۲۸.۱۲.۹۰

آمد نوروز هم از بامداد .... آمدنش فرخ و فرخنده باد.



دیدن ماه نو و عید بدو فرخ باد
که همایون پی و فرخ رخ و فرخنده لقاست .



l

بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی ..... ملک را در جهان هر روز جشنی داد و نوروزی




ز باغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید
کلید باغ ما را ده که فردامان به کار آید
کلید باغ را فردا هزاران خواستار آید

تو لختی صبر کن چندان که قمری بر چنار آید
چو اندر باغ تو بلبل به دیدار بهار آید

ترا مهمان ناخوانده به روزی صد هزار آید
کنون گر گلبنی را پنج شش گل در شمار آید
چنان‌دانی که هرکس را همی زو بوی یار آید
بهار امسال پندار همی خوشتر ز پار آید
وزین خوشتر شود فردا که خسرو از شکار اید
بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی
ملک را در جهان هر روز جشنی داد و نوروزی
فرخی


۲۷.۱۲.۹۰

سپیدی برف و سیاهی شب بهم رنگ پس نمیدهند

آدم برفی را پاس بداریم و هر چه میخواهیم بدانیم از خودش بپرسیم.



ملت ضّد ملت

اگر به تحولات اجتماعی سالهای حکومت محمد رضا شاه با دقت توجه بشه، یکی‌ از عواملی که باعث به وجود آمدن "غرب ستیزی" افراطی در بین عده کثیری از مردم و بخصوص دانشگاهیان ایران در سالهای پیش از انقلاب شده بود، پدیده‌ای به نام "غرب زدگی" بود که همهٔ ارزش‌های ایرانی‌ را زیر سئوال میبرد.
و این غرب زدگی در سه سطح، پندار، گفتار و کردار ایرانی‌ رادر بر می‌گرفت، و به جزئیات زندگی‌ ایرانی‌ رخنه کرده و تمامی رفتار و کردار ایرانی‌ را تحت شعاع خویش قرار داده بود، و دامنه این شعاع، از شیوه زندگی‌ ایرانی‌ گرفته، تا برخورد اجتماعی او حتّی با هموطنانش را میپوشاند.

به طور مثال ایرانی‌ به صرف اینکه بر روی زمین می‌نشست و خوراک میخورد یا بر روی زمین میخوابید و یا بر روی زمین از مهمانش پذیرای میکرد، مورد انتقاد و نکوهش، و از طرف عده‌ای نو کیسه، به اصطلاح تازه به دوران رسیده و به شدت غربزده، مورد تمسخر قرار می‌گرفت. و کسی‌ که حداقل یک دست مبلمان و میز نهار خوری در منزلش نبود، اصلا آدم حساب نمی‌شد و به هیچ گرفته میشد.

در حالی‌ که به قول فریدون فرخزاد، لغت "میزبان" که در شاهنامه هم به کار برده شده‌ است و حکیم عالیقدر ایران هزار سال پیش، به تکرار از این لغات در شاهنامه استفاده کرده است:
(
اگر شاد و خرم بود میزبان
بدان شهر خرم دو هفته بمان .

که ما میزبان و تو مهمان ما
فرود آی اینجا بفرمان ما.

پی میزبان بر تو فرخنده باد
همه تاجداران ترا بنده باد.
فردوسی .
)
و از لغات قدیمی‌ پارسی‌ است و به معنی‌ صاحب و دارندهٔ میز پذیرائی، میباشد، همچنین نقوش سنگی‌ تخت جمشید شاهد این گفته است و حکایت از آن دارد که ایرانی‌‌ها هزاران سال پیش از میز و کرسی یا صندلی استفاده میکردند، و اگر بر روی زمین زندگی‌ کردن را برگزیده بودند، فقط به این دلیل بود که بر طبق یک اعتقاد باستانی، ایرانی‌‌ها، چینی‌ و ژاپنی ها معتقد بودند که تماس با زمین، به آنها از طرف زمین انرژی می‌رساند و بسیاری از ناراحتی‌‌ها و درد‌های بدن به این وسیله، بدون اینکه فرد کمترین کاری انجام دهد، از بین میرود.

بدست كس نرسد قرص ماه در دل آب


نقاب دارد ودلرا بجلوه آب كند
نعوذبالله اگر جلوه بی‌ نقاب كند
فقيه شهر برفع حجاب مايل نيست
چراكه هرچه كند حيله در حجاب كند
چو نيست ظاهر قرآن بوفق خواهش او
رود به باطن و تفسير ناصواب كند
ازو دليل نبايد سؤال كرد كه گرگ
بهر دليل كه شد بره را مجاب كند


خيمه ى نوروز به صحرا زدند

برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز
چو آتش در درخت افکند گلنار
دگر منقل منه آتش میفروز
چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست
حسدگو دشمنان را دیده بردوز
بهاری خرمست ای گل کجایی
که بینی بلبلان را ناله و سوز
جهان بی ما بسی بودست و باشد
برادر جز نکونامی میندوز
نکویی کن که دولت بینی از بخت
مبر فرمان بدگوی بدآموز
سعدی کبیر





۲۶.۱۲.۹۰

آن کمالِ بی مقصودِ در تبعیدِ تنها ... Sophia de Melo Breyner

برای آنکه چنین گردنی افراشته داشته باشد
برای آنکه مچ‌هایش مثل ساقه‌های گل خمیده شود
برای آنکه چشم‌هایش اینقدر روشن و صریح باشد
پشتش چنین صاف
سرش چنین بالا
با این برق طبیعی به روی پیشانی اَش ......


نسل‌هایی متوالی از بردگان بوده‌اند
با اندام‌های خمیده و دست‌های زبر شکیبا
در خدمت نسل‌های متوالی شهریاران
همچنان کمی‌خشن، همچنان کمی‌زمخت
ظالم، حریص، مکار
چه عمرها تلف شده است
برای آنکه او باشد
آن کمالِ بی مقصودِ در تبعیدِ تنها.

سوفیا دِه میو برینر


شاعر پرتغالی، نویسنده کتاب کودک ونماینده سوسیالیست ها در مجلس پس از انقلاب ۱۹۷۴ - مادر پنج بچه از جمله میگوئل سوسا تاوارس – نویسنده مشهور




زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز


آدمی نیست که عاشق نشود فصل بهار
هر گیاهی که به نوروز نجنبد حطب است .
حطب = چوب خشک
سعدی کبیر.


شرح مصیبت دادن به جای شر مصیبت کردن


امروز ضمن خوندن اخبار اینجا و آنجا رسیدم به ترانه‌ای از محسن چاوشی، به نام پرچم صلح. من طبق عادتی که دارم و بهر پدیده تازه‌ای نه نمیگم، این موزیک رو برای اولین بار شنیدم و با دقت بشعرش گوش دادم، و در انتها این سئوال بذهنم هجوم آورد که اگر بجای تمام این وقتی‌ که صرف ساختن، خواندن و ضبط این آهنگ شده بود، و بجای اه و ناله کردن، اگر هر کار مثبتی دیگری در جهت حل مشکلِ عظیمی‌ که کشور عزیزمان به آن دچار است، میشد، هم از تاثیر منفی‌ این موزیک بر شنوندها جلوگیری شده بود، و هم دنیا به ما نمیخندید که به جای آستین بالا زدن و شر مصیبت کردن به شرح مصیبت میپردازیم و اکتفا می‌کنیم. 

می‌دونم که عده‌ای بلافاصله در جواب من، جمله معروف "دورِ گود نشستی میگی‌ لنگش کن" را می‌گویند، و من در جواب میگم، اگر کسی‌ واقعا در گود و میدون باشه، می‌شه از دورِ گود داد زد و گفت لنگش کن، مشکل ما اینه که همه دورِ گود نشستیم، منتظریم یکی‌ وارد گود بشه.


۲۵.۱۲.۹۰

مانی پیامبرنقاش پارسی.... اگر زندگی‌ انسان هیچ جنبه انسانی‌ نداشته باشد، فردا روز دیگری نیست


دست نقاش طبیعت صدهزاران رنگ را ....  گونه گونه نقش ریزد مانوی ارژنگ را

مانی پیامبرنقاش پارسی که در مسیحی مشابه او را بنام عیسی و مذهب او "میشا" را "مسیح " نامیده وبا یک کپی ناقص مال خود کردند اعتقاد داشت جسم به وسیله اهریمن و روح به وسیله اهورا مزدا اداره میشود و این آدمی‌ است که انتخاب می‌کند که زندگیش به دست کدام یک از این دو اداره شود، یعنی‌ اگر به دنیای معنوی و روحش بپردازد به اهورا مزدا که مظهر نیکی‌ است اجازه داده است که زندگیش را در دست بگیرد، در نتیجه زندگیش به وسیله اهورا مزدا اداره میشود و به این ترتیب تنها شادی و آرامش نصیبش میشود و اگر به جسم و بدن بپردازد و آنرا بپروراند،، به اهریمن اجازه داده که سرنوشتش را تعیین کند، و درنتیجه زندگیش به وسیله اهریمن اداره میشود، و نهایتاً زندگیش سراسر رنج و سیری ناپذیری نسبت به هر چیزی خواهد بود. ولی‌ با توجه به اینکه بدن آدمی‌ از او جدا نیست، بهترین حالت ایجاد یک تعادل و بالانس بین این دو میباشد.




کردار پندار و گفتار انسان ابدی است نه گوشت و جسم او


دسته‌ای از وحوش خوشرنگ و گوشتخوار، جماعتی از اربابان پیروز شده، که با نظامات جنگی و نیروهای منظم، چنگال‌های هولناک خود را در تن‌ جماعت عظیمی‌ از مردم فرو کرده‌اند، و شاید عدد این مردم به مراتب از آنها بیشتر بوده، ولی‌ انتظامی نداشته اند تا بتوانند مقاومت کنند، این است اصل دولت.
 نیچه