۲۹.۱۲.۰۰

شکوفه‏‌ها همه چون پیله‏‌ها شکافته شد


بهار با نفس گرم بادها آمد
زمین جوانی ازو جست و آسمان از او
گلوی خشک درخت 
چنان فشرده شد از بغض دردناک بلوغ
که برگ، سر بدر آورد چون زبان از او
بنفشه، بوی سحرگاه خردسالی را
بکوچه‏‌های مه ‏آلود بی‏چراغ آورد
نگاه نرگس همزاد خاکی خورشید 
براه خیره شد و صبح را به باغ آورد
طلای روز در آیینه‏‌های جوی چکید
چمن ز روشنی و آب، تار و پود گرفت
شکوفه‏‌ها همه چون پیله‏‌ها شکافته شد
هوا لطافت ابریشم کبود گرفت
ایا بهار، الا ای مسیح تازه‏نفس
که مردگان نباتی را به یمن معجزه‏‌ه ای
رشک زندگان کردی
نهال لاغر بیمار را شفا دادی
درخت پیر زمینگیر را جوان کردی
ایا بهار، الا ای بشیر تازه‏ طور 
ایا پیمبر فصل، تویی که آتش نارنج را ز شاخه‏ سبز 
به یک نسیم، برافروزی و برویانی
سپس بحکم عصایی که سرسپرده‏ توست 
شکاف در دل امواج نیل شب فکنی
که تا قبیله‏‌ خورشید را بکوچانی
مرا به وادی سرسبز خردسالی بر
مرا بخامی آغاز زندگی بسپار
ایا بهار، الا ای بشیر تازه‏‌ طور
ایا بهار، الا ای مسیح سبز بهار.

 مجموعه «از آسمان تا ریسمان» نادر نادرپور
 

Happy Nowruz!

هیچ نظری موجود نیست: