۶.۶.۹۵
که او حریف بتان است و در خرابات است
چنین که حال منِ زار در خرابات است
می مغانه مرا بهتر از مناجات است
مرا چو مینرهاند زدست خویشتنم
بمیکده شدنم بهترین طاعات است
درون کعبه عبادت چه سود؟ چون دل من
میان میکده مولای عزی و لات است
مرا که بتکده و مصطبه مقام بود
چه جای صومعه و زهد و وجد و حالات است؟
مرا که قبله خم ابروی بتان باشد
چه جای مسجد و محراب و زهد و طاعات است
ملامتم مکنید ار به دیر دُرد کشم
که حال بیخبران، بهترین حالات است
ز ذوق با خبری آنکه را خبر باشد
به نزد او سخن ناقصان خرافات است
خراب کوی خرابات را از آن چه خبر
که اهل صومعه را بهترین مقامات است
اگر چه اهل خرابات را ز من ننگی است
مرا نصیحت ایشان بسی مباهات است
کسی که حالت دیوانگان میکده یافت
مقام اهل خرد نزدش از خرافات است
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه
سفید کردن آن نوعی از محالات است
کجاست می؟ که بجان آمدم ز خسته دلی
که پر ز شیوه و سالوس و زرق و طامات است
مقام دردکشانی که در خراباتند
یقین بدان که ورای همه مقامات است
کنون مقام عراقی مجوی در مسجد
که او حریف بتان است و در خرابات است.
عراقی
۵.۶.۹۵
صحنه سازی فیلمهای تخیلی هالیوود
همه چیز این دنیا دروغین و ساختگی و مثل فیلمهای تخیلی هالیوود است.
احمدی نژاد
احمدی نژاد
سلاح ما !
یک فرمایش بیادگار مانده از معمر قذافی رهبر پیشین لیبی که پس از حمله کاملا غیر قانونی میراژهای فرانسوی به لیبی و بمبارانهای کور و کشتار هزاران غیر نظامی در لیبی، توسط تروریستهای فرانسوی، در خیابان و در جلو چشم و دیدگان میلیاردها انسان، از هم دریده شد، میگوید:
"سلاح ما در کمرمان است!"
و اینرا معمر قذافی یک سال پیش از هم دریده شدنش در خیابان توسط فرانسویهایی که تا خره خره به او بدهکار بودند، در جهت مبارزه با غربیها بیان نموده و در ادامه گفته بود که ما با افزایش جمعیت از پس شما برخواهیم آمد!
و این جمله ظاهرا ساده و احتمالا نامربوط، در علم جامعه شناسی بسیار عمیق و گود است و معنای بزرگی را دربر و در آغوش خود دارد. معنایی که شاید انگیزه تمامی این کشتارهای اخیر و اسلام ستیزی روزافزون و تلاش مذبوحانه برای پوشاندن جنایت و آزارهای روانی غربیها در پشت سپری به اسم اسلام باشد.
پیش از این اهداف همه جنایاتی که با فراغت بال و آزادنه از طرف غربیها در ایران بزرگ (خاور میانه ) اعمال میشود، تماماً مالی و اقتصادی بیان میشد، که البته همین هم بود تا اینکه غربیها آنچنان سیر شدند که بیش از پیش فاسد گشتند.
اهداف پولی و اقتصادی نظیر:
- فروش اسلحه و درآمدهای نجومی از آن
- چپاول منابع نفتی و گازی
- چپاول تاریخ، فرهنگ و گذشته پر افتخار شرق و ایران بزرگ و کسب هویّت و پاک کردن گذشته ننگین و بربرمنشانه غربی و جایگزینی آن با فرهنگ و تاریخ پر افتخار ایران بزرگ و امپراتوریهای واقعی دنیا یعنی امپراتوری هخامنشی ، ساسانی، صفوی و امپراتوری نادر شاه افشار که آخرین امپراتوری دنیا از نوع واقعی خودش است.
- قاچاق انسان بویژه کودکان به سرزمینهای عقیم غرب
- استفاده ژنتیکی از مرده و زنده شرقیها برای تولید بیشتر کپی از شرق!
تو گوی کپی تاریخ و هویت و فرهنگ شرقیها کم است اینک به کپی از زیبا رویان، هنرمندان، دانشمندان و نخبگان شرقی برای خود، توسط تولید کنندگان زامبی و فرانکشتاینها و به اصطلاح دانشمندان! غربی پرداخته اند. و هنوز مشخص نیست که ساخت اینگونه کپیها و این شیوههای رذیلانه چه فجایعای را برای آیندگان بهمراه میآورد. و احتمالا درست مانند آنچه که تا کنون انجام داده اند، جز ویرانی و نابودی و فاجعه، ثمر دیگری برای جامعه بشری نداشته، و باید منتظر عواقب شوم کارهای آزمایشگایی احمقها در آینده نچندان دور بود.
ولی شاهدیم که امروزه دغدغه و دلمشغولی آنان به همینها بسنده نشده و تمامی آن را شامل نمیگردد و گسترش حجم جمعیت مسلمین نیز مزید علت است و دلواپسی بزرگی را در میان علمای! غربی بویژه ثروتمندان و دارایانی که خود یا تحت تاثیر مذهب مسیحیت قرار دارند و یا وابسته به دیگر ادیان میباشند، ایجاد نموده است. چرا که خوب میدانند آنچه که هر سدی را به مرور زمان فرو میریزد نیروی فشار متداوم است که در اینجا این نیروی فشار، را میتوان همان حجم عظیم و روزافزون جمعیت مسلمین دانست.
ظاهراً هر چی ما میریم پیشتر و پیشتر به عمق جان قذافی، این رهبر سرنگون شده بیشتر پی میبریم! رهبری که میتوان پس از شاه فقید ایران و پیشتر از او محمد مصدق نخست وزیر هوشیار ایران، ناصر رهبر مصر، گاندی رهبر هند، و دیگرانی که نامشان آنچنان مشهور نگشته است ، آخرین رهبر شرقی دانست که دستهای جنایتکار غربیها را شناسایی کرده بود و بطور جدی با ستم غربیها در افتاده و صد البته ماند اسلاف خود ور افتاد، چرا که سونامی اکثریت بغایت احمق را که یا منفعل اند و خنثی، و یا پیرو تبلیغات مسموم، ندیده گرفتند. و غربیها هم با سو استفاده از خریت جمعی، هم جنایت کردند و هم انگشت اتهام و انگ جانی را به کسانی زدند که قربانیان آنان بودند. و این روند واژگون نگاری و وارونه جلوه دادن حقایق از زمانی که نادر شاه که بر سراسر امپراتوری از دست رفته ایران دوباره دست یافته و ناجوانمردانه چنانکه شیوه دیرینه ضعفای غربی است کشته شد، یک رسم گردیده و در تمام طول تاریخ این سیصد سال به مورد اجرا گذاشته شده و در نتیجه آن، تمامی قهرمانان مردم دنیا شدند آدم بده و دیکتاتور و ظالم! و بر عکس غربیها و جانیان روانی و بیرحم و هیولا صفت و دیو منش، گشتند قهرمانان مردم دنیا!! و البته آنانی را که نتوانستند خراب کنند، بخود متصل نمودند تا بدین گونه آنان را آلوده سازند. و در انتها شد آنچه که نباید میشد.
با همه اینها و با احتساب سخن قذافی و یک حساب سرانگشتی و دو دو تایی میتوان با ضریب خطایی ناچیز ادعا کرد که این خاکی که بلند شده بر سر همه خواهد نشست و غربی و شرقی و ریز و درشت و استثنا هم ندارد.
نور او در جان ما برهان ماست
مُهر مهرِ دلبری بر جان ماست
جان ما در حضرت جانان ماست
پیش او از درد مینالم ولیک
درد آن دلدار ما درمان ماست
بس عجب نبود که سودایی شوم
کیت سودای او در شان ماست
جان ما چوگان و دل سودایی است
گوی زلفش در خم چوگان ماست
اسب همت را چو در زین آوریم
هر دو عالم گوشهٔ میدان ماست
با وجود این چنین زار و نزار
بر بساط معرفت جولان ماست
وزن میننهندمان خلقان ولیک
کس چه داند آنچه در خلقان ماست؟
گر ز ما برهان طلب دارد کسی
نور او در جان ما برهان ماست
جنت پر انگبین و شیر و می
بیجمال دوست شورستان ماست
گرچه در صورت گدایی میکنیم
گنج معنی در دل ویران ماست
هاتف دولت مرا آواز داد
کین نوا می گو، عراقی زآن ماست.
عراقی
۴.۶.۹۵
۳.۶.۹۵
بند بر پای چون توان برخاست
ناگه از میکده فغان برخاست
ناله از جان عاشقان برخاست
شر و شوری فتاد در عالم
های و هویی ازین و آن برخاست
جامی از میکده روان کردند
در پیش صد روان، روان برخاست
جرعهای ریختند بر سر خاک
شور و غوغا ز جرعهدان برخاست
جرعه با خاک در حدیث آمد
گفت و گویی از میان برخاست
سخن جرعه عاشقی بشنید
نعره زد و ز سر جهان برخاست
بخت من، چون شنید آن نعره
سبک از خواب، سر گران برخاست
گشت بیدار چشم دل، چو مرا
عالم از پیش جسم و جان برخاست
خواستم تا ز خواب برخیزم
بنگرم کز چه این فغان برخاست
بود بر پای من، عراقی، بند
بند بر پای چون توان برخاست.
عراقی
۲.۶.۹۵
که از نظارگیان ناله و فغان برخاست
ز خواب، نرگس مست تو سر گران برخاست
خروش و ولوله از جان عاشقان برخاست
چه سحر کرد ندانم دو چشم جادوی تو؟
که از نظارگیان ناله و فغان برخاست
به تیر غمزه، ازین بیش، خون خلق مریز
که رستخیز به یکباره از جهان برخاست
بدین صفت که تو آغاز کردهای خونریز
چه سیل خواهد ازین تیره خاکدان برخاست!
بیا و آب رخ از تشنگان دریغ مدار
طریق مردمی آخر نه از جهان برخاست
چنین که من ز فراق تو بر سر آمدهام
گرم تو دست نگیری کجا توان برخاست؟
تو در کنار من آ، تا من از میان بروم
که هر کجا که برآید یقین گمان برخاست
ببوی آنکه بدامان تو درآویزد
دل من از سر جان آستینفشان برخاست
عراقی از دل و جان آن زمان امید پرید
که چشم مست تو از خواب سرگران برخاست.
عراقی
حدیث چون و چرا
هر گاه براستی به اصل "بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین" رسیدی همه فلسفه زندگی را یافتی.
و این بمعنای آن نیست که:
بنشینی و هیچ حرکتی انجام ندهی و تلاش نکنی و تنبلی پیشه کنی، آنچنان که بیخردان از این اصل درمیابند.
کمترین مفهوم آن این است که:
حدیث چون و چرا
برای آدمی، با مغزی که کم کار است، نارس است، کال است، نه تربیت دارد نه تجربه و نه استعداد خدا دادی، تکامل نیافته، با اندیشیدن چاک چاک نشده،
درد سر دهد ای دل!
و کمترین درد سر آن تلخی و ناامیدی و سرگردانی و پریشانی و نگرانی و تشویش و ترس و ناامنی روحی و تلاطم درونی و کاسه چکنم است.
امروز نه ولی
شاید یکبار و برای همیشه، هنگام آن رسید که این مطلب را چال تر کنیم.
و این بمعنای آن نیست که:
بنشینی و هیچ حرکتی انجام ندهی و تلاش نکنی و تنبلی پیشه کنی، آنچنان که بیخردان از این اصل درمیابند.
کمترین مفهوم آن این است که:
حدیث چون و چرا
برای آدمی، با مغزی که کم کار است، نارس است، کال است، نه تربیت دارد نه تجربه و نه استعداد خدا دادی، تکامل نیافته، با اندیشیدن چاک چاک نشده،
درد سر دهد ای دل!
و کمترین درد سر آن تلخی و ناامیدی و سرگردانی و پریشانی و نگرانی و تشویش و ترس و ناامنی روحی و تلاطم درونی و کاسه چکنم است.
امروز نه ولی
شاید یکبار و برای همیشه، هنگام آن رسید که این مطلب را چال تر کنیم.
اشتراک در:
پستها (Atom)