هر گاه براستی به اصل "بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین" رسیدی همه فلسفه زندگی را یافتی.
و این بمعنای آن نیست که:
بنشینی و هیچ حرکتی انجام ندهی و تلاش نکنی و تنبلی پیشه کنی، آنچنان که بیخردان از این اصل درمیابند.
کمترین مفهوم آن این است که:
حدیث چون و چرا
برای آدمی، با مغزی که کم کار است، نارس است، کال است، نه تربیت دارد نه تجربه و نه استعداد خدا دادی، تکامل نیافته، با اندیشیدن چاک چاک نشده،
درد سر دهد ای دل!
و کمترین درد سر آن تلخی و ناامیدی و سرگردانی و پریشانی و نگرانی و تشویش و ترس و ناامنی روحی و تلاطم درونی و کاسه چکنم است.
امروز نه ولی
شاید یکبار و برای همیشه، هنگام آن رسید که این مطلب را چال تر کنیم.
و این بمعنای آن نیست که:
بنشینی و هیچ حرکتی انجام ندهی و تلاش نکنی و تنبلی پیشه کنی، آنچنان که بیخردان از این اصل درمیابند.
کمترین مفهوم آن این است که:
حدیث چون و چرا
برای آدمی، با مغزی که کم کار است، نارس است، کال است، نه تربیت دارد نه تجربه و نه استعداد خدا دادی، تکامل نیافته، با اندیشیدن چاک چاک نشده،
درد سر دهد ای دل!
و کمترین درد سر آن تلخی و ناامیدی و سرگردانی و پریشانی و نگرانی و تشویش و ترس و ناامنی روحی و تلاطم درونی و کاسه چکنم است.
امروز نه ولی
شاید یکبار و برای همیشه، هنگام آن رسید که این مطلب را چال تر کنیم.