۱۱.۳.۰۱

داستان گلها



نام کتاب: داستان گلها
نویسند : پارسی، نام نویسنده از روی کتاب پاک شده است.
دوران امپراتوری صفوی
این کتاب در زمان قاجارها به فرانسه برده شد و امروزه در موزه لور پاریس نگهداری میشود.



نتیجه داستان حسد حشم به غلام



در داستان صوفی و خادم اصطبل و یا طویله، مولانا گناه دروغگویی و دو رویی را منع کرده و آنرا مذموم میشمارد. سپس در حکایت صوفی و فروش خر از عیوب تقلید بیجا و از آن بدتر اعتماد کورکورانه به کسانیکه در ظاهر همزبان و هم کیشند، نام برده و آنرا بشدت محکوم میکند. در قصه باز فراری از کاخ شاه، میگوید که اگر آدمی قدر داشته هایش را نداند آنها را براحتی از دست داده و احتمالا بسختی و مصیبت دچار شده و از نظر مولای ما هیچ مصیبتی بالاتر از زندگی با یک احمق نیست. مولاناهمچنان در داستان باز و جغدها به مردم سفارش میکند که قدر عزیز خدا را بدانند و او را نیازارند چراکه درغیر اینصورت دنیایشان واژگون و ویران میگردد.( این یک قسمت را ملت ایران در فتنه ۵۷ و آزاری که به شاه فقید ایران رساندند، و کشور را دو دستی تقدیم پلیدترین و بیرحمترین دشمنان ایران کردند، با گوشت و پوست و استخوان خود تجربه کرده و میکنند.) و در داستان شاه و دو غلام، مولانا ظاهر بینی و قضاوت سطحی را مردود دانسته و مردم را از این صفت بد منع میکند. و در داستان حسد حشم به غلام، مولانا به گناه دیگری بنام حسد، پرداخته و میفرماید که این گناه در نزد پروردگار نفرت انگیز و نابخشودنی است.
تا اینجا از دفتر دوم مثنوی این دروس زندگی را خواندیم و اینکه یاد گرفتیم و یا بخاطر سپردیم و یابکار ببریم، بحثی جداگانه است.
میفرماید: در عالم معنا همه چیز بسهولت ممکن است و سهولت هر چیزی خارج از اندازه است. توانایی‌های فرد، برخلاف توانایی هایی که او در عالم مادی برای خود می شناسد، بی‌حد و مرز است. پس در ورای عقل سر، عقل دیگری وجود دارد بی‌اندازه وسیع، که می تواند مرزهای معمولی آدمی را پشت سر بگذارد.

۱۰.۳.۰۱

حسد کردن حشم بر غلام ۵



گويد آن استاد مر شاگرد را
ای کم از سگ ، نيستت با من وفا
خود مرا استا مگير آهن گسل
همچو خود شاگرد گير و کوردل
نه از منت ياريست در جان و روان
بی منت آبی نمی گردد روان
پس دل من کارگاه بخت تست
چه شکنی اين کارگاه ای نادرست
گوييش پنهان زنم آتش زنه
نی به قلب از قلب باشد روزنه
آخر از روزن ببيند فکر تو
دل گواهی میدهد زين ذکر تو
ليك در رويت نمالد از کرم
هرچه گویی خندد و گويد نعم
او نمی خندد ز ذوق مالشت
او همی خندد بر آن اسگالشت

۹.۳.۰۱

نوستالژی

حسد کردن حشم بر غلام ۴



قصه شاه و اميران و حسد
بر غلام خاص و سلطان خرد
دور ماند از جر جرار کلام
باز بايد گشت و کرد آن را تمام
باغبان ملک با اقبال و بخت
چون درختی را نداند از درخت
آن درختی را که تلخ و رد بود
و آن درختی که يکش هفصد بود
کی برابر دارد اندر مرتبت؟
چون ببيندشان بچشم عاقبت
کان درختان را نهايت چيست بر
گرچه يکسانند ايندم درنظر
چشم آخربين ببست از بهر حق
چشم آخربين گشاد اندر سبق
آن حسودان، بد درختان بوده اند
تلخ گوهر، شوربختان بوده اند
از حسد جوشان و کف ميريختند
در نهانی مکر می انگيختند

بهشت برین بود ایران زمین

چادرهای پذیرایی از سران دنیا در جشنهای ۲۵۰۰ساله شاهنشاهی شیراز-ایران

۸.۳.۰۱

گرفتار شدن باز میان جغدان به ویرانه۲


جنس ما چون نیست جنس شاه ما
مای ما شد، بهر مای او، فنا
چون فنا شد مای ما، او ماند فرد
پیش پای اسپ او گردم چو گرد
خاک شد جان، و نشانیهای او
هست بر خاکش، نشان پای او
خاک پایش شو برای این نشان
تا شوی تاج سر گردنکشان
تا که نفریبد شما را شکل من
نقل من نوشید پیش از نقل من
ای بسا کس را که صورت راه زد
قصد صورت کرد و بر الله زد
آخر این جان با بدن پیوسته است
هیچ این جان با بدن مانسته هست

۷.۳.۰۱

نبات با حیوان بیخ و شاخند وبارشان انسان


راه‌های پر زحمتی هست برای کشتن انسان می‌توانید وادارش کنید الواری را بِبَرَد تا نوک تپه، و میخکوبش کنید.
برای انجام صحیح این کار، شما نیاز دارید به جمعی از جحودان صندل به پا، خروسی که بانگ سر بدهد، خرقه‌ای برای تشریح اندام، کمی سرکه و مردی برای کوبیدن میخ‌ها سر جایشان.

یا می‌توانید فولادی با طولی مشخص انتخاب کنید،که به شیوه‌ای سنتی شکل داده شده، تراش یافته، و سعی کنید فرو کنیدش در قفسی فلزی که او به تن دارد. اما برای این کار، شما نیاز دارید به اسب‌های سفید، درختان کهن، مردانی با تیر و کمان، حداقل دو پرچم، یک شاهزاده، و یک قصر که در آن ضیافت بگیرید.

در زمان رهایی از نجیب‌زادگی، می‌توانید که اگر باد موافق باشد، گازهایی بر او بدمید. اما در اینصورت، شما نیاز دارید به چند متر از خاک گل آلود، تقسیم شده به چند گودال، و نیازی به ذکر نیست که پوتین‌هایی سیاه، چاله‌های بمب‌ها، مقدار بیشتری خاک، آفت طاعون موش‌ها، دو جین آواز و چند کلاهِ گِردِ ساخته از فولاد،

در عصر هواپیما، می‌توانید پرواز کنید چند متر بالای سرِ قربانی و از شرش خلاص شوید با فشار یک شاسی. در اینصورت، تمام چیزی که احتیاج دارید یک اقیانوس است، دو نظام حکومتی، دانشمندان ملت، چند کارخانه، یک قاتل دیوانه و زمینی که هیچ‌کس برای سال‌های مدید به آن احتیاج نداشته باشد.
همانطور که در آغاز گفتم، راه‌های پر زحمتی هست برای کشتن انسان. ساده‌ترین، بی‌واسطه‌ترین، و تمیزترینش همین که ببینید او جایی در میانه قرن بیستم زندگی می‌کند و همانجا رهایش کنید.
آندره برتون

گرفتار شدن باز میان جغدان به ویرانه ۱


باز در ویران بر جغدان فتاد
راه را گم کرد و در ویران فتاد
او همه نورست از نور رضا
لیک کورش کرد سرهنگ قضا
خاک در چشمش زد و از راه برد
در میان جغد و ویرانش سپرد
بر سری جغدانش بر سر می‌زنند
پر و بال نازنینش می‌کنند
ولوله افتاد در جغدان که ها
باز، آمد تا بگیرد جای ما
چون سگان کوی، پر خشم و مهیب
اندر افتادند در دلق غریب
باز گوید، من چه در خوردم به جغد
صد چنین ویران رها کردم به جغد
من نخواهم بود اینجا، می‌روم
سوی شاهنشاه راجع می‌شوم
خویشتن مکشید ای جغدان که من
نه مقیمم، می‌روم سوی وطن
این خراب، آباد در چشم شماست
ورنه ما را ساعد شه، باز جاست