نمایش پستها با برچسب ویژه نوروز ۱۴۰۱. نمایش همه پستها
نمایش پستها با برچسب ویژه نوروز ۱۴۰۱. نمایش همه پستها
۱۸.۱۲.۰۰
۱۶.۱۲.۰۰
ای که میان جان من تلقین شعرم می کنی
بازآمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم
وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم
هفت اختر بیآب را کاین خاکیان را می خورند
هم آب بر آتش زنم هم بادههاشان بشکنم
از شاه بیآغاز من پران شدم چون باز من
تا جغد طوطی خوار را در دیر ویران بشکنم
ز آغاز عهدی کردهام کاین جان فدای شه کنم
بشکسته بادا پشت جان گر عهد و پیمان بشکنم
امروز همچون آصفم شمشیر و فرمان در کفم
تا گردن گردن کشان در پیش سلطان بشکنم
روزی دو باغ طاغیان گر سبز بینی غم مخور
چون اصلهای بیخشان از راه پنهان بشکنم
من نشکنم جز جور را یا ظالم بدغور را
گر ذرهای دارد نمک گیرم اگر آن بشکنم
هرجا یکی گویی بود چوگان وحدت وی برد
گویی که میدان نسپرد در زخم چوگان بشکنم
گشتم مقیم بزم او چون لطف دیدم عزم او
گشتم حقیر راه او تا ساق شیطان بشکنم
چون در کف سلطان شدم یک حبه بودم کان شدم
گر در ترازویم نهی می دان که میزان بشکنم
چون من خراب و مست را در خانه خود ره دهی
پس تو ندانی این قدر کاین بشکنم آن بشکنم
گر پاسبان گوید که هی بر وی بریزم جام می
دربان اگر دستم کشد من دست دربان بشکنم
چرخ ار نگردد گرد دل از بیخ و اصلش برکنم
گردون اگر دونی کند گردون گردان بشکنم
خوان کرم گستردهای مهمان خویشم بردهای
گوشم چرا مالی اگر من گوشه نان بشکنم
نی نی منم سرخوان تو سرخیل مهمانان تو
جامی دو بر مهمان کنم تا شرم مهمان بشکنم
ای که میان جان من تلقین شعرم می کنی
گر تن زنم خامش کنم ترسم که فرمان بشکنم
از شمس تبریزی اگر باده رسد مستم کند
من لاابالی وار خود استون کیوان بشکنم.
محمد بلخی- مولانا
نوروز - کوروش یغمایی
۱۵.۱۲.۰۰
پرنیان هفترنگ اندر سرآرد کوهسار، نوروز پیروز
چون پرند نیگلون بروی بندد مرغزار
پرنیان هفترنگ اندر سرآرد کوهسار
خاک را چون ناف آهو مشک زاید بیقیاس
بید را چون پر طوطی برگ روید بیشمار
دوش وقت نیم شب بوی بهار آورد باد
حبذا باد شمال و خرما بوی بهار
بادگویی مشک سوده دارد اندر آستین
باغ گویی لعبتان جلوه دارد درکنار
ارغوان لعل بدخشی دارد اندر مرسله
نسترن لولوی لالا دارد اندر گوشوار
تا برآمد جامهای سرخ مل برشاخ گل
پرنیان هفترنگ اندر سرآرد کوهسار
خاک را چون ناف آهو مشک زاید بیقیاس
بید را چون پر طوطی برگ روید بیشمار
دوش وقت نیم شب بوی بهار آورد باد
حبذا باد شمال و خرما بوی بهار
بادگویی مشک سوده دارد اندر آستین
باغ گویی لعبتان جلوه دارد درکنار
ارغوان لعل بدخشی دارد اندر مرسله
نسترن لولوی لالا دارد اندر گوشوار
تا برآمد جامهای سرخ مل برشاخ گل
پنجه های دست مردم سر برون کرد از چنار
راست پنداری که خلعتهای رنگین یافتند
راست پنداری که خلعتهای رنگین یافتند
باغهای پر نگار از داغگاه شهریار.
فرخی سیستانی
میکس بهترین آهنگهایهای خاطر انگیز و قدیمی
۱۴.۱۲.۰۰
اشتراک در:
پستها (Atom)