۲۱.۱۱.۹۰

هر چیزی که تو رو نکشه، قویترت می‌کنه


آن داغ ننگ خورده که میخندید
بر طعنه‌های بیهده، من بودم
گفتم که بانگ هستی‌ خود باشم
اما دریغ و درد که " زن " بودم




اینجا ستاره‌ها همه خاموشند
اینجا فرشته‌ها همه گریانند
اینجا شکوفه‌های گًل مریم
بیقدرتر ز خار بیابانند



بگذار تا دوباره شود لبریز
چشمان من ز دانهٔ شبنمها
رفتم ز خود که پرده دراندازم
از چهر پاک حضرت مریم ها

با این گروه زاهد ظاهر ساز
دانم که این جدال نه آسان است
شهر من و تو، طفلک شیرینم
دیریست کاشانه شیطان است.

فروغ فرخزاد، افتخار ادبیات معاصر ایران

۲۰.۱۱.۹۰

که گویای همه چیز است و خود ناچیز

زرتشت بارها جوانی‌ را دیده بود که از او دوری می‌‌جوید. شبی که به تنهایی در تپه‌های اطراف شهر، موسوم به گاو خالدار می‌‌گشت، چشمش به آن جوان افتاد که بر درختی تکیه کرده و با چشمانی خسته به دره نگران است. زرتشت درختی را که جوان بر آن تکیه کرده بود گرفت و گفت: اگر من می‌‌خواستم این درخت را با دست‌های خود تکان دهم، نمیتوانستم ولی‌ بادی که ما نمی‌بینیم آن را به دلخواه خود عذاب میدهد و خمّ می‌کند. ما هم به وسیلهٔ دست‌های نامرئی، به شدت خمیده میشویم و عذاب میکشیم. جوان بی‌ اختیار از جای جاست و گفت: من صدای زرتشت را می‌‌شنوم در حالی‌ که هم اکنون فکرم مشغول بدو بود. زرتشت پاسخ داد: از چه چیز این امر باک داری؟ بشر هم مانند این درخت است، هر چه بیشتر به سمت بلندی و روشنائی پیش میرود، بیشتر ریشه‌هایش در زمین و تاریکی و دره‌ها و به سوی پلیدی میگرود. ( نیچه - چنین گفت زرتشت)





۱۹.۱۱.۹۰

هرملین و خیام.......Eric Hermelin ..... ایرانی‌ تر از ایرانی

تنها کسی‌ که در دنیا، نیمی از زندگی‌ و تمامی ثروتش را در جهت انتشار و ترجمه آثار ادبی‌ ایران، سرمایه گذاری کرده و به خاطر این کار مجبور به تحمل، تنهایی، طرد از اجتماع و خانواده و پذیرش القابی مانند الکلی، خود آزار و دیوانه شده است، یک نفر سوئدی است و چرا همه اینها را تحمل کرده است؟؟،..... بله، عشق به خیام.

اریک اکسل هرملین ( ۲۲، ژوئن، ۱۸۶۰ - ۸، نوامبر، ۱۹۴۴ )


اریک هرملین، نویسنده و سیاستمدار سوئدی بود که در ۱۴۰ سال پیش در جنوب سوئد در یک خانواه ثروتمند و اشرافی، به دنیا آمد.

هرملین در دوران جوانیش به هند سفر کرد و مدتی‌ را در آنجا گذراند و در آنجا با یک ایرانی‌ آشنا شد که بعد‌ها به او زبان پارسی را آموخت.

در آن دوران زبان پارسی، زبان رسمی‌ کشور هندستان بود، و بعد‌ها انگلیسیها زبان پارسی‌ را در هندستان ممنوع کردند و زبان هر کسی‌ که به زبان پارسی‌ حرف میزد را میبریدند. و اگر انگلیس این دشمن قسم خورده، روانی‌ و بی‌شرم، این کار را در حدود ۱۰۰ سال پیش نکرده بود، امروز زبان پارسی، زبان مادری حداقل ۱،۵ میلیارد آدم در دنیا بود.

ولی‌ در آن زمان هنوز زبان پارسی‌، زبان رسمی‌ هندستان بود. و هرملین پس از فرا گیری زبان پارسی‌ و پس از بازگشت به سوئد به ترجمه آثار پارسی‌ به سوئدی مشغول شد و حدود ۱۰ هزار صفحه از ادبیات پارسی‌ را به سوئدی بگرداند. که از این میان میتوان از بوستان و گلستان سعدی، گلشن راز شبستری، رباعیات خیام، آثار سنائی و واعظ کاشفی، پند نامه و منطق الطیر، تذکرة‌الاولیا از عطّار، مثنوی از مولانا، برگزیده هایی از شاهنامه، اسکندر نامه نظامی و کلیله و دمنه را میتوان نام برد.

هرملین علاقه عجیبی‌ به خیام پیدا کرد و بر اثر تاثیری که از خیام گرفت، زندگی‌ عارفانه‌ای را در پیش گرفت. و چون این روش زندگی‌ برای یک فرد اشرفی در سوئد عجیب به نظر می‌رسید، وی را به عنوان بیمار روانی‌، مدتی‌ تحت مداوا قرار دادند ولی‌ او همچنان به وارستگی و دوری از تجملات ادامه داد و به دهکده‌ای در سوئد رفته و در آنجا ۴۰ سال آخر عمر خویش را تمام وقت صرف ترجمه ادبیات پارسی‌ به سوئدی کرد.

هرملین آنچنان شیفتهٔ ادبیات ایران بود که در اروپا به عنوان، برجسته‌ترین نماینده ادبیات ایران شناخته میشد. سفیر ایران در استکهلم در آن زمان از هرملین قدردانی‌ کرد و مدال خورشید به او اهدا کرد.

هرملین در اواخر عمر، با جانی شیفته با مولانا همدم شد، و بدون دیوان اشعار مولانا در هیچ کجا ظاهر نمی‌شد و تمامی تلاشش این بود که انسان اروپایی را با پیام و عرفان مولانا آشنا سازد. وی به قدری تحت تاثیر ادبیات ایران قرار گرفته بود که تمامی آثار ترجمه شده ایرانی‌ را با سرمایه شخصی‌ خودش چاپ و منتشر کرد و تمامی ثروت خانودگیش و نیمی از زندگانیش را در این راه گذشت، و همین کارش باعث شد که دشمنان زیادی در بین دشمنان ایران پیدا کند و به او تهمت‌های از قبیل دیوانه، خود آزار و الکلی بزنند. ولی‌ در انتها، سبک زندگی‌ که برای خودش انتخاب کرده بود، الگوی بسیاری از اندیشمندان و نویسندگان غربی قرار گرفت و به خاطر این انسان بزرگ و شریف است که آثار ادبی‌ ایران از سوئدی به دیگر زبانهای اروپایی ترجمه، و مورد تحسین و تقدیر قرار گرفته شده است، چرا که آثار پارسی که به وسیله وی به سوئدی ترجمه شده، از بی‌ نقص‌ترین و معتبر ترین، آثار ترجمه شده دنیا محسوب میشود.

نام و یادش گرامی‌ و جاوید باد. به امید روزی که به یک حکومت ایرانی‌ در ایران برسیم تا آنچنان که شایستهٔ این مرد بزرگ است، از او، قدردانی‌ شود.




انگلیسی‌‌ها گفتن چرا ما بریم زبان دیگران رو یاد بگیریم تا بفهمیم چی‌ میگن، یه کاری می‌کنیم که آنها زبون خودشون رو فراموش کنن و به زبون ما حرف بزنن و تازه به این کار افتخار هم بکنن.(ستاره و دریای قصّهٔ‌ها از سلمان رشدی.)



زیباتر از این رقص (سماع) در دنیا وجود نداره، رقصی که به وسیله شاهرخ مشکین قلم هنرمند بینظیر ایرانی‌ انجام میشود با ترانهٔ فریاد از شجریان، یه تلفیق شاهکار، از این دو هنرمند. من برای شاهرخ مشکین قلم، بیشترین احترام را قائلم و برایش آرزوی پیروزی در همهٔ ابعاد زندگی‌ ش را دارم.

من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر بپای درآیم بدر برند بدوشم .


روز صحرا و سماع است و لب جوی و تماشا
در همه شهر دلی نیست که دیگر بربایی .


سعدی کبیر و شیرین سخن.

۱۸.۱۱.۹۰

مقوا

من از وقتی‌ "مقوا خمینی" رو دیدم، تمام نظریات، تحلیلهای سیاسی و کارشناسی و تمام معادلاتی را که در رابطه با حکومت ایران داشتم و تا آن زمان برایم واقعی‌ جلوه میکردند، به یک باره دور ریختم. و به این نتیجه واقعی‌ رسیدم که کارگزاران و دست اندرکاران نظام جمهوری اسلامی، چیزی نیستند به جز یک مشت ابله.


متاسفانه حکومت و ادارهٔ ایران دست دیوانه گان، احمق ها، بیسوادن، نادانان و یک مشت احول است و بس.

مقوا خمینی، یعنی‌ حتی یه نابغه هم نمیتونست به این زیبای و شگفت انگیزی خمینی رو مضحکه و مسخره کنه. معنای واقعی‌ این مثل رایج است که، دیوانه یه سنگی‌ رو در چاه میاندازد که صد تا عاقل نمیتوانند، آنرا را در بیاورند، دیوانگان حکومتی، طوری خمینی رو به فضاحت کشیدند که اگر صد تا ضد خمینی عاقل، همه افکارشون را روی هم می‌‌ریختند، نتیجه بهتر از این نمی‌شد.


ببین جان و مال ما دست چه ابلهانی قرار دارد. و ایران عزیز، جایی‌ که ذرات نیاکان دانشمند و اندیشمند ما، با خاک آنجا یکسان شده، به وسیله چه مردگان مغزی اداره میشود.
زاحمقان بگریز چون عیسی گریخت
صحبت احمق بسی خونها بریخت .
مولوی .













ژاکلین کندی


آنچنان گرم است بازار مکافات عمل
دیده گر‌ بینا بود، هر روز، روز محشر است

ژاکلین کندی، در سال ۱۹۶۴، و ۴ ماه بعد از ترور مشکوک شوهرش جان ف‌‌‌ کندی رئیس جمهور وقت آمریکا، مصاحبه‌ای را در خانه ش در واشنگتن انجام داد، به این شرط که این مصاحبه سالها بعد از مرگش، منتشر شود. وی در سال ۱۹۹۴ فوت کرد و در سال ۲۰۰۷ پرده از روی این مصاحبه برداشته شد و در روز چهار شنبه یعنی‌ فردا ۸ فوریه ۲۰۱۲، کتابی‌ در این رابطه با عنوان، "ژاکلین کندی و گفته‌های تاریخی‌ او، به عنوان همسر جان ف‌‌‌ کندی"، منتشر میشود که شامل هشت ساعت مصاحبه او، که بر روی نوار ضبط شده است، میباشد.

"وینستون چرچیل، یه چیز خل بود، ژنرال دو گًل، یک انسان خود خواه و یک انسان رذل و بد ذات بود و ایندیرا گاندی زنی‌ گوشت تلخ و منفور و بسیار وحشتناک بود "، .... اینها نمونه‌های از گفته‌های ژاکلین کندی است که در این مصاحبه بیان شده است.

همچنین، مارتین لوتر کینگ، رهبر آزادی خواه و حقوق مدنی، سیاه پوستان آمریکا، نیز از ابراز محبت خانم کندی محروم نمانده است. مارتین لوتر کینگ که در مراسم به خاکسپاری جان ف‌‌‌ کندی شرکت کرده و به شدت از ترور وی متأثر شده بود، کاردینالی که مراسم خاکسپاری را انجام میداد، را مورد تمسخر قرار داده بود و وقتی‌ رابرت کندی، برادر جان ف‌‌‌ کندی، این موضوع رو به خانوم کندی گفته بود، وی در جواب گفته بود: "امان از دست این مردک مزخرف و وحشتناک".

جان ف‌‌‌ کندی، در ۲۲ نوامبر ۱۹۶۳، در ماشین بدون سقفش، در راه دالاس( سومین شهر بزرگ از شهر های، ایالت یا استان تکزاس) به ضرب گلوله کشته شد، وی یک سال قبل از ترورش در یک مصاحبه با دوید دانالد ، وقتی‌ از او سوال شد که آیا از کشته شدن نمیترسد؟ از خبرنگار پرسیده بود، آیا رئیس جمهور آبراهام لینکلن می‌توانست به همهٔ این دستاورد‌هایی‌ که با مرگش به دست آمد، برسد؟ و وقتی‌ خبر نگار جواب داده بود، نه، .... جان ف‌‌‌ کندی گفته بود: اگر فقط مرگش می‌توانست این اهداف را تامین کند، پس باید به او شلیک میشد. و درست یک سال بعد به وی شلیک شد، و بحران کوبا بعد از این ترور حل شد که به عنوان یکی‌ از پیروزی‌های جان ف‌‌‌ کندی، از آن نام برده میشود. وی سی‌ و پنجمین رئیس جمهور آمریکا بود.


The Undamaged Zapruder Film


در فیلم میتوان دید پیش از اینکه به جان ف‌‌‌ کندی شلیک بشود ، وی بیک طریقی از پا درآمده است و ژاکلین کندی سر وی را در دست می‌گیرد و از اینکه شوهرش از پا افتاده تعجب می‌کند و سپس شلیک گلوله‌ای سر وی را نشان می‌گیرد.

بنا به گفته برخی‌ از متخصصین آمریکای، در روز ترور کندی، بیش از ۳ بار بطرف کندی شلیک شده است و بار اول بخطا رفته و بار دوم یک گلوله بپشت گردن وی اصابت کرده و از جلو از محل سیب آدم یا انتهای گردن او بیرون آمده است و بار سوم از کنار بسر وی شلیک شده است.


عکسی‌ تاریخی‌ از شاه فقید ایران، محمد رضا شاه پهلوی، ژاکلین کندی و جان ف‌‌‌ کندی.

۱۷.۱۱.۹۰

همه ذرات جسم خاکی من، از تو ‌ای شعر گرم، در سوزند


یکی‌ از زیباترین صداهای ممکن، در بیستم ژانویه امسال، برای همیشه خاموش شد. اتا جیمز با صدای دلنشینش، یکی‌ از بزرگترین خواننده‌های زن، بلوز و جاز بود. و بسیاری از خواننده‌های معروف، آمریکا از او، الگو برداری کردند، خوانندگان معروفی مثل، ادل، جنیس جاپلین، بیانسه، کریستینا آگیلرا، دایانا راس و دیگران و دیگران.

فروغ فرخزاد، این زن استثنایی‌ در زمینه هنر و مقتدر در میدان نبرد با دنیای مردانه مردانه مردانه، میگوید: تنها صداست که میمانند. و اتاجیمز از دنیای مردانه مردانه مردانه میخواند.

با اینکه این دو زن، که برکت زمین بودند، هیچ گاه همدیگه رو ملاقات نکردند ولی‌ شعر یکی‌، امتداد آواز دیگری شد.
فروغ با جملهٔ گنه کردم، گناهی پر ز لذت ، ... بجنگ دنیای مردانه مردانه میرود و اتا جیمز میخواند، که دنیای مردانه مردانه بدون زن، هیچ است.




دنیا، دنیای مردهاست،
ولی‌ همین دنیا بدون زن یا دختر، هیچه
آره، مرد ماشین میسازد ، که جاده‌ها را طی‌ می‌کند
مرد قطار میسازد که بار‌های سنگین حمل می‌کند
مرد چراغ برق میسازد که تاریکی‌ را میزداید
مرد مثل نوح برای گذر از آبها، کشتی میسازد ،
ولی‌ این دنیای مردانه، مردانه، مردانه، بدون وجود زن و دختر .... هیچ نمی‌ارزد

مرد اسباب بازی میسازد ، و بچه‌ها رو خوشحال می‌کند
مرد همه چی‌ میسازد، باهرچه در قدرت دارد
و اگر خود نتواند، با پولی‌ که کسب می‌کند، مردان دیگری را بکار ساختن میگمارد
این دنیا مال مرد هاست، ولی‌ هیچه، بدون زن یا دختر

بدون زن، مرد در توحش غرق میشود
بدون زن، مرد در تلخی‌ فرو میرود.

ترانهٔ "دنیای مردان" از اتا جیمز.


۱۶.۱۱.۹۰

وه‌ چه بی‌ رنگ و بی‌ نشان، که منم ..... کی‌ ببینم مرا، چنان که منم

شگفت انگیزه که در بین ما و در این دنیا، موجودات زنده‌ای هستند که بیش از ۲۰۰۰ سال از تاریخ تولد و از مدت عمرشان بر روی زمین میگذرد، موجوداتی که یک انسان صد ساله، برایشان کودک نو پایی‌، بیش نیست. و چه گفتنیهایی را برای گفتن داشتند، اگر فقط میتوانستند حرف بزنند.


گفتی‌ اسرار در میان آور ....... کوو میان؟ اندرین میان که منم
کی‌ شود این روان من ساکن .... اینچنین ساکن روان، که منم



Welwitschia; 2,000 years old, Namib Naukluft Desert, Namibia
نام: ولویتچه
سنّ: ۲۰۰۰ سال عمر
مکان: صحرای نامیبیا



Sagole Baobab; 2,000 years old, Limpopo Province, South Africa
نام: ساگل باوباب
سنّ: ۲۰۰۰ سال
مکان: استان لیمپوپو، آفریقای جنوبی


۱۵.۱۱.۹۰

شعار به جای شعور



بر اساس تحقیقات و پژوهش‌هایی‌ که به تازگی در دانشگاه براک در کانادا (Brock University - Canada) انجام شده است، افرادی که دارای سطح هوش پایین تری نسبت به دیگران هستند، به طرف نژاد پرستی‌، مذهب گرایی افراطی، و احزاب و گروه‌هایی‌ که یک ایدئولوژی خاصی‌ را تبلیغ میکنند، جذب میشوند.

بر اساس آزمایشات و تست آی‌کیو که بر روی افراد مختلف انجام شده است، محققین به این نتیجه رسیده اند... دلیل اینکه افراد با سطح هوش و استعداد ضعیفتر و پایینتر به طرف نژاد پرستی‌، مذهب گرای افراطی و احزاب و گروه‌های با ایدئولوژی خاصی‌ کشیده میشوند، این است که چون این گروه‌ها و سازمان‌ها دارای یک چهار چوب کاملا مشخص با قواعد و مقرارات و ساختار کاملا تعریف شده‌ای هستند، در نتیجه فهم و درک این چهار چوب مشخص بدون حاشیه و شاخ و برگ، برای اینگونه افراد ساده تر میباشد، تا فهمیدن دنیای پیچیده با ساختاری گسترده و پر از پیچ و خمّ.

دکتر برایان روان شناس دانشگاه ویرجینیا آمریکا، بر روی این مطلب تاکید می‌کند و این را دلیل اصلی‌ جذب افراد با ضریب هوش پایینتر میداند و اضافه می‌کند که: واقعیت پیچیده است و رسیدن به حقیقت و سپس درک آن، سخت و دشوار است، و به همین دلیل برخی‌ از ایدئولوژیها برای جذب افراد کم هوش، پیچیده گی‌ها را کم کرده و راه حل ساده‌ای را به این گونه افراد نشان میدهند، مثلا همه فلسفه زندگی‌ را در ۱۰ فرمان خلاصه میکنند، و یا برای اینکه مثلا کشتار ارامنه را توجیه کنند، و آن را طبیعی نشان دهند، به آنها میگویند که نژاد ترک، نژاد برتر است، و به این ترتیب فرد کم هوش، خیالش از فهم زندگی‌ آسوده میشود و فکر می‌کند که به معنای زندگی‌ پی‌ برده است.



این مطلب را به زبان اصلی‌ در اینجا میتوانید بخوانید. 

۱۴.۱۱.۹۰

دنبال کردن حوادث دنیای واقعی‌ به وسیله دنیای مجازی اینترنت.

انسان‌ها از همان ابتدا، خداوند را وسیلهٔ توجیه اعمال توجیح ناپذیر قرار می‌‌داده اند.
ابراهیم همسرش هاجر و پسرش اسماعیل که شیر خوار بود را در صحرای خشک و بی‌ آب و علف رها کرد. هاجر پرسید آیا این ارادهٔ خداوند است، ابراهیم پاسخ داد، آ‌ری، و آنگاه هاجر را بحال خود رها کرد و رفت. هاجر آنقدر به کودکش شیر داد تا هر دو سینه‌اش خشک شدند و آنگاه از دو تپه بالا رفت، نخست از صفا و سپس از مروه، هاجر مشوّش و ناامید میان دو تپه می‌‌دوید تا شاید چادر، شتر یا آدمیزادی ببیند، اما هیچ ندید، تا اینکه ناگهان جبریل بروی ظاهر شد و آب زمزم را نشان داد و چنین بود که هاجر زنده ماند. حالا چرا زائران گرد میایند، آیا برای هاجر است،..... نه،..... در واقع زائران افتخاری را که ورود ابراهیم نصیب دره کرده است جشن میگیرند. مردم بنام آن شوهر زن دوست و با وفا گرد هم میایند تا مراسم نیایش را به جا آورند.









۱۲.۱۱.۹۰

کاملترین حس.........Perfect Sense



غرور و خودخواهی زیاد و نتیجه آن غم و اندوه بیکران،
واکنش بدنی، از دست دادن حس بویایی

ترس و وحشت، و نتیجه آن احساس گرسنگی مفرط و بی‌ پایان،
واکنش بدنی ، از دست دادن حس چشایی

خشم نفرت و جنون و نتیجه آن خشونت و طغیان
واکنش بدنی، از دست دادن حس شنوایی و کری

و بعد یک اشتیاق، یه سپاس بیکران به اینکه هنوز و با همهٔ اینها زندگی‌ جاری است،
و نتیجه آن در مغز، جرقه‌ای روشن میشود و یک شادی عظیم و، یک عشق
واکنش بدنی، از دست دادن حس بینایی، کوری و تاریکی

ولی‌ هنوز می‌شه همدیگر را لمس کرد، همدیگر رو بغل کرد، همدیگر رو حس کرد.

این کل ماجرای سناریو فیلمی به نام حس برتر است، من درباره این فیلم، بحث فلسفی‌ رو آماده کرده بودم که بنویسم، ولی‌ خیلی‌ وقته که به این نتیجه رسیدم، چیزی که این ملت کم داره، فلسفه نیست، بلکه درست دیدن است، به همین دلیل دیدن فیلم و تفکر در باره آن را به علاقمندان سفارش می‌کنم.