همه کسی توانا به یافتن خدا نیست، از ۷ میلیارد انسان شاید تعداد بسیار کمی باشند که توانایی دانستن و فهمیدن مفهوم خدا را داشته باشند. وبهمین دلیل است که عوام دنبال کسانیرا میگیرند که ادعای یافتن خدا را دارند، چراکه ذات بشر که از اصل خویش دور افتاده بدنبال بازجستن وصل به مبدا است. برخی هم هستند که گمان میکنند به بعضی از رازهای هستی پی بردند و اصرار دارند که آنها را به دیگران منتقل کنند درحالیکه اگر بفرض هم به اسراری رسیده باشند چون در راه رسیدن به آن یک مسیری را طی کردند آن راز برای آنها آشکار و قابل لمس و فهم است و برای دیگران یا نامفهوم است و یا در بهترین حالت خنده دار! و آدما تنها با شنیدن اسرار قادر به درک آنها نخواهند بود، همه حرفم اینست که همانطوری که اثر انگشتان آدمها منحصر بفرده، دریافت خدا و شناخت او هم منحصر بفرده و بفرموده مولانا خدا شناسی هم مانند شناسایی پیل در یک اتاق تاریک است، کسی که پیل را ندیده باشد و تنها در یک اتاق تاریک به دیدن پیل برود چون ناتوان از دیدن است پس به هر تکه از بدن پیل که دست بکشد گمان میبرد، پیل را دیده و شناخته است و منظور مولانا از این داستان این است که خدا در مذاهب هم همان پیل شناسی در تاریکی است.
پیل اندر خانه ای تاریک بود
عرضه را آورده بودندش هنود(۱)
از برای دیدنش مردم بسی
اندر آن ظلمت همیشد هرکسی
دیدنش با چشم چون ممکن نبود
اندر آن تاریکیش کف میبسود
آن یکی را کف بخرطوم اوفتاد
گفت همچون ناودانست این نهاد
آن یکی را دست بر گوشش رسید
آن برو چون بادبیزن شد پدید
آن یکی را کف چو بر پایش بسود
گفت شکل پیل دیدم چون عمود
آن یکی بر پشت او بنهاد دست
گفت خود این پیل چون تختی بدست
همچنین هر یک به جزوی که رسید
فهم آن میکرد هرجا میشنید
از نظرگه گفتشان شد مختلف
آن یکی دالش لقب داد این الف
در کف هر کس اگر شمعی بدی
اختلاف از گفتشان بیرون شدی
چشم حس همچون کف دستست و بس
نیست کف را بر همه او دسترس
چشم دریا دیگرست و کف دگر
کف بهل وز دیدهی دریا نگر
جنبش کفها ز دریا روز و شب
کف همیبینی و دریا نه عجب
ما چو کشتیها بهم بر میزنیم(۲)
تیره چشمیم و در آب روشنیم
ای تو در کشتی تن رفته بخواب