۹.۲.۹۱

کوکا کولا ..... KoKa

میلیونها انسان در سراسر دنیا کوکائین مصرف میکنند، بدون اینکه خودشان بدانند.


به بهانه مردن زن جوانی به دلیل مصرف هر روزه کوکا کولا










تا کی از پندار باشم خودپرست



عزم آن دارم که امشب نیم مست
پای کوبان کوزهٔ دردی به دست


سر به بازار قلندر در نهم
پس به یک ساعت ببازم هرچه هست


تا کی از تزویر باشم خودنمای
تا کی از پندار باشم خودپرست


پردهٔ پندار می‌باید درید
توبهٔ زهاد می‌باید شکست


وقت آن آمد که دستی بر زنم
چند خواهم بودن آخر پای‌بست


ساقیا در ده شرابی دلگشای
هین که دل برخاست غم در سر نشست


تو بگردان دور تا ما مرد وار
دور گردون زیر پای آریم پست


مشتری را خرقه از سر برکشیم
زهره را تا حشر گردانیم مست


پس چو عطار از جهت بیرون شویم
بی جهت در رقص آییم از الست

عطار



گیشا، هنرمند یا روسپی؟


گیشا به زنان هنرمند ژاپنی گفته میشود که اوج فعالیت و میدان درخشش آنان در قرن ۱۸ و ۱۹ بود، هر چند امروز هم به طور سمبلیک وجود دارند ولی‌ در آن زمان از موقعیت درخشانی در جامعه برخوردار، و بسیار مورد احترام بودند.

در سال ۱۹۲۰، حدود ۸۰،۰۰۰ گیشا در ژاپن وجود داشت و کار این زنان رقص، نوازندگی، آواز، گًل آرای، آرایشگری، شعر خوانی، درست کردن چای و سرو آن، هنرهای سنتی‌ ژاپن بخصوص هنرهای رزمی و دفاع شخصی، و پذیرای از مهمانان در مجالس و مهمانی‌های اشرافی و درباری بود. و این زنان از کودکی، در مدارس مخصوصی این هنرها را یاد می‌گرفتند.


 مدارس تربیت گیشا، هم در پذیرفتن و هم در جهت تعلیم این زنان بشدت سختگیر بود و زمانی‌ که کودکی که معمولا از خانواده‌های نسبتا مرفع بود، در این مدارس پذیرفته میشد، در واقع افتخاری برای خانواده خود کسب میکرد. مراسم برگزاری چای یکی‌ از هنرهایی بود که گیشا‌ها میبایستی آنرا فرا گرفته و بخوبی انجام دهند.

هرچند غربیها به آنها نام روسپی داده‌اند ولی‌ در جامعه ژاپن آنها را هیچگاه بعنوان روسپی ندیده و نمی‌بیند. دلیلی‌ که آمریکایی‌ها آنان را روسپی می‌نامند، این است که بعد از جنگ جهانی‌ دوم و بعد از خاتمه جنگ بین ژاپن و آمریکا که با کمک دو بمب اتمی‌ صورت گرفت و آمریکا شهر‌های هیروشیما و ناگاساکی را به وسیله بمب اتم نابود کرد، و ارتش ژاپن که تا آن زمان ارتش امریکای‌ها را ذلیل کرده بود، ناچار به تسلیم شد، و بعد از اینکه سربازان وحشی آمریکایی‌، ژاپن را اشغال کردند، و بعد از اینکه تجاوزها کردند، کشتار‌ها کردند، خرابی‌ها کردند که حتی نام بردن از آنها هم شرم آور است، این زنان را نیز، که تا آنزمان بیشترین احترام را در جامعه داشتند به روسپیگری وادار میکردند و از آنزمان در فرهنگ آمریکایی، به این گیشا‌های هنرمند ژاپنی، فواحش ژاپنی گفته میشود.




گفته میشود که اولین گیشا‌ها مرد بودند، چرا که در آن زمان، و در جامعه آسیای شرق، زنان بشدت محدود بودند، و اکثر زنان، بخصوص زنان طبقه بالای جامعه، بجز خانه پدر و همسر، هیچگاه پا از خانه بیرون نمی‌گذآشتند و این کار برایشان جرم بود، و اگر بنابه موقعیتی مجبور به بیرون رفتن میشدند با چادر‌های ضخیم و سنگینی‌ سراپای آنان را میپوشاندند و در کجاوه‌های که بوسیله مردان حمل میشد، بمحلِ مورد نظر رفته و بهمان ترتیب برمیگشتند، و در نتیجه کارهای هنری از جمله رقص و آواز بعهده مردان جوان بود، ولی‌ بعد‌ها تعدای از زنان را برای اینکار تربیت کردند و به آنان نام گیشا و یا هنرمند دادند.



امروز در آمریکا و حتی ژاپن، تعدادی زن با عنوان گیشا، بکار خودفروشی مشغولند و از گیشا بودن فقط نام، لباس و آرایش گیشا‌ها را دارند و از آنان با نام تن‌ فروشان گران قیمت یاد میشود.




۸.۲.۹۱

گمونم باز فلسفه‌ام عود کرده

ما چرا می‌‌بینیم؟

ما چرا می‌‌فهمیم؟

ما چرا می‌‌پرسیم؟

من خودم یک سایه ام

سایه یی در سایه ی یک سایه

تو سرم، روی شاخ ممکن، بوف کور می‌‌خونه

اون ورش تو جاده ی ناممکن برف ریز می‌‌باره

تو هستی‌ِ پیچِ اضافه آوردم

نمیدونم اون پیچ، مالِ ، بودِ یا نبوده؟

گمونم باز فلسفه‌ام عود کرده

نازی: واه !!! خدا مرگم بده ، هگلت؟

نه بابا !!! هگل رو یه بار عمل کردم رفت پی‌ کارش

با پول گوشواره‌های تو و عینک ته استکانیِ خودم

نازی: سرت خارش نداره؟

نمی‌ خواهی شاخ درآری؟

مگه من کرگدنم؟

آدمی‌ چون عاقله به شاخ نیازی نداره!

من و نازی، زنده یاد حسین پناهی

هر جا دانش بشری کم می‌آورد، خرافات شروع میشود


قرن نوزدهم میلادی را باید "قرن پژوهش در بارهٔ دین" نامید. از آغاز همین قرن است که دانشمندان رشته‌های گوناگون علوم انسانی‌ و به ویژه جامعه شناسی‌ و روان شناسی‌ به برسی‌‌های ژرف در بارهٔ چگونگی‌ پیدایش دین در دوران پیش از تاریخ بشر و نقش دین در زندگی‌ انسان پرداختند. دانشمندان دانش نو خاسته یه مردم شناسی‌، نیز به پژوهش در بارهٔ طرز زندگی‌، اندیشهٔ‌ها و فرهنگ قبیله‌های بدوی در نقاط دور از تمدن کرهٔ زمین پرداختند و رفته رفته چگونگی‌ پیدایش و تکامل دین و مذهب روشن شد. دانشمند آلمانی به نام "ماکس مولر" که از او به نام بنیان گذار " دین شناسی‌ مقایسه ای" یاد میشود، به برسی‌‌های ژرف در مورد چگونگی‌ پیدایش نخستین اندیشه‌های دینی بشر پرداخت. وی گفت: اندیشه‌های دینی در نوع انسان با برداشت‌ها و تصور‌های انسان‌های پیش از تاریخ درباره‌ی طبیعت و نیرو‌های طبیعی آغاز میشود. مولر گفت: انسان‌های پیش از تاریخ و آدم‌های قبیله‌های نیمه وحشی که هم اکنون در برخی‌ از سرزمین‌ها زندگی‌ میکنند، به نیرو‌هایی‌ که در طبیعت وجود دارند، شخصیت میدهند و آنها را مافوق نیروی انسان میدانند.

پیدایش و تکامل دین، دکتر احمد ایرانی‌

چه دانم‌های بسیار است لیکن من نمی‌دانم


چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
 دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون


چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
 چو کشتی ام دراندازد میان قُلزُم پرخون


زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد
 که هر تخته فروریزد ز گردش‌های گوناگون


نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را
 چنان دریای بی‌پایان شود بی‌آب چون هامون


شکافد نیز آن هامون نهنگ بحرفرسا را 
کشد در قعر ناگاهان به دست قهر چون قارون


چو این تبدیل‌ها آمد نه هامون ماند و نه دریا 
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بی‌چون


چه دانم‌های بسیار است لیکن من نمی‌دانم
که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون.
مولانا





۷.۲.۹۱

دلهای پاک خطا نميکنند. فقط سادگی ميکنند. وامروز سادگی پاکترين خطاست.

...در دل من چیزی اسـت،
مثل یک بیشه نور ، مثل خواب دم صبح
و چنان بی‌تابم ، که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت ، بروم تا سر کوه
دورها آوایی ست که مرا می خواند . . .




برگ گًل سرخ و خار هر دو حقیقت اند


شاید به مرور زمان فلاسفه‌ای که من آنها را دشنام داده‌ام، از خاطرشان برود و کمی‌ ساکت شوند، اما روسای مذهب که من همیشه به آنها احترام می‌‌گذاشتم و آنها را دوست داشتم و نسبت به کلیسا اعتماد زیادی ابراز می‌‌داشتم، آنها از فلاسفه با من دشمن تر می‌‌شوند و خودخواهی آنان بقدری است که هرگز حاضر نمی‌‌شوند مرا ببخشند و مردم هم که تحت تاثیر افکار و وحشیگریهای آنها واقع شده، خشم و نفرت خود را نسبت به من از یاد نخواهند برد.



در روی زمین مانند کسی‌ هستم که در یکی‌ از کرات دیگر زندگی‌ می‌کند و مثل این است که از کره‌ زمین به وسط یک کرهٔ دیگر پرتاب شده‌ام.

تفکّرات تنهایی، ژان ژاک رسو





همه دوست دارند بروند بهشت، ولی‌ کسی‌ دوست ندارد بمیرد


یهودی از نصرانی پرسید: موسی برتر است یا عیسی؟
گفت: عیسی مردگان را زنده می کرد، ولی موسی مردی را بدید و او را به ضربت مشتی بیفکند و آن مرد بمرد! عیسی در گهواره سخن می گفت، اما موسی در چهل سالگی می‌گفت: خدایا! گره از زبانم بگشای تا سخنم را دریابند.





۶.۲.۹۱

که باشد مردم نادان عدوی مردم دانا.

بزرگترین دشمن یک جامعه، بی‌سوادی آحاد آن جامعه نیست، بلکه "توهم دانستن" از طرف کسانی‌ است که خود را با سوادان آن جامعه میدانند.


دنیل جوزف بورستین



چپ دست ها .... Nick Wallker

هر دوی ما چپ دستیم و همدیگر را از انجمن چپ دست ها می شناسیم. می دانید كه ما چپ دست های این شهر مانند همه ی كسانی كه دردی مشترك آنها را رنج می دهد، انجمنی تاسیس كرده ایم و مرتبا همدیگر را ملاقات می کنیم و می کوشیم دست راست خود را كه متاسفانه در كارها بسیار ناشی است، تمرین بدهیم. مدتی یك راست دست خوش قلب ما را آموزش می داد. متاسفانه او دیگر نمی آید. آقایان هیئت رئیسه از روش های آموزشی او انتقاد می كردند و معتقد بودند، اعضای انجمن باید با نیروی خود تغییر عادت بدهند. به این ترتیب ما با هم و بدون هیچ اجباری، فقط به بازی های دسته جمعی ابداعی و انجام كارهایی می پردازیم که مهارت را بالا می برند مثل: سوزن نخ كردن، آب ریختن، و باز و بسته كردن در با دست راست. یكی از اصول اساسی ما این است: «تا زمانی كه دست راست مثل دست چپ نشود، آرام نمی گیریم.

این جمله هر چقدر هم كه زیبا و دهن پركن باشد، بی معناترین حرفهاست. با این روش، ما هرگز به نتیجه دست نخواهیم یافت. جناح افراطی انجمن ما از مدت ها قبل خواسته بود كه این جمله بطور كامل حذف و به جای آن نوشته شود: «ما به دست چپمان افتخار می كنیم و از آنچه با آن متولد شده ایم، شرمگین نیستیم.»


گونتر گراس

Nick Wallker