۲۱.۷.۸۶

از عشق و شیطان دیگر از خوزه گابریل گارسیا مارکز


Of Love and Other Demons Gabriel García Márquez

از عشق و شیطان دیگر از خوزه گابریل گارسیا مارکز
کتاب از عشق و شیطان دیگر نوشته خوزه گابریل گارسیا مارکز نویسنده معاصر کلمبیای، داستان بسیار جذاب و شیرینی‌ داره، کسانی‌ که فیلم جن گیر رو دیدن، وقتی‌ این کتاب رو می‌خونن، دقیقا می‌تونن ردّ پا و اقتباسی که سناریو فیلم جن گیر از این داستان کرده رو ببینن، اقتباس وحشتناک مسخره و تجاری که هالیوود از این داستان کرده، تاسف خواننده این کتاب رو برمی‌ انگیزه. داستان در واقع قصه عشقیست که بندرت می‌شه در بین آدما پیداش کرد، چرا که بسیار ساده و بسیار بی‌ آلایش است و به همین خاطر هم تا حد زیادی به تخیل نزدیک تر است تا واقعیت آدما، و درست به همین دلیل هم هست که مخ منحرف و بی‌ تعهد از این داستان زیبا، سناریو فجیع و چندش آور جن گیر رو مینویسه. خواندن کتاب لذت بخش است و فکر برانگیزه

یاد داشت‌های من از کتاب
از هر دو فرهنگ به اندازهٔ زیر و بم احساسش بهره جسته بود
او میگفت، روح شما باید سالم و آکنده از صلح باشد و کاستی‌های یک فرهنگ را در فرهنگ دیگر پیدا کند

برای اینکه او تحت هیچ شرایطی حقیقت را نمی‌گوید، حتی از روی اشتباه
فیض از آن کسی‌ است که به نام حقیقت عمل کند
ما انسانهای مشرف به مرگ را به تخت میبندیم که بر روی آن جدال وحشتناک تر و طولانی تری با مرگ داشته باشند

، انسان باید با اسب‌ها در هم آمیزد تا موجودی شریف و نجیب از این آمیزش پدید آید
نگاهش را به او دوخت و با روحی‌ آگاه مواجه شد

از پوست او شبنم رنگ باختهٔ سردی تراوش میکرد
هیچ صلیبی آنقدر سنگین نیست که او آمادهٔ حملش نباشد
در این فاصله موسیقی بنوازید، خانه را انباشته از گًل کنید و بگذارید پرنده‌ها نغمه سر دهند
وقتی‌ سعادت شفا ندهد، هیچ داروی چاره ساز نیست

اگر انسان دلایل معتبر داشته باشد، هیچ دیوانه‌ای دیوانه نیست
موسیقی میتواند زندگی‌ مشترک را اصلاح و هماهنگ کند
غربیها با وارد کردن سیاهان، اروپا را با کار و تلاش بی‌ حد و حصر و اجباری برده گان سیاه ساختند
مثل زوجی مسن که محکوم به یک نواختی هستند

افکار به هیچ کس تعلق ندارد

تعریف اسقف آنچنان غمگنانه بود که شباهتی به نمایش مکافات در آتش جاودانه داشت
ما خوب میدانیم که شما خدا را اجاره کرده‌اید

در کدام کشتار چشم خود را از دست داده اید
تو اگر زبانت را گاز بگیری از مسمومیت هلاک میشوی
عشق حسی است که طبیعت را طرد می‌کند و دو ناشناس را به وابستگی کوچک و ناسالمی محکوم میسازد، و رابطه هر چه کم دوام تر به همان نسبت فشرده تر
و خداوند بیشتر با عشق همسو است تا با اعتقاد

۱۲.۱۰.۸۵

نمایشنامه توراندخت از برتولت برشت



برتولت برشت: در نمایشنامهٔ "زندگی‌ گالیله"، میخواستم طلوع خرد را بیان کنم و در "توراندخت" غروب خرد را.

طنزی
 که برشت در نمایشنامه توراندخت بکار برده است، بسیار دلچسب و بامزه است. مثلا در جایی‌، خاقان پنبه‌ها را احتکار می‌کند (برای اینکه بعد‌ها بتواند بمردم گرانتر بفروشد و بهمین خاطر مردم بی‌ لباس و لخت مانده‌اند) و بخاطرِ این احتکار، مردم اعتراض میکنند. خاقان برای گمراه ساختن مردم پیشنهاد میکند، هیئتی یا کنگرهٔ‌ای از روشنفکران و یا دلالان فکر، تشکیل شود، و روشنفکران راهکار‌هایی‌ را یافته تا توسط آنها مردم را فریفته و از شورش بازدارد. و توراندخت به پدرش خاقان میگوید: من نمی‌‌دانم که مردم از تو چه میخواهند، بهرحال من فقط مقدارِ کمی‌ پنبه در اختیار دارم و میرود که شورتش را که از جنس پنبه است نشان دهد که خاقان جلویش را می‌گیرد.

برشت سعی‌ می‌کند تا سرحد مرگ، روشنفکران را زیر تازیانه ببرد و برای همین هر مشکلی‌ که پیش میاید، گروهی از روشنفکران را که وی آنها را "تویی" میخواند، جمع می‌کند تا مشکل را برای مردم طوری حل کنند که دیگر کسی‌ مثلا از گرسنگی ننالد. یعنی‌ روشنفکر مشکل گرسنگی مردم را حل نمیکند، بلکه سعی‌ می‌کند راه حلی بدهد تا مردم از گرسنگی شورش نکنند.

برشت نقش روشنفکر را خائنانه و "به نفع خود" ترسیم می‌کند.
قصهٔ توراندخت یکی‌ از خشونت آمیزترین قصه هایی است که تحت عنوان "امیرزاده خلف و خاقان زاده چین" در کتاب "هزار و یکروز" آمده است. مجموعه حکایات کتاب هزار و یک روز مکملی است بر کتاب معروف هزار و یک شب- که توسط یک قصه سرای ایرانی‌ بنام درویش مخلص نوشته شده است و از آنجا که این کتاب اواخر قرن هفدهم میلادی به زبان پارسی‌ به اروپا رفته است و اکثر قصه‌های آن دارای فضا و شخصیت‌های ایرانی‌ است اروپاییها آنرا بعنوان یک کتاب ایرانی میشناسند. موضوع قصه بطور خلاصه از این قرار است که:

توراندخت، خاقان زادهٔ چین از مردان متنفر است و حاضر نیست از میان خواستگاران زیادی که دارد، شوهری انتخاب کند. بالاخره بعد از پافشاری پدرش، سه معما برای خواستگارانش طرح می‌کند و قرار میگذارد که اگر کسی‌ توانست جواب معما‌ها را بدهد با او ازدواج خواهد کرد وگرنه سرش را از تن‌ جدا می‌کند. شاهزادگان و امیرزادگان زیادی از نقاط مختلف میایند ولی‌ هیچکدام نمیتوانند جوابی پیدا کنند و سرشان را از دست میدهند. تا بالاخره امیر زاده‌ای بنام "خلف"، هر سه معما را جواب میدهد. توراندخت ناراحت از اینکه بالاخره مردی توانسته است بر او غالب آید، بر خلاف قول و قرار می‌‌خواهد یک معمای دیگر هم مطرح کند.

ولی‌ خاقان مخالفت می‌کند، و بدخترش میگوید: قرار تو سه معما بود و امیر زاده هم بهر سه‌ معما جواب درست داد. من اجازه نمیدهم که تو تا ابد برای او معما طرح کنی‌، تا بالاخره نقط ضعفی در هوش و خرد او پیدا کنی‌ و مانند دیگران خونش را بریزی. اینطوری که معلوم است تو از کشتن مردان لذت میبری!
امیرزاده خلف وقتی‌ ناراحتی‌ توراندخت را می‌بیند، به او میگوید، حالا من از شاهزاده خانم یک پرسش می‌پرسم: نام واقعی‌ من چیست؟ اگر خاقانزاده اسم واقعی‌ مرا گفتند، من از حق خود میگذرم و اینجا را ترک می‌کنم. توراندخت برای پاسخ این پرسش یکروز فرصت میخواهد و امیرزاده هم می‌پذیرد.
توراندخت از امیرزاده‌ای که توانسته است جواب معمای او را بدهد و مغلوبش کند بیش از دیگران متنفر شده و برای پی‌ بردن بنام اصلی‌ او بحیله‌ای متوسل میشود. او برده و خدمتکارش را مأمور می‌کند که شب نزد امیرزاده برود و با نیرنگ زنانه پی‌ بنام اصلی‌ او ببرد.
خدمتکار زیبا خود شاهزاده‌ای است که بعد از تسخیر کشورش بدست خاقان به اسارت درامده است. او دل‌ به امیرزاده می‌بندد و بعد از اینکه پی‌ بنام اصلی‌ او میبرد او را وادار می‌کند باهم فرار کنند.
فردای آنروز خدمتکار نام واقعی‌ امیرزاده را به توراندخت میگوید، تا توراندخت مغلوب امیرزاده نشود و احتمالاً با او ازدواج کند. توراندخت نام واقعی‌ امیرزاده را میگوید و دستور قتل او را میدهد، اما کمی‌ بعد تصمیم می‌گیرد با امیرزاده ازدواج کند، ولی‌ دیگر دیر شده است. امیرزاده بقتل می‌رسد و خدمتکار خودش را با خنجر میکشد.



قصهٔ توراندخت در کتاب مولوی هم آمده است، اما برداشت مولانا از قصه بگونه‌ای دیگر است. خاقان زاده چین برای مولوی مسئله چندانی نیست، روی سخن مولانا به امیر زادگانی است که با دیدن تصویر خاقانزاده گول صورت زیبایش را میخورند و ندانسته در دام عشق او می‌افتند و به هلاکت میرسند. این قصه یکی‌ از قصه‌های عامیانه و قدیمی ایرانی‌ است.
برشت در نوشتن نمایشنامه توراندخت از قصهٔ اصلی‌ بهره چندانی نگرفته و آنرا کاملا تغییر داده است. حتی شخصیت توراندخت را کاملا معکوس کرده است. توراندخت او مانند توراندخت قصهٔ اصلی‌ زنی‌ نیست که از مردان متنفر باشد و فقط به اصرار پدرش بعد از کنکاش زیاد بالاخره شوهری انتخاب کند، آنهم به این علت که او را به زانو درآورده است، بلکه زنی‌ است شهوتران، بوالهوس، فاسد و مردخواه. او خواهان تویی (روشنفکر ) است، خواهان کسی‌ که بتواند بروی واقعیت سرپوش بگذارد و آنچه آشکار است با مهارت پنهان کند. کسی‌ که بتواند دروغ را راست و راست را دروغ بنمایاند. اما فقط دروغ خوب ارزش دارد، فقط دروغگوی خوب پاداش می‌گیرد و دروغگوی بد سرش را به باد میدهد.
از آنجا که تویی‌ها باید دروغ بزرگی‌ بگویند و واقعیت آشکاری را باید انکار کنند، کنگرهٔ‌ای تشکیل میدهند. که این کنگرهٔ یعنی‌ کنگرهٔ تویی‌ها هستهٔ اصلی‌ نمایشنامه برشت است.

منظور برشت اینست که "روشنفکر" معنی‌ واقعیش را از دست داده است. شاید هم منظورش آندسته از روشنفکران و متفکرانی باشد که وظیفهٔ اجتماعی خودشان را فراموش کرده‌اند و از فکر بعنوان وسیله‌ای برای کسب و کار و تجارت استفاده میکنند. و بهمین جهت برشت در مورد این نوع روشنفکران کلمه آلمانی‌ به معنی‌ "کارگر مغزی" را بکار برده است.





برشت سالها به مطالعهٔ فلسفهٔ چین پرداخت، و در سال ۱۹۳۰ سخت تحت تاثیر فلسفهٔ چین بخصوص مو - دی یا مه‌ - تی‌ فیلسوف باستانی چین قرار گرفت، سلسهٔ مقالات مه‌- تی‌ یا کتاب تغییر جهت یا اندیشه‌های متی ترکیبی‌ است از نظریات خودش و نظریات فیلسوف باستانی چین.

برشت در داستانهای تویی و در نمایشنامه توراندخت به نقش تویی در جامعه میپردازد و آنها را چنان بشدت و بطور همگانی مورد انتقاد قرار میدهد که بعضی‌ از مفسران معتقدند، انتقادات شامل خود او نیز میشود و در این مورد اشاره به فرار او از مقابل قوای هیتلری میکنند.

"داستانهای تویی" هجو نامه ایست در بارهٔ تمام تویی ها، تویی‌های ادیب، پزشک، تاریخ نویس، حقوق دان، متخصص زیست شناس، معلم، هنرمند .... و تمام کسانی‌ که فکر وسیلهٔ معیشت آنهاست. بنظر برشت تویی با فکر مانند یک کالای تجاری معامله می‌کند، یا اصلا فکری که می‌کند اشتباه است ( مضرّ و یا بی‌فایده است). او باید به فرق بین فکر درست و فکر نادرست، فکر مضرّ و فکر‌ مفید، فکر بی‌ فایده و فکر‌ سودمند برای اجتماع بیندیشد، در غیر اینصورت روشنفکر فقط دلال فکر است.
برشت در اهمیت درست فکر کردن سه هدف قائل است:

۱- فکر کردن در سازندگی شخصیت خود ( تحصیل و فراگیری)
۲- فکر کردن فنی‌ ( در بارهٔ حرفه و شغل خود)
۳- فکر کردن سیاسی ( شناخت جامعه و محیط اطراف خود)

اگر داستان‌های تویی هجو نامه‌ای در مورد حماقت‌های روشنفکران زمان برشت باشد، نمایشنامهٔ توراندخت هجو نامه‌ای است در مورد حماقت‌های روشنفکران زمان جمهوری وایمار و شخص هیتلر.

((Walmarer Republik ) جمهوری وایمار( رایش آلمان ۱۹۱۹ تا ۱۹۳۳) دولت دمکراتی و دارای پارلمان بود و رئیس جمهور توسط مردم انتخاب میشد. ۱۹۳۰ دچار رکود اقتصادی و بیکاری زیاد مردم شد، بطوری که از سال ۱۹۳۰ چندین بار پارلمان عوض کرد و بالاخره تمام این مشکلات باعث بقدرت رسیدن هیتلر شد.)



یاداشت‌های من از کتاب:

-مرا بشوی ولی‌ خیسم نکن!
- اینجا برای نو کردن عقاید آنها را وارونه میکنند!
-هرکاری که دلتان میخواهد انجام دهید، ولی‌ برایش توجیه اخلاقی‌ بتراشید!
-فرزندان چین، لخت بر سر مزار والدینشان که از گرسنگی جان سپرده اند، میروند.

منچو: یکی‌ از قدرتمند‌ترین طوایف چین که در سال ۱۶۴۴ از منچوری برخاستند و بر تمام چین تسلط پیدا کردند و تا سال ۱۹۱۲ نسل به نسل بعنوان خاقان فرمانروا بودند.

کاتون: شهری در جنوب چین، مرکز ایالت کوسبگتونگ در کنار رود کاتون یا رود مروارید، دارای دو میلیون جمعیت، مرکز تجارت ابریشم، پشم، پنبه، شیشه، و کاغذ و ..... اسم پارچه کتان شاید مربوط به این شهر باشد.

- آزادی را فقط در آزادی مطلق میتوان بدست آورد.

رایش = سرزمین بزرگ، امپراطوری

-خاقان: من تصمیم گرفته ام، هر روشنفکر عزیزی که بتواند اعتماد ملت را نسبت به بذل و بخشش و توجّهات پدرانهٔ خاقان جلب نماید، دست تنها دخترم توراندخت را در دست او بگذارم، و حتی اگر مادی باشد، بطور قاطع دستور میدهم، که این پالتوی مندرس ( پالتوی اولین خاقان که سلسله منچو را تأسیس کرد، و چون خیلی‌ فقیر بود هر بار که پالتویش به وسیله تیری سوراخ میشد، خودش آنجا را وصله میکرد و به همین خاطر پالتو بسیار مندرس و پر از وصله بود و جانشینان او به هنگام تاجگذاری در مقابل این پالتو مراسم سوگند را به جای میاوردند ) قبل از جشن ازدواج به داماد آینده‌ام داده شود تا به تن‌ کند.





-سوال درستی‌ برای جواب من طرح کن.
-فقر عذر همه چیز است، اما نه برای فروش فکر و کاسبی از طریق اندیشه.
-اگر آدم بخواهد، باور می‌کند، توضیح برای آنهایی است، که بخواهند باور کنند، همانطوری که یه استخر برای آنهایی است که بخواهند شنا کنند.

-این فهم است که سرنوشت ملت را تعیین می‌کند نه قدرت.

-طبیعت الهه‌ای است غیر قابل تسلط.


"در این لحظه تاریخی‌" = تکیه کلام هیتلر موقع سخنرانی بود.

-سیاست غیرقابل دفاع است.
-یک ملت بدون ادبیات ملت متمدنی نیست.
-سابقه تمدن را با سابقه ادبیات یک کشور می‌سنجند.
-کسی‌ که برای خودش نیاموزد، حتما برای دیگری میاموزد.
-کشوری که هنرپرور نیست، خام و خشن است.
-در مملکت ظلم و بی‌ عدالتی بر پاست، آنوقت روشنفکران به عوام میاموزند که چرا باید اینچنین باشد.
-چیزی‌های خوب گرانند.
-با آنها باید مانند زمین رفتار کرد. آدم باید تصمیم بگیرد که از آن چه می‌‌خواهد، دانه یا علف هرزه، و بهمان خاطر هم نگهش دارد.

۱۸.۸.۸۵

گوشه‌هایی‌ از تاریخ ۱

گاهی نگاه کردن به یک تصویر، میتواند به اندازه خواندن یک کتاب خوب، آموزنده و اندیشه پرور باشد. براساس این اعتقاد، تلاش کردم، تصاویر پراکنده و پخش گشته در رابطه با ایران که در اینترنت وجود دارد را، تحت عنوان "ایران بروایت تصویر" جمع کرده و یک نمایش تصویری از گوشه و کنار این مملکت اشغال شده را برخ دیده بکشانم. این مجموعه مخصوص کسانی‌ هست که بیشتر دوست دارند نگاه کنند تا بخوانند و آنها که تا نبینند باور نمیکنند.

دختران نوجوان کردستان با لباسهای زیبای محلی در مهاباد ۱۹۴۱

اعدام شیخ فضل الله نوری آخوند انگلیسی‌ و خائن به ایران و ملت ایران. پیش از فتنه آخوندی سال ۱۳۵۷.

مجازات فلک، زدن با چوب به کف پا در زمان قاجار.

امير اسدالله علم (نخست وزير) در ملاقات با رجال فارس در شيراز: نفر چهارم از سمت راست: حبيب الله شهبازی، نفر اول از سمت چپ: ناصر طاهری رئيس ايل بويراحمدی، نفر دوم از سمت چپ: حسينقلی رستم رئيس ايل رستم ممسنی. اندکی بعد اين سه نفر تيرباران شدند.


بانویی از اشراف قاجار : مریم مستوفی اردلان (فخرالسلطنه) همراه با دخترش نیر مستوفی.


عکس جمعی در هنرستان دخترانه زردشتی شاهرخی کرمان در سال ۱۳۲۹ ش. به مناسبت ورود دستور کیخسرو . آیین باستانی زرتشت کهن‌ترین آیین انسان ساز دنیا میباشد که ۷۲ ملت با گرفتن گوشه‌هایی‌ از آن، دین‌ها و باور‌های خود را ساخته ا‌ند. پایگاه اولی‌ و نخستین این آیین که براستی‌ و پارسائی اعتقاد دارد، فلات قاره ایران است. و آثار باستانی آن در گوشه و کنار ایران هنوز پا برجاست. مرکز اصلی‌ آن شهر تبریز میباشد. این آیین در حمله وحشی‌ها و بربر‌ها به ایران جرم و جنایت نامیده شد و آثار فیزیکی‌ آن (کاخ ها، آتشکده ها، معابد و و و) ویران گشته و یا مسجد و کلیسا نامیده شده و میلیون‌ها زرتشتی به تیغ شمشیر دأعشی‌ها سپرده شدند. این قاتلان اینک از قدیسان ایرانی‌‌ها میباشند.


پارک سوار بیهقی- ترمینال بیهقی در سال ۱۳۷۲ با هدف تسهیل در رفت و آمد شهروندان در استفاده از وسایل حمل و نقل همگانی توسط شهرداری تهران تاسیس شد.



خیابان ژاله (مجاهدین اسلام) چهارراه آب سردار تهران در ۱۳۱۶ش. این یکی از آب انبارهای عمده تهران بود که احتیاجات شهروندان را تامین میکرد تا اینکه در آغاز دهه ۱۳۳۰ شمسی و اتمام لوله کشی آب تهران از رونق افتادند.
گله‌ای از نوکران غرب، فریب خوردگان و احمق‌ها در کنار مجسمه بزیر کشیده شده شاهنشاه فقید ایران، 
طالقانی، بهشتی، هاشمی رفسنجانی و ابوالحسن بنی‌صدر - بهمن‌ماه ۱۳۵۷



زنان ایرانی پابپای مردان در مقابل تجاوز عراق ایستادگی کردند. مساجد خرمشهر به کانونهایی برای هماهنگی مقاومت ایرانی برعلیه اتفاق کشورهایی که صدام حسین را بطور فعال حمایت میکردند- تبدیل شدند.



سال ۱۹۵۴ زنان ایرانی پای صندوق‌های رای، درست ۱۰ سال پیش از اینکه زنان سویسی در سال ۱۹۶۴ حق رای بیابند.

تهران - بهارستان - یک خودرو درحال گذشتن از مقابل ساختمان تاریخی مجلس شورای ملی ۱۹۱۲ میلادی




محاصره مجلس شورای ملی توسط نیروهای متجاوز انگلیس و امریکا در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که بر خلاف تمامی قوانین جهانی‌ آن زمان انجام شد و یک دخالت متجاوزانه در امور داخلی‌ یک کشور محسوب شده و قابل تعقیب و مجازات است. متاسفانه قوانین جهانی‌ را جنایتکار‌ها خود نوشته و در نتیجه شامل آنها نمیشود. پس از این دکتر مصدق دستگیر شد و پس از یک دادگاه فرمایشی به زندان محکوم شد و جنبش نجات از چنگال غرب در ایران خاموش شد.

رضا شاه کبیر، ناجی ایران


۱۶.۸.۸۵

گوشه‌هایی‌ از تاریخ

یک افسر پلیس تهران در حال هدایت ترافیک سبک در چهارراه نادری ضلع جنوبی سفارت انگلیس. امروز تهران قدیم در حال خفه شدن زیر بار آلودگی های هوا و صوتی است و برای حفظ آنچه از این میراث تاریخی بر جامانده اندک کوششی در جریان نیست.

گوشه‌هایی‌ از تاریخ معاصر

ورزشگاه امجدیه در 1315 صحنه یک مسابقه فوتبال.


تهران- میدان سپه/توپخانه ( خمینی امروز) در مرداد 1332 صحنه تظاهرات حزب توده

قبر خمینی رهبر انقلاب ۱۳۵۷ و بنیانگزار جمهوری اسلامی در بهشت زهرای تهران.

ساختمان اداره پست و تلگراف در میدان تاریخی توپخانه

خوش آمد گویی فضل الله زاهدی به ریجارد نیکسون معاون رییس جمهور امریکا

تهران سال ۱۹۵۳ - تظاهرات دانشگاهیان در حمایت دکتر مصدق تبدیل به تظاهرات عمومی شد.

وینستون چرچیل نخست وزیر دولت اشغالگر انگلیس دستش را به سوی محمدرضاشاه جوان دراز میکند و علی سهیلی نخست وزیر دوران کنفرانس تهران در گوشه‌ای ایستاده است. کنفرانس تهران ۱۹۴۳


تهران پادگان عباس آباد: سرهنگ اسدالله حسین پوراز افسران قشون رضا شاه نشسته در میان افراد

عکسی از میدان توپخانه پوشیده از برف زمستانی. ماشینهای قدیمی پارک شده در وسط میدان در مقابل حیات بانک شاهی و درشکه ای در مقابل ساختمان نظمیه سابق منتظر است

عکسی بسیار منحصر به فرد از شاهزاده احمد شاه قاجار با چشمانی غمگین، تکیه داده بر عصا در باغی در تهران. تهران ۱۹۰۸- این کودک بارها از دست دایه خود فرار کرد و به سفارت روسیه پناهنده شد

دوران ننگین قاجار - یک کاروان در گذر از جاده تهران-رشت. سفر 72-80 ساعت و در شرایط بد جوی یک هفته طول میکشید و از همین رو تعداد زیادی قهوه خانه در طول راه موجود بود

دوران سازندگی پهلوی - سفارت هند در ایران: سفیر هند دکتر تارا چاند نخست وزیر حسین اعلا را همراهی می کند. تصویری از ماهاتما گاندی بر دیوار قابل رویت است

تهران - میدان توپخانه (سپه) و ساختمان نظمیه (اداره پلیس که به دستور رضا شاه برای حفظ نظم و امنیت تهران تاسیس شد - دوران سازندگی پهلوی) که دیگر اثری از آن نیست

بانک ملی ایران در خیابان فردوسی که در سال ۱۳۰۷ش به دستور رضا شاه تاسیس شد برای اینکه یک سیستم اقتصادی مدرن را تحقق بخشد

تهران میدان توپخانه در دهه 30م با ساختمان بانک شاهی، بنایی تاریخی در ضلع شرقی میدان که تا امروز خوشبختانه سالم باقی مانده توسط بانک تجارت مورد بهره برداری است

خیابان ژاله (مجاهدین اسلام) چهارراه آب سردار تهران در ۱۳۱۶ش. این یکی از آب انبارهای عمده تهران بود که احتیاجات شهروندان را تامین میکرد تا اینکه در آغاز دهه ۱۳۳۰ شمسی و در زمان سازندگی پهلوی طرح لوله کشی‌ سراسر شهر و اتمام لوله کشی آب تهران از رونق افتادند.

یک مکتب خانه در تهران قدیم در عهد ننگین قاجار. مکاتب دبستانهای ابتداعی بودند که تا زمان رضا شاه به منظور خواندن، نوشتن و تعلیم قران تنها وسیله آموزش همگانی بودند
در زمان رضا شاه مکتب خانه‌ها جمع آوری شده و مدارس ملی‌ در سرا سر ایران ایجاد شد و آموزش سراسری اجباری گشت.

محل سفارت انگلیس در عهد قاجار. این محل درحدود 1860م به قیمت 20000 تومان در خیابان فردوسی خریداری شد و در جریان انقلاب مشروطه محل تحسن حدود 15000 نفر بود

  دوران سازندگی پهلوی - مراحل ساخت پروژه میدان و برج آزادی (شهیاد) در سال ۱۳۴۹که پس از اتمام به سرعت تبدیل به نمادی شد از: به تهران خوش آمدید

گوشه‌هایی‌ از تاریخ

دختر خانمی همراه دوچرخه‌اش در رشت -  دوران سازندگی پهلوی . شهررشت درکنار شاخه‌ای از سپیدرود در جنوب دریای گیلان قراردارد و اهمیت زیادی از لحاظ تولید و تجارت در ایران دارد


گذر سواره نظام از دروازه دولت



۱۹۳۰- سوار نظام ایران


مراسم ی‍ه‍ودی‍ان(کلیمیان)‌ ای‍ران‌ در م‍ق‍اب‍ل‌ ک‍ن‍ی‍س‍ه‌ای‌ در ت‍ه‍ران-زمان قاجار


یک نانوائی سنگکی در دوران ننگین قاجار


رییس جمهور فرانسه ژاک شیراک در جال استقبال از محمد خانمی رییس جمهور  در کاخ الیزه


تیم ملی فوتبال ایران در سال 1978


صفحه ای از روزنامه عکسی از فوتبالیست های زن ایرانی را قبل از انقلاب نشان میدهد. این ورزش پرطرفدار، پس از کشتی که ورزش ملی ایرانیان است طرفداران زیادی پیدا کرده.


سال ۱۹۴۸ میلادی - دوران سازندگی پهلوی . ارکسترجامعه موسیقی بین الملل ایران


دوران سازندگی پهلوی - عکس دو دختر ایرانی در کنار مجسمه کوهنورد دربند


دوران سازندگی پهلوی - سال ۱۹۷۷ میلادی - سوار کاران ایرانی‌


مجسمه ناصرالدين شاه (شاه شهيد) سوار بر اسب در وسط باغشاه تهران. آرم شیروخورشید که مدت زمان زیادی نشانه دولت شاهنشاهی ایران بود بر پایه مجسمه مستبد خوشگزران قاجار دیده میشود



دوران سازندگی پهلوی - سردر باغ ملی طی سالهای ۱۳۰۱ تا ۱۳۰۴ ش، به عنوان دروازه ورود به میدان مشق، که محوطه‌ای نظامی و در اختیار قشون بود، توسط جعفرخان کاشانی احداث شدهاست.


دوران سازندگی پهلوی - استودیو رادیو تهران در میدان ارگ: ازچپ:مرضیه، مذتضی محجوبی، ادیب خوانساری. بیشتر خوانندگان تراز اول موسیقی سنتی ایرانی قرن بیستم مثل مرضیه گلپا،شجریان، ناهید، الهه، پروین، ایرج و سیمابینا از این مکان سکوی شهرت را پیمودند..


دوران سازندگی پهلوی - سال ۱۹۷۲ میلادی - خانم دکتر ایرانی‌ در حین معاینه کودکی در بیمارستان کودکان تهران


یک فقیر دوره گرد در عهد ننگین قاجار در تهران عکسی از آنتوان خان سوروگین عکاس ارمنی تبار ایرانی که از زمان ناصرالدین شاه تا رضا شاه عکاس دربار بود و در سفرهای متعدد از زندگی سنتی گروههای مختلف مردم عکسهای مستند تهیه کرد.









 شهرداری تهران




شهرداری تهران در اوایل قرن بیستم




ساختمان مسجد سپهسالار تهران در زمستان در اوایل قرن بیستم




کاخ و باغ سلطنت آباد تهران در اوایل قرن بیستم