دوک
چون نمی‌آیند اینجا که منم
کاندرین عز آفتاب روشنم
مشرق خورشید برج قیرگون
آفتاب ما ز مشرقها برون
مشرق او نسبت ذرات او
نی بر آمد نی فرو شد ذات او
ما که واپسماند ذرات وییم
در دو عالم آفتاب بی فییم
باز گرد شمس می‌گردم عجب
هم ز فر شمس باشد این سبب
شمس باشد بر سببها مطلع
هم ازو حبل سببها منقطع

۳.۳.۰۱

ایران من ایران من



آوازخوانی در شبم سرچشمه‌ خورشید تو
یار و دیار و عشق تو سرچشمه ‌امید تو
ای صبح فروردین من ای تکیه گاه آخرین
ای کهنه سرباز زمین جان جهان ایران ‌زمین
ای در رگانم خون وطن ای پرچمت ما را کفن
دور از تو بادا اهرمن ایران من ایران من ایران من ایران من
ای در رگانم خون وطن ای پرچمت ما را کفن
دور از تو بادا اهرمن
ایران من ایران من ایران من ایران من

ای داغ دیده بازگو بلخ و سمرقندت چه شد
صدهاجفا ای مادرم دیدی و مهرت کم نشد

از خون سربازان تو گلگون شده رویت وطن
ای سرو سبز بی‌ خزان ای مهر تو در جان و تن
ای مادرم ایران زمین آغاز تو پایان تویی
بر دشت من باران تویی در چشم من تابان تویی
ایران من ایران من آن مهر جاویدان تویی

ای در رگانم خون وطن ای پرچمت ما را کفن
دور از تو بادا اهرمن ایران من ایران من ایران من ایران من
ای در رگانم خون وطن ای پرچمت ما را کفن

دوراز تو بادا اهرمن ایران من ایران من ایران من ایران من
در ظلمت جانکاه شب مرغ سحر خوان منی
در حصر هم آزاده ‌ای تنها تو ایران منی
اینجا صدای روشنت در آسمان پیچیده است
گویی لبانت را خدا روز ازل بوسیده است
ای مرغ حق در سینه ‌ات با شور خود بیداد کن
آوازخوان شب شکن بار دگر فریاد کن

ظلم ظالم جور صیاد آشیانم داده برباد
ای خدا ای فلک ای طبیعت شام
تاریک ما را سحر کن
ای خدا ای فلک ای طبیعت
شام تاریک ما را سحر کن.


ایران من همایون شجریان

۲.۳.۰۱

حسد حشم بر غلام خاص ۲


هست بر مومن شهیدی زندگی
بر منافق مردن است و ژندگی
چیست در عالم بگو یک نعمتی
که نه محرومند از وی امتی
گاو و خر را فایده چه در شکر
هست هر جان را یکی قوت دگر
لیک اگر آن قوت بر وی عارضیست
پس نصیحت کردن او را رایضیست
چون کسی کاو از مرض، گل داشت دوست
گرچه پندارد که آن خود قوت اوست
قوت اصلی را فرامش کرده است
روی در قوت مرض آورده است
نوش را بگذاشته سم خورده است
قوت علت را چو چوبش کرده است
قوت اصلی بشر نور خداست
قوت حیوانی مراو را ناسزاست

۱.۳.۰۱

حسد حشم بر غلام خاص۱




حسد کردن حشم بر غلام خاص قسمت اول:

پادشاهی بنده‌ای را از کرم
بر گزیده بود بر جملهٔ حشم
جامگی او وظیفهٔ چل امیر
ده یک قدرش ندیدی صد وزیر
از کمال طالع و اقبال و بخت
او ایازی بود و شه محمود وقت
روح او با روح شه در اصل خویش
پیش ازین تن بوده هم پیوند و خویش
کار آن دارد که پیش از تن بدست
بگذر از اینها که نو حادث شدست
چشم عارف‌راستگو نه احولست
چشم او بر کشتهای اولست
آنچ گندم کاشتندش و آنچه جو
چشم او آنجاست روز و شب گرو
آنچ آبستن است شب جز آن نزاد
حیله‌ها و مکرها باد است باد
کی کند دل خوش به حیلتهای گش
آنک بیند حیلهٔ حق بر سرش

۳۱.۲.۰۱

اینان در آفرینش زیادتند



در تاریخ آمده است که پس از جنگ جهانی‌ نخست، چون قبایل بربر، بغداد را که از زیباترین و افسانه‌ای‌ترین شهر‌های ایران زمین بود، مسخر کردند، تمامی مردان زخمی باقیمانده و پسر بچه‌ها را گردن زدند، و جمعی را که از شمشیر بازمانده بودند در پیش سران خود حاضر کردند.
سران، حال هر قومی را باز پرسیدند، چون بر احوال مجموع واقف گشتند، گفتند: به نگاهبانان آتش، نیاز است. ایشان را رخصت دادند تا برسر کار خود رفتند.
همگی‌ تجار را همهٔ مایه گرفتند و گفتند تا بروند و بهر آنان بازرگانی کنند.
جهودان را قومی ازنوع خود خوانده و به پس گردنی ازایشان قانع شدند.
زنان و دختران را به حرم‌های خود فرستادند.
قاضیان و دانشمندان و سخنوران و شیوخ سنا و معرفان و هنرمندان و قلندران و کشتی گیران وشاعران و شاهنامه خوانان و نوازندگان و رقاصان و صوفیان را جدا کرده و گفتند: اینان درآفرینش زیادتند و نعمت الله به زیان میبرند. پس همه را در دجله و فرات غرق کردند و بغداد را از وجود ارزشمند ایشان تهی ساختند. لاجرم ارث و نسلشان تاکنون باقیمانده است.
و این تاریخ در فتنه سال ۵۷ در کل ایران تکرار شد. هرچه کتب ارزشمند بود از کتابخانه ها دزدیدند و آنچه که در زمان پهلویها چاپ شده بود از کتابخانه ها جمع کرده و خمیر کردند. همزمان الیت جامعه را یا تیرباران کردند یا از طناب دار آویزان نمودند و یا از کشور فراری دادند تا سر فرصت در کشورهای خود آنان را کشته، و یا از کار انداختند. و چنین شد که ۴۳ ساله با خیال راحت هرچه بود و نبود، مادی و معنوی، را غارت کرده و یا ویران ساختند. و چنین شد که نسل و ارثشان هنوز باقیست.



۳۰.۲.۰۱

نتیجه حکایت پادشاه و دو غلام زشت و زیبا



یکی از شروط مهم خواندن مثنوی و درک پیام آن، شناخت مولاناست. و تا آثار مولانا بطور کامل خوانده نشود، شناخت او ممکن نیست، درست مانند دیگر نویسنده گان بزرگ دنیا و بویژه نویسندهگان ادبیات پارسی که در دنیا غنیترین و یگانه ترین ادبیات است. متاسفانه دستان پلید زیادی شبانه روز برای مخدوش ساختن این ادبیات سالها بکار برده شدند تا اهداف مشخصی را که همگان از آنها مطلع هستیم را به نتیجه برسانند که بحث آن دیگر ملال انگیز است.
شناخت مولانا سخت نیست، وقتی بدانی که این انسان شریف درپی ساخت دنیایی بهتر است و اینکار را در تربیت انسانها میداند و در این راه و برای تربیت تمامی مردم، از عامی ترین تا عالیترین افکار، نمونه هایی را تحت عنوان حکایات و یا مثالها، بعنوان شواهد اثبات نظریاتش میآورد. مثلا برای اینکه به مردم بیآموزد که نمیبایستی از روی ظاهر افراد در مورد آنان قضاوت کنند، حکایت شاه و «دو غلام ضد و نقیض» را مثال میزند. یکی از آنان را زیبا روی و خوش مشرب معرفی کرده که گنده دماغ و یا بد طینت است و دیگری را زشتی متعفن که سیرتی نیکو دارد و بطور خلاصه میفرماید که: آتش به زمستان ز گل سوری به، یک زشت وفادار بصد حوری به! و برای مولانا مهم نیست که این مثالها و حکایات چقدر عامیانه و پرسش برانگیز باشند. مثلا چرا پادشاه دو غلام زیبا نمیخرد، و یا اگر غلامان پیشکش هستند و او مجبور به نگاهداری و درنتیجه امتحان آنان است، چرا اینرا درنمیابد که غلام زشترو، وقتی از دیگری تعریف میکند درواقع یا حماقت خود را نشانداده که نشناخته او را تائید میکند و یا مکاری نهانی و تزویر حسابشده خود را که بمرور زمان و تحت شکنجه روحی و جسمی که در مدرسه زجر جامعه خشن اطراف خود فرا گرفته است! و این چه ضعف و زبونیست که یکی بداند از او بناحق بدی گفته شده و او نه تنها در دفاع خود سخن نگوید بلکه مهر تائید بر سخنان ناروای رقیب هم بزند؟!! چگونه آدمی بدانجا میرسد که از نظر شخصیتی آنچنان ذلیل شود که دشمن خود را تائید کند؟ و یا درمورد غلام خوبروی که از شنیدن بهتان دیگری آشفته میشود، چگونه میتوان به او ایراد گرفت که شاه را دروغگو و دوبهمزن ندانسته و به حرف او‌اعتماد کرده است؟ و پرسشهایی از این دست که بیشتر در تحلیل یک داستان مطرح میشود. و مولانا واقعا بیخیال اشکالات و نارساییهای داستانهاست و بیشتر به مغز اندیشیده و پوست را در پای چهار پایانی که بر آنها کتابی چند بار زده شده می اندازد. مولانا پیامش را میرساند، چراکه خرده بینی و خرده گیری از ابزارهای اهریمن است، و مولانا هزاران فرسنگ از اهریمن بدور.
مولانا نه از دین و مذهب خوشش میآید و نه از مدح و مداحی. و اگر در هرکجای آثار او بجز سخن عشق به انسان و انسانیت، مطلب دیگری یافت شد، باید دانست که از او نیست و بوی گند اسلام و مسیحیت و یهودیت است که آثار شگفت انگیز او را آلوده است. مولانا نه تنها از دین و مذهب و پیامبرانش بیزار است و مدح و مداح آنان را نمیپسندد بلکه تا سرحد ننگ به آنها تاخته و آنان را بسخره میگیرد. مثلا داستان موسی و شبان که در آن داستان به مردم میگوید که کسی که خود را پیامبر مینامد حتی دروس پایه ای خداشناسی را نمیداند، چراکه بنظر او خودشناسی و بخود آیی درواقع راه اصلی رسیدن بخداست و نه پیروی از ادعاهای تعدادی معلوم الحال بنام پیامبر.

۲۸.۲.۰۱

مینا ز می ناب تهی ماند و لب از حرف


خاموشی ما مرثیه ٔ طفل رزان است.


نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم.

مارکس و مسیح در یکجایی بهم میرسند

کنفرانس تهران جنگ جهانی‌ دوم

گویند که سگی و بوزینه یی را به گورستان درندگان گذر افتاد. بوزینه با سگ گفت:بیا تا برای این مردگان آمرزش بخواهیم. سگ در پاسخ گفت:میان تو و ایشان این آشنایی از کجا پدید آمده؟ بوزینه گفت:شگفت است، مگر نمیدانی ‌که اینها همه غلامان و چاکران ما بوده اند؟سگ گفت: نه هرگز من این ندانسته ام، ولیکن دوست داشتم که یکی از آنها اینجا حاضر بود و تو این سخن میگفتی.

۲۷.۲.۰۱

پادشاه و غلام ۲





بر لبِ جو بُخْلِ آب آنرا بُوَد
کو زِ جویِ آبْ نابینا بُوَد
جودْ جُمله از عِوَض‌ها دیدن است
پس عِوَض دیدنْ ضِدِ تَرسیدن است
بُخْل، نادیدن بُوَد اَعْواض را
شاد دارد دیدِ دُرْ خَوّاض را
پَس بعالَم هیچکَس نَبْوَد بَخیل
زان که کَسْ چیزی نَبازَد بی‌بَدیل
پَس سَخا از چَشم آمد نه زِ دست
دید دارد کارْ جُز بینا نَرَست
عیبِ دیگر این که خودبینْ نیست او
هستْ او در هستیِ خود عیب‌جو
عیب‌گوی و عیب‌جویِ خَود بُده‌ست
با همه نیکو و با خود بَد بُده‌ست
گفت شَهْ جَلْدی مَکُن در مَدْحِ یار
مَدْحِ خود در ضِمْنِ مَدْحِ او مَیار
زان که من در اِمْتِحان آرَم وِرا
شَرمْساری آیَدَت در ماوَرا

۲۶.۲.۰۱

ای لولی بربط زن، تو مست تری یا من


نقش عود در مینیاتور دوران امپراطوری صفوی

میگویند که بایزید بسطامی از عرفای معروف تصوف ایران، شبی از کنار باغی میگذشت. جوانی از اهالی بسطام در باغ نشسته واز نوشیدن شراب درحال مستی بود و همزمان بربط شورانگیزی میزد. بایزید با شنیدن نوای بربط شروع به سماع کرد. جوان حال بایزد را از خود خوشتر دید و اینرا برنتافت، پس نزدیک بایزید رفت و بربط بر سر او زد و هردو را بشکست. بایزید بیهوش بر زمین افتاد. صبح بسرای خود شد و زود بهای بربط بدست خادم داد و با کوزه ای شراب پیش آن جوان فرستاد و عذر خواست وگفت: او را بگوی که بایزید عذر میخواهد و می گوید که دوش مستی و بربط را ازتو ستاندیم ،این قراضه بستان و بربط دیگری بخر و این شراب بنوش تا مخموری مستی از سرت بیرون رود!
چون جوان حال چنان دید، بیآمد و در پای بایزید افتاد و نادم بسیار بگریست.

یکی بربطی در بغل داشت مست
بشب درسر پارسایی شکست
چو روز آمد آن نیکمرد سلیم
بر سنگدل برد یک مشت سیم
که دوشینه معذور بودی و مست
ترا و مرا بربط و سر شکست
مرا به شد آن زخم و برخاست بیم
ترا به نخواهد شد الا به سیم
از این دوستان خدا بر سرند
که از خلق بسیار بر سر خورند.

بربط از سازهای زهی دوران باستان ایران است که شبیه به تار با کاسه‌ای بزرگ‌تر و دسته‌ای کوتاه‌تر. از آن جهت آن را بربط نامیده‌اند که شبیه سینه (بر) مرغابی (بط) است.
آثار باستانی بدست آمده از جایجای ایران در رابطه با ساز بربط و یا عود:


نوازنده عود در دوران امپراتوری ساسانی که از منطقه لرستان کشف شده است و اینک در موزه لوور فرانسه بعنوان ساز اسلامی بدنیا نمایش داده میشود!



نقش نوازنده عود بر روی جام نقره دوران ساسانی




;نقش نوازنده عود بر روی یک جام نقره ی دوره ساسانی



نوازنده عود از شوش باستان، هزاره دوم پیش از میلاد










۲۵.۲.۰۱

وقتی مرغان خروس میزایند




پس از اشغال ایران توسط قبایل قاجار، و ازهم پاچیدن امپراتوری، آغا محمد دستور داد صاحبان قلعه ها و روستاها را سر بریدند و قلعه های مستحکم را ویران و روستاهای ایران را در بین سران قبیله خود تقسیم کرد و هر قلعه و یا روستا را به یک قجر بدنهاد سپرد. گفته اند که قاجارها بشدت بربر و خرافاتی بودند، همانگونه که رسم جاهلها و مردم عامی بیابانها است. یکی از قجرهای ظالم که کدخدای دهی بود ،شامگاهی به ده درآمد، خروسی در آنوقت آواز سر داد .قجر اینحال را به شگون بد گرفت و دستور به قتل همه خروسها داد. چون وقت خفتن در رسید، گفت:باید که مرا وقت بانگ کردن خروس بیدار کنید .گفتند: بدستور تو در این ده حتی یک خروس باقی نمانده ،این آرزو چگونه میسر شود؟ گفت: به مرغان بگویید از این ببعد خروس بزایند!( این حکایت آدمی را یاد اعمال و برنامه ریزیهای اشغالگران جمهوری اسلامی در این ۴۳سال شوم می اندازد!)







۲۴.۲.۰۱

پادشاه و غلام ۱


امتحان پادشاه به آن دو غلام که خریده بود قسمت اول:
پادشاهی دو غُلامْ اَرْزان خَرید
بایکی زان دو سُخَن گفت و شَنید
یافْتَش زیرکْ‌ دل و شیرینْ جواب
از لَبِ شِکَّر چه زایَدجز شراب
آدمی مَخْفیست در زیرِ زَبان
این زَبانْ پَرده‌ست بر دَرگاهِ جان
چون که بادی پَرده را دَرهَم کَشید
سِرِّ صَحْنِ خانه شُد بر ما پَدید
کَنْدَر آن خانه گُهَر یا گندم است
گنجِ زَر، یا جُمله مار و کَزْدُم است
یا دَرو گنج است و ماری بر کَران
زان که نَبْوَد گنجِ زَرْ بی‌پاسْبان
بی تَأمُّل او سُخَن گفتی چُنان
کَزْ پَسِ پانصد تَأمُّل دیگران
گُفتی‌یی در باطِنَش دریاسْتی
جُمله دریا گوهرِ گویاسْتی
نورِ هر گوهر کَزو تابان شُدی
حَقّ و باطِل را ازو فُرقان شُدی
نورِ فُرقانْ فَرق کردی بَهرِ ما

۱۲.۲.۰۱

زیست شناسی اقیانوس، عروس دریایی، امپراتوری صفوی


ارنست هکل زیست‌شناس آلمانی مینویسد، کتاب زیست شناسی بجا مانده از امپراتوری صفوی اعجاب انگیز است، این کتاب آنچنان دقیق مشخصات موجودات دریایی را تشریح و ترسیم کرده که امروزه با تکنولوژی پیشرفته امکان آن نیست، یک نمونه از این کتاب معرفی عروس دریایی است که تصاویر آن در زیر قرار داده میشود.

۵.۲.۰۱

کتاب داستانهای تخیلی در دوران امپراتوری صفوی


در سال ۱۵۶۵، کتابفروشیهای پارسی در دوران 
امپراتوری صفوی قرن ۱۶ میلادی کتاب داستان تخیلی را منتشر کردند که شامل ۱۲۰ ‌تصویر از چهره‌های فوق‌العاده عجیب و غریب بود.این تصاویر بر روی صفحات نازکی از جنس چوب با ظرافت شگفت انگیزی حکاکی شده و بسیار جالب توجه میباشند. این مجموعه یکی از خلاقانه‌تر و پیچیده‌تر خلاقیت‌های هنر ایرانی دوران امپراتوری صفوی نامیده شده است. متاسفانه این مجموعه بینظیر در سال ۱۸۶۹ و در دوران قاجارها همراه با برخی کتب ارزشمند دیگر توسط لوئیس پرین به پاریس برده شده و ترجمه گشته و امروزه بنام او ثبت شده است، هرچند گفته میشود که نقاشیها کار صنعتگران ایرانیست و تنها داستانها از اوست که دروغی بیشرمانه است.


۳.۲.۰۱

محیط زیست ایران در قرن ۱۷ و یا ۱۶۴۸ تا ۱۶۹۶



گروهی ‌از سینی های ‌تزئینی قرن هفدهم ایران که بروی آنهامینیاتورهایی از طبیعت ایران قرن ۱۷ میلادی و دوران امپراتوری صفوی نقاشی شده است. این نقاشیها بر روی صفحات مسی با هنر مسگری در اصفهان خلق شده اند. متاسفانه تمامی این سینیها در چپاولهای متعدد از ایران ربوده شده و در غرب در کلکسیونهای خصوصی و در موزه ها نگاهداری میشود بدون اینکه نام صاحب اثر و یا نام ایران برده شود. ولی چون سینیها ساخت صنعتگران اصفهانیست و در پس زمینه نقاشیها ساختمانهای مسجد شاه و دیگر بناهای ایرانی را میتوان دید، تخمین زده میشود که هنرمندگمنام نقاش و همچنین مسگر این سینیها اهل اصفهان و سینیها از دوران امپراتوری صفوی و مربوط به قرن ۱۷ میلادی باشند. 


۲.۲.۰۱

نقشه های دریانوردی در زمان امپراتوری صفوی



تا دو قرن پیش کشتی سازی ودریانوردی تنها منحصر به ایرانیان بود و بس و تازه پس از فروپاشی امپراتوری صفوی و تاراج و غارت علوم و تشکیل کشورهای مختلف، این انحصار از دست ایرانیان بدرآورده شده و به اصطلاح جهانی شد. یکی از خدمات ارزنده ایرانیان به جهان کشیدن نقشه و اطلس جهان و راههای دریایی است و در این رابطه یک کتاب راهنمای دریایی از یک دریاسالار ایرانی قرن شانزدهم  و در زمان امپراتوری صفوی در کتابخانه استانبول وجود دارد  که به خاطر نقشه ها و نمودارهای جمع آوری شده در این کتاب ناوبری، شگفت انگیز و باورنکردنیست. کتابی که حاوی اطلاعات دقیق در مورد ناوبری و همچنین نمودارهای بسیار دقیقی است که بنادر و شهرهای مهم  دریای مدیترانه را توصیف میکند. در سال ۱۵۱۳ اولین نقشه جهان بر اساس ۲۰ نقشه و نمودار قدیمی توسط دریاداران امپراتوری صفوی  جمع آوری شده و منتشر شد، از جمله نقشه هایی که بعدها توسط کریستف کلمب مورد استفاده قرار گرفت و توسط آنان توانست به قاره آفریقا و آمریکا راه یافته و به تجارت برده بپردازد.


۱.۲.۰۱

علم آناتومی مغز و اعصاب پارسی


اثر جادویی علم آناتومی اعصاب سر و بدن نزد ایرانیان باستان در سال ۱۸۹۸ با عنوان کتاب زندگی در غرب ترجمه و منتشر شد. این کتاب ساختار معنوی و فیزیکی انسان، ترکیب منحصربه‌فرد او از ترکیب علم، جامعه‌شناسی، عرفان و انسانشناسی را بیان می‌کند.آموزه‌ای المی-ربانی که ظاهراً توجه مارک تواین را در میان دیگران بخود بیش از دیگران جلب کرده است. کتاب با انبوهی از ایده‌های پیچیده و باطنی و معمایی، و نوشتاری با نثری غلیظ و عجیب میباشد که هنوز که هنوزه از نظر غربیها قابل فهم نیست. کتاب از نظر بصری مجموعه‌ای از نمودارهای فوق‌العاده پیچیده و چشمگیر را داراست. آنچه که از کتاب تاکنون درک شده، استفاده از عدد ۱۲ است. در هر یک از "نقشه های شگفت انگیز مغز”، ماده خاکستری به دوازده بخش مختلف تقسیم می شود و همچنین این تقسیم بندی که بر پایه عدد ۱۲ قرار دارد به سایر قسمت های بدن مانند دست ها و اعصاب نیز بسط داده می شود. فهم ایده‌هایی که این تصاویر شگفت انگیز بیان می‌کنند، برای غربیها بسیار دشوار است، چراکه آنان از عرفان و علم انسانی پارسی بیخبرند و بخشهای علمی این تصاویر را نمیتوانند با آنچه که علم انسانی بر آنها تاثیر میگذارد درک کنند. و متاسفانه کتبی از ایندست که میراث ایرانیهاست در دسترس خود ایرانیها و بویژه دانشمندان ایرانی هم قرار داده نمیشود تا بشریت به علم عظیم پارسها و یا ابر انسانها پی ببرند. و کتبی چنین ارزشمند در مخفیگاهای غربی ناشناس پنهان شده اند. آنچه که از این کتاب عظیم‌و شگفت انگیز میتوان دریافت اینست که مغز و اعصاب نسل بشر از اعصار اول تاریخ به سمت بالا حرکت کرده است. آن راهپیمایی عظیم اعصار تحت کدام قانون برگزار شده است؟ علم و تاریخ هر دو پاسخ می دهند که انسان گام به گام از حکومت جاهلانه و خودخواهانه اندام های تحتانی مغز خود به سوی سلطه خیرخواهانه قوای عالی خود پیش رفته است. قوانینی که آن حرکت گسترده رو به بالا را کنترل کرده اند، هنوز به قوت خود باقی هستند. آنها در قانون اساسی انسان ثابت شده اند. و در زمان حاضر از اهمیت بالایی برخوردارند، زیرا تعیین می‌کنند که چه نهادهای جدید و چه تغییرات اجتماعی اکنون برای برآورده کردن رشد بالاتر انسان مورد نیاز است.