۹.۱.۹۷

تنها دل و قلوه‎ایست دارایی ما


یک عالمه عطر بید، تقدیم تو باد
تبریک بسی شدید، تقدیم تو باد
تنها دل و قلوه‎ایست دارایی ما
اینهم دم صبح عید، تقدیم تو باد.



نوروز خوش آمد | مهديه محمدخانى


مثل ماهی پر از پروتئین
مثل سمنو پر از ویتامین
مثل سنبل پر از رنگ
مثل سنجد تنگ تنگ
مثل سبزه پر از کلروفیل
مثل سیر پر از پروفیل
مثل سیب پر از خاصیت
و مثل سکه پر از قیمت
سفره هفت سینتان همواره برقرار باد.


آلات و ادوات موسیقی از سراسر دنیا

Castagnette ( Kartal) nomade du Rajasthan

هزاران صورت رنگین نگاریده برو مانی


عروس ماه نوروزی چه کرد آن دانۀ گوهر
که نورش ماه تابان بود و سعدش زهرۀ ازهر
هزاران صورت رنگین نگاریده برو مانی
هزاران پیکر طبعی برآورده ازو آزر
برآن هرصورتی رخشان زمشک لعلگون صدره
برآن هرپیکری تابان زلعل مشکبوی افسر
کنون هرصورتی دارد ز رنگ زعفران جامه
کنون هرپیکری دارد زشاخ کهربا زیور
شمال زرفشان هر روز طاوسان بستان را
نهد زرچوبه در منقار و مالد زعفران برپر
سپهسالار دریا را بر اسب باد پران بین
خدنگش نرگس مسکین سنانش برگ نیلوفر
شبه خفتان و در پیکان که از پرنده تیر او
پس از ششماه در کهسار شخها بینی از خون تر
فلک پیمای بحر آشوب عالم صحن انجم تگ
شبه خفتان در پیکان آتشبار بانگ آور
بروی چشمۀ خورشید هزمان تند بخروشد
سمک در دامن خفتان، فلک در گوشة مغفر
نپاید دیر تا گردد ز مشک آلوده درع او
هوا پر سیم پرنده زمین پر زر بازیگر
چو باغ از نرگس مسکین فروزد شمع زنگاری
هوا پروانۀ سیمین فرو ریزد برو بی مر
تو گویی ذرۀ سیمین بزیر گنبد گردون
بیاشوبند هرساعت همی برغم یکدیگر
دهان ابر لؤلؤ بیز عنبر سای هرساعت
زمینا برکشد لؤلؤ بنیل اندر دمد عنبر
چو برگ عبهر از عنبر نماید چرخ بر صحرا
بچرخ اندر دمد صحرا ز سنبل دیدۀ عبهر
مصفا جوهری عالی که گیرد خاک ازو صفوت
منقش جرم نورانی که گردد دهر ازو انور
شرارش شهپر طوطی زند بر پهلوی پروین
سرشکش دیدۀ شاهین نهد درچشم دو پیکر
گل و لاله است پنداری ز زر ساده و مرجان
دهان لاله از سیماب و روی گل زسیسنبر
شد آمدهای او گویی همی عمدا فرو گیرد
نوا در پردۀ یاقوت و در انگشت خنیاگر
تو گویی چشمۀ خورشید ازین گردون نورانی
زبهر خدمت خسرو فرستد بر زمین اختر
وزان هر اختر روشن که از گردون جدا گردد
زفال فتح و فیروزی نشان آرد بهر محضر
خجسته شمس دولت را، همایون زین ملت را
مبارک کهف امت را ، طغانشاه آیت مفخر
خداوندیکه گر خواهد بیک ساعت فرو بندد
خدنگش خانه بر خاقان سنانش قصر بر قیصر


که نوروز خوشست


بر چهره گل نسیم نوروز خوشست
در صحن چمن روی دل‌افروز خوشست
از دی که گذشت هرچه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوشست.

خیام


Morteza Aghili - Haji Firouz in the Market | کمدی - حاجی فیروز

امروز رساند باد صبا مژده بهار, امروز ز توبه , توبه نمودم هزار بار


۷.۱.۹۷

Cara Delevingne Dazzles By Lorin Askill Spring 2018


آلات و ادوات موسیقی از سراسر دنیا

Persian Singing Bird Music Box of 1890

جشن نوروز و سر سال نوت فرخنده باد


ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر
دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر
ور زسرما آبدان قارورۀ شامی شدست
باز بگدازد همی قاروره را قاروره گر
ور سیاه و خشک شد بادام تر، بیباک نیست
چون بجنبد لشکر نوروز گردد سبز و تر
کوهسار ششتری پوش ار حواصل پوش گشت
زان حواصل آید اکنون سینۀ طاوس نر
ور درختان همچو حجاجان شدند اندر حرم
خلعت فردوسیانشان داد خواهد دادگر
آب ار اکنون در شمر چون تختۀ سیماب شد
گونة یاقوت و روی درگیرد در شمر
ورستاک گلستان چون پای طاوسان شدست
تا کم از ماهی بپای اند کشد طاوس پر
آب گویی سالخورده پیر سست اندام شد
زان بیاساید بهر ده گام لختی برگذر
عالمی از فر و آیین نو پدید ارد بهار
گر زمستان بستدست از عالم این آیین و فر
باد خوارزمی چو سنگین دل پجشک دستکار
دست دارد پر ستاره آستین پر نیشتر
از نفیر زاغ چندان ماند مدت بر چنار
کز سپاه بلبل آید بر سر گلبن نفر
تخت سقلاطون گشاید ابر تاری در چمن
فرش بوقلمون نماید باد مشکین بر کمر
سوسن آزاد را عارض بیاراید نسیم
ارغوان زرد را پیرایه ای بندد ز زر
هر تلی را لاله زاری روی بنماید فراخ
هر گلی را زند وافی تنگ برگیرد ببر
بر فرازد پیلگوش از بوستان سیمین سنان
در سر آرد گلستان از زرد گل زرین سپر
باد عنبر پاش گردد و اندران عنبر عبیر
شاخ مینا پوش گردد وندر آن مینا درر
در لب هر جویباری نزهتی بینی جدا
زیر هر شاخ درختی مجلسی یابی دگر
باغها بینی سپهری گشته پر اجرام نور
دشت ها بینی بهشتی گشته بی دیوار و در
عود و عنبر حبه سازد باد مشکین در هوا
در و مینا بر فشاند ابر باران بر شجر
دشت طوطی رنگ و یاد لعبت شکرفشان
عاشقان را در حدیث آرد چو طوطی را شکر
غرقه گردد بامدادان هر ستاک گلبنی
بر مثال خاطر مداح میر اندر گهر
میر میرانشاه بن قاورد بن جغری که اوست
در جهان دولت ارکان ، بر سپهر دادخور
آن کریم باتوان ، آن چیره دست بردبار
آن جواد بی ریا ، آن پادشاه بی مکر
گرچه نیکو سیرتی را بر خرد باشد بنا
سیرت آموزد خرد از خلق آن نیکو سیر
گر بخواب و خور نبودی پیکر او را نیاز
از ملایک حکم کردندی مرو را نز بشر
همت عالیش پنداری اثر دارد همی
چون دعای مستجاب اندر قضا و در قدر
جود حاتم را در اخبار و سمر خوانم همی
رتبت لفظ حقیقت نیست جاری در ممر
جود او را نی بچشم سر عیان بینی همی
یک عیان نزدیک من فاظل تر از سیصد خبر
گر چه بر هر نیک و بد پیروز باشد روزگار
روزگار از رای او خواهد بپیروزی نظر
گر بیاد مهر او صورت بسنگ اندر کنی
بی گمان از یاد مهرش جان پذیر آید صور


شرح دار, نوروز پیروز

ایشون اگر طلا فروشی داشت با ار پی جی از مشتریا استقبال میکرد 

من بودمو مادربزرگمو ماشینو تصادفو شلوار آقا بزرگ

مرغ سرد و گرم چشیده روزگار

ور سیاه و خشک شد بادام تر، بیباک نیست, چون بجنبد لشکر نوروز گردد سبز و تر


۴.۱.۹۷

Bianca Balti By Luca & Alessandro Morelli Images For L'Officiel Russia


آدمای در پیله


- همه چیز دارند ولی انگار همیشه یک چیزی کم است - یک تهی و پوچی و خلا با جانشان آمیخته است. همیشه لبهایشان آویزان است.
- دلیلش شاید بیمرز و ساحل بودن دریای خواسته های آدمی است.
- دلیلش میتواند این باشد که پروانه شدن کار هرکس نیست.
- آدما گاهی در همان پیله ای که در آن متولد شده اند تا روز مرگ میمانند و بهمان کرم بودن و زندگی خزیدنی راضی هستند. هرچند ناخشنود و ناخرسندند ولی ادامه میدهند.
- یعنی کار هرکس نیست پروانه شدن؟
- یعنی همه کس نمیتوانند پروانه شوند.
-چگونه میشود از پیله بیرون آمد و پروانه شد؟
- خیلی ساده است - باید پیله را رها کرد.

پیلت رها کن عاشقا پروانه شو پروانه شو
واندر دل آتش درا-دیوانه شو دیوانه شو.



آلات و ادوات موسیقی از سراسر دنیا

Artis the Spoon Man - Live on Night Music

بلبل خوش نغمه از نوروز می‌گوید سرود


راستی را در سپاهان خوش بود آواز رود
در میان باغ کاران یا کنار زنده رود
باده در ساغر فکن ساقی که من رفتم بباد
رود را بر ساز کن مطرب که دل دادم برود
جام لعل و جامهٔ نیلی سیه روئی بود
خیز و خم بنمای تا خمری کنم دلق کبود
گر تو ناوک می‌زنی دور افکنم درع و سپر
ور تو خنجر می‌کشی یکسو نهم خفتان و خود
شاهد بربط زن از عشاق می‌سازد نوا
بلبل خوش نغمه از نوروز می‌گوید سرود
در چنین موسم که گل فرش طرب گسترده است
جامهٔ جان مرا گوئی ز جا شد تار و پود
آن شه خوبان زبردست و گدایان زیردست
او چو کیخسرو بلند افتاده و پیران فرود
می‌برد جانم برمحراب ابرویش نماز
می‌فرستد چشم من بر خاک درگاهش درود
چون میان دجله خواجو را کجا بودی کنار
کز کنار او دمی خالی نیفتادی ز رود.

خواجوی کرمانی


نوروز روزی است که زرتشت آیین انسانی و راه خوشبخت زیستن را به آدمیان هدیه کرد

تنها ابلیس و شاگردانش زرتشت را نفی میکنند

ای روان پاک ای زرتشت
ایران خراب است
حیف ای روان پاک زرتشت
این کشتی در گرداب است

حیف از این آب و خاک زرتشت
آب و خاکی که یک وجب ویرانی 

در آن نبوده هیچ عصر و زمانی
آب و خاکی که مهد عزت دنیاست
پرورده دست و مزد شمشیر ماست
اکنون چنان روی بویرانی نموده، 

به ویرانی نموده
که کس نگوید این ویرانه ایران بوده، 

نه ویرانه ایران بوده
ای پیمبر انسانی، زرتشت 

تو بر ایران و ایرانی پیک نهانی
زرتشت
حقیقت یزدان
سر به پوزش نهیم برخاک تو
سعادت ایران
ایران، از ستوده روان تو ما خواهانیم.



نوروز پیوندی دیرینه با نام زرتشت, پیام‌آور آزادمنشی و خردگرایی دارد


سر خم می سلامت شکند اگر سبویی


۱.۱.۹۷

Julia Van Os Frolics In Flower Beds In Daniel Riera


ایدوست مهر از کینه بشناس


به ماه دی گلستان گفت با برف
که مارا چند حیران میگذاری
بسی باریده‌ای بر گلشن و راغ
چه خواهد بود گر زین پس نباری
بسی گلبن کفن پوشید از تو
بسی کردی بخوبان سوگواری
شکستی هرچه را دیگر نپیوست
زدی هرزخم، گشت آنزخم کاری
هزاران غنچه نشکفته بردی
نوید برگ سبزی هم نیاری
چو گستردی بساط دشمنی را
هزاران دوست را کردی فراری
بگفت ایدوست مهر از کینه بشناس
زما ناید بجز تیمارخواری
هزاران راز بود اندر دل خاک
چه کردستیم ما جز رازداری
بهر بیتوشه ساز و برگ دادم
نکردم هیچگه ناسازگاری
بهار از دکهٔ من حله گیرد
شکوفه باشد از من یادگاری
من آموزم درختان کهن را
گهی سرسبزی و گه میوه‌داری
مرا هرسال گردون میفرستد
بگلزار ازپی آموزگاری
چمن یکسر نگارستان شد ازمن
چرا نقش بد ازمن مینگاری
بگل گفتم رموز دلفریبی
به بلبل داستان دوستاری
زمن گلهای نوروزی شب و روز
فرا گیرند درس کامکاری
چو من گنجور باغ و بوستانم
درین گنجینه داری هرچه داری
مرا باخود ودیعتهاست پنهان
ز دوران بدین بی اعتباری
هزاران گنج را گشتم نگهبان
بدین بی پائی و ناپایداری
دل و دامن نیالودم بپستی
بری بودم زننگ بد شعاری
سپیدم زان سبب کردن دربر
که باشد جامهٔ پرهیزکاری
قضا بس کار بشمرد و بمن داد
هزاران کار کردم گر شماری
برای خواب سرو و لاله و گل
چه شبها کرده‌ام شب زندهداری
بخیری گفتم اندر وقت سرما
که میل خواب داری؟ گفت آری
به بلبل گفتم اندر لانه بنشین
که ایمن باشی از باز شکاری
چو نسرین اوفتاد از پای، گفتم
که باید صبر کرد و بردباری
شکستم لاله را ساغر که دیگر
ننوشد می بوقت هوشیاری
فشردم نرگس مخمور را گوش
که تا بیرون کند از سر خماری
چو سوسن خسته شد گفتم چه خواهی
بگفت ار راست باید گفت، یاری
ز برف آماده گشت آب گوارا
گوارائی رسد زین ناگواری
بهار از سردی من یافت گرمی
منش دادم کلاه شهریاری
نه گندم داشت برزیگر نه خرمن
نمیکردیم گر ما پرده‌داری
اگر یکسال گردد خشک‌سالی
زبونی باشد و بد روزگاری
از این پس باغبان آید بگلشن
مرا بگذشت وقت آبیاری
روان آید بجسم این مردگانرا
ز باران و ز باد نو بهاری
درختان برگ و گل آرند یکسر
بدل بر فربهی گردد نزاری
بچهر سرخ گل روشن کنی چشم
نه بیهودهست این چشم انتظاری
نثارم گل ره آوردم بهارست
ره‌آورد مرا هرگز نیاری
عروس هستی از من یافت زیور
تو اکنون از منش کن خواستگاری
خبر ده بر خداوندان نعمت
که ما کردیم این خدمتگذاری.

پروین اعتصامی



"کوروش یغمایی" با نام "نوروز kourosh yaghmaei jadid noroz

۲۹.۱۲.۹۶

ریشه این عشق در ایران ماست


عید است و آخر گل و یاران در انتظار
ساقی به روی شاه ببین ماه و می بیار
دل برگرفته بودم از ایام گل ولی
کاری بکرد همت پاکان روزه دار
دل در جهان مبند و به مستی سؤال کن
از فیض جام و قصه جمشید کامگار
جز نقد جان بدست ندارم شراب کو
کان نیز بر کرشمه ساقی کنم نثار
خوش دولتیست خرم و خوش خسروی کریم
یارب ز چشم زخم زمانش نگاه دار
می خور به شعر بنده که زیبی دگر دهد
جام مرصع تو بدین در شاهوار
گر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هست
از می کنند روزه گشا طالبان یار
زانجا که پرده پوشی عفو کریم توست
بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار
حافظ چو رفت روزه و گل نیز می‌رود
ناچار باده نوش که از دست رفت کار.

حافظ



نوروز ۱۳۹۷ مبارک. Nowruz 1397