۹.۶.۹۲
ایران را تبدیل به زندان بزرگی کردهاند که مردمش با شکنجه روزگار میگذرانند! .... گشت ارشاد و مردمآزاری همیشگی
این ملت کی میخواهد به این حقارت و زندگانی ننگین خاتمه دهد؟؟ کاش مردم مصر الگویی برای ایرانیها باشند.
اشغال گران اخوانی وابسته و نوکر عربستان سعودی در تمامی ایران حضور دارند تا علاوه بر چپاول ثروتهای مردم ایران، ضمن اعدام و شکنجه بیرحمانه جوانان ایرانی، مردم عادی و شریف ایران را نیز به هر مناسبتی و به بهانه دین مسخره من دراوریدشان، هتک حرمت کرده و شکنجه روحی روانی کنند. به همین مناسبت نیز تعدادی افراد معلوم الحال که سرا پا عقده و دارای ناراحتیهای روحی هستند را به شکل و لباس عربستانی درآورده و در خیابان و هر جا که ایرانیها برای مسائل فرهنگی جمع میشوند، آنان را آزارِ سادیسمی داده و لذت میبرند.
شامگاه ۷ شهریور، گشت ارشاد قبل از کنسرت سالار عقیلی در محوطه برج میلاد حاضر شد و بسیاری از زنان حاضر در محل را دستگیر کرد.
یکی از حاضران در قسمت دوم کنسرت به نشان اعتراض از جای خود بلند شد و خطاب به سالار عقیلی گفت: «آقای عقیلی ما امشب آمده بودیم تا از موسیقی لذت ببریم اما متأسفانه افرادی در بیرون این در ایستادهاند که با مردم برخورد نامناسب دارند.» سالار عقیلی آن لحظه به خواندنش ادامه داد و پس از چند دقیقه گفت: «بسیار متأسفم که امشب در اینجا چنین اتفاقاتی رخ داده است. ۲۰ دقیقه پیش از شروع کنسرت هم به من خبر دادند که برای یکی از نزدیکانم چنین اتفاقی افتاده است.» او ادامه داد: «من همیشه با مردم هستم و برای شما میخوانم».
منبع
۸.۶.۹۲
یاد میدهد که یاد بگیری
کم کم تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست
و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت
اینکه عشق تکیه کردن نیست
و رفاقت، اطمینان خاطر
و یاد میگیری که بوسهها قرارداد نیستند
و هدیه ها، عهد و پیمان معنی نمیدهند
و شکستهایت را خواهی پذیرفت
سرت را بالا خواهی گرفت با چشمهای باز
با ظرافتی زنانه و نه اندوهی کودکانه
و یاد میگیری که همه ی راههایت را هم امروز بسازی
که خواب فردا برای خیالها مطمئن نیست
و آینده امکانی برای سقوط در خود دارد
کم کم یاد میگیری
که حتی نور خورشید مهر نمیورزد
اگر زیاد آفتاب بگیری
بعد باغ خود را میکاری و روحت را زینت میدهی
به جای اینکه منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد
و یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی
که محکم هستی
که خیلی می ارزی
و می آموزی و می آموزی
با هر خداحافظی
یاد میگیری.
خورخه لوئیس بورخس
آنچه که باید دانست ۳
سیف ذی یزن فرمان روایی یافت. سپهبد وهرز را از سوی انوشیروان دستوری رسید كه بازگردد و ملك به سیف بسپارد. چنان كرد. اما نوشیروان با پادشاه یمن پیمان ها بست و شرطها كرد.
از این پس یمن دوباره زیر فرمان ایرانیها درآمد و فرمان روایی ایرانیها در آن سرزمین آغاز گشت. سیف نیز هر وقتی خواسته و خراج به نوشیروان می فرستاد و با ارمغانها و پیش كشها بندگی و فرمان برداری خویش را فرا می نمود.
وقتی كه زنگیان که از رومی ها بودند، از یمن بر افتاد ند ایرانی ها در همه كارهای سیاسی و نظامی دست اندركار بودند و سیف خود در دست آنان چون افزاری بود.
عده ای از حبشیان در کمین او نشستند و ناگهان بر او درافتادند و او را تباه كردند. و حبشیان از هر جا سر بركردند و از حمیران و اهل بیت مملكت و خویشان سیف خلقی بكشتند بسیار.
روزگاری برآمد و کس ... كس را نمیشناخت، هرج و مرجی عجیب در یمن افتاد..... خبر به نوشیروان شد. سخت تافته شد و باز وهرز را به یمن فرستاد با چهارهزار مرد و حبشیان را بر سر جای خود نشاند و نظم برقرار کرد.
اما این بار فرمان روایی ایرانی ها بر یمن با تندی و سختی همراه بود. سپهبد وهرز با ستمکاران رحم نمی نمود. وهرز مرزبان یمن گشت و بدین گونه یمن در زیر فرمان روایی ایرانی ها درآمد و خراج و ساو آن به درگاه خسرو گسیل گشت. مدت فرمان روایی وهرز در یمن درست روشن نیست،
دربارة فرجام زندگی او نیز آورده اند كه چون مرگ خویش را نزدیك دید تیر و كمان بخواست . پس كمان برگرفت و تیری بیفكند و گفت بنگرید تا تیر من به كجا افتد، دخمة من همان جا كنید. تیر او بدانسوی كنیسه افتاد، و آنجا را تا به امروز گور وهرز نام نهاده اند.
اشتراک در:
پستها (Atom)