۱.۱۰.۰۲

پریشان بر صباح عید دارد شام یلدا را



بتم بر طلعت خود شانه زد زلف چلیپا را
پریشان بر صباح عید دارد شام یلدا را
خیال قد جانان در دل سوزان و حیرانم
که ترسم آتش دوزخ بسوزد نخل طوبا را
بهار آمد بیا ساقی به رغم چرخ مینایی
وبال گردن زاهد بریزان خون مینا را.



دل شيدا، شهرام ناظرى

هیچ نظری موجود نیست: