۱.۱۰.۰۲

حضرت مانى پيامبر دانشمند و هنرمند بزرگ ايرانى




حضرت مانى، پيام آور آيين راستى، مهر و زرتشت، بود. او در ضمن اينكه يك دانشمند و پزشك و كيمياگر بى نظير بود و كتب علمى كه نوشته است، يك كتابخانه را پر ميكند، يك هنرمند، نقاش، موسيقى دان، شاعر و نويسنده بزرگ هم بود. و آيين او هشتصد سال، آيين زندگى همه مردم دنيا را شامل ميشد. و گفته ميشود يكى از راه هاى ترويج سريع دين و آيين او در سراسر دنيا از طريق هنر و آثار هنرى شگفت انگيز او بود كه به مردمان عرضه و آنها را مجذوب و پيرو خود ميساخت. ميگويند حضرت مانى، پارسها را از طريق شعر و نويسندهگى و موسيقى، چينيها را از طريق نقاشى، تركمن ها را از طريق رسم خط و فن كتابت و تذهيب، مصريها را از طريق معمارى و ساخت بناهاى شگفت، هنديها را از طريق موسيقى و رقص، يونانيان را از طريق سخنورى و فلسفه و پادشاهان را با علم شگفتى كه در درمان بيماران داشت، بطورى كه مردمان اعتقاد داشتند او، مرده زنده ميكند، را به پيروى از خود شرفمند ساخته بود.
او به هنر عشق ميورزيد. و آنرا به مثابه ابزارى در خدمت شادى و رفاه آدميان بكار ميگرفت .
درباره هنر خوش نويسى مانوى و مانويان مينويسند: مانى شيوه خاصى بويژه در نقاشى و خوشنويسى داشت كه مورد توجه جهانيان بويژه چينيها و تركمن ها قرارگرفته است.
فن لوكوك در شرحى بر خوش نويسى صفحه اى از متون مانويها مينويسد :
متن به گونه اى مرتب گرديده كه يا فضاى كامل صفحه را با سطور كامل پر ميكند ، يا آنرا به دو ستون موازى يا بيشتر تقسيم ميكند كه اغلب به سطرهاى قرمز پررنگ مايل به زرد محصور ميشده است . خطوطى كه براى تنظيم سطرها كشيده ميشد، گاه برنگ خاكسترى روشن و از مركب نيشابورى رقيقى بوده است. عنوان و تيتر آثار، تقريباً در همه جا شامل يك جمله به رنگ روشن در چندين صفحه پيدرپى بوده است... گل ها يا چين و شكن هائى كه اغلب گرد عنوان ميآمد ، هميشه به يك رنگ بوده اند ، اما گه گاه با نقطه ها و خطوط سطرهائى با مركب مشكى نوشته ميشده اند. مانويان بسيار راغب بودند كه با آوردن چند سطر رنگى ، بيشتر به رنگ سرخ ارغوانى ، آن را دل انگيزتر كنند . (يواخيم كليم كايت)
تذهيب يكى ديگر از ويژگى هاى كتابها، مانويان بود كه ادامه روش هنرى و زيبايى شناسى مانى محسوب ميشد زيرا معتقد بودند كه :
وظيفه هنر آن است كه توجه مردم را به عوالم انسانى جلب نمايد و عشق و ستايش را بسوى مهر، نور و خداى خود متوجه سازد و نسبت به زاده هاى جهل ايجاد پرهيز نمايد. تذهيب كتابهاى هنرى كه نزد مانويان رواج داشته، در حقيقت صحنه اى از نمايش آزاد كردن نور و روشنائى بشمار ميرفته است . در اين راه مانويان براى نمايش روشنايى در آثارخود از فلزات گرانبها بهره جوئى ميكردند.

اما توجه مانويان به هنر نقاشى نيز مانند ديگر هنرها بوده، و كتاب مصور مانى، ارژنگ بعنوان معجزه مينوى(بهشتى و آسمانى) بشمار ميرفت. شخصى بنام دوست محمد درديباچه مرقع بهرام ميرزا در اين رابطه نوشته است" مردم از مانى بعنوان كسى كه شگفتى ميآفريد، ياد ميكنند و از گوى نخشب و پيشگوييهاى او داستانها ميگويند. و در باره ارژنگ ميگويند كه در انجا چهره انسان و حيوانات و درختان و گلها و گياهان و پرندگان و انواع اشكال را ميتوان ديد كه جز در ايينه خيال، صورت نتوان بست و جز در صور وهم و گمان در عالم عيان بر صفحه امكان نتواند نشست ،منقش و مصور كرد....كوته نظران با حقد و حسد، كتاب مصورش را كه لوح ارتنگى ميناميدند سرمشق كفرو عناد نمودند و ان را از كمال غرايب در برابر نگارخانه چين كه مشهور است كه جامع جميع صور موجوداتست، مثل ميپنداشتند.( مايل هروى ،ص ٢٦٨) اكنون اين كتاب فقط در كلكسيونهاى شخصى و در دست جحودان است كه گاهى يك صفحه از آنرا كپى كرده و به مبلغى گزاف ميفروشند.

رويين پاكباز در باره ويژگى نقاشى مانويان مينويسد :

نقاشان مانوى غالبا مفاهيم نمادين را به مدد نقشمايه هاى قراردادى بيان ميكردند . نگاره ها را بطرزى خلاصه با خطوط موزون و رنگهاى درخشان ميساختند و با نقوش انتزاعى ميآراستند .گزينه رنگى آنها مشتمل بود بر لاجوردى ،آبى روشنفام ، نارنجى، سرخ و سبز. هميشه رنگى يكدست (آبى يا سبز يا سرخ )را در پس زمينه تصوير بكار ميبردند . براي اجراى هر طرح نخست خطوط اصلى را با رنگ قرمز يا سياه بر روى صفحه صاف و صيقلى ميكشيدند ،سپس درون شكلها را با رنگ ماده يا برگ زر ميپوشانيدند و سرانجام برخى قسمتها را قلمگيرى ميكردند ... كاربست خطوط منحنى اهميت اساسى در پيكر نگارى و جامه پردازى مانوى دارد ،و همين نوع خطوط نرم در طراحي،جانوران ،گلها و گياهان نيز بكار رفته است . (پاكباز )

آثار نقاشى مانوى جز بر روى كاغذ و ابريشم بر ديواره ها نيزنقش بسته است. از مشاهده آثار بجامانده از هنر مانويان در عصر امپراتورى صفوى كه به شيوه مانى، ترسيم شده است ،(و همچنين آثارى كه در تورفان تركمنستان، چين، هند، مصر و...كشف شده) ميتوان بقياس بويژگيهاى نقاشى مانى پى برد و دامنه اين تاثيرات را در هنر ملل كهن ايران، چين، مصر، هند، روسيه، ايرلند و ساير كشورها بررسى نمود .

مانى در ادبيات ايران:
ماني در ادبيات مادر و يا ادبيات پارسى از شهرت بسزائى برخوردار است. و در ادبيات جهان هم بسيار مورد استفاده قرار گرفته است. شاعران و نويسندگان از دو جنبه اين شخصيت را بيشتر مورد توجه و اقبال قرار داده اند: نخست به واسطة مهارت درهنر و ديگر زيبايى توصيف ناپذير ،كه تاثير هر يك ازاين دو وجه در ادبيات پارسى و سروده هاى شاعران دوران گوناگون، در بيش از دويست هزار بيت شعر، انعكاس يافته است كه ميتواند بعنوان منبعى براى شناخت و معرفى اين شخصيت از آنها بهره گرفت . در اين مجال به اختصار به برخى از اين نمونه ها اشاره ميشود.

شاعران بهنگام وصف زيباييهاى منظره اى و يا تعريف نگارى و يا گفتگو از توانمندى و چيره دستى نگارگرى، متوجه مانى ،نقاشيهاى او و كتاب مصورش ارژنگ ميشوند. بعنوان مثال ناصر خسرو ميسرايد:
گر ارژنگ خواهى ببستان نگه كن
كه پر نقش چين شد ميان و كنارش

فرخى بهنگام ستايش كاخ و باغ و مناظر زيباى آن از ارژنگ و تنوع نقوش آن سخن بميان ميآورد:
باغى نهاده هم بر او با چهار بخش
پر نقش و نگار چو ارژنگ مانوى
و يا در جايى ديگر ميآورد:
يكى همچو ديباى چينى منقش
يكى همچو ارژنگ مانى مصور

فخرالدين اسعد گرگانى در مثنوى ويس و رامين، هنگاميكه پس از آراستن ويس به وصف زيباييى او ميپردازد از مانى مثال آورده و زيبايى تصاوير ارژنگ رابا وى قياس ميكند:
چنان كرد آن نگار دلستان را
كه باد نو بهارى بوستان را
چنان آراست آن ماه زمين را
كه مانى صورت ارژنگ چين را

منوچهرى دامغانى شاعر عصر صفوى در ابيات متعدد به مانى و هنر او پرداخته است. گاه بهنگام ارزشگذارى بر زيبايى اثر و يا نقشى از هنر مانى ياد ميكند:
تنش چون صورت مانى زيباست
ميان چون خامه ارژنگ مصور

گاه بهنگام ستايش نوروز و بهار و زيبايى و طراوت آن از هنر مانى مثال ميآورد:
نگاه كن به نوروز چون شده است جهان
چون كارنامه مانى در آبگون قرطاس ...

و يا اينكه :
يكى چتر زنگارى
دوم چون سبز عمارى
سيم چون قامت حورى
چهارم صورت‌ مانى

سعدى شيرازى نيز با تحسين هنر مانى، در مقام قياس از وى ياد ميكند:
گرچه از انگشت مانى بر نيايد چون تو نقش
هردم انگشى نهد بر چهر مانى روى تو

عطار نيشابورى نيز از زيبايى چهره مانى ميگويد:
نگارينى كه من دارم اگر برقع براندازد
نمايد زينت و رونق نگارستان مانى را

پروين اعتصامي نيز هنر مانى را با زيبايى طبيعت مقايسه مينمايد:
زمين از صفاى رياحين الوان
زند طعنه بر نقش ارژنگ مانى

نظامى در تمامى آثارش شيفته وار از مانى سخن رانده و زيبايى مانى را تا حد سحر و جادو اغوا كننده دانسته و انرا عامل گرايش مردم به مانى ناميده است:
زبس جادوئيهاى فرهنگ او
بدو بگرويدند و ارژنگ او

امير خسرو دهلوى هم براين امر اذعان دارد و ميآورد:
به قصد دولتم مانى و ارژنگ
طراز سحر ميبستند بر چنگ

بر اين اساس مانى در ادبيات بعنوان نماد و اسطوره اى از زيبايى، هنر و شگفتى و عنوانى براى خطاب بهر نقاش توانمند و پرآوازه ميشود. همانگونه كه كتاب مصورش ارژنگ مبناى شگفتى و زيبايى قرار ميگيرد.

عبدل قادر بيدل دهلوى در اين رابطه مينويسد:
از خجلت پرداز گلت مانى و بهزاد
پيداست كه رو ها چه قدر ساخته باشند

قاضى احمد در كتاب گلستان هنر بهنگام ستايش از هنر بهزاد نقاش بلند اوازه مكتب هرات ،نام وى را در كنار مانى مورد توجه قرار داده وآثار بهزاد را با نقاشيهاى مانى مقايسه ميكند :
استاد زمانه حضرت بهزادست
كو داد هنرورى بعالم دادهست
كم زاد بسان مانى از مادر دهر
و لله كه بهزاد از نژاد او زادهست

مانى قلم خجسته آثار
نيكو شيم خميده اطوار
استاد هنر وران عالم
در فن هنرورى مسلم
نقاش يگانه زمان
جهل به زمان او فسانه

نگار زغالش بچابك روى
به است به قلم گيرى مانوى

مسعود سعد سلمان نيز در ابياتى ميآورد:
گمره شود آنكس كه همى روى تو بيند
آن روى نكو صورت مانى است همانا ...( ميگويند هركسى چهره مانى را ميديد بى اختيار به سحده زانو ميزد و مانى براى جلوگيرى از اين كار هم سجده كردن را منع كرده بود و هم روى خود را با دستمالى سپيد ميپوشاند.)

حافظ مانى را صورتگرى بهتر از چينى ها معرفى ميكند :
اگر باور نميدارى رو از صورتگر چين پرس
كه مانى نسخه ميخواهد زنوك كلك مشكينم

مسعود سعد سلمان نيز با اذعان به زيبايى نقوش و هنر حضرت مانى مينويسد:
جهان به زیب و به زیور چو لعبت مانى
زمین به نقش و به صورت چو نامه ارژنگ

بزم او از حسن زيب نظم و نثرم هر زمان
حسن و زيب لعبتان مانى و آذر گرفت ...

دامغانى نيز در اين باره دارد:
صورت نه نوك خامه مانى است
لعبت نه به تيغ و رنده آذر
شده متروك از آن تصوير مانى
شده منسوخ از آن تمثال آذر

و يا امير معزى مينويسد:
كى بود چون فتح سلطان داستان كودكان
مصحف قرآن كجا چون نامه مانى بود

بود به صورتگرى و دلبرى استاد
هم مانى صورت گر و هم آذر بتگر
سنايى غزنوى به ستايش هنر مانى ميپردازد:
تا سپهر است و فلك پايه ماه و خورشيد
تا بهند است و بچين معدن گنگ وارتنگ
باد افراخته راى تو چو خورشيد و چو ماه
باد اراسته جاى تو چو مانى و چو ارژنگ

و در جاى ديگر ميگويد:
زيب معنى بايدت اينك شنيدى اى پسر
نقش مانى بايدت، رومعتكف شو در بهار

اشاره هوشمندانه سنايى كه مينويسد براى ديدن تصاوير مانى بايد در بهار معتكف شد، هم تاييدى بر زيبايى هنر مانى است و هم كنايه از معبد بلخ كه بهار نام دارد. و امروزه در محرابهاى آن تماثيلى از بودا قرار داده اند.

از بين جميع حكما و دانشمندان ايران، فردوسى، نظامى، عطار و جلال دين محمد بلخى از همه بيشتر مريد مانى هستند و بيشترين ابيات و شورانگيز ترين آنها را به مانى اختصاص دادند. و بدون اغراق تمامى مثنوى مولوى در جهت تبليغ آيين مانى استوار است. متاسفانه دستان پليد دشمنان بشريت، اكثر ابيات مربوط به مانى را تغيير داده و تحريف كرده است.

فردوسى كبير هم در جاى جاى شاهنامه از مانى سخن ميگويد:
كجا نور و ظلمت بدو اندرست
زهر گوهرى گوهرش برترست

گر التفات خداونديش بيارايد
نگارخانه چينى و نقش ارژنگى است

فردوسى بهنگام شرح صحنه نبرد رستم و افراسياب به ارژنگ مانى و تعدد رنگ و نقوش آن اشاره ميكند:

يكى نامه بنوشت ارژنگ وار
بر او كرده صد گونه رنگ و نگار

بدان چربدستى رسيده بكام
يكى پرمنش مرد، مانى بنام
بصورتگرى گفت پيغمبرم
ز نام آوران جهان برترم

همان كسانيكه كه در ابتداى شاهنامه از زبان فردوسى مداحى اسلام و محمد و على را نوشته اند، همان كسانيكه داستان جعلى حمله اعراب به امپراتورى ساسانى را در آخر شاهنامه وارد كرده و شاهنامه آخرش خوش است را جا انداخته و خودشان را مضحكه مردم دانا نمودند، همان ها هم يك داستان جعلى هم از مناظره مانى با موبدان زرتشتى نوشته و سپس مرگ فجيعى را براى مانى توسط يكى از امپراتوران ساسانى رقم زده و به روش امام حسينى شرح مصيبت دادند. كه واقعا خنده داره.

درحاليكه امروزه بر اساس آثار باستانى بدست آمده از منطقه آناتولى، اثبات شده است كه امپراتورى ساسانى بر اثر يك زلزله بزرگ كه در ١٤٠٠ سال پيش در منطقه آناتولى رخ داده و زمين را به سه قاره آسيا و آفريقا و اروپا تقسيم كرد و تمامى ساخت و سازها و شهرهاى آباد امپراتورى ساسانى را در اين منطقه در خاك مدفون ساخت، منقرض شده است. و مردم دنيا تا حدود ٤٠٠ سال پيش، اكثرا مانوى بودند، و اديان گوناگون مانند مسيحيت و اسلام، توسط جنگهاى چليپى كه در اواخر امپراتورى صفوى رخ داد در سراسر دنيا پراكنده شدند كه متشكل از برخى از آيين مانى بهمراه مذهب گمراه جحودى هستند. و در دوران فردوسى چيزى به اسم اسلام و عرب وجود خارجى نداشته است.

ظهور نازنين حضرت مانى هم مربوط ميشود به دوران سامانى. سلسله اى كه دويست سال پس از آن فاجعه بزرگ كه منطقه را از مردم خالى و تحت تاثير خود قرار داده بود، بوجود آمده است. و مانى نزديك به نود سال زندگى كرد و در سلامت كامل و كاملا خود خواسته دراز كشيد و از خداى خود خواست او را بپذيرد و سپس به نزد خداى خود شتافت. و تا هشتصد سال مردم توسط آيين او با آرامش و صلح و صفا زندگى كرده و امپراتورى بزرگ علم و هنر صفوى را بنيان نهادند.

توجه به شخصيت مانى محدود به دوره و زمان مشخصى نميشود .شاعران معاصر نيز هنر مانى را مورد ستايش قرار داده اند از آن ميان ميتوان به اخوان ثالث اشاره نمود كه از مانى مينويسد:
ز دل نزديكتر با توست وزخون در تو جارى تر
چنين فرمود مانى گر تو نزديكى و گر دورش

يا در جايى ديگر ميآورد:
ستايش كنان مانى ارجمندت
چو نقاش و پيغامبر دوست دارم
هم آن نقش پرداز ارواح برتر
هم ارژنگ آن نقشگر دوست دارم.

در پنچگاه(خمسه) نظامى داستانى است كه مربوط به سفر مانى از رى و حركت وى بسوى هند و تركمنستان و چين ميشود. ميگويد وقتى خبر به شاه چين ميرسد كه مانى به نزديكى آنان رسيده است، دستور ميدهد تا استادترين نقاشان چين براى آزمودن مانى در مسير وى بركه و يا آبگيرى بر روى زمين نقاشى كنند. نقاشان ماهر چينى اين آبگير و موج آب و سبزههاى كنار آنرا به گونه‌اى طبيعى نقش ميزنند كه حتى همراهان خودشان را ميفريبد. حضرت مانى با ديدن آبگير نقاشى شده، فورا پى به شوخى چينيها برده، پس چمدان خود را باز كرده و كلك زرين و ابزار نقاشى را درآورده و در كنار آبگير سگى كه هفته هاست مرده و كالبدش پر از كرم شده را رسم ميكند تا رهگذران گول آبگير نقاشى را نخورند و براى برداشتن آب كوزه هاى سفالين خود را به آبگير نزده و آنها را نشكنند. اين ماجرا بنام "حوض مانى فريب" معروف است. نظامى ماجرا را اينگونه شرح ميدهد:
برآورد كلك، به آئين و زيب
رقم زد بر آن حوض مانى فريب
نگاريد ازآن كلك فرمان‌پذير
سگى مرده بر روى آن آب گير
درو كرم جوشيده بيش از قياس
كز و تشنه را در دل‌آيد هراس
بدان تا چو تشنه در آن حوض آب
سگى مرده بيند نيارد شتاب

نظامى در نهايت هنر و نقاشى مانى را عامل گرايش چينيان به آيين وى معرفى ميكند.

بدان تا چو تشنه درآن حوض آب
سگی مرده بيند نيارد شتاب

بدان خاک چين اين خبر گشت فاش
که مانی در آن آب زد، دورباش

ز بس جادوئيهای فرهنگ او
بدو بگرويدند و ارژنگ او.
سخره ٔ او آفتاب سغبه ٔ او مشتری
بنده ٔ او آسمان چاکر او روزگار. خاقانی .

به قصر دولتم مانی و ارژنگ
طراز سحر می بستند بر سنگ.امیرخسرو.
اگر مانی شود زنده چو بیند نقش توقیعش
بمیرد باز از شرم نگارستان ارژنگش. سیف اسفرنگی.
توقيع مهر پادشاهى است و مانى را ارژنگ، مهر پيامبرى و پادشاهى زمين است. زمانى مانى پادشاه تمامى زمين بود







هیچ نظری موجود نیست: