- تمامی موجودات پس از مرگ دوباره به این دنیا بازمیگردند ولی او دیگر باز نخواهد گشت.
- چرا؟
- چون بیگناه کشته شده است. و هنگامی که آدمی بیجرم و بيگناه كشته شود زنجيره تناسخ او ازهم ميدرد و ديگر دراين دنيا بدنيا نخواهد آمد و رنج زندگی در جهان خاك، را ديگر تجربه نخواهد كرد. اينبار روح در کالبدی ديگر در جايى ديگر و هزاربار بهتر, ببودن ادامه خواهد داد.
- بدین ترتیب هرکسی میرود و خود را بکشتن میدهد!
-برعكس اگر آدمی خودكشى کند ديگر هيچگاه از زندگى خاكى جدا نخواهد شد و زنجيره تناسخ او تا ابد ادامه یافته و به اشكال گوناگون بدنيا خواهد آمد و تا ابد رنج خواهد برد.
در واقع موجودات زنده بشكل ابری از ذرات و توده اى نور هستند. تفاوت آنها در رنگهایشان است. برخى توده اى نور برنگ قرمز، برخى بنفش، برخى سپيد، برخى سياه، عدهای زرد رنگ، گروهى آبى، تعدادى سبز, و گاهی هم موجوداتی پیدا میشوند که بیرنگند. آنچه كه به اين توده بی ترکیب و رنگى شكل ميبخشد, توانایی مغز ماست. هیچیک از ما یک موجود را مانند دیگران نمیبیند. در واقع به تعداد آدما، اشکال متفاوتی وجود دارد. و سلیقه از همینجا منشاء میگیرد. تنها پدیدههایی را که همه موجودات یکسان میبینند، پرتو خورشید, آب و آتش است و بس.
اگر بدنبال حقیقتی، بتو میگویم که تنها دو حقیقت برای آدمی وجود دارد و بس،
-حقیقتی بنام تولد و بدنیا آمدن
-حقیقتی بنام مرگ و نیستی.
از حقیقت اول که گذشتی بحقیقت دوم خواهی رسید، بی برو و برگرد.
این میان از بازی لذت ببر و دچار حدیث چون و چرا نشو
حتی اگر سنگ از آسمان ببارد.
براى ما كه شاهدان زنده تاريخ معاصر هستيم، حقايق تاريخى زير غيرقابل انكار و دستكاريست:
- سناريو طراحى شده غرب مشهور به فتنه ٥٧ (١٩٧٩ غربى) كه در ايران جامه عمل پوشيد، غرب و شركا را از گرسنگى و نابودى مطلق نجات داد .
- سناريو طراحى شده غرب مشهور به ١١سپتامبر ٢٠٠١ ، مجوز چپاول و غارت منابع كشورهاى ثروتمند دنيا بويژه خاورميانه را براى غرب و شركا فراهم نموده تا جاييكه قتل و غارت وحشتناك صورت گرفته توسط غرب و شركا در روز روشن و در پيش چشم مردم دنيا كوچكترين اعتراض و حتى جيكى را از طرف مردم دنيا موجب نگشت. اين سناريو موجب قدرت و ثروت مطلق غرب و شركا در دنيا گشت.
- سناريو پخش ويروس كشنده اى، بنام ويروس كرونا در سال ٢٠٢٠ غربى احتمالا موجب چينش و تنظيم دنيا به سليقه غرب خواهد شد. احتمالا هرچى پيرِ سربار و فقير و ضعيف و غير خودى و دشمن است پاكسازى گشته و دنيا مطابق ميل غرب و شركا چيده خواهد شد.
همانطورى كه مشاهده ميشود هر ٢٠ سال (بطور تقريبى) دنيا دستخوش نقشه هاى ضد بشرى و پليد قرار گرفته و مردم دنيا گله وار و بدون كوچكترين مقاومت راهبرده ميشوند.
با الهام از نيچه میتوان گفت که :
- زمانیکه سياهان توسط غربيها بمدت صد سال به درختان آويزان گشته روغن سود شده و به آتش كشيده ميشدند، شانه بالا انداختيم و گفتيم بما چه ، ما كه سياه نيستيم،( اين دیوان و ددان نژاد پرست كه هنوز كه هنوزه سياهان را انسان ندانسته و يا انسان دست چندم ميدانند، نژادپرستى و پليدى ذاتى خود را در تواريخ دروغينى كه براى آيندهگان نوشتند، به هيتلر نسبت دادند كه در زمان قدرتش سياهان دوشادوش سپيدها در مسابقات المپيك كه در آلمان انجام پذيرفت، شركت كرده و حتى بمقام اول رسيدند. )
- زمانیکه ملت هاى آسياى شرقى و آفريقا و آمريكاى مركزى و جنوبى توسط غربيها، شكنجه و قتلعام ميگشتند، پيشانى چروك ساخته و گفتيم بما چه ، ما كه جزء اينها نيستيم.
- زمانیکه ايرانيها توسط غربيها نسلكشى ميشدند و گروه گروه به جوخه هاى رگبار مسلسل سپرده ميشدند و يا در ميادين جنگ ميليونها جوان ايرانى كشته و يا معلول و اسير گشته و يا به بهانه هاى گوناگون به دار آويخته ميشدند، نتنها شانه بالا انداختيم بلكه برخى از ما هم از شادى جيغ بنفش كشيديم و گفتيم بما چه، ما كه ايرانى نيستيم.
- زمانیکه كردها، مسلمانان بسنى، ليبياييها، عراقيها، افغانها، سوماليها، نيجرييها گروه گروه كشتار و آواره میگشتند و پیکر نازنین کودکانشان را دریا به ساحل میشست، غربیها لبخند میزدند و فرانسویها به نمایندگی از آنان کارتون میکشیدند و موجبات خنده و تفریح را فراهم میکردند، باز هم شانه بالا انداختيم.
اينك كه كم كم به نوبتمان نزديك ميشود، ميتوانيم مطمئن باشيم كه برسم هميشگيشان از شانه هايمان طناب خواهند گذراند.
از سردار بزرگ ايران ، آريو برزن ، كه با ٧٢ تن از يارانش در مقابل لشگر دشمن آنچنان ايستادهگى كرد كه نه تنها آنان را عاجز و منفعل ساخت بلكه چنان حماسه اى آفريد كه تاكنون كه نزديك به ٢٠٠ سال از زمان او ميگذرد صدها داستان و نمايش و فيلم از دلاورى او ساخته شده و ملل گوناگون بويژه غربيها (كه به دزديدن قهرمانان ملل ديگر و مال خود كردن آنان عادتى ديرينه دارند) با حسرت و تحسينى قلبى تلاش در نسبت دادن آن بخود به اشکال گوناگون كردند . و در ايران هم براى اينكه داستان او كه سينه به سينه نقل ميشد بگونه اى ديگر در ذهن ايرانيان بنشيند، همانگونه كه پس از وارد كردن شيعه به ايران تمامى قهرمانان ايرانى را یزید وار بدنام كردند و يا آنان را به شيعه نسبت دادند ، حماسه او را نيز به احمقانه ترين وضع به اقوام اجوج و مجوج بستند. بهرحال از زمان اين سردار بزرگ ايرانزمين ، نقش رهبر و پيشوا و پرچم دار (شورایی و یا یک تنه) در جوامع بشرى ويژكى اصلى پیشبرد و يا پسرفت آن جوامع محسوب میگردد.
اما يك رهبر و مرشد واقعی دارای چه ویژگیهایی است و چگونه ميتواند جامعه را به بهترین وضع ممکن اداره نماید و از كوخ ، كاخ بسازد و اندك را به بسيار تبديل نمايد و موجب دگرگونى به احسنت گردد؟
-يك رهبر مردمی و واقعى، يك جوانه تازه از خاك درآمده را در نزد مردمش به درخت هزاران ساله زرتشت (كه وحشيهاى غربى آنرا در ايران با تبرى سنگ محور زدند) مينماياند تا غرور آنان را ارضاع كند.
-يك رهبر مردمی هيجگاه به مردمش دروغ نميگويد حتى در بدترين شرايط و یا از روی سياست و يا دروغ مصلحت آميز ، تا اعتماد آنان را كه گوهرى بيبديل است و اگر از بين برود با هيج طرفندى ديگر بدست امدنى نيست، از دست ندهد.
-وظيفه يك رهبر دادن روحيه به مردم در زمانيست كه همه افقها تيره و تار است. يك رهبر مدام به مردمش متذكر ميشود كه هنوز همه نوع اميد وجود دارد و تا اميد هست ميبايد تلاش كرد. يك رهبر مردمش را از انفعال، از نااميدى، از دلسردى، از بيتفاوتى، از پليدى منع ساخته و آنان را بسوى آزادهگى، دلاورى، بيپروايى از ابراز حق و حقيقت، به اخلاق خوش و رفتار معقول و پسنديده، مشوق و راهنما ميباشد.
رهبر واقعی مردم را به پرهيز از گريه و شيون كه رسم گورستان و ابليس است، سفارش میکند.
رهبر دروغين مردم را به ترس و پنهان شدن تشویق مینماید، رهبر مردمى، به مردم رويارويى با واقعيتها را ميآموزد.
رهبر اجنبى مردم را بپذیرش دروغ وامیدارد، رهبر واقعى آرزوى ريشه كن شدن دروغ در سرزمينش را دارد.
و از همه مهمتر تکلیف مردم با رهبر واقعی مشخص است، چرا که غیر قابل پیشبینی نیست، بر سر حرف خود ایستاده و پیلش در یک جهت است و مرتبا اینطرف و آنطرف نمیچرخد. يك رهبر واقعى نميتواند و نميببايد هم باشد و هم نباشد. ايندو با هم نميخواند. نميشود به مردم گفت به گذشته پرافتخارتان مغرور باشيد ولى آنرا پنهان سازيد! يك بام و دو هوا شيوه غربيهاى بغايت مكار و حيلهگر است كه پلیدی را ، هنرمندى و زرنگى و هوشمندى میپندارند. درحاليكه زندگى يك جاده صاف و هموار نيست ، و سادگی مطلق است که پنداشت، میشود بی مکافات زد و در رفت! روزگار صدها چم و خم دارد، هزاران پرسش بى پاسخ روبروىت ميگذارد، بيشمار بازى و دست انداز برسر راهت ميگمارد.
مغرور به این نمیتوان بود که میشود مردم دنیا را مانند گله جلو انداخت و بی آنکه بیمار باشند، بیمار نمود، تا به هدف جهان خواری خود رسید. یک رهبر واقعی هرچه هست، غربی نیست.
اینها را نوشتم تا به این مطلب برسم که عدهای میگویند امسال نوروز نداریم چرا که سال سیاهی را پشت سر گذاشتیم و تعداد زیادی از هم میهنانمان به ناحق و نا روا کشته شدند و خانوادههای زیادی داغ بر دل دارند و به احترام آنان نمیبایست مراسم نوروز را برگزار کرد. در شرایط معمولی و با مردم عادی چنین سخنی کاملا متین و صحیح است، ولی وقتی پایِ ملتی بمیان میاید که ۴۱ سال در صف مرگ، دربدری، تیره روزی، ظلم و ستم، چپاول و فقر و زندان و شکنجه و دار ایستاده اند، و روزگارشان سال بسال اسفبارتر میشود و هر سال، دریغ پارسال را میخورند، به چنین مردمی نمیتوان و نمیشود گفت چه بکنند و چه نکنند، این مردم آن عملی را انجام میدهند که نتیجه یکسال رنج است. و اگر کسی از روی سادگی به این مردم خط بدهد، بطور خودکار در بین آنان خط خطی میشود.
امروزه دیگر کودکان هم میدانند که همه راهها به پول ختم ميشود و هرجا هم پاى پول درميان باشد، درآنجا رد پاى دزدى، آدمكشى، بیماری، جنايت و پليدى را ميتوان ديد. اين تمام ماجراست براى آنهايى كه بيك اشاره تا فرحزاد ميروند و براى آنهايى هم كه درك اين واقعيت، دشوار و باور نكردنيست هم، خبر خوب اينست كه هرجه كمتر بدانى و كمتر بفهمى، خوشبخت ترى.
مطلب ديگر اينست كه اصلا گيرم كه اينبار هم مانند جندين مورد پيشين از پلیدی تازه بدوران رسيده جستى، با پلیدی مهلكتر و تواناتر بعدى كه چندی ديگر و پس از كهنه شدن این یکی، پا بعرصه وجود ميگذارد، چه ميكنى؟ با دنیایی که در چنگال ابلیس اسیر است چه میکنی؟
کافر و فاسق درین دور گزند
پرده خود را بخود برمیدرند
اگر از من میپرسی، از نظر افق رویایی من ابلیس نشیمنگاهش را بروی جغرافیای ایران گذاشته و دست و پاهای هشت پا گونه خود را بروی جغرافیای دنیا دراز ساخته است. و این ماجرا دستکم برای ما، از جایی شروع شد که آدم ایرانی بهشت نقدش را با نسیهِ وعدهِ ابلیس عوض کرد. شاید باید منتظر شد تا ققنوس ایران بکلی بسوزد و امیدوار بود که از خاکسترش دوباره برخیزد.
براستی معنای آزادی چیست؟ احتمالا قضیه را میبایست برعکس ثابت کرد. یعنی ابتدا میباید "آزاد نبودن" را شرح داد.
وقتی کسی خطا و یا جنایتی مرتکب میشود، او را گرفته و در پشت میلههای زندان نگاه میدارند، تا آزادی زندگی کردن را از او بگیرند. تا دیگر نتواند به دلخوه خود روزگار بگذراند. مثلا وقتی ایرانیان در سال ۱۳۵۷ از روی ندانم کاری، در مورد خودشان جنایت انجام دادند، دچار فتنه ۵۷ شده و در قفس اسیر گشته و ۴۱ سال است که با اعمال شاقه روزگار میگذارنند. و در زندانی که زندانبانانشان دشمنان خونین آنها هستند، دلشان خوش است که زنده اند.
ایرانیان آزاد نیستند که به دلخواه خود از سرزمینشان لذت ببرند. زندانیانی هستند که مال و جانشان دست اجانب گرفتار آمده و بیگانگان هر بلایی که دلشان بخواهد بر سر آنان میاورند. این اسارت آنچنان وقیحانه و بیشرمانه اعمال میشود که گاهی دل دشمن هم بحال ایرانیان کباب میگردد.
ولی در مناطقی از دنیا، در برخی از جوامع، گفته میشود که آزادیهای فردی موجود است و آحاد آن جامعه میتوانند مطابق میل و سلیقه خود فکر کرده و عقیده داشته، سخن گفته و به طریق طبیعی ابراز وجود کرده (بنویسند، نقاشی کنند، بخوانند، بازیگری کنند، مجسمه سازی کنند، هنرمندی کنند، تظاهرات براه بیندازند و الاخر.) و روزگار خود را سپری کنند.
و گفته میشود که در این جوامع برای اینکه بحقوق فردی تک تک آحاد جامعه تعرضی نشود، قوانینی قرار داده شده که بر طبق آنها، افراد میبایستی عمل کرده و بدین ترتیب حقوق مدنی و آزادیهای فردی محترم داشته شود.
در جوامعی هم بجز قوانین از پیش نوشته شده، قوانین نانوشتهای هم موجود است که گاهی افراد آن جامعه آنها را پیش از قوانین نوشته شده، رعایت میکنند. مثلا در قانون نوشته نشده که فرزندان میبایستی احترام پدر و مادر خود را داشته باشند و به آنها رسیدگی کنند، ولی افراد اینگونه جوامع به قانون نانوشته "مراقبت از والدین"، آنچنان پایبندند که گاهی آنها را آورده و در کنار خود روزگار میگذراند.
و یا مثلا در قانون نیست که اگر همسایه تو عزادار است، تو نمیتوانی عروسی براه اندازی. ولی یک قانون نانوشته میگوید که انسانیت و شرف آدمی، اجازه نمیدهد که نسبت به غم دیگران آنچنان بی اعتنا و بیخیال باشیکه همزمان ارکستر آورده و خوشگلا باید برقصند، برپا کنی.
بطور خلاصه آدما چون در کنار هم زندگی میکنند، چه بخواهند و چه نخواهند، با یکدیگر روبرو میگردند، چشم در چشم هم میشوند، با هم رفت و آمد دارند، بشین و بخور و بخواب و بقول سعدی کبیر، در گرمابه و گلستان و سفر و حضر در کنار یکدیگرند، و باز بقول فروخی
تا تو اندر حضری من بحضر پیش توام
تا تو اندر سفری با تو من اندر سفرم .
در نتیجه نمیتوان در یک جامعه انسانی و در سطحی گسترده تر در دنیایی با ۷ میلیارد آدم که از طروق متفاوت با یکدیگر ملاقات و برخورد دارند، داد و ستد میکنند، میجنگند، المپیک و مسابقات هنری جهانی راه میندازند، حتی ملکه زیبائی انتخاب میکنند، بطور کلی در این دهکده جهانی نمیتوان دم از آزادی مطلق زد. نمیشود برای همسایهای که داغدار است، جک تعریف کرد و گفت: ناپلئون را میشناسی؟ آخرش مرد، هیتلر را چی؟ اونم مرد، بابای توام که.....
مفهوم آزادی در دنیای کنونی، توحش اخلاقی و غار نشینی کرواتی نیست، همانگونه که رعایت حال آدما، گذاشتن از آزادی خود نیست. وقتی کشوری که درحال جنگ با ویروس خطرناکی است و صدها تن از افراد خود را از دست داده و داغدار است و هنوز هم افراد اینجا و آنچه مانند برگ به زمین افتاده و میمیرند، نمیشود با او مزاح کرد، چه برسد که برایش جک هم بسازی! و بعد دست جلو را هم بگیری و بگویی من در خانه خودم آزادم که بدون رعایت حال تو، به تو بخندم! و تو چه حقی داری که بمن بگویی که من چکنم و چه نکنم!
و این اتفاقی است که متاسفانه در هفتههای گذشته در رابطه با دانمارک و چین افتاد. یک روزنامه دانمارکی با کشیدن نقش ویروس بجای ستاره بر روی پرچم چین در خبری اعلام کرد که چین دچار ویروس خطرناکی شده است. سفارت چین به اینکار اعتراض نموده و آنرا بیشرمانه و خبیثانه و بدون رعایت و اصول تربیت و خالی از شئونات انسانی نامید و خواستار عذرخواهی مدیر روزنامه از ملت چین گشت. مدیر روزنامه نه تنها عذر خواهی را رد کرد، بلکه مدعی شد که چین بدلیل قدرتمندی، در صدد دخالت در ارزشهای دانمارکی شده و پایِ را بیش از گلیم خویش دراز نموده و در آزادی بیان کشور دانمارک دخالت بیجا کرده است.
اینکه در دانمارک آزادی بیان وجود دارد و یا خیر و آیا شامل همگان میشود، و یا فقط دانمارکیها و دوستانشان از چنین حقی برخوردارند و وقتی پایِ دیگران در میان باشد، چه کشکی چه پشمی، بماند، ولی پرسش اینجاست که آیا در این دهکده جهانی میتوان با کشوری داد و ستد میلیاردی داشت، روزانه به خانه یکدیگر سفر کرده و حظ برد، در میادین ورزشی با یکدگر پنچه افکند، تبادل علم و تکنولوژی نمود و دیگر برخوردهای انسانی و جهانی داشت و سپس بیخیال از غم آنها، درست در لحظاتی حساس، به غرور ملی آنان اینچنین تاخت و تاز نمود و توهین کرد؟ و اسمش را آزادی بیان گذاشت؟ خوب نتیجه این میشود که یک میلیارد و نیم انسان را از خود بیزار نموده و آنها هم به تلافی پرچم و یا غرور ملی دانمارکی را به زیر میکشند. و اگر دانمارکیها چینیها را میشناختند، میدانستند که کینه یک چینی از شتر چیزی که کم ندارد، هیچ، یک چینی توهین به همه چیز را تحمل میکند بجز اینکه غرورش را جریحه دار کنند. و پرسش نهایی اینکه اصولا از اینکار چه حاصلی بدست میاید، حتی اگر قبول کنیم که به تحریک اربابان، این عمل صورت گرفته باشد. و در انتها اینکه چرا احمق کند کاری که باز آرد پشیمانی؟
دنیای مادی و معنوی ما و بطور کلی هستی موجود بروی کرهِ زمین، امروزه آنچنان دچار و دستخوش تغییرات نامیمون و خانه برافکنی گشته که نه تنها حیات وهستی و موجودیت کره زمین را تهدید و تخریب مینماید ، بلکه آینده را نیز برای آنان مبهم و تیره مینماید. این تغییراتِ منهدم کننده از ۸۰ سال پیش شروع شده و از ۴۰ سال پیش و پس از اشغال ایران شدت گرفته و همچنان ادامه دارد. ۸۰ سال پیش زمانی که غربیهای بغایت وحشی و نادان(۱) تصمیم به خالی کردن سالانه ۵۰ میلیون تن اشغالهای خانه و کارخانههای شهرهای خود دراقیانوس آتلانتیک شمالی گرفتند. و بجای دفن کردن، و یا مورد استفاده دوباره قراردادن، و یا راه حلهای دیگر اشغالها را برده و کشتی وکشتی دراقیانوس آتلانتیک شمالی (۲) خالی کرده، و انواع و اقسام مواد شیمیایی خطرناک، از جمله باطریها و مواد پلاستیکی منتج از تجزیه نفت خام و رنگها و و و ... را به طبیعت بکر و دست نخورده اقیانوسها و آبهای کره زمین و موجودات آبزی تحمیل کرده و در نتیجه هزاران گونه گیاهی و حیوانی و دیگر موجودات که برای اکو سیستم و چرخه حیات زمین واجب و لازمند از بین رفته و آبهای کره زمین که متضمن هستی و حیات بروی این سیاره متعلق به منظومه شمسی میباشد، را آلوده نمودند.
و از طرف دیگر با به راه انداختن صدها جنگ و کشتار دستجمعی در جای جای این کره خاکی و تحمیل ویرانی بیرحمانه کوهها و جنگلها و مراتع و دریاچهها و رودها با هدف مال اندوزی، و بیرون کشیدن یک اقیانوس نفت و گاز از زیر خلیج پارس و دریای مازندران و تبدیل آن به پلاستیک و مواد شیمیایی آلوده و گازهای سمی و خطرناک و رها ساختن آنها در جو و یا کیسه هوا و تنفس موجودات کره زمین، آب و خاک این کره زیبا را آلوده و مریض ساختند. در نتیجه امروز شاهد آتش سوزیهای مهیب و سهمگین و گسترده در ریههای زمین و یا جنگلهای امازون و سوختن یک قاره شگفت و زیبا، مانند استرالیا هستیم که آن را محکوم به نیستی ساخته و تاکنون میلیونها گونه گیاهی و حیوانی از بین رفته و ظاهرا این مرگ و میر اجباری همچنان ادامه دارد.
از طرف دیگر بیرون رفت تحقیرآمیز و تیپا گونه انگلیسیها از پیمان اروپا، موسوم به برکسیت(۳) آنچنان به آنان سنگین آمده که ظاهرا ویروس سارس را که پیش از این در آزمایشگاههای شیمیایی خود که ویژه ساخت بمبهای شیمیایی و سلاحهای ویروسی و میکروبی کشتار جمعی میباشند، ساخته بودند، به تکاملی تازه رسانده و آنرا در مقابل آنتی بیوتیکها مقاوم و مصون نموده، و به تلافی جفایی که به آنان روا رفته، برده و در فرانسه و آلمان رها ساختند. فرانسویها هم به دلیل ناتوانی در یافتن، داروی ضد آن، بجای طلب کمک از دنیا، ویروس را برده و در چین و آمریکا رها ساخته تا با درگیر ساختن، کشورهایی که توان ساخت پادزهر آنرا دارند، آنان را در این ماجرا وارد نموده و بدین ترتیب تنها نمانده باشند. (۴)
و این جنگ ویروسی مربوط به امروز نیست، در زمان جنگ جهانی نخست هم این وحشیها با ساخت ویروسی به نام پشه اسپانیایی و رها ساختن آن در امپراطوری پارسی، بیش از ۵۰۰ میلیون تن را کشته و نابود ساخته و موجبات فروپاچی امپراطوری پارسها که از نروژ شروع و تا کره شمالی ادامه داشت، شدند. این وحشیها هر جا کم میاورند، ویروس ساخته و رها میسازند و چون خود آنرا ساخته اند، راه مبارزه با آنرا هم میدانند.
با توجه به اینکه امروزه این وحشیها کاملا بقدرت رسیدهند، پرسشی که مطرح میشود، اینست که آینده این وحشیگیریها و جنایتها چیست و مردم بیگناه کره زمین، دچار چه سرنوشتی میگردند، و آیا جنگ ویروسی ادامه خواهد یافت و یا خیر.
آدمی نیازی به محبوس شدن در یک سلول زندان را ندارد. او خود سلولش را بروی شانههایش بهمه جا میکشد و هر زمان فکر میکند که جلو میرود ، دو گام بعقب پرت میشود.
راستش اینطور که ما زندگی میکنیم، خیلی عجیب هم نیست که سر از ناکجاآباد در میآوریم. فرقی هم نمیکند که در کجای زمین ایستاده باشیم و از کدامین محور حرکت کنیم. و بعد شگفتزده میپرسی که چگونه سر از اینجا درآوردی و چرا راهِ گریز نیست.
یک چیزی در درون ما فاسد شده، گندیده، شکسته، خرد شده، لهیده، سرِجایش نیست. کمبود چیزی که نمیدانی چیست ولی نبودش آزارت میدهد، نارضایتی جاودانه بهمراه دارد. برای آدما دیگر رویایی باقی نمانده.
برای زندگی کردن راههای سادهای هم وجود دارد: -غرق شدن تو مواد مخدر بجای جنگیدن برای زندگی.
-بیتفاوتی بجای درگیری برای زندگی. -دزدی کردن بجای کار کردن برای زندگی. -کتک زدن بچه بجای تربیت او برای زندگی. -....... تفاوت فقط در "اما به چه قیمتی" است؟
آنچه که میپنداری، میگویی و انجام میدهی، تبدیل به دوستان و دشمنانِ همیشگی و جاودان تو میگردند. دوستان جدا نشدنی و دشمنان رها نگشتنی و خلاصی نیافتنی.
چرا با وجود داشتنِ همه آنچه که روزگار میطلبد، همچنان احساس خوبی نداری و سنگینی همیشگی غم با چهره و درونت همامیخته است، میپرسد آشفته ای.
چرا شادیها عمری به طولانی کف امواج دریا دارند، میپرسد بینوایی.
و چراهایی از ایندست، میپرسد بشریت.
چون دوستان و دشمنانی که پروریده ای، از جنسی که باید باشند، نیستند، پاسخ میدهد زرتشت.
سیرکی که در چند روز گذشته با طراحی غربی و با عملکرد تروریستها و نوکران و جیره خواران آنان، گروه جنایتکاری بنام جمهوری اسلامی، راه افتاده، مانند ۴۰ سال گذشته، بمنظور و با هدف کشتار هرچه بیشتر ملت ایران همچنان ادامه دارد. و اینبار هم مانند هزاران بار گذشته و آزموده شده، ایرانیها میمیرند و مالشان بباد فنا میرود تا هدف غربیها که تنها و تنها، ادامه و ثبات اشغالگری در ایران است, تحقق پذیرفته و در ضمن جایگاه نوکران خود که روی هرچی تروریست مخوف و جنایتکار است را سپید کرده اند، در برابر ملت بجان و جنون رسیده ایران، هم تحکیم یافته و تائید و بزرگ نمایی شده باشد .
ملتی که ۴۰ سال است زیر بار جهل و جنون و جنایت قد خمیده و ایستادگی نتوانست کرد.
تا ۴۰ سال پیش که غربیها از گرسنگی بخود میپیچیدند، هزار و یک طرفند میزدند تا مردم دنیا را بچاپند. یکی از این طرفند ها، ساخت مؤسسات پر طمطراق و دهان پر کن، مانند سازمان ملل، دفاع از حقوق بشر، دفاع از حقوق کودکان، ثبت و حفاظت از آثار تاریخی، دفاع از دمکراسی، کمیتههای ورزشی (که البته این نوع کمیتههای جهانی ورزشی هنوز اعتبار داشته و از این راه کشورها را تحت فشار گذاشته و چپاول میکنند، مثلا قطر و امیر بغایت ابلهش را بیش از یک میلیون بار چاپیدند تا اجازه یابد مسابقات فوتبال جهانی را برگزار کند!) و مؤسسات و سازمان هایی از ایندست بود که با خالیبندی بنام خود میزدند، و خود را مبصر و مرشد کرده و از این راه و از طریق فریفتن احمقها پول بجیب میزدند و البته هنوز هم میزنند. هرچند که امروزه با وقاحت لشگر جهنمی و متجاوز و جنایتکار خود به نام ناتو را فرستاده و در روز روشن به کشورهای ثروتمند مانند ایران، نیجریه، سومالی، لیبی، عراق، سوریه و و و حمله مستقیم و غیر مستقیم (توسط تروریستها و نوکران جنایتکار خود) کرده و ثروتهای این کشورها را چپاول و غارت نموده و مردمش را کشتار و سرزمینها را ویران میسازند و آب هم از آب تکان نمیخورد که هیچ، یک چیزی هم دنیا به آنها بدهکار میشود.
یکی دیگر از روشهای پول بجیب زدن غربیها در گذشته (و کم و بیش امروزه ) مضحکهای به نام بازار مد و برند بود. هر ساله در انگلیس و فرانسه و ایتالیا مینشستند و از خودشون مد در کرده و از این طرق احمقهای دنیا را میفریفتند و هرچه دوست داشتند به آنان بعنوان زیبائی و مدرنیته حقنه میکردند. امروزه این بازار تا حد بسیاری در غرب تخته شده و تنها تعداد معدودی تازه بدوران رسیده و نوکیسه هنوز گله وار در میدان زندگی چریده میشوند. و بیشتر مردم غرب به تنها چیزی که وقعی نمینهند، بازار مد است. ولی خوب تازه بدوران رسیده هایی که جد در جد در تیره روزی و فقر و محرومیت و گرسنگی بسر برده و امروزه با دزدی و جنایت، به لفت و لیلسی رسیدند، هنوز بدنبال این اراجیف که بعنوان ارزش به آنان قبولانده شده، میدوند.
وقتی کسی دروغ میگوید، میزان ادرنلین و هیستامین در خونش افزایش یافته و این بالا رفت بر روی رفتارش اثر میگذارد و میتوان از طریق ۱۱ نشانه رفتاری که دروغگو از خود نشان میدهد، او را شناخت.
دروغگو خود را میخاراند، سرفه میکند، بدنش را کش میدهد، به موهایش دست میکشد، به بدنش پیچ و تاب میدهد و یا جابجا میشود، گردن میکشد و یا به گفته عوام قلنج گردنش را میشکند ، با انگشتانش ضرب میگیرد، عمیق نفس میکشد، گلو و یا صدایش را صاف میکند، به ساعتش نگاه میکند و یا زمان را چک میکند، پلک بهم میزند، صداش میلرزد و نشانههایی از ایندست که در زمان دروغگویی بیربط بنظر میرسد.
البته باید یاداوری کرد که این نشانهها را کسانی از خود نشان میدهند که این ۱۱ عاملِ شناسایی دروغگو را نمیشناسند. دروغگوهای حرفه ای، مانند اکثر غربی ها، کاملا با این نشانهها آشنائی دارند و از خود در زمان دروغگویی نه تنها هیچ ردی بجا نمیگذارند، بلکه طوری رفتار میکنند که هیچ جای شک و شبههای هم بجا نماند.
به یاری ملت تحت ظلم و ستمِ اجانب ترک و عربِ نوکر غربی، و ایرانِ تحت اشغال بشتابیم و نگذاریم یکبار دیگر، فریاد آزادی ایران و ایرانی و تظاهرات براه افتاده به نفع ترک و یا عرب تمام شده و یکی از این دو از این موج براه افتاده، دوباره به نفع خود میوه چیند و مانند بار پیشین، کاندیدای ترکها و امثال آخوند حسن مکارِ جنایتکارِ نوکرِ ترکیه به جنایت و چپاول در ایران ادامه دهد و جبهه معتاد و روانی آخوند خامنهای برای از دست ندادن جایگاه قصبی خود، اینبار هم کوتاه آمده و قدرت و ریاست جمهوری را به ترکا واگذار کند. و مانند دفعات گذشته, نتیجه به تنگ آمدن ایرانیان، تنها کشته شدن و زندانی گشتن بهترین جوانان ایران گردد. یکبار برای همیشه ریشه این اشغال گری را از ایران برچینیم. ایران را پس بگیریم. پدران و نیاکان ما اولین انسانهای متمدن و آزاده روی کره زمین بودند، راه آنان را پی بگیریم که هیچ راهی بجز راه پارسی، و یا راه راستی وجود ندارد.
شاهرگهای زمین از داغ باران پر شدهست
آسمانا کاسه صبر درختان پر شدهست
زندگی چون ساعت شماطه دار کهنه ای
از توقفها و رفتنهای یکسان پر شدهست
چای مینوشم که با غفلت فراموشت کنم
چای مینوشم ولی از اشک، فنجان پر شدهست
بس که گلهایم بگور دسته جمعی رفته اند
دیگر از گلهای پرپر خاک گلدان پر شدهست
دوک نخ ریسی بیاور یوسف مصری ببر
شهر از بازار یوسف های ارزان پر شدهست
شهر گفتم؟ شهر! آری شهر! شهر
از خیابان! از خیابان! از خیابان پر شدهست!
دو پدیده سیاسی که آنچنان تکراری و مسخره گشته که اینروزها، باعث اسهال و استفراغ جهانیان شده،
یک: کشته شدن هزاران باره ابوبکر بغدادی معاون(۱) گروه تروریستی دأعش است و
دو: بیرون رفت و یا اخراج انگلیس از پیمان و یا اتحادیه اروپا است که از بس طول کشیده، کار انگلیسیها را هم از التماس به شکرخواری کشانده و هم موجب تفریح جهانیان گشته که با ساخت جوکها و کشیدن کاریکاتورهای گوناگون و استهزاء آنان ، کار را از تمسخر به ته لجن افتضاح رسانده است.
کشته شدن بغدادی:
در پنجم ژوئیهٔ ۲۰۱۴ توسط فیلم کوتاهی ساخته هالیوود - گل روی مردم جهان از طریق امپراطوری رسانهای و فاسد غربی، به سیمای جنایتکارانه شخصی که او را ابوبکر بغدادی مینامیدند، آشنا گشت.
ویدئویی که بغدادی را در حال سخنرانی در مسجد نور موصل برای عدهای نمازگزار نشان میداد که باشکوه و جبروت و با بدست داشتن ساعت مارک رولکس از پلکان منبر بالا رفته و سپس با صدائی رسا و بروشنی کریستال، مانند پیغمبری اولوالعزم ( که هیبتش احتمالا باعث حسادت خود پیغمبر اسلام شده و تن آن بینوایِ بیسوادِ زن ذلیل را در خاک لرزانده است) از خلافت اسلامی با مردم سخن میگفت.
او در این ویدئو، طی خطبهای به مسلمانان حکم کرد که از وی اطاعت کنند و گفت: «من ولی امر شما هستم؛ از من پیروی کنید».
هرچند تصاویری که پس از آن در اینترنت از بغدادی پخش شد، و او را مشغول فحشا با یک فاحشه ترک ،نشان داد، همه تلاش هالیوود و یا صنعت فیلمسازی انگلیسی، را پنبه کرد. ولی بهرحال آنها تمامی هم خود را بکار بردند تا پیغمبری جدید برای احمقها بسازند و تصویرش را در ماه نشان دهند.
این شخص که یکی از تروریستهای کار کشته و بسیار بیرحم سازمانهای اطلاعاتی غربی است، و مستقیما از دیکتاتور ترکا دستور میگیرد، و اصالتا ترک است ولی با نهادن یک" ال" به اول اسم جعلی و کثیفش او را عرب تبار معرفی و جا انداختند، و یک بیوگرافی جعلی هم برایش ساختند (طبق معمول که برای همه نوکرانشان میسازند) در طی سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۹ در آسیای میانه و شمال آفریقا در کشور های، عراق، سوریه، لیبی و افغانستان مشغول کشتار مردم عادی, سوزاندن شهرها و تخریب آثار باستانی پارسی، و غارت و چپاول اموال این سرزمینهای ثروتمند و فرستادن این غارتگریها به اروپا و آمریکا بود. و هر زمان بین اروپاییها با آمریکا بر سر تقسیم غنائم اختلاف افتاده و بحث میشد، به یکباره بغدادی از راه رسیده و در منطقهای که تحت کنترل امریکاییها بود، بمبی منفجر ساخته و یا گروهی از مردم کشاورز و دامدار و بینوای غیر نظامی را مثله کرده و یا سر میبرید.
و آمریکاییها هم به تلافی آن منطقهای را که گفته میشد بغدادی در آن عملیات انجام داده و یا لانه کرده است، با بمبهای سوزان و راکتهای فسفری میزدند، و پدر صاحب سرزمین و بازماندهگان و "از زیر چنگِ جنایتکار بغدادی در رفتگان" را در آورده و سپس در رسانهها اعلام میگشت که بغدادی را کشته اند و تصاویری از یک جسد متعفن که گفته میشد متعلق به بغدادی است در سطح گسترده پخش میگشت. و این ماجرا ظرف ۱۰ سال همچنان ادامه داشت تا جایی که ابتدا موجب خنده و تمسخر گشته و سپس ایجاد انزجار و نفرت نمود. البته ناگفته نماند که چند باری این ملعون زخمی شد که بلافاصله با هلیکوپترهای کبری انگلیسی به ترکیه رسانده شده و در بیمارستانهای آنجا بستری گشت، و تحت درمان بهترین دکترهای غربی واقع گشت و پس از معالجه دوباره به میدان کشتار مردم بیدفاع باز گشت.
بالاخره هر دو طرف از این بازی خسته شده و به تازگی امریکاییها دوباره بغدادی را کشتند و کار را خاتمه یافته اعلام نمودند.(۲) تا باز دوبار کی این جنایتکار زنده شده و عملیات انجام دهد.(۳)سناریو تکراری و مسخرهای که با آن دیگر شاگرد و نوکر خود، اسامه بن لادن بازی کردند، و آخر سر هم معلوم نگشت آن ملعون واقعا در پاکستان کشته شد(۴) و یا بیک جزیره خوش آب و هوا منتقل گشته و دوران با شکوه بازنشستگیش با ۷۲ حوری آغاز گشت.
برکسیت:
پدیده سیاسی و تکراری و چندش آور دیگری که نه تنها باعث تمسخر بلکه باعث نفرت و دلبهمزنی گشته، روند خروج انگلیسیها از پیمان اروپا و یا به اصطلاح برکسیت است. و این خروج نزدیک به ۸ سال است که کش داده شده و حکایت همچنان باقیست. و انگلیسیها ابتدا با تهدید، سپس با مکر، پس از آن با التماس، و اکنون با گریه و زاری، هنوز به این اتحادیه چسبیدند و تو گویی جدا شدنی هم نیستند، چرا که بتازگی صحبت از همه پرسی جدید بمیان آمده است!
داستان چیست و پرسش اینجاست که اصولا چرا انگلیسی ها به اتحادیه اروپا که خود یکی از پایه گذاران آن بودند، پشت کرده و اخراج شدند.
در یک نگاه گذرا به پس از تاریخ شروع و آغاز جنایت غرب نسبت به دنیا، یعنی پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و پس از هجوم وحشیانه لشگر اهریمنی ناتو به خاورمیانه و شمال آفریقا- بی رودرواسی و غیر قانونی- و پس از جنایات بیشمار برعلیه بشریت، و پس از برخاستن غرب از خاک ذلت، آنچنان ثروتی به غرب سرازیر شد که یکشبه راه صد ساله طی شد. و گستاخی که نتیجه پرواری بی دردِ سر و باد آورده است گریبان غرب را گرفت. انگلیسیها هم از همه گستاختر، شروع به نشان دادن ذات جنایتکارشان بطور آشکار کردند.
- پس از افشای پولشوییهای مدت دار و گسترده برای کارتلهای مواد مخدر توسط بانک ملی انگلیس در روز روشن، - پس از ساخت اردوگاههای پرورش تروریست در کردستان اشغالی (در حاشیه شهر استانبول ) و پرورش تروریستها از میان ترکها و اعراب و فلسطینیها در روز روشن،
- پس از جنایت گسترده در افغانستان، از جمله فرستادن ثروتمندان برای کشتار افغانها برای تفریح و دراوردن میلیونها پوند از این راه، - پس از کشتار گسترده یمنیها توسط خلبانهای انگلیسی که زیر پرچم عربستان صورت میگرفت و میگیرد در روز روشن،
- پس از اینکه دولت انگلیس یک گروه از بیماران سادیستی را لباس سربازی به تن کرده و به عراق فرستاده و جنایاتی مرتکب شد که در تاریخ بینظیر است،
- و محکومیت هزاران باره از طرف دادگاههای جهانی (که البته احکام آنها کیلویی مفت هم گرونه) و جنایت علیه بشریت، و و و
هیچکدام از اینها، موقعیت انگلیس یا یکی از سه بازوی مثلث ابلیس را در اتحادیه اروپا متزلزل نکرد که هیچ، آنرا تقویت هم ساخت.
ولی بمحض اینکه انگلیسیها از پرداخت حق عضویت به این اتحادیه طفره رفته و به بهانه اینکه ما خودمان این اتحادیه را ساختیم، و بهمین دلیل، عضویت در این پیمان برای ما رایگان است و چه پولی و چه کشکی و چه پرداختی, دیگر اعضای پیمان اروپا که برای دو زار، مادر به بازار میبرند، بشدت بهشان برخورد و به انگلیسیها مهلت دادند تا این پول را بپردازد و هشدار دادند که اگر اینکار را نکند، منجر به اخراجش از اتحادیه میشود. انگلیسیها که از صدقه سر ملت ایران و غارت نفت و گاز دریای مازندران و خلیج پارس و هزاران جنایت و غارت دیگر در گوشه و کنار دنیا، به آنچنان ثروتی دست یافتند که کارشان تنها نشستن در بارها و استادیومها و تماشای فوتبال شده، با تمسخر به این هشدار نگاه کرده و آنرا بهیچ گرفتند. و احمقانه تصور کردند میتوانند به تنهایی و بدون آویزون شدن به اروپا به روند کثیف موجودیتشان ادامه دهند. غافل از اینکه این قصه سر دراز دارد.
برای کوتاه کردن این قصه دراز کسالت آور همین جمله که این روند خروج منجر به استعفای ۴ نخست وزیر، دهها وزیر، ترور پنهانی دهها کارگزار، میلیونها خسارت، بی آبروی و رسوایی جهانی، مورد تمسخر و ننگین شدن انگلیسیها در سطح بینالمللی گشته و انگلیسیها درگیر از هم پاچیدگی داخلی در همه سطوح، شده و ایرلندیها و اسکاتلندیها خواستار جدایی از این جرثومه فساد گشته اند.(۵) دهها بار نخست وزیران انگلیس به اتحادیه اروپا التماس کرده اند که به آنها فرصت داده شود تا از مردمشان بخواهند که بیایند و بگویند: "آقا غلط کردیم" ، و اتحادیه قبول کرده و به آنها فرصت داده تا انگلیسیها رسما بگویند غلط کردیم و پول را با بهرهاش بپردازند. و نخست وزیر آمده با مجلس نمایندگان درمیان گذشته نمایندگان مانند گاوان و خران بار بردار، موااااا کشان مخالفت کردند. دوبار نخست وزیر خودش را باریک کرده و به اتحادیه اروپا برای یک فرصت دیگر التماس کرده و دوباره اتحادیه فرصت داده و اینبار منجر به عوض شدن نخست وزیر شده و دوباره روز از نو و التماس از نو از طرف نخست وزیر نو. و این داستان آنچنان تکراری و مسخره شده که دیگر از خنده و تمسخر گذشته وقتی کلمه برکسیت بمیان می آید گروه زیادی همان درجا بالا میاورند.
ساختمان مغز آدمی بسیار پیچیده است. اگر بخواهیم تعریف و تشبیهی از شکل ظاهری مغز داده باشیم، میتوانیم اینطور بگوییم که: اگر در یک کاسه بیضی شکل یک تا دو کفگیر رشتههای ماکارونی بریزیم و سپس مقداری روغن جامد را آب کرده و آنرا در داخل کاسه ریخته بطوری که تمامی رشتههای ماکارونی را بپوشاند و سپس بگذاریم روغن دوباره جامد شده و رشتههای ماکارونی را در داخل خود گرفته و پنهان سازد، در واقع یک کارتونی از مغز بشر ساخته ایم که رشتههای ماکارونی، نقش همان رشتههای عصبی را دارند که بطور بسیار پیچیده و درهم در یک قالب روغن منجمد شدهاند. و آن روغن بستر رشتههای عصبی است و آنها را حفاظت میکند. مغز آدمی از نظر ظاهری ساده است ولی آنچنان قوی و توانا است که میتواند کارهایی را انجام دهد که اگر من یکی از آنها را در اینجا بنویسم، به توهم و اغراق از طرفِ باهوشها متهم خواهم شد ( مامورانِ زرشکی واقعا باهوشند!!!)
بعد پرسش میشود که اگر مغز واقعا چنین است و چنان است، پس چرا آدمی اینچنین احمقانه رفتار میکند. در پاسخ باید گفت که بجز آن دسته رندان که ناچارا و خواهی نشوی رسوا و جانت در خطر نباشد و از روی مصالح احمقند، اکثر مردم بدلیل تربیت احمقانه و فاسدی که از ابتدا دچار آن میشوند، احمق گشته و مغز و تواناییهایش را محدود میسازند.
در نتیجه مغز بشر امروزی توانایی فهمِ جهان بیکران هستی را ندارد، حتی توانایی درک دو گام بیرون تر از دنیای خود را ندارد. بشر امروزی تنها خواب و خوراک و رفتار بهایم را میشناسد و بس. و معنا را در جنگیدن، مکاری و مبارزه بر سر هر چیزی با همدیگر میداند. و تنها جنگندههایی که از روی اجساد زنده و مرده دیگران گذشته اند، را شایسته چند متر جا بر روی زمین میداند. و احمقانه تصور میکند که اگر با توسل بچند یافتهای که از اینجا و آنجا فرا گرفته، و اسمش را روان شناسی میگذارد، و توسط آنها قادر به آزار و فریفتن دیگران است، خدا شده و دیگر شمر سیری چند. غافل از اینکه در کف شیرِ گرِ خون خواره ای، غیر تسلیم و رضا، کو چارهای است.
چو بر تختی، جمادی بر جمادی
چو بر اسبی، ستوری بر ستوری
اکثر مردم دنیا، از خردسالی یاد میگیرند که کشتن
مگس و پشه نه تنها عیب و گناه نیست، بلکه از واجبات است. چرا که اینان موجودات مزاحم، موذی و ناقل میکربهایی هستند که برای سلامتی بشر مضر است. و درر نتیجه بر هرکس لازم و واجب است که با توسل بهر وسیله و ابزار و دارویی، خود را از شر آنان رهایی بخشد. حالا چه کسی این تفکر را از ابتدا در مخ بشر فرو کرده، کسی از نام کثیفش خبر ندارد. ولی همین احساسی را که دیگر مردم درر رابطه با کشتن مگس و پشه دارند، غربیها در باره کشتن آدمها و دیگر موجودات دارند. در کمال خونسردی و راحتی وجدان درست مانند کشتن مگس، آدمکشی و حیوان آزاری میکنند. باور نداری؟ نگاهی اجمالی به دفتر حوادث ثبت شده و تاریخ تحولات اجتماعی در غرب، و صدها جنگ و قتلعامی که ظرف ۲۰۰ سال موجودیت ننگینشان در گوشه و کنار جهان راه انداخته و به مردم دنیا تحمیل کرده اند، قضیه را اثبات میکند. تا اینجای کار، بحثی نیست، چرا که دیگر حوصلهای نیست، اما ماجرا آنجا غم انگیز میشود که دهها سال است، همین وحشیها را بعنوان فرشتگان نجات و منادیان آزادی و رسولان برابری و برادری و مبارزان انسان دوست به مردم دنیا معرفی کرده و جا انداخته اند. از هر بزی میپرسی، نظرش در مورد غربیها چیست، میگوید مردم متمدن و جهان اولی هستند که به دنیا کمک میکنند!
در زبان مادر و یا زبان پارسی مثلی است که میگوید: "دست بالای دست بسیار است". این جمله ارزشمند، به این نکته اشاره و تاکید دارد که: گرفتم ز تو ناتوان تر بسی است، توانا تر از تو هم آخر کسی است. و اینکه مزن بر سر ناتوان دست زور، که روزی بیفتی به پایش چو مور. و به آدمیان سفارش میکند و میگوید که هیچکس تاکنون نتوانسته بزند و در برود، چرا که اگر با انگشت به درب کسی تلنگر زدی، با لگد به در و پیکرت میکوبند. و آدما اگر فقط بهمین یک جمله ساده و با ارزش اعتقاد داشتند، هیچگاه دنیا به سراشیبی نیستی، مانند امروز، نمیافتاد. و با اینکه اکثرا میدانند که آنچنان گرم است بازار مکافات عمل، که دیده گر بینا بود، هر روز، روز محشر است، با اینحال بدلیل ضعف و نارساییهای مغزئ، نژادی که گاها در نزد گروههای مختلف دیده میشود.(۱) و بدلیل فقر معنا و فرهنگ نزد افراد و ندانستن حکمت پارسی، و با تصور اینکه هرکس بهر طریقی زد و برد، زرنگ روزگار است، میکنند آنچه نباید کرد.
این مقدمه را نوشتم، تا بیک مثل زنده و واقعی در همین مورد بپردازم تا نه آن کسانی که خود را بخواب زده اند، چرا که اینان میدانند، بلکه برای آن گروه بیهمهچیزِ ، بخواب رفته ، که احمقانه میپندارند، بیدارند، برهان قاطع دیگری در اثبات نظریه " دست بالای دست بسیار است" داده باشم.
نزدیک به ۳۰ سال است که دانمارکی جماعت در هر بخشی که هست( از قاضی و وکیل و دکتر و پرستار و معلم و دایه کودک و پلیس و و و گرفته تا راننده اتوبوس و فروشنده و و و ) همه و همه، تمامی هم و غمش را گذاشته و انرژیش را صرف میکند تا جماعتی از مردم غریب و از وطن و سرزمین مادری دورافتاده، و همه چیز از دست داده(مال، خانه، جان، عزیز و و و) را که دانمارکیها آنان را پناهنده و خارجی مینامند، و بیدلیل از آنان نفرت دارند، و خودِ همین دانمارکیها باعث و بانی دربدری آنان هستند، را آزرده، چزانده، تحقیر کرده و از نظر روحی و جسمی تخریب کند.
درحالیکه دولت دست راستی که چه عرض کنم، بیشتر نژاد پرستهایی را میماندند که سالهاست تعریفشان را در حزب نازی آلمان زمان جنگ جهانی دوم ، بمردم داده و در تاریخ ثبت کرده اند(۲) و نخست وزیر پیشین دانمارک (۳) با کارگزاران دولت بغایت بیشرم و خلافکارش، مرتبا نشسته و با کمک بهترین تحلیلگران و نقشه کشهای خود، یک طرح جدید برای آزار بیش از پیش یک عده بینوای خارجی میدادند(۴) و بهترین حسابرسهای خود را میگماردند تا حساب یک قران و دوزار این تیرهروزها را رسیده و تا آنجا که امکانش بود، آنها را از نظر اقتصادی چلانده و آن چندرغازی را که میگیرند از دستشان دراورده و در تنگنای بیش از پیش بگذارند، و با افتخار و برای بدست آوردن دل کثیری از روانیهایی که خود را آدم میانگارند (با وجودی که برای روی دو پا راه رفتن میبایستی هزاران قرص رنگ وارنگ بالا بندازند) هر روز آمده و از رادیو و تلویزیون خبر دیگری از رذالتهای خود، نسبت به این مردم را میدادند، و باعث شادی جماعت طرفدارشان میگشتند،
وقتیکه دولت فاشیست دانمارک بجای پرداختن به امور واقعی و مشکلات بیشمار کشور -مشغول شکنجه مالی مردم اسیر و بینوای پناهنده بود و مثل دزدان سرگردنه چشم به جواهرات و اموال آنان داشت و آنها را بزور از آنان میگرفت(کاری که به نازیها نسبت میدهند که در مورد یهودیان انجام میداده است) و با شعار اینکه داریم از دانمارک حفاظت میکنیم!!! اعمال بیشرمانهشان را توجیه میکردند، همزمان میلیونها از داراییشان از خزانه دولت دزدیده شده و در راه خوشگذرانی امریکاییها در راه خروج از کشور و یا توسط یکی از کارمندان خلافکار خودشان راهی افریقای جنوبی بود. چگونه؟ چندی پیش رسانههای دانمارک بمردم خبر دادند که میلیاردها دلار پول از خزانه دولت دانمارک ، توسط شیادانی که در آمریکا و انگلیس و فرانسه نشسته اند، دزدیده شده است. و دانمارکی باهوش سالها توسط این افراد بروشی بسیار ساده چاپیده شده، بدون اینکه خودش خبر داشته باشد. و تازه خبردار هم نمیشد اگر بین سوئد و آمریکا شکرآب نشده بود و سوئدیها یواشکی بجبران خفتی که از امریکاییها دیده بودند، راپرت آنرا به دانمارکیها نمیدادند، حکایت همچنان باقی بود و احتمالا این چاپیدن و غارت ننگین همچنان ادامه میداشت و هم اکنون که دارم اینها را مینویسم، همچنان پولهای خزانه دولت و پول مالیات ملت دانمارک در آمریکا و دیگر جاها، بصرف باد و باده میرفت و عیش و نوش میشد.
و این تنها یک دزدیی مالی نیست و نبوده، این یک ننگ و آبرو ریزی و رسوایی جهانی برای دولتی است که آنچنان بیعرضه و ناتوان است که چند شیاد معمولی توانستند بمدت طولانی و در طی سالها سرش را گل مالیده و بور کنند و این دولت خبردار نشده است(و خبر دار هم نمیشد اگر سوئدیها فضولی نکرده بودند.) و این دولت و ملت در نزد جهانیان از ترک پالاندار، احمق تر جلوه کرده و همانهایی که عدهای بینوا را تحقیر میکردند و حقشان را به ناحق میدزدیدند، و دنبال یک قران آنان بودند، میلیاردها از دست داده و دچار چنین خسران و تحقیر جهانی گشتند. یعنی از هر دست که بدهی از دیگر دست بازستانی.
از پاورقیهای بامزه این رسوایی که از بس ابلهانه است بیک فیلمِ خنده دار و کمدی میماند تا یک جریان اتفاق افتاده واقعی، میتوان گفت که چون شیادی کاملا قانونی و با سؤ استفاده از یکی از قوانین ناقص دانمارک صورت گرفته است، در نتیجه دولت دانمارک برای بدست آوردن میلیاردها پولش چارهای جز التماس به شیادان نداشته و خنده دار اینکه شیادان هم گفته اند که پول دزدیده شده را با احتساب و کم کرد هزینههای دزدی و شیادی به دانمارک برمیگردانند! مثل اینکه از دزدی که دستگیر شده بخواهی پول دزدی را برگرداند و دزد بگوید، هزینههای دزدی، مثل خرید طناب و نردبان و اره آهن بر و پول تاکسی تا محل دزدی و و و را کم میکنم و باقی پول را پس میدهم. و امروزه دولت دانمارک میتواند مبلغِ ناچیزی از پولهای دزدی را پس گیرد چرا که هزینههای شیادی و دزدی امریکاییها بسیار بالاست! خدای جهانیان کار ظالم را به ظالم واگذار میکند.
....................................... (۱) از گروههایی که نژادن دچار مغزئ معیوب هستند، میتوان، ترکها، اعراب، قبایل بغایت وحشی و بربر انگل ساکسون، گل و ویکینگ را نام برد که این وحشیها متاسفانه امروزه بر دنیا غالبند. چرا؟ چون دست در دست هم دادند بمهر و با توحشی زنجیر گسیخته، باورنکردنی و مهارنشدنی، دنیا را ویران و خراب کردند .
(۲) همین تاریخ جنگ جهانی دوم را آنچنان تحریف کرده و بدروغ نوشته و همه چیز را واژگون نشان داده و قتلعامهای خود را بپای قربانیها نوشته و خود را قربانی نشان دادهند که آدمی از حیرت خشک میشود. عکسهایی را دیدم که متاسفانه نتوانستم آنها را بدست آورده و در اینجا بگذارم. عکسهایی که میشد در آنها دید که چگونه سربازان انگلیسی با بولدوزر انبوهی از اجساد ایرانی تبارهایی را که بر اثر شکنجه بیشتر شبیه اسکلت بودند، را به درون گودالهای عمیق ریخته و گروه گروه آنها را خاک میکردند.
و کلا برای توحش، حرامزادگی و جنایتکاری غربیها هیچ احتیاج به مدرک و عکس و تاریخ نیست، همین الان در همین قرن ۲۱ شاهد نسلکشیهای متعدد از آفریقایی ها، لاتین تبار ها، کردها هستیم که توسط غربیها براحتی و مثل آب خوردن صورت میگیرد. فقط نیم میلیون راواندایی را فرانسویها ظرف یک هفته کشتار کردند. ۱۰۰۰۰ مرد مسلمان بوسنی را ظرف نیم ساعت و میلیونها کرد ظرف ده سال محو سازی قومی و نسلکشی شده اند.
(۳) نخست وزیر پیشین دانمارک بعنوان یکی از بنیانگذاران گروه تروریستی طالبان شناخته میشود. گروه تروریستی طالبان که در سال ۱۹۸۰ توسط غرب ساخته شد از تروریستهای عربستان تشکیل شده که بعنوان افغانی، در خراسان بزرگ مردم افغان را کشتار و مثله میکنند، درست مانند آخوندهای اجنبی دست نشانده غرب که بعنوان ایرانی و دولت ایران، سالیانه هزاران جوان بیگناه ایرانی را با بهانه و بی بهانه، با جرثقیل اعدام میکنند و ۴۰ سال است هرچه که بود و نبود ملت ایران است را به اروپا و آمریکا و ترک و عرب واگذاشته و به اینهم راضی نبوده تمامی آثار باستانی و هویت ملت ایران را غارت، نابود و طبیعت بینظیر ایران را بکلی فنا ساختند.
(۴) خارجیها و یا مردمی از سومالی، سوریه، ایران و و و که دانمارکی جماعت امروزه هر چه دارد از صدقه سر سرزمینهای نفتخیز و ثروتمند همین خارجیها دارد، و به قیمت دربدری و بدبختی این مردم است که امروزه جایی به نام دانمارک وجود دارد، و اگر سربازان دانمارکی در لباس سربازان لشگر متجاوز، جنایتکار و اهریمنی ناتو به کشورهای خاور میانه و شمال آفریقا حمله نکرده و مردم آنجا را کشتار و قتلعام نمیکردند و مالشان را غارت نمیکردند، و یا چرا بیراه رویم و سرچشمه را ندید بگیریم اگر بطور کلی در ایران فتنه ۵۷ و یا انقلاب اسلامی نشده بود، امروزه دانمارکی هم وجود نداشت و این کشور از زور فقر و پریشانی از همپاچیده و پریش شده بود و مردمش خود بعنوان خارجی در کشورهای دیگر بسر میبردند. جماعت نمک نشناس صغیر و حقیر و فقیر.
پس از نامه نگاریهای تاریخیِ گاندی وچارلی چاپلین به عزیزانشان، اینروزها شاهد نوشته شدن یک نامه تاریخی دیگر، اینبار توسط آقای دنیا به رئیس شبکه تروریستی دأعش، رجب قاتل عردوغان میباشیم.
این نامه در تاریخ ۹ اکتبر سال ۲۰۱۹ و درست در روزی که ترکِ وحشیِ جنایتکارِ تروریستِ نوکرِ فرانسه و انگلیس، زنجیر پاره کرده، بیرحمانه و ددمنشان اقدام به یک حمله بزرگ وحشیانه در شمال شرقی سوریه کرده و صدها تن کودک و زن و پیر و جوانِ کرد و ایرانی تبار را زیر بمباران گرفت، ارسال شده است..
رئیس جمهور آمریکا دونالد ترامپ دراین نامه به رجب قاتل عردوغان رئیس شبکه تروریستی و جنایتکار ترکی که اینروزها بدستور فرانسه و انگلیس، بشدت مشغول نسلکشی کردها (برای بار صدم) در منطقه میباشد، با لحنی بسیار تهدید آمیز، محکم و قاطع و انسانی چنین مینویسد:
امیدوارم که مسئولیت کشتار و قصابی هزاران تن را برعهده نگیری و بجنایت ادامه ندهی، چراکه درغیراینصورت منهم مسئولیت نابودی اقتصاد ترکی را برعهده خواهم گرفت.
ترامپ ادامه میدهد: من همهِ تلاشم را درجهت حل تعدادی از مشکلات تو انجام دادهام و به دیپلماسی اعتقاد دارم. کردهایِ (انسان برعکس توِ حیوان)، خواستار صلح و آرامش هستند و با نوشتن نامهای بمن اینرا تاکید کردهاند که اگر بخواهی کپی آنرا برایت میفرستم. بجای جنایت تن به مذاکره بده.
رئیس جمهور آمریكا با لحنی بسیار مستقیم به دیکتاتور ترکا هشدار میدهد كه اگر دست از جنایت و تجاوز به یک کشور مستقل و همسایه برندارد و با روش انسانی و مذاکره بمشکلات خاتمه ندهد، تاریخ بسختى در مورد او قضاوت خواهد کرد و او را بعنوان یک جنایتکار شیطانی برسمیت خواهد شناخت و ثبت خواهد کرد.(۱)
سپس در انتها، پرزیدنت ترامپ، رجب قاتل را یک احمق بیشعور نامیده و از او میخواهد که بیش ازاین یک "ترک خر" نباشد.
یادآوری میشود که وقتی غربیها با تمام تجهیزات و امکانات نظامیشان و با بکارگیری ترکهای بغایت وحشی و درنده و بربر و جنایتکار که شکم زنان حامله کرد را با چاقو ازهم میدریدند، نتوانستند به کردها غلبه کنند، مطابق معمول همیشگی با مکاری و حرامزادگی ذاتیشان، وارد معرکه شدند و از دربِ دوستی و گفتگو با کردها درآمده و آنانرا فریفته وگروههایی از آنانرا تشکیل دادند و خود نقش رهبری و همکاری با کردها را بعهده گرفتند و جنبش واقعی کرد و یا پ.ک.ک ، را ازهم پاچیده و رهبران آنرا در اروپا و دیگر مناطق دنیا، یافته و ترور و کشتار کرده و عوامل خود را بجای آنها قرار دادند. و بدین ترتیب کردها را کنترل کرده و خیالشان راحت شد. یکی از این گروهها SDF نامیده شده و توسط فردی بنام مظلوم عبدی که با امریکاییها همکاری میکند، رهبری میشود که ترکا با ادعای اینکه این فرد با حزب کارگران کردستان پ.ک.ک، پیوند دارد، او را تروریست معرفی کرده و به این بهانه کودکان و زنان کرد را تکه پاره میکنند و ازهم میدرند. و اروپاییهای جنایتکارِ بربر، برای نوکرشان هورا میکشند و با لذت شاهد جنایات او در روز روشن هستند و با افتخار او را پرزیدنت مینامند و از او در همه زمینهها از مالی و جانی و تبلیغاتی و و و حمایت مینمایند.