۹.۱۲.۹۲

ستاره خوشه خوشه


چه فكر میكنی
كه بادبان شكسته، زورق به گل نشسته‌ای است زندگی

در این خراب ریخته
كه رنگ عافیت از او گریخته
به بن رسیده ، راه بسته ایست زندگی

چه سهمناك بود سیل حادثه
كه همچو اژدها دهان گشود
زمین و آسمان ز هم گسیخت
ستاره خوشه خوشه ریخت

و آفتاب
در كبود دره ‌های آب غرق شد

هوا بد است
تو با كدام باد میروی
چه ابرتیره‌ای گرفته سینه تو را
كه با هزار سال بارش شبانه روز هم
دل تو وا نمی شود
تو از هزاره‌های دور آمدی
در این درازنای خون فشان
به هرقدم نشان نقش پای توست
در این درشت نای دیو لاخ
زهر طرف طنین گامهای ره گشای توست

بلند و پست این گشاده دامگاه ننگ و نام
به خون نوشته نامه وفای توست
به گوش بیستون هنوز
صدای تیشه‌های توست.

هوشنگ ابتهاج



ارتش روسیه منطقه کریمه را در اکراین از زمین و هوا تحت کنترل خود درآورد.


ارتش روسیه از پایگاه‌های نظامی خود در خارجه و داخل منطقه کریمه بیرون آمده و در خیابان‌ها و جاده‌های این منطقه مستقر شدند و این منطقه را تحت اشغال خود دراوردند.

پیش از این پرچم روسیه در این منطقه به اهتزاز درآمده بود. روس‌ها معتقدند که قسمتی‌ از یک کشور دیگر را اشغال نکره اند و این منطقه به طور تاریخی‌ به آنها تعلق دارد.

هم اکنون شورای امنیت سازمان ملل یک جلسه اضطراری تشکیل داده است. پیش از این آمریکا و اتحادیه اروپا به انجام چنین کاری به روس‌ها اخطار و هشدار داده بودند.

منبع








Chantal Stafford-Abbott in HAUTE COUTURE Spring-Summer 2014 for ELLE by Benjamin Kanarek













انار بانو و پسرهایش


فرودگاه مهرآباد ـ پرواز شماره ۷۲۶ ـ ایرفرانس.

دو بعد از نیمه شب یعنی تمام شب بی‌خوابی. یعنی كلافگی و خستگی و شتاب، همراه با دلتنگی و اضطرابی مجهول و این كه می‌روم و می‌مانم و دیگر برنمی‌گردم (از آن فكرهای الكی)، یا برعكس، همین جا، در همین تهران عزیز ـ با همه خوبی‌ها و بدی‌هایش ـ می‌مانم و از جایم تكان نمی‌خورم (از آن تصمیم‌های الكی‌تر) و خلاصه این كه گور پدر این سرگردانی و این رفت و برگشت‌های ابدی (ابدی به اندازه‌ی عمر من) و این پرواز نصف شب و كشیدن چمدان‌ها و عبور از گمرك ـ پل صراط ـ و تفتیش تحقیرآمیز بدن و كفش و جیب و كیف و سوراخ گوش و دماغ.

خداحافظی. بدون حرف، بدون نگاه، سرد و سریع، با بغضی پنهانی و خشمی بی‌دلیل، كه نباید نشان داد و حسی تلخ كه باید فرو بلعید و زد به چاك.

ورودی خواهران. ظاهرم قابل قبول نیست. روسری‌ام عقب رفته و آخرین دگمه‌ی پای روپوشم باز است. بسیار خب. حق با شماست. سر و وضعم را مرتب می‌كنم. باربری كه چمدان و كیف دستی‌ام را آورده، عجله دارد. پولش را می‌خواهد. دنبال مسافری دیگر می‌گردد.

می‌گویم: "باید تا گمرك با من باشی."

طی كرده بودیم. حرف خودش را می‌زند. می‌خواهد برود. چمدانم را روی نوار نقاله می‌گذارد تا از زیر دستگاه بازرسی بگذرد. به مسافری دیگر اشاره می‌كند.

به خودم می‌گویم: "عصبانی نشو خانم جان. ول كن. اینطوری‌ست. پولش را بده برود."

دیواری شیشه‌ای این طرفی‌ها را از آن طرفی‌ها جدا می‌كند. آن‌ها كه می‌مانند و آن‌ها كه می‌روند. هر دو دسته غمگین و افسرده‌اند و حرف‌های صامت و نگاه‌های پرحرفشان از قطر آن دیوار شیشه‌ای عبور می‌كند و چون غباری خاكستری روی صورت‌ها می‌نشیند.

دل و روده‌ی چمدانم را با دقت بررسی می‌كنند. چیزی مشكوك و ترسناك، كه نمی‌دانم چیست، در چمدانم است.

انگشتی تهدیدكننده به اندرون چمدان من اشاره می‌كند.

"آلت قتاله."

"كدام آلت قتاله؟ توی چمدان من؟"

بازرس با مأموری دیگر گفتگو می‌كند. خم می‌شوند و به تصویری مجهول روی صفحه‌ی دستگاه بازرسی نگاه می‌كنند.

بدرقه‌كننده‌ها از پشت دیوار شیشه‌ای سرك كشیده‌اند. آن‌ها كه در اطراف من هستند پچ‌پچ می‌كنند. ته چشم‌هایشان پرسشی گنگ موج می‌زند. در یك آن تغییر شكل داده‌ام و به نظر موجودی خطرناك می‌آیم. گناهكارم و محكومیتم قطعی‌ست.

تروریست؟

شاید.... امكان هر فكر و هر كاری می‌رود.

مداح هفتیرکش هنوز داره راست راست می‌گرده، عوضش روزی ۴۰-۵۰ تا جوان را به جرم داشتن یه چماق اعدام میکنند......!


ظریفی‌ تعریف میکرد میگفت : صبح یکی زد به پشت تاکسی، راننده تاکسیه یه دستی تکون داد و رفت.
یکی از مسافرا پرسید: اون مقصر بود چرا وانستادی؟
راننده گفت: نه بابا یهو طرف مداح از آب درمیاد!!!

توهم یا واقعیت؟


«توهم نمایش ترومن»؛ نام فیلمی است که در سال ۱۹۹۸ با هنرمندی جیم کری ساخته شد. و حکایت مردی است که دچار بیماری توهمی عجیبی‌ است.

روانشناسان! غربی میفرمایند:

بیمارانی که دچار توهم نمایش ترومن هستند، باور دارند دوستان،‌ خانواده و همکاران‌شان از روی فیلمنامه می‌خوانند و خانه، محل کار و ... جزء لوکیشن‌هاي فیلمبرداری هستند. آنها معتقدند برای تمام دنیا در حال بازی کردن هستند.

روانشناسان غربی معتقدند که بسیار مهم است که به سندرم ترومن به‌عنوان نوعی بیماری روانی توجه شود. افرادی که دوست دارند مرکز توجه باشند یا حتی آنهایی که می‌ترسند در انظار عمومی ظاهر شوند، ممکن است بیشتر دچار این توهم شوند. برخی از این بیماران از شهرت خیالی‌شان خوشحالند اما بیشتر بیماران از این دنیای ساختگی ذهن‌شان ناراضی هستند و تصور می‌کنند حریم خصوصی‌شان نقض شده است.

فیلم مقصر بود یا نه؟

در پاسخ به این ایده که مردم بعد از دیدن نمایش ترومن بیشتر دچار توهم شدند، روانشناسان معتقدند این افراد با یا بدون تاثیر این فیلم هم دچار زمینه توهم بودند. اگر ما در جایی زندگی می‌کردیم که تلویزیون وجود نداشت هم این افراد چیز دیگری را برای توهم پیدا می‌کردند اما برخی هم با این نظر موافقند. همان‌طور که برخی بعد ازتماشای فیلم‌های مربوط به یازده سپتامبر درباره تروریست‌ها تو هم زیادی پیدا کردند. به نظر می‌رسد با رشد تلویزیون، وب‌کم شخصی و... برخی مردم مستعد ابتلا به سندرم نمایش ترومن شدند.

اما این توهم ترمن بیماری تکنولوژی است، و ابتدا در سال ۱۹۴۰ به این صورت خود را نشان می‌داد که بیماران مدعی می‌شدند مغزشان توسط امواج رادیویی کنترل می‌شود. حالا بیماران دچار توهم درمورد کاشت تراشه‌های کامپیوتری در مغزشان حرف می‌زنند. از دید برخی مبتلایان چنین شخصی بر این باور است که دائما توسط دوربین‌ها زندگی‌اش فیلم شده است. در دهه ۱۹۴۰، ژاپنی‌ها اذهان آمریکایی‌ها را با امواج رادیویی کنترل می‌کرده‌اند. در دهه ۵۰، شوروی سابق این عمل را با ماهواره‌ها انجام داد؛ دهه ۷۰ نوبت به سازمان مرکزی اطلاعات ايالات‌متحده رسید که چیپ‌های کامپیوتری را در مغز مردم جاسازی کند! به نظر می‌رسد سندرم نمایش ترومن همان‌قدر که داستانی درباره فرهنگ و تکنولوژی یا دنیای بیرون است، داستانی درباره ذهن انسان هم هست. مردم می‌توانند اوهام را مسخره کنند اما حقیقت این است که اوهام نتیجه ترکیب پنهانی علت و معلولی بین فرهنگ و فرد است. آیا همه‌گیری تلویزیون و فرهنگ استفاده از سایت‌هایی مانند یوتیوب را می‌توان در توهم نمایش ترومن مقصر دانست؟ در مورد تلویزیون و اینترنت به نظر می‌رسد با یک توفان رو‌به‌رو هستیم. این وسایل تاثیر بسزایی در فرهنگ زندگی ما دارند.
سئوال اینجاست که آیا افشاگری‌هایی‌ که در مورد رصد زندگی‌ افراد عادی توسط ماهواره‌های پیشرفته که به راحتی‌ میتوانند، داخل خانه هر کسی‌ را در هر نقطه‌ای از جهان دید بزنند، مزید بر علت شده و این بیماری را گسترش داده است و یا نه کلا این توهم و بیماری نیست و افراد حقیقتی پنهان را حس میکنند، همان حسی که هنوز به ثبت نرسیده ولی‌ به عنوان حس ششم وجود دارد؟ و اینکه اصرار است که آنرا بیماری تلقی‌ کنند در واقع نوعی پنهان کاری است؟

مشکل اینجاست که همگی‌ دنیا درگیرند و کار با یکی‌ دو گروه خاتمه نمیابد.

ابرو شیطونی ۱


پهندشت نیروانا نیز


شست باران بهاران هر چه هر جا بود
یك شب پاك اهورائی
بود و پیدا بود.

بر بلندی همگنان خاموش
گرد هم بودند.
لیك پنداری
هر كسی با خویش تنها بود.
ماه می تابید و شب آرام و زیبا بود.
جمله آفاق جهان پیدا
اختران روشن تر از هر شب
تا اقاصی ژرفنای آسمان پیدا
جاودانی بی كران, تا بی كرانه ی جاودان پیدا.


اینك این پرسنده می پرسد:
پرسنده: «من شنیدستم
تا جهان باقی ست مرزی هست
بین دانستن
و ندانستن
تو بگو, مزدك! چه می دانی؟
آنسوی این مرز ناپیدا
چیست؟
وانكه زان سو چند و چون دانسته باشد كیست؟»

مزدك: «من جز اینجائی كه می بینم نمی دانم»
پرسنده: «یا جز اینجائی كه می دانی نمی بینی»
مزدك: «من نمی دانم چه آنجا یا كجا آنجاست»
بودا: «از همین دانستن و دیدن
یا ندانستن سخن می رفت»
زرتشت: «آه, مزدك! كاش می دیدی
شهر بند رازها آنجاست
اهرمن آنجا, اهورا نیز»
بودا: «پهندشت نیروانا نیز»
پرسنده: «پس خدا آنجاست؟
هان؟
شاید خدا آنجاست؟»

بین دانستن
و ندانستن
تا جهان باقی ست مرزی هست
همچنان بوده ست
تا جهان بوده ست.

مهدی اخوان ثالث

مثل پارسی : شنیدن کی‌ بود مانند دیدن ، پایگاه علمی‌ دارد.


بر اساس مطالعات محققان دانشگاه آیووا، انسان‌ها صداها را به خوبی آنچه تماشا یا لمس‌ کرده‌اند، به یاد نمی‌آورند.

به گزارش (ایسنا)، ایمی پورمبا، دستیار پروفسور و یکی از نویسندگان ارشد این مطالعه، گفت: یافته‌های ما نشان می‌دهد مغز انسان ممکن است از گذرگاه‌های جداگانه‌ای برای پردازش اطلاعات استفاده کند و اطلاعات شنیداری را هم متفاوت از اطلاعات دیداری و لمسی پردازش کند.

در پژوهش انجام‌ شده، زمانی که بیش از ۱۰۰ دانشجوی دانشگاه آیووا در معرض انواع صداها، مولفه‌های دیداری و لمسی قرار گرفتند، صداها را کمتر از دو مولفه دیگر به یاد ‌آوردند.

بر اساس این تحقیق، شیوه پردازش صدا توسط مغز متفاوت از مولفه‌های دیگر است و این موضوع دارای مضامین مهمی برای مربی‌ها، مهندسان طراح و تبلیغ‌کنندگان خواهد بود. همچنین، این نخستین مطالعه‌ برای نشان‌دادن برابر بودن قابلیت انسان در به یادآوردن آنچه لمس کرده با توانایی‌اش برای به یاد آوردن آنچه دیده‌، است.

در این پژوهش همچنین آزمایش روی پستانداران غیرانسان مانند میمون‌ها و شامپانزه‌ها نیز نتایج مشابهی را به دنبال داشت.

جزئیات دستاورد جدید در مجله Plos One منتشر شد.

منبع



تفاوت فرهنگ ایرانی‌ با فرهنگ دیگر اقوام دنیا... درخت کاری برای گرفتن انتقام


در اکثر جاهای دنیا وقتی‌ فرزند پدر مادری را بیگناه میکشند، آنها اسلحه بدست گرفته و تا انتقام خون فرزندشان را نگیرند، آرام نمی‌نشینند. و این رسم در بین حیوانات نیز جاری است. یعنی‌ یک حیوان با همه کوچکی به قلب شیر حمله می‌کند تا از فرزندش حفاظت کند و یا انتقام او را بگیرد.

در ایران مادری که جوان دست گلش را در اوج جوانی‌ و شادابی، بدون اینکه مرتکب خطا شود، معصوم و بیگناه تنها به جرم گفتن "رای من کو" در خیابان توسط آخوند‌ها سلاخی میشود، به جبران خون عزیزش، درخت میکارد!


من نمیدونم اسم این را چه میشود گذاشت ولی‌ اگر من بودم، تا یک یک آخوند‌ها را به سزای عملشان نمیرساندم، نه از پا مینشستم و نه میمردم.
........
مادر سهراب اعرابی، همزمان با سالروز تولد فرزندش با کاشت یک نهال کاج یاد این شهید جنبش سبز مردم ایران را گرامی داشت. این مادر صلح همچنین نهال کاجی هم در آستانه تولد میرحسین موسوی با نیت رفع حصر وی و مهدی کروبی و زهرا رهنورد و آزادی زندانیان سیاسی کاشته است.

ذات‌ها با سايه‌ها ی خود هم اندازه ، هم رنگ