۲۲.۷.۸۷

دوزخ - سرود ۶ تا ۱۱

سرود ششم
طبقه سوم دوزخ : شکم پرستان



پس از طبقه شهوترانان و نفس پرستان، ویرژیل و دانته بطبقه دیگر میروند که خاص شکمخوارگان است. شاید این شکم پرستی در ذات خود جرم نباشد، ولی وقتی بصورت اساس زندگی درآید، جرم میشود. زیرا آدمی را از توجه بمعنویات باز میدارد و ازاستفاده از سایر استعداد هایی که خداوند در وی بودیعت نهاده است محروم میکند. تا فقط متوجه شکم خود باشد، بهمین خاطر آنانکه لذت زندگی را فقط در خوردن و آشامیدن جسته اند در حقیقت دستگاهی برای تولید فضولات بیش نبوده اند. در این طبقه دوزخ، بموجب قانون کلی" تاوان و معارضه بمثل" محکوم بدانند که جاودانه در معرض برف و بارانی آلوده باشند و در درون منجلابی متعفن که مظهر این فضولات است بسر برند و سگ درنده و حریصی که مظهر طبعهای اکول است، شکمهای ایشان را که در زندگی همه معنویات وقف آنها شده با چنگ و دندان بدرد.



در این سرود ، دانته برای اولین باردر دوزخ با یکی از دوزخیان طرف گفتگو میشود، و او برای آینده فلورانس برای دانته غیبگویی خاصی میکند که معروفترین "غیبگویی" کمدی الهی است.
دانته در این سرود شرح نمیدهد که چگونه از طبقه دوم بطبقه سوم جهنم میرود و این تنها مورد در دوزخ است که دانته شرح چگونگی‌ رفتن از یک طبقه به طبقه دیگر را با جزئیات نمیدهد. تنها در آخر سرود پنجم اشاره دارد که بیهوش شده و در آغاز سرود ششم خود را در طبقه سوم مییابد .

در این سرود دانته میگوید که بارانی ابدی معلون و سرد و سنگین که هرگز کیفیت و کمیت آنرا تغییری پدید نمییاد، در فضای ظلمانی میبارد.
منظور دانته از یکنواختی، و تغییر نیافتن ابدی، در واقع اساس شکنجه این گونه گناهکاران میباشد. یعنی این باران تا ابد بهمان صورت یکدست و یکنواخت میبارد و حتی شدید تر هم نمیشود تا تغییر حاصل از آن، وسیله‌ای برای رضایت دوزخیان این طبقه نشده باشد. تکرار و یکنواختی بعنوان شکنجه گناهکاران، همان که امروزه مردم بدست و رضایت خود بدان تن‌ داده‌اند.

"عذابی چنین گران که اگر هم دردی فزونتر از آن بتوان یافت، ناخوشایند تر از آن نمیتوان یافت."

"ترا پیش از آن ساختند، که مرا خراب کرده باشند"

 prima ch io disfatto fatto TU FOSTI

مانند درختی که پیش از اینکه آنرا قطع کنند، ازش میز بسازند! این جمله یکی از استادانه‌ترین ادبیات کمدی الهی است که گفته میشود ریزه کاری اصلی آن قابل نقل نیست.


غرور، حسد و خست سه اخگری هستند که در دلهای مردم این شهر افتاده اند. اینجا اشاره دانته بهمان سه طبقه گناهی است که در سرود اول دوزخ، بشکل شیر و پلنگ و ماده گرگ ، بدانها اشاره شده و طبقه بندی گناهکاران در جهنم نیز طبق آنها صورت گرفته است .

در همه قسمت های دوزخ، جز در طبقه آخر جهنم، دوزخیان از دانته تقاضا میکنند که هنگام مراجعت بدنیای زندگان از آنها یاد کند و ایشان را بخاطر دیگران نیز بیاورد. بدین ترتیب، دانته نشان میدهد که مردگان برای فراموش نشدن چشم بدنیای زندگان دوخته اند. زیرا هیچ رنجی برایشان بدتر از رنج آنکه خود را بکلی فراموش شده دانند نیست. فقط دوزخیان طبقه آخر جهنم هستن که از فرط گناهکاری، اصرار دارند که زندگان آنها را فراموش کنند.

"و من گفتم:‌ای استاد ، آیا این عذابها پس از روز رستاخیز فزون خواهند شد یا کاهش خواهند یافت، یا بهمین تلخی باقی خواهند ماند ؟ و او بمن گفت: به دانش خویش رجوع کن، که بر طبق آن هرقدر چیزی کاملتر باشد، باید هم نیکی و هم رنج را بیشتر احساس کند. و این معلونان، هر چند که هرگز بکمال واقعی نخواهند رسید، در انتظار آنند که بعد از آنروز، بیش از آن دوران بدین کمال نزدیک شوند" (مقصود آن است که با فرا رسیدن روز رستاخیز برای صدور رای قطعی درباره گناهکاران از طرف محکمه عدل الهی، این ارواح دوباره در قالب زمینی خود جای خواهند گرفت و بدین ترتیب صورتی کاملتر پیدا خواهند کرد و در نتیجه بر اساس نظر دانته رنجشان نیز بیشتر میشود.)

سرود هفتم 
طبقه چهارم دوزخ، خسیسان و مسرفین 



دانته و ویرژیل بعد از دیدار شهوت پرستان و شکمخوران ، بدیدار دسته دیگر از آنهایی که در زندگی اسیر هوای نفسانی بوده اند، یعنی بطبقه چهارم که خاص بندگان دینار و درم است میروند. در این حلقه، دو دسته از دوزخیان جای دارند که گناهان هر دو مربوط به پول و دارای است، منتها در دو قطب مخالف جای داره، که دسته از اینان خسیسان و لئامت پیشگان و دسته دیگر مبذرین و اسراف کارانند، که هردو در زندگی از حد تعادل دور افتادند و بسراغ افراط و تفریط رفته اند، و هر دو بخاطر پول، از توجه به عوالم معنوی یعنی توجه بدانچه باید آدمی را بسوی کمال واقعی برد غافل مانده اند . 

طبقه چهارم دوزخ به دو قسمت تقسیم میشود. نیمی از این طبقه مخصوص خسیسان و نیمی دیگر مخصوص ولخرج هاست. دزخیان این طبقه وزنهٔ سنگینی‌ را با سینه‌های خود حرکت میدهند (زیرا در زندگی‌ دلهایشان و سینه‌هایشان همواره فکر مادیات بوده‌ا و تمام حواسشان را مصروف آن کرده اند و در نتیجه پول حکم "بندی بر سینه" را برای آنها داشته است). و همانند امواج دریا که با امواج دیگر می‌خورد این ارواح سخت به یکدیگر برخورد میکنند و آنگاه در این نقطه هر کدام نیم چرخی بعقب میزند و باز میگردد، در حالی‌ که دسته‌ای فریاد میکشند، چرا خرج نمیکنی‌؟ و دسته‌ای دیگر میگفتند چرا تفریط میکنی‌؟




هر کدام از این گناه کاران، در یک نیم دایره‌ای که خاص خود آنهاست بسرعت از یکسؤ بسوئ دیگر میروند و در دو نقطه‌ای که این دو نیمدایره با هم تلاقی میکنند، سخت بهم میخورند و بعد ناسزا گویان جدا میشوند تا در نقطهٔ دیگر دوباره با هم برخورد کنند. این اصطحکاک و ناسزا، نشان اختلاف نظری است که در دوران زندگی‌ همیشه میان این دو طبقه وجود داشته است.

این تنها طبقه جهنم است که در آن دانته هیچ یک از دوزخیان مقیم آنرا شخصاً نمیشناسد. در تمام طبقات دیگر، وی با آشنایانی روبرو میشود و از آنها احوال می‌پرسد.

در روز رستاخیز، دسته‌ای با مشت‌های فرو بسته و دسته‌ای دیگر با سرهای بی‌ مو از گور برخواهند آمد. (مشت‌های فرو بسته، نشان خسیسان است که هیچوقت دست خود را باز نمیکنند، سرهای طاس نشان اسراف کنندگان است که بنا به یک ضرب‌المثل ایتالیایی " تا موی سرشان را هم خرج کرده اند")

"آن خوشی که به اقبال ناپایدار وابسته است، و مردمان جهان را چنین برنج و تلاش وامیدارد، وهمی و خیالی بیش نیست."


رودخانه‌ای که تشکیل مردابی را میدهد، حد فاصل قسمت اول و دوم از قسمت‌های سه گانهٔ اساسی‌ دوزخ است، بدین ترتیب که این رود چهار طبقه اول جهنم را که اختصاص بمجازت گناهان ناپرهیز کاری و بی‌ عفتی (گناهان گرگ)، از طبقات بعدی آن که اختصاص به گناهان خشونت و حیله (شیر و پلنگ) دارد، جدا می‌کند. سمبولیسم دانته در اینجا نشان میدهد که چگونه وی در عبور از طبقه‌ای به طبقه‌ای ، بتدریج خوی ترّحم و نازکدلی خویش را از دست میدهد و در مقابل گناه بی‌ اعتنا و سنگدل میشود، زیرا خداوند هر گونه توجه و علاقه را نسبت بگناه منع کرده است، مفهوم واقعی‌ این بی‌ اعتنائی دانته اینست که قلب آدمی‌، هر قدر بیشتر در گناه خود غوطه ور شود، بیشتر با گناهکاری خو می‌گیرد.

"ما در فضای تابناکی که آفتاب بدان نشاط میبخشید، افسرده دل‌ بودیم و پیوسته درون خویش را با دودی تلخ انباشتیم."


سرود هشتم
 طبقه پنجم دوزخ، ارباب غضب
 شهر شیطان




در این سرود دانته و ویرژیل وارد طبقه پنجم دوزخ میشوند که مخصوص اهل خشم و غضب میباشد. این طبقه آخرین قسمت از گناهان مربوط به ماده گرگ یعنی‌ حرص و طمع، شهوت و افراط کاری میباشد. این اربابان خشم و غضب هم مانند دیگر گناهکارن، مقام معنوی آدمی‌ را تا سرحد چهار پایان تنزل داده و خود را در سطح دد و دام قرار داده‌اند و نه از عقل استفاده کرده اند و نه از کمال الهی(سعدی کبیر در همین باب به خور و خواب و خشم و شهوت اشاره دارد)
از سرود هشتم به بعد، دانته از ۵ طبقه اول دوزخ که به نام قسمت علیای دوزخ نامیده می‌شه، وارد قسمت دوم و سوم دوزخ یعنی‌ دوزخ سفلی که مخصوص دو نوع دیگر گناهان است، میشود. این دو نوع گناهان عبارتند از گناهان شیر(زور گویی، ستمگری، خشونت پیشگی) و گناهان پلنگ (حیله گری، خیانت کاری، ناجوانمردی)، کسانی‌ که مرتکب این گناهان شده‌اند در طبقات پأینتر جهنم جای دارند و عذاب‌های سنگینتری را می‌بینند. 

از نظر دانته، گناه حیله و خیانت از گناه زورگویان و متجاوزین بیشتر است بهمین خاطر هم آنها را در طبقات پائینتر دوزخ جای میدهد.



در این قسمت دانته و ویرژیل، با مقاومت غیر منتظره و عجیبی‌ از طرف شیاطین و مدافعین دژ مستحکم "دیته" (دیته نامی‌ است که در دوزخ هم به شیطان و هم به دژ مستحکم او که چهار طبقه آخر دوزخ در داخل آن قرار دارد اطلاق شده است)، رو برو میشوند. و این برای اولین بار در سفر دانته در دوزخ است که این اتفاق می‌افتد. زیرا قبلا هر یک از پاسداران بخاطر انجام وظیفه از عبور آنها جلوگیری میکردن و بعد از اینکه مطلع میشدن که اینان را خداوند فرستاده است، راه را برایشان می‌‌گشودند ولی‌ در اینجا نه فقط شیاطین به اینکه آنها از طرف خداوند فرستاده شده‌اند، اعتنایی نمیکنند و برعکس، دروازهای قلعه را می‌بندند و سنگر بندی میکنند و آماده پیکار میشوند.



اینجا ویرژیل مجبور میشود برای خروج از این مهلکه از خداوند کمک بگیرد و قاصدی در آخرین سطور سرود پا به میدان میگذارد. از نظر تمثیلی، این مقاومت شیاطین، و عجز ویرژیل و کمک غیبی، نشان آنست که عقل و منطق انسانی‌، آنجا که پای ماهیت و جوهر شرّ در میان باشد، قادر بکاری نیست، زیرا استدلال و تعقل آدمی‌ بر اساس منطق تکیه دارد که شرّ و شیطان از آن بیخبرند و بنا برین اینان زرهی بر تن‌ دارند که این سلاح بر آن کارگر نمیافتد. در این مورد تنها راه نجات اینست که کمک الهی، بصورتی غیر از منطق و استدلال بشری، یعنی‌ بشکل ایمان و خلوص، برسد و امید را که اساس این پیکار است را از تاریکی نجات دهد.
۷ سرود اول که مربوط به چهار طبقه نخستین دوزخ است خیلی‌ ساده‌تر و کلی‌ تر از بقیه سرود‌ها که مربوط به پنج طبقه بعدی است سروده شده است. تا اینجا هر سرود به یک طبقه از دوزخ اختصاص یافت، به طوریکه دوزخ دانته اگر بر همین زمینه ادامه میافت، شامل دوازده سرود بیشتر نمی‌شد، در صورتیکه قسمت دوزخ شامل ۳۴ سرود میشود، که تنها ۱۳ سرود آن مربوط به طبقه هشتم دوزخ میشود. 
H. Hauvette یکی از دانته شناسان بزرگ معاصر، از تحقیقات خود بدین نتیجه رسیده است که هفت سرود اول را دانته پیش از تبعید خود از فلورانس سروده و نسخه ی خطی این سرودها پس از تبعید در خانه اش باقی مانده تا آنکه تصادفا زن او پنج سال بعد آنرا یافته و بی‌ توجه به اهمیت این اوراق، آنها را همراه با سایر نامه‌های محرمانه خود برای شوهرش که در این هنگام در تبعید بسر میبرده و در فلورانس محکوم به مرگ بوده است فرستاده و دانته پس از دریافت آنها بقیه دوزخ را ساخته است. 

دانته دشمنان خود را نسبت به نفرتی که از آنها داشته در یکی‌ از این طبقات دوزخ قرار میدهد و به این طریق از آنها انتقام می‌گیرد. مثلا در سرود هشتم از Filippo Argenti که یکی از افراد سرشناس خانواده ادیماری فلورانس بود، و این خاندانی بود که بزرگترین دشمن سیاسی دانته بشمار میرفت، و دانته در این قطعه، او را در این جایگاه وحشتناک قرار میدهد و انتقام مفصلی از وی می‌گیرد. در سراسر دوزخ ، مثالهای از این دست میتوان دید. دانته همچنین از مسلمانان که در ان هنگام با مسیحیان در نبرد بودند نیز در قسمت دوزخ انتقام جانانه ی میگیرد و عبادت گاه های درون معبده شیطان را مسجد مینامد و به این ترتیب نفرت خود را نسبت به مسلمانان نشان میدهد همچنین با قرار دادن پیغمبر اسلام و حضرت علی در بدترین طبقه دوزخ کینه خود را هر چه بیشتر بنمایش میگذارد.(سرود ۲۸ از قسمت دوزخ )


سرود نهم
طبقه ششم دوزخ: اهل زندقه




با پا درمیانی و کمک پیک الهی، مقاومت واقعی‌ و جدی شیاطین در مقابل ویرژیل و دانته بپایان می‌رسد، و این دو پا به طبقه ششم میگذارند و این طبقه اولین طبقه دوزخ سفلی میباشد. این طبقه مخصوص کسانی‌ است که بجرم بدعت در دین و زندیق محکوم شده‌اند. و مجازات آنها به این ترتیب است که در گورهای پهنی خوابیده اند و این گورها مرتباً در آتش میسوزند.

در این سرود دانته دوباره دچار تردید میشود و نسبت به این که آیا رهنمای او یعنی‌ ویرژیل میتواند او را در این سفر بجلو ببرد، شک می‌کند. و غیر مستقیم از ویرژیل می‌پرسد که آیا کسی‌ تا به کنون این راهی‌ که ما می‌رویم را طی‌ کرده است یا خیر. و ویرژیل بوی میگوید که تا بحال کسی‌ این راه را نرفته است و آنها هم میبایستی منتظر کمک الهی باشند چرا که اگر از طرف خدا کمکی‌ نیاید.... و اینجا جمله‌اش را ناتمام می‌گذرد ( در اینجا منظور ایمان بخداست، چرا که تنها عقل آدمی‌ نمی‌تواند در مقابل شیطان مقاومت کند و نیروی ایمان و امید برحمت الهی است که از اینجا به بعد میبایستی به بنده خدا کمک برساند.)




"شما کسانی‌ که دیدهٔ بصیرت دارید، حقیقتی را که در زیر حجاب این اشعار اسرار آمیز نهفته است را دریابید" ... این یکی‌ از اشعار معروف کمدی الهی است و منظور دانته از این شعر اینست که می‌خواهد با این سخنان مفهوم بزرگتر و حقیقتی را بخواننده برساند. یعنی‌ همه این قهرمانان و شیاطین همگی‌ جنبه استعاری دارند، و هر کدوم مفهوم خاصی‌ را دارند که خواننده میبایستی به آن پی‌ ببرد. مثلا دانته مظهر نوع انسان است که از گناه بسوئ بخشش و رحمت الهی میرود. ویرژیل مظهر عقل و استدلال بشری است که با همهٔ قدرت و دانی خود هنوز احتیاج بکمک الهی دارد. شیاطین سه گانه، مظهر وجدان معذّب گناهکاران، پیک غیبی که برای نجات ویرژیل و دانته می‌رسد مظهر لطف الهی است و و و.





در سراسر دوزخ، دانته و ویرژیل برای رفتن از یک طبقه به طبقه دیگر، و همچنین برای گذاشتن از قسمتهای فرعی هر طبقه از جهنم، بسمت چپ میچرخند( که راه خطا کاری و گناه است) و تنها دو استثنا در این قاعده کلی‌ وجود دارد، یکی‌ در اینجا که دانته تصریح می‌کند که درین قسمت از دوزخ برای برون رفت بسمت راست چرخیده اند و دیگر در سرود هفدهم دوزخ، هنگامی که میخواهند سوار بر دوش عفریتی بنام جریو (جری)شوند و به طبقه هشتم بروند.

سرود دهم
 طبقه ششم دوزخ: زنادقه


اپیکور یا "ابیقور" Epicurus فیلسوف یونانی در ۳۴۱ پیش از میلاد در ساموس واقع در دریای اژه زاده شد. پدر و مادرش از خانواده‌های فقیر و بینوای این شهر بودند. ولی اپیکور با اینهمه در زادگاه خود به تحصیل مشغول گشت.

در ۱۲ سالگی شیفته فلسفه شد و در شهر تئوس نزد نوزیفانوس شاگردی کرد و با حکمت دموکریت آشنا شد. در ۱۹ سالگی به آتن رفت و در آکادمی افلاطون بمدت یکسال بفراگرفتن فلسفه اشتغال داشت پس از آن در شهرهای کولوفن و موتیلنه و لامپساکوس بتدریس پرداخت. تا آن که خود مکتبی را پایه‌ریزی کرد بنام "اپیکوریسم" یا طرفداران زیبایی و لذت.

او را از اولین فیلسوفان مادّی شمرده‌اند. بعد از چندی باغی را در حومه آتن مرکز نشر عقاید خود قرار داده و برای همیشه همانجا ماند و کم کم طرفداران زیاد پیدا نموده و خود شهرت فوق‌العاده‌ای کسب کرد و بعد از مرگش نیز مکتب فلسفی او مورد توجه عده زیادی قرار گرفت.

اپیکور رساله‌ها و طومارهای زیادی برشته تحریر درآورده که بجز چند نامه از آنها اثری باقی نمانده است.

اپیکور با سیاست چندان میانه‌ای نداشت و نمی‌توان او را مانند ارسطو یک فیلسوف قانون گذار خواند. اپیکور بسال ۲۷۱ پیش از میلاد قبل از میلاد در ۷۱ سالگی بدرود حیات گفت.

در زمان دانته به روشنفکران یا آنهایی که کلا با مذهب مخالف بودند، ابپیکوری میگفتند و پیرو اپیکوریسم. و این هم بدلیل طبقه بندی خاصی‌ بود که یک روحانی معروف قرون وسطی بنام سن تماس دنکن Saimt Thomas d'Aquin ، اپیکیوریها رو بدو دسته تقسیم کرده بود. دستهٔ اول: خوشگذرانها. و دستهٔ دوم: ضد دین و روح و یا زندیقان و ملحدین. قسمتی‌ از زندیقان که در این طبقه از دوزخ قرار دارند، اپیکوریها میباشند.

دوزخ - سرود ۱ تا ۶

یادداشت های من از کتاب دوزخ
سرود اول

سرود اول کمدی الهی مهمترین سرود این کتاب میباشد.

در سرود اول کمدی الهی، ابتدا دانته مرشد خود، شخصی‌ بنام "ویرژیل" را معرفی میکند و سپس خود را بعنوان آدم گناهکار و پس از آن گناهانی که موجب بینوایی او و سرگشته شدنش در زندگی هستند را نام میبرد. گناهانی همچون نفس پرستی، خست و افراط که بشکل گرگ ماده تجلی میکند. و این حیوان جمله شریانها و وریدهای او را بلرزه درآورده (منظور دانته است ). و گناهانی چون غرور که شیر نشان آنست و شهوت که پلنگ نشانه آن میباشد. و دانته دراین سروده اربابان کلیسا را دچار ماده گرگ یا همان آز و طمع معرفی میکند و بر این قسمت تاکید دارد.

"آدمیزاده‌ای که گویی صدایش بر اثر خاموشی ممتد نارسا شده بود، در برابر دیدهگانم هویدا شد."
ویرژیل در کمدی الهی مظهر عقل انسانی‌ است. صدای او یا صدای عقل از مدتها پیش بگوش دل‌ گناهکار (دانته) نمیرسیده است.


ویرژیل ( به لاتین ویرگیلیوس) که در دوزخ و قسمتی از برزخ همراه دانته است و راهنمای او در سفر خیالی بدنیای دیگر، در حقیقت مظهر عقل انسانی‌ بشمار میرود که از سیطرهٔ هوا و هوسهای نفسانی آزاد و مجرد شده است. 

ویرژیل یکی‌ از بزرگترین شعرای لاتین است که از ۷۱ تا ۱۹ پیش از میلاد مسیح میزیست است و انیییس(انیس) از عالی‌‌ترین آثار ادب دنیای کهن بشمار میاید. دانته به این شاعر ارادت بسیار داشته و بهمین جهت است که او را در سفر بدنیای دیگر مرشد و پیر خود شمرده است.



"پس از هر غذا، گرسنگی بیشتری حس می‌کند." یعنی‌ هر قدر مال بیشتر می‌‌اندوزد، بیشتر حرص مال اندوختن دارد.

"در دوزخ بس غریو های نومیدی خواهی شنید و ارواح نالان و شاکی کهن (ارواحی که سالیان دراز در آنجا منتظر روز قیامت هستند ) را خواهی دید که هر کدام با فریاد های خود تمنای مرگی دومین میکنند." (تمنای روز قیامت را دارند)


"سپس کسانیرا خواهی دید که در میان آتش خرسندند، زیرا امید آنرا دارند که روزی پا بجرگه ارواح مسعود گذارند" (ارواحی که در برزخ هستن، امیدوارند که روزی جز ارواح مسعود که منظور دانته ارواح بهشتی هستند، بشوند.)

سرود دوم 

مقدمه دوزخ 


در سرود دوم دانته دچار ترس و تردید میشود که سفربجهنم را شروع کند یا خیر. و ویرژیل او را متقاعد میکند که این سفر باید انجام شود. یعنی سفری که انسان خود را از گناه پاک میکند.
"تنها از آن چیزهایی باید ترسید که قدرت آزار رساندن بدیگری را دارند، از چیزهای دیگر بیم نباید داشت ، زیرا ترس آور نیستند."

در انجیل و در مذهب کاتولیک به پولس لقب "ظرف برگزیده" را داده اند و در باب نهم انجیل آمده است: "خداوند ویرا گفت برو، زیرا که ظرف برگزیده منست تا نام مرا پیش امتها و سلاطین و بنی اسراییل ببرد، این مقام در دین شیعه به علی داده شده است.

ویرژیل برای دانته توضیح میدهد که سه بانوی آسمانی
۱- مریم مقدس (مظهر ترحم و شفقت )
۲- سنتا لوچیا (مظهر فروغ الهی)  
۳- راحیل(مظهر جذبه و تامل ) که توسط بیاتریس (مظهر عشق و مهر خداوندی ) برای نجات او اقدام کرده اند.
و ویرژیل (مظهر عقل انسانی )را به یاریش فرستاده اند تا او را با تایید ایشان از وادی ظلمت (گناه و خطا ) بیرون آورد . شک نیست که سه بانوی پارسا در اینجا مقابل سه حیوان خطرناک سرود اول آورده شده اند. 



بیاتریس Beatrice ، قهرمان بزرگ کمدی الهی است که نگهبان دانته و راهنمای او در سفر بهشت و نیمی از برزخ است. همچنان که ویرژیل راهنمای دانته در دوزخ و نیم اول برزخ را بعهده دارد . بئاتریس (که به ایتالیای بتاتریچه ) خوانده میشود، ولی تقریبا در تمامی زبانها او را بئاتریس مینامند، قهرمان یکی از معروفترین و سوزانترین عشق های تاریخ است. وی دختر فولکورپوتیناری فلورانسی بود که به مردی بنام سیمونه دباردی شوهر کرد. و در سال ۱۲۹۰ در جوانی مرد. دانته در سال ۱۲۷۴ یعنی هنگامی که نه سال بیش نداشت، او را برای نخستین بار دیده و در ۱۸ سالگی عاشق او شده بود و تا آخر عمر نیز عشق سوزان خود را نسبت بدو حفظ کرد. دانته در زندگی نو Vita Nuova و در کمدی الهی خود از این محبوبه خویش بمنتهای علاقه و ستایش نام برده و همواره او را مظهر لطف، صفا و زیبای دانسته است. 

مصرع زیبایی که "من بئاتریس هستم که تورا روانه میکنم " در ادبیات مغرب زمین بعنوان فرج بعد از شدت و همانند "دستی از غیب برون آید و کاری بکند " میباشد و یکی از معروفترین اشعار کمدی الهی بشمار میاید . 


سرود سوم 

طبقه مقدماتی دوزخ "ابن الوقت ها "، باری بهر جهت ها، پیروان حزب باد

فراموش شده گان 


در سرود سوم دانته وارد طبقه مقدماتی یا بزرگترین طبقه دوزخ میشه که جایگاه ارواح کسانی است که در طبقه ماقبل اول دوزخ بسر میبرند و بیشترین تعداد ارواح را نسبت بدیگر طبقات دوزخ دارد و این ارواح کمتر از دوزخیان عذاب میکشند. کسانی که در این طبقه دوزخ هستند، آدمهای ضیف نفس هستند که نه سودی داشتند نه ضرری ، نه خوب بودند نه بد و فقط خودشان را دوست داشته اند و خواسته اند تنها گلیم خویش را از آب بیرون کشند . بهمین دلیل نه در دوزخ واقعی هستند و نه در بیرون از آن. چون در زندگی دنبال هر بادی روان بودند، خداوند آنها را فراموش کرده و عذاب آنها هم همین است.
"عذاب این گروه از گناه کاران این است که فراموش شده‌اند، و زنده گان از اینان یاد نمیکنند، و خداوند نیز آنها را ندید می‌گیرد و لطفش را شامل حال اینان نمیکند."

 در سر دروازه دوزخ نوشته شده است : "ای کسانی که وارد میشوید، با هر گونه امیدی  وداع کنید " و این جمله یکی از معروفترین جمله های کمدی الهی است. و یکی از ضرب المثلهای معروف مغرب زمین میباشد.

"جمع بد نهادانیست که هم خدا از ایشان بیزار است و هم دشمنان خدا ، هم مومنان هم بیدینان از ایشان رو میگردانند ، تیره روزانی که هرگز زنده نبوده اند."

"آسمانها این ارواح را از خویش میرانند تا در جمالشان فتوری راه نیابد، و دوزخ نیز آنها را بخود نمیپذیرد تا این پذیرش، قدر دوزخیان را بالا نبرد ( کسانی که نه کفر گفتن و نه دعایی کردند. )"

"هرکس که مسولیتی در امور دنیوی بعهده بگیرد، خواه ناخواه مرتکب گناه میشود."

"بدنبال سود خود رفتن یا از زیان خود گریختن."



"همچون شنی که دستخوش گردبادی شده باشد، پیوسته بدور خود میچرخید."
"اینان امیدی بمرگ ندارند و زندگانی پرفلاکتشان دراینجا چنان پست است که جملگی آرزوی هر سرنوشتی بجز آنرا دارند."

دنیای زندگان یادی از ایشان در دل نگاه نمیدارد، رحمت و عدالت خداوندی نیز آنها را ندید میگیرد، درباره اینان سخن نگوییم، "فقط بنگر و بگذار" ( میگویند این بند سرود سوم دوزخ، یکی از شاهکارهای دانته است، زیرا درآن منتهای بی اعتنایی و تحقیر، در چند کلمه توصیف شده است، آخرین مصرع این بند در ایتالیا ضرب المثل معرفی است . 



دانته میگوید: تعداد آنها که از روی ضعف و زبونی بدوزخ میروند از همه گناهکاران دیگر بیشتر است. هر چند ایشان کیفری کمتر از دیگران می بینند.

"جوی غم" Acheronte اولین رود از رودخانه های دوزخ دانته میباشد. این رود که در ادبیات غربی بکرات از آن نام برده میشود، در میتولوژی یونانیان و روم رود زیرزمینی و رودخانه دنیای ارواح تلقی میشده، چنانکه همه ارواح ناگزیر بودند برای رفتن بدنیای دیگر از آن گذار کنند (پًل صراط).

سرود چهارم 

کسانی‌ که مسیحی‌ نیستند!

در این سرود دانته و ویرژیل پایین رفته و وارد طبقه اول دوزخ میشوند که خاص ارواح کسانی است که بخاطر مسیحی نبودن از راه یافتن به بهشت محروم شده اند. ولی مجازاتی بجز "محرومیت ابدی از امید" ندارند. بسیاری از بزرگان دوره کهن در این طبقه بسر میبرند ، که در میان آنها میتوان، هومر ، هوراس ، اووید، لوکانو و ویرژیل را نام برد، ابو علی سینا در کناره افلاطون و ارسطو و سقراط و ابن الرشد و صلاح الدین ایوبی جز این بزرگان میباشند . 


این طبقه دوزخ که نامش Ltmbo است و شباهت به اعراف ما دارد در فقه و اصول کاتولیک سابقه دارد و بعکس طبقه پیش ساخته خود دانته نیست. طبق احادیث مسیحی Limbus جایی است که ارواح کودکان مرده و تعمید نشده در آن بسر می برند . ارواحی که در این طبقه از دوزخ هستند شکنجه و عذابی نمی بینند ولی برای ابد از امید محرومند . 

دانته در سراسر دوزخ از اینکه صراحتآ نام مسیح را ببرد خودداری کرده، و همه جا به کنایه از او یاد کرده است.

برطبق روایات مسیحی، مسیح پس از رستاخیز خود به طبقه اول دوزخ رفت و دسته اول ارواحی را که باید رستگار شوند را همراه خود ازآنجا بیرون برد. در بین آنها حضرت آدم، هابیل پسر او ، روح نوح ، موسی، ابراهیم خلیل، داود پادشاه اسراییل با پدر و فرزندانش و رحیل، و بسیاری ارواح دیگررا از آنجا با خود بیرون برد. 

سرود پنجم

طبقه دوم دوزخ - شهوت پرستان

از این طبقه دوزخ واقعی شروع میشود . ویرژیل و دانته از محلی که پاسدار اصلی جهنم، یعنی مینوس درآن انجام وظیفه میکند، یعنی گناهان دوزخیان را سبک و سنگین میکند و هریک از ایشان را بتناسب معصیت اش بطبقه خاصی از دوزخ میفرستد،(کنایه از اینکه وجدان گناهکار او را به استقبال عذابی که شایسته اوست میفرستد) میگذارند و وارد طبقه دوم دوزخ میشوند، که مخصوص شهوت رانان و نفس پرستان است. دوزخیان این طبقه در معرض توفان ابدی قرار دارند زیرا در زندگانی خود در برابر توفان امیال و شهوت نفسانی پایداری نکرده اند و فضایی که درآن بسر میبرند ظلمانیست، زیرا در حیات خود، دیده را هم بروی روشنی عقل بشری و هم به فروغ صفای الهی بسته بودند.
دانته با این دسته از دوزخیان گذشت و محبت بیشتری داشته، چراکه بهر حال گناه آنان گناه عشق است و خوب یا بد با محبت سرو کار داشته اند و بخاطر عشق واقعی، ولو گناهکارانه، دوزخی شده اند و در ضمن خود دانته هم کمی تا قسمتی شهوتران بوده است .
سمیرامیس و کلئوپاترا در این طبقه قرار دارند و ماجرای شاعرانه و عاشقانه فرانچسکا دی ریمینی در این سرود بتفصیل نقل شده است که از معروفترین فصول کمدی الهی میباشد.

فرانچسكا و پائولو 


اين داستان در سرود پنجم کتاب دوزخ از کمدی الهی، نقل شده كه بعقیده بسیاری از زیباترین سرودهای این کتاب میباشد. كه در آن جملات معروفی وجود دارد. بعنوان مثال جمله « هیچ دردی بدتر از بیاد آوردن خاطرات شیرین در روزهای اندوه و ماتم نیست » در قطعه زير:

Nessun maggior dolore che ricordarsi del tempo felice ne la miseria.

"هیچ دردی بدتر از آن نیست که آدمی در زمان ناکامی، دوران سعادتمند و قدیم خویش را بیاد آورد."

در اين سرود دانته بدايره دوم جهنم که شهوترانان مجازات میشوند، وارد شده و با عشاق معروف تاریخ ملاقات می‌کند. ارواح عشاق معروف تاریخ که طوفان جهنمی آنها را مرتبا به اطراف پرت می‌کند. دانته ارواح دوعاشق معروف ایتالیا یعنی فرانچسکا و پائولو را می‌بیند و از آنها میخواهد تا داستان زندگیشان را برای او بازگو کنند.

این داستان در سال ۱۲۸۵ میلادی در فلورانس اتفاق افتاده است. پائولو جوان خوش سیمایی است که به نیابت از برادر زشت رویش به خواستگاری فرانچسکا میرود. فرانچسکا بخیال اینکه خواستگار خود پائولو است، بسرعت با ازدواج موافقت می‌کند و وقتی متوجه اشتباهش میشود که دیگر دیر شده است.

بعد از چند سال از ازدواج فرنچسکا با برادر پاولو، روزی اين دو در کنار هم نشسته و مشغول خواندن شعر‌های عاشقانه یک کتاب از سرگذشت آرتور شاه بودند . در اين كتاب آرتور شاه، یکی‌ از شوالیه‌های قهرمانش بنام لانسلو را به خواستگاری دختری بنام گینی اور Geniever میفرستد. دختر هم بخیال اینکه این شخص خود شاه میباشد، فورا به خوستگاری او جواب مثبت میدهد. و سپس به اشتباه خود پی‌ میبرد ولی‌ دیگر دیر شده است.


بعدها این دو آنچنان دلباخته هم می‌شوند که آوازه‌اش بگوش آرتورشاه می‌رسد. آرتور دختر را که اینک همسر اوست، بیک صومعه میفرستد تا تارک دنیا شده و در آنجا از چشیدن هر لذتی محروم گردد و شوالیه را نیز بخط مقدم جنگ میفرستد تا با سرداران جنگ‌های معروف به جنگ‌های صلیبی به نبرد درآمده و کشته شود. اما درد ناکامی در عشق با این اقدامات آرتور را تسکین نمیدهد و آنچنان او را از زندگی‌ سیر میگرداند که در جنگ‌ها در صفوف مقدم قرار گرفته و بدین ترتیب مرگ را برای خود خواسته و به آن میرسد.

فرانچسكا و پائولو با خواندن اين داستان كه شباهت عجیب و زیادی بسرنوشت آنها داشته، بهم نگاه میکنند و در یک لحظه که سراپا شور عشق بودند، پائولو فرانچسکا را میبوسد که در همین هنگام ، همسر فرانچسکا از راه رسیده و با دیدن صحنه شمشیر می‌کشد و هر دو را بقتل می‌رساند.


مقدمه کمدی الهی

The Divine Comedy by Dante Alighieri

کمدی الهی نام کتابیست که توسط دانته، نویسنده ایتالیایی نوشته شده و یکی از آثار کلاسیک ایتالیا است. که جز آثار بزرگ دنیا نیز قرار دارد. داستان از خود شناسی‌ دانته شروع شده و سه مرحله تزکیه نفس او بشکل سفر در دوزخ، برزخ و بهشت در کتاب شرح داده شده و در پایان در بارگاه الهی خاتمه میابد. این کتاب برای مردم معتقد به کلیسا نوشته شده و از روی نوشتار نویسندگان ایرانی‌ که صد‌ها سال پیش از دانته، میزیستند و سه مرحله سفر به دوزخ، برزخ و بهشت را نوشته ا‌ند، اقتباس گشته است. 

کتاب به ۳ قسمت- جهنم برزخ و بهشت- تقسیم میشود.

دوزخ دانته در مرکز زمین قرار دارد ، که خود به ۹ طبقه تقسیم میشود. از نظر دانته، کوهی در بیت مقدس، که عیسی در آن به صلیب کشیده شده ، بلندترین نقطه زمین است که قرینهٔ آن در سوئ دیگر کرهٔ زمین قرار داشته و کوه برزخ نامید میشود. و در شرق روده‌ گنگ و در غرب شهری در اسپانیا به نام سویلا قرار دارد. که در مجموع اینها در راس ۴ محور زمین قرار دارند، یعنی‌ اگر یک علامت + در روی زمین بکشیم در بالا بیت مقدس، در پأیین کوه برزخ قرار می‌گیرد و در دو طرف دیگر جایگاه ها. کوه برزخ که درست مقابل بیت مقدس قرار دارد به بهشت زمینی‌ منتهی‌ میشود. 

برزخ دانته تماماً از روی دانش کهکشان شناسی‌ پارسی نوشته شده و در جاهایی هم دانته به سلیقه خود، دانش پارس‌ها را دستکاری کرده است. 

این دوزخ و برزخ و بهشت، در حقیقت مراحل مختلفی‌ از تحول روحی بشر، از گناهکاری به پشیمانی و از فراموشی گناه بصفای روحی بشمار میاید. 
در این سفر دانته دو راهنما دارد. در دوزخ و تا قسمتی از برزخ راهنمای او «ویرژیل»، شاعر ایتالیاییست که چند قرن پیش از دانته زندگی می‌کرده، و در بهشت راهنمای او بئاتریس است که زنی رویاهای او بوده. بئاتریس زنی معمولی بوده که دانته به او عشق می‌ورزیده ولی او را تنها چند بار ملاقات کرده. بئاتریس خیلی جوان از دنیا رفت و می‌گویند دانته همواره در خیابانهای فلورانس به دنبال او می‌گشته. دانته در این کتاب از مراحل مختلف دوزخ، برزخ و بهشت می‌گذرد و در این مراحل با شخصیتهای مختلف تاریخی برخورد می‌کند، تا عاقبت در آخرین مرحله بهشت به دیدار خدا می‌رسد. 

 این کتاب در آنزمان بسفارش کلیسای کاتولیک نوشته شد، چون در آنزمان میان فرقه‌های مختلف مسیحیت اختلاف بود و پاپ وقت می‌خواست بوسیله این کتاب مذهب کاتولیک را درمیان مردم ترویج کند. 

شجاع الدین شفا اولین مترجم فارسی این اثر بزبان فارسی، (چاپ نخست سال ۱۳۳۵. انتشارات امیر کبیر) در مقدمه‌ای مبسوط به بررسی کمدی الهی، زندگی و آثار دانته، نقش و تأثیر کمدی الهی بر ادبیات جهان پس از خود، پرداخته‌ است. کمدی الهی پس از انقلاب دیگر تجدید چاپ نشد، تا سالها نایاب بود و معدود نسخه هایی که از آن در بازار مانده بود به بهایی گزاف بصورت قاچاق فروخته می شد تا اینکه سرانجام در سالهای اخیر این کتاب مجدداً از وزارت ارشاد مجوز نشر گرفت ( فکر می‌کنم در زمان ریاست جمهوری خاتمی بود که بسیاری از کتابهای که چاپ مجدد آنها ممنوع شده بود، دوباره اجازه تجدید چاپ گرفتند.) اما در آغاز کتاب این توضیح اضافه شد که شجاع الدین شفا، از "معاندین" انقلاب بوده و چاپ این کتاب دلیلی بر توجیه و تأیید شخصیت مترجم نیست. 

«کمدی الهی» La Divina Commedia، که بزرگترین اثر دانته ، و بزرگترین شاهکارادبیات ایتالیا، و یکی از آثار ادبی تاریخ جهان بشمار آمده است، محصول دوران بیست ساله غربت و دربدری دانته است. 

 خود دانته این کتاب را فقط کمدی Commedia نامیده بود، و لقب «الهی» (divina) یا آسمانی، در حدود سه قرن بعد یعنی در قرن شانزدهم بدان داده شد. این لقب «الهی» مفهوم ارتباط این اثر را با دنیای ماوراء الطبیعه و آسمانی دارد، و هم حاکی از زیبائی و لطف «خدائی» این اثر است . اطلاق عنوان «کمدی» بدین کتاب از طرف دانته، مربوط بدان مفهومی که امروزه کلمه «کمدی» برای ما دارد نیست. خود او توضیح می‌دهد که «تراژدی» یعنی اثری منظوم با سبک شعر خواص، «کمدی» یعنی اثری با سبک متوسط و «ترانه» یعنی اثری با سبک عامیانه، و او خود در مقابل «انئیس» Aeneis «ویرژیل» ، که خود ویرژیل آنرا «تراژدی بلند پایه» خوانده است، این مجموعه را «کمدی» نام داده است، زیرا «کمدی» ماجرائی است که بر خلاف تراژدی از بد شروع شود و بحسن عاقبت پایان یابد. 

کمدی الهی ماجرای سفر مجازی دانته در عالم کائنات است که در طول یک هفته اتفاق میافتد. هر چند گفته میشود که در طول تاریخ وقوع این سفر، هیچ اثری نیزاز دانته نبوده است! این سفر در روز عید پاک (هشتم آوریل) سال 1300 اتفاق میافتد. دانته در شب پنجشنبه خود را در جنگلی تاریک و انبوه میبیند، پس از یک روز آوارگی به دامنه کوهی میرسد. در آنجا ویرژیل (شاعر رومی 70 – 19 قبل از میلاد) را میبیند و سفرشان را آغاز میکنند. شنبه شب به مرکز زمین که قعر دوزخ است میرسند. بعد از 24 ساعت راهپیمایی از تونل درازی که آنها را به آنسوی کره زمین در نیمکره جنوبی میرساند، به پای کوه برزخ میرسند. سه روز و سه شب صرف صعود از کوه برزخ میشود، سپس شش ساعت در بهشت زمینی توقف میکنند و ظهر چهارشنبه به آسمان پرواز میکنند. او از ده طبقه آسمان عبور میکند و غروب پنجشنبه به بالاترین قسمت میرسد و سفر پایان میابد. 

من از جلد اول که دوزخ نام دارد شروع میکنم و قسمتی از یادداشت هایم را اینجا میزارم .

۱۵.۱۱.۸۶

سال ۲۰۰۸

هنرمندان و نویسندگان ایرانی‌ که در سال ۸۷ درگذشتند.


خسرو شکیبایی ( متولد ۱۳۲۳) يکی از مشهورترین بازیگران سینما و تئاتر ایران در اواخر تیرماه در اثر عارضه قلبی درگذشت. بازی در نقش هامون در فیلمی با همين نام ساخته داریوش مهرجویی، نام اين بازيگر را در تاریخ سینمای ایران جاودانه کرد.


اسماعیل داورفر (زاده ۱۳۱۱ خورشیدی در تهران - درگذشته ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۷) هنرمند و هنرپیشه توانای معاصر ایران بود. از فیلم‌های مهمی که وی بازی کرد می‌توان به آقای هالو ساخته داریوش مهرجویی و مجموعه‌های تلویزیونی دایی جان ناپلئون و آژانس دوستی و آپارتمان شماره ۱۳و آقای دلار اشاره کرد. اسماعیل داورفر دارای دیپلم هنرستان هنرپیشگی بود. او از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران مدرک لیسانس گرفت و دارای دیپلم مدرسه تئاتر کالیفرنیا و مدرسه الیزابت هالووی بود و مدرک معادل دکترا در رشته بازیگری را از وزارت فرهنگ و هنر (اکنون ارشاد) گرفت. یکی از ماندگارترین بازی‌های وی در نقش دوستعلی‌خان در مجموعه تلویزیونی دایی جان ناپلئون بود. این مجموعه تلویزیونی پیش از انقلاب ۱۳۵۷ در ایران تولید شد. اسماعیل داورفر نزدیک به شش دهه در عرصه بازیگری حضور داشت. داورفر پس از چند سال تحمل بیماری سرطان،در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۷ در سن ۷۶ سالگی بر اثر عارضه قلبی درگذشت و پیکرش سه روز بعد با حضور جمعی از دوستان و هم‌دوره‌هایش از مقابل تالار وحدت به سمت قطعه هنرمندان بهشت زهرا تشییع شد. داود رشیدی (رئیس وقت انجمن بازیگران سینمای ایران) با اظهار تاسف از درگذشت وی گفت: «صبح امروز از طرف خانواده ایشان با من تماس گرفته شد و اعلام کردند حالشان خوب نیست و ظهر در تماس دیگری خبر درگذشت او را اعلام کردند»




نادر ابراهیمی (زاده ۱۴ فروردین ۱۳۱۵ در تهران - مرگ در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۳۸۷، تهران)، هنرمندِ نخبه و نویسنده معاصر ایرانی بود. او علاوه بر نوشتن رمان و داستان کوتاه در زمینه‌های فیلم‌سازی، ترانه‌سرایی، ترجمه، و روزنامه‌نگاری نیز فعالیت کرده‌است. ابراهیمی، همراهِ بهرام بیضایی و ابراهیم گلستان، از اندک‌شمار سخنوران ایرانی بشمار می‌رود که هم در سینما و هم در ادبیات کار کرده و شناخته شده بوده‌اند. نادر ابراهیمی نویسنده، تصویرگر و سینماگر ایرانی، پس از سالها بیماری در خرداد درگذشت. او يکی از پرکارترین نویسنده‌های ایران بود. کتاب و مجموعه تلویزیونی آتش بدون دود يکی از محبوب‌ترین یادگارهای اوست.

نادر ابراهیمی در ۱۴ فروردین سال ۱۳۱۵ در تهران بدنیا آمد. پدرش عطاءالمُلک ابراهیمی، فرزندِ آجودان حضور و از نوادگانِ ابراهیم خان ظهیرالدوله، حاکم نامدارِ کرمان در عصر قاجار بود،که هنوز قلمستانی بنام او در حومهٔ مشکین شهر وجود دارد (قلمستان عطا) و هنوز فامیل او (ابراهیمی‌های کرمان) در شهر و استان کرمان شناخته شده و مشهور هستند. مادرِ نادر ابراهیمی هم از لاریجانی‌های مقیم تهران بشمار می‌آمد. نادر ابراهیمی تحصیلات مقدماتی خود را در زادگاهش یعنی شهر تهران گذراند و پس از گرفتن دیپلم ادبی از دبیرستان دارالفنون، به دانشکدهٔ حقوق وارد شد. اما این دانشکده را پس از دو سال رها کرد و سپس در رشتهٔ زبان و ادبیات انگلیسی به درجهٔ لیسانس رسید. ارایهٔ فهرست کاملی از شغل‌های ابراهیمی، کار دشواری است. او خود در دو کتاب «ابن مشغله» و «ابومشاغل» ضمن شرح وقایع زندگی، به فعالیت‌های گوناگون خود نیز پرداخته‌است. از جملهٔ شغل‌های او : کمک کارگری تعمیرگاه سیار در ترکمن‌صحرا، کارگری چاپخانه، حسابداری و تحویلداری بانک، صفحه‌بندی روزنامه و مجله و کارهای چاپ دیگر، میرزایی یک حجرهٔ فرش در بازار، مترجمی و ویراستاری، ایران‌شناسی عملی و چاپ مقاله‌های ایران‌شناختی، فیلمسازی مستند و سینمایی، مصور کردن کتاب‌های کودکان، مدیریت یک کتاب‌فروشی، خطاطی، نقاشی و نقاشی روی روسری و لباس، تدریس در دانشگاه‌ها و… در تمام سال‌های پرکار و بیکار ، نوشتن را ـ که از ۱۵ سالگی آغاز کرده بود ـ کنار نگذاشت. در سال ۱۳۴۲ نخستین کتاب خود را با عنوان «خانه‌ای برای شب» را در نشر روزبهان بچاپ رسانید که داستان «دشنام» در آن با استقبالی چشمگیر مواجه شد. تا سال ۱۳۸۰ علاوه بر صدها مقالهٔ تحقیقی و نقد، بیش از صد کتاب از او چاپ و منتشر شده‌است که دربرگیرندهٔ داستان بلند (رمان) و کوتاه، کتاب کودک و نوجوان، نمایشنامه، فیلمنامه و پژوهش در زمینه‌های گوناگون است. ضمن آنکه چند اثرش بزبان‌های مختلف دنیا برگردانده شده‌است. نادر ابراهیمی چندین فیلم مستند و سینمایی و همچنین دو مجموعهٔ تلویزیونی را نوشته و کارگردانی کرده، و آهنگ‌ها و ترانه‌هایی برای آنها ساخته‌است. او همچنین توانسته‌است نخستین مؤسسهٔ غیرانتفاعی ـ غیردولتی ایران‌شناسی را تأسیس کند؛ که هزینه و زحمت‌های فراوانی برای سفر، تهیهٔ فیلم و عکس و اسلاید از سراسر ایران و بایگانی کردن آن‌ها صرف کرد؛ و با فرارسیدن انقلاب و جنگ، متوقف شد. او فعالیت حرفه‌ای خود را در زمینهٔ ادبیات کودکان، با تأسیس «مؤسسهٔ همگام با کودکان و نوجوانان» ـ با همکاری همسرش ـ در آن مؤسسه متمرکز کرد. این مؤسسه، به‌منظور مطالعه در زمینهٔ مسائل مربوط به کودکان و نوجوانان برپا شد و فعالیتش را در حیطهٔ نوشتن، چاپ و پخش کتاب، نقاشی، عکاسی، و پژوهش دربارهٔ خلق‌وخو، رفتار و زبان کودکان و نیز بررسی شیوه‌های یادگیری آنان دنبال کرد. «همگام» عنوان «ناشر برگزیدهٔ آسیا» و «ناشر برگزیدهٔ نخست جهان» را از جشنواره‌های آسیایی و جهانی تصویرگری کتاب کودک دریافت کرد. ابراهیمی در زمینهٔ ادبیات کودکان، جایزهٔ نخست براتیسلاوا، جایزهٔ نخست تعلیم و تربیت یونسکو، جایزهٔ کتاب برگزیدهٔ سال ایران و چندین جایزهٔ دیگر را هم دریافت کرده‌است. او همچنین عنوان «نویسندهٔ برگزیدهٔ ادبیات داستانی ۲۰ سال بعد از انقلاب» را به‌خاطر داستان بلند و هفت جلدی «آتش بدون دود» به‌دست آورده‌است. 


 نادر ابراهیمی رشته‌های مختلف ورزشی را تجربه کرده، یکی از قدیم‌ترین گروه‌های کوهنوردی به‌نام «اَبَرمرد» را بنیان نهاده و در توسعهٔ کوهنوردی و اخلاق کوهنوردی، تأثیرگذار بوده‌است. نادر ابراهیمی در سن ۷۲ سالگی پس از چندین سال دست و پنجه نرم کردن با بیماری بعد از ظهر پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۸۷ درگذشت. 


کارنامه

سینما و تلویزیون
۱- آتش بدون دود (مجموعه تلویزیونی)
۲- سفرهای دور و دراز هامی و کامی در وطن (مجموعه تلویزیونی)
۳- روزی که هوا ایستاد (فیلم سینمایی)


ادبیات بزرگسال

با سرودخوان جنگ در خطه نام و ننگ
خانه‌ای برای شب (نشر روزبهان)
آرش در قلمرو تردید (یا: پاسخ‌ناپذیر) (نشر روزبهان)
مصابا و رؤیای گاجرات (نشر روزبهان)
بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم (نشر روزبهان)
هزارپای سیاه و قصه‌های صحرا (نشر روزبهان) 

 افسانهٔ باران (نشر روزبهان)
در سرزمین کوچک من - منتخب آثار
تضادهای درونی (نشر روزبهان)
انسان - جنایت - احتمال (نشر روزبهان)
مکان‌های عمومی (نشر روزبهان)
رونوشت بدون اصل (نشر روزبهان)
درحد توانستن - شعرگونه 

غزل‌داستان‌های سال بد (نشر روزبهان)
ابن مشغله - زندگینامه، جلد اول (نشر روزبهان)
ابوالمشاغل - زندگینامه، جلد دوم (نشر روزبهان)
فردا شکل امروز نیست (نشر روزبهان)
براعت استهلال - از مجموعه «ساختار و مبانی ادبیات داستانی»
مقدمه‌ای بر فارسی‌نویسی برای کودکان (نشر روزبهان)
مقدمه‌ای بر مصورسازی کتاب‌های کودکان (نشر روزبهان)
مقدمه‌ای بر مراحل خلق و تولید ادبیات کودکان (نشر روزبهان)
مقدمه‌ای بر آرایش و پیرایش کتاب‌های کودکان (نشر روزبهان)
دور ایران در شش ساعت - گزارش دومین نمایشگاه ایرانگردی در سال ۱۳۷۱ 

چهل نامهٔ کوتاه به همسرم (نشر روزبهان)
آتشْ بدون دود - داستان بلند هفت جلدی (نشر روزبهان)
با سرودخوان جنگ، در خطهٔ نام و ننگ
یک صعود باورنکردنی تکثیر تاسف‌انگیز پدربزرگ (نشر روزبهان)
مردی در تبعید ابدی - براساس زندگی ملاصدرا (نشر روزبهان)
حکایت آن اژدها (انتشارات کوله پشتی)
بر جاده‌های آبیِ سرخ - داستان بلند ۱۰ جلدی، براساس زندگی میرمَهنای دوغابی (نشر روزبهان)
صوفیانه‌ها و عارفانه‌ها - بخشی از «تاریخ تحلیلی پنج‌هزار سال ادبیات داستانی ایران» (نشر روزبهان)
یک عاشقانه آرام (نشر روزبهان)
سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد
طراحی حیوانات - طرح‌های کوثر احمدی، با گفتاری تحلیلی در باب مفاهیم و تعاریف «طرح» در هنرها
الف‌با - تحلیل فلسفی ۵۰ طرح از علی‌اکبر صادقی نقاش
پیشگفتار «کوچه‌های کوتاه» - مجموعه قصه‌های کوتاه گروهی از شاگردان نادر ابراهیمی


ادبیات کودک و نوجوان
دور از خانه - قصه برگزیدهٔ آسیا، از سوی «سازمان جهانی یونسکو» و کتاب برگزیده شورای کتاب کودک در سال ۱۳۴۷

کلاغ‌ها - جایزهٔ اول فستیوال کتاب‌های کودکان توکیو ژاپن، جایزه اول - سیب طلایی - براتیسلاوا، جایزه اول تعلیم و تربیت از یونسکو چاپ شده در سال ۱۳۴۸ 

سنجاب‌ها در سال ۱۳۴۹ به چاپ رسیده‌است. قصه برگزیدهٔ آسیا، از سوی «سازمان جهانی یونسکو» و کتاب برگزیده شورای کتاب کودک در سال ۱۳۴۷ 

 قصه گل‌های قالی چاپ شده در ۱۳۵۲- جایزه بزرگ جشنواره کتاب کودک کنکور نوما، ژاپن 

پهلوان پهلوانان؛ پوریای ولی - چاپ شده در سال ۱۳۵۲- کتاب برگزیده از سوی «آکادمی المپیک» همایش فردوسی و اخلاق پهلوانی ۱۳۸۴، جایزهٔ بزرگ جشنوارهٔ کتاب کودک کنکور نوما، ژاپن ۱۹۷۸ 

باران - آفتاب و قصهٔ کاشی چاپ شده در سال ۱۳۵۳ 
بزی که گم شد چاپ شده در سال ۱۳۵۳ 

من راه خانه‌ام را بلد نیستم چاپ شده در سال ۱۳۵۳ 
سفرهای دورودراز هامی و کامی در وطن 
پدر چرا توی خانه مانده‌است - از مجموعه «قصه‌های انقلاب برای کودکان» چاپ شده در سال ۱۳۵۷ 

 جای او خالی - از مجموعهٔ «قصه‌های انقلاب برای کودکان» چاپ شده در سال ۱۳۵۷ 

جای تو خالی - از مجموعهٔ «قصه‌های انقلاب برای کودکان» چاپ شده در سال ۱۳۵۷ 

 نیروی هوایی - از مجموعهٔ «قصه‌های انقلاب برای کودکان» چاپ شده در سال ۱۳۵۷ 

سحرگاهان همافرها اعدام می‌شوند - از مجموعهٔ «قصه‌های انقلاب برای کودکان» چاپ شده در سال ۱۳۵۸ 

برادرت را صدا کن - از مجموعهٔ «قصه‌های انقلاب برای کودکان» چاپ شده در سال ۱۳۵۸ 

برادر من مجاهد، برادر من فدایی - از مجموعهٔ «قصه‌های انقلاب برای کودکان» 

جَنگ بزرگ از مدرسهٔ امیریان - از مجموعهٔ «قصه‌های انقلاب برای کودکان»

 نامهٔ فاطمه، پاسخِنامهٔ فاطمه - از مجموعهٔ «قصه‌های انقلاب برای کودکان» مامان! 

من چرا بزرگ نمی‌شوم - از مجموعهٔ «قصه‌های ریحانه خانم» چاپ شده در سال ۱۳۶۸ 

 روزی که فریادم را همسایه‌ها شنیدند - از مجموعهٔ «قصه‌های ریحانه خانم» چاپ شده در سال ۱۳۶۸ 

آدم وقتی حرف می‌زند چه شکلی می‌شود - از مجموعهٔ «قصه‌های ریحانه خانم» چاپ شده در سال ۱۳۶۹ 

درخت قصه ـ قُمری‌های قصه - (جایزه کتاب برگزیده ازسوی هیئت داوران بزرگ‌سال کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، جایزه‌کتاب برگزیده ازسوی هیئت داوران خردسال، ترجمه‌شده به زبان روسی در ترکمنستان) چاپ شده در سال ۱۳۶۹ 

عبدالرزاق پهلوان - کتاب برگزیده از سوی «آکادمی المپیک» همایش فردوسی و اخلاق پهلوانی ۱۳۸۴ 

آنکه خیال بافت و آنکه عمل کرد 
حکایت کاسهٔ آب خنک - از مجموعهٔ «نوسازی حکایت‌های خوب قدیم برای کودکان» 

حکایت دو درخت خرما - از مجموعهٔ «نوسازی حکایت‌های خوب قدیم برای کودکان» 

آن شب که تا سحر - از مجموعهٔ «نوسازی حکایت‌های خوب قدیم برای کودکان» 

قلب کوچکم را به چه کسی هدیه بدهم؟ - دیپلم افتخار نخستین نمایشگاه بین‌المللی تصویرگران کتاب کودک ۱۳۷۲ 

مثل پولاد باش پسرم؛ مثل پولاد - از مجموعهٔ «ایران را عزیز بداریم» 

 داستان سنگ و فلز و آهن - از مجموعهٔ «ایران را عزیز بداریم» 

با من آشنا شو، با من دوست شو - از مجموعهٔ «ایران را عزیز بداریم» 

هستم اگر می‌روم؛ گر نروم نیستم - از مجموعهٔ «ایران را عزیز بداریم» راستی اگر نبودم - از مجموعهٔ «ایران را عزیز بداریم» 

کمیاب و قیمتی اما… - از مجموعهٔ «ایران را عزیز بداریم» 

مدرسهٔ بزرگ‌تری هم وجود دارد - از مجموعهٔ «ایران را عزیز بداریم» گل‌آباد دیروز؛ گل‌آباد امروز - از مجموعهٔ «ایران را عزیز بداریم» گل‌آباد امروز؛ گل‌آباد فردا - از مجموعهٔ «ایران را عزیز بداریم» 

فرهنگ فراورده‌های فلزی ایران - از مجموعهٔ «ایران را عزیز بداریم» 
هفت آموزگار مهربان - از مجموعهٔ «ایران را عزیز بداریم» 
ما مسلمانان این آب و خاکیم - از مجموعهٔ «ایران را عزیز بداریم» دریافت جایزه نخست آسیایی تصویرگران کتاب کودک ۱۳۷۰ 
قصه سار و سیب 
قصه موش خودنما و شتر باصفا 
با من بخوان تا یاد بگیری 
حالا دیگر می‌خواهم فکر کنم 
 قصه قالیچه‌های شیری 
 همه گربه‌های من ۱ و۲ 
دیدار با آرزو 

نمایشنامه 
 اجازه هست آقای برشت؟ 
 وسعت معنای انتظار (سه قصه نمایشی) 
یک قصه معمولی و قدیمی در باب جنایت 

فیلم‌نامه 
 آخرین عادل غرب 
صدای صحرا 

 ترجمه‌ها 
مویه کن سرزمین محبوب - ترجمه با همکاری فریدون سالک 
از پنجره نگاه کن - ترجمه با همکاری احمد منصوری 
دوست؛ کسی است که آدم را دوست دارد - ترجمه با همکاری احمد منصوری 
آدم آهنی - کتاب برگزیدهٔ سال ۱۳۵۱ از سوی شورای کتاب کودک، ترجمه با همکاری احمد منصوری 

نمونه آثار

عزیز من! (همسرم) خوشبختی، نامه یی نیست که یکروز، نامه رسانی، زنگ در خانه ات را بزند و آنرا بدستهای منتظر تو بسپارد. خوشبختی، ساختن عروسک کوچکی ست از یک تکه خمیر نرم شکل‌پذیر… بهمین سادگی، بخدا بهمین سادگی؛ اما یادت باشد که جنس آن خمیر باید از عشق و ایمان باشد نه از هیچ چیز دیگر… خوشبختی را در چنان هاله یی از رمز و راز، لوازم و شرایط، اصول و قوانین پیچیدهٔ ادراک ناپذیر فرو نبریم که خود نیز در شناختنش عاجز شویم… 
خوشبختی، همین عطر محو و مختصر تفاهم است که در سرای تو پیچیده‌است… 
برگرفته از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم منابع «زندگینامه و آثار نادر ابراهیمی به همراه گالری تصاویر». 

مصاحبهٔ «محمدعلی علومی» با «نادر ابراهیمی» در ماهنامهٔ ادبستان، شماره چهل و هفتم (آبان ۱۳۷۲)، صفحه:۱۰۸ 

شاگردان: 
ابراهیم حاتمی کیا - کمال تبریزی - حجت بقایی نویسنده 

شناختنامه نادر ابراهیمی: 
سعید کیائی پیوند به بیرون نادر ابراهیمی در پایگاه اینترنتی هفت‌سنگ تصاویری از مراسم تشییع پیکر نادر ابراهیمی، مقابل خانهٔ هنرمندان ایران، تهران، ۲۰ خرداد ۱۳۸۷ 
بخش ویژهٔ تألیفات و آثار مربوط به نادر ابراهیمی - سایت کتابنامه مصاحبهٔ «محمدعلی علومی» با «نادر ابراهیمی» در ماهنامهٔ ادبستان، شمارهٔ چهل و هفتم (آبان ۱۳۷۲)، صفحه:۱۰۸ 

در سایت نشر روزبهان
نقد و بررسی کتاب بر جاده‌های آبیِ سرخ در سایت نشر روزبهان 
نقد و بررسی کتاب آتشْ بدون دود 
نقد و بررسی کتاب یک عاشقانه آرام
نمایش، نقد و بررسی کتاب بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم
نقد و بررسی کتاب چهل نامهٔ کوتاه به همسرم
نقد و بررسی کتاب مردی در تبعید ابدی
نقد و بررسی کتاب ابن مشغله 
نقد و بررسی کتاب ابومشاغل
نقد و بررسی کتاب خانه‌یی برای شب
نقد و بررسی کتاب آرش در قلمرو تردید
نقد و بررسی کتاب مصابا و رؤیای گاجرات د
نقد و بررسی کتاب هزارپای سیاه و قصه‌های صحرا
نقد و بررسی کتاب افسانهٔ باران 
نقد و بررسی کتاب تضادهای درونی
نقد و بررسی کتاب انسان - جنایت - احتمال
نقد و بررسی کتاب مکان‌های عمومی
نقد و بررسی کتاب رونوشت بدون اصل
نقد و بررسی کتاب غزل‌داستان‌های سال بد
نقد و بررسی کتاب فردا شکل امروز نیست
نقد و بررسی کتاب مقدمه‌ای بر فارسی‌نویسی برای کودکان
نقد و بررسی کتاب مقدمه‌ای بر مصورسازی کتاب‌های کودکان
نقد و بررسی کتاب مقدمه‌ای بر مراحل خلق و تولید ادبیات کودکان
نقد و بررسی کتاب مقدمه‌ای بر آرایش و پیرایش کتاب‌های کودکان
نقد و بررسی کتاب تکثیر تاسف‌انگیز پدربزرگ
نقد و بررسی کتاب صوفیانه‌ها و عارفانه‌ها.




فرهنگ معیری (متولد ۱۳۲۲) گریمور قدیمی سینمای ایران به علت سکته قلبی در اردیبهشت درگذشت. او مدت‌ها از سرطان ریه و عوارض کبدی رنج می برد، ولی با این حال تا آخرین روزهای عمرش به صورت فعال در آموزش گریم حضور داشت.




علی میری (متولد ۱۳۱۸) بازیگر سینما و تئاتر ایران که عمده فعالیتش در سالهای پیش از انقلاب بود در یکی از روزهای آخر سال ۱۳۸۷ درگذشت. او بیشتر در فیلمهای کمدی بازی کرده بود و مشخصه اصلی‌اش لهجه غلیظ گیلکی‌اش بود.




مهری مهرنیا (متولد ۱۳۰۵) بازیگر با سابقه تلویزیون، تئاتر و سینمای ایران، در بهمن در سن ۸۲ سالگی درگذشت. او سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش دوم زن را برای بازی در فیلم تنوره دیو از چهارمین جشنواره فیلم فجر دریافت کرده بود.




تورج نگهبان (متولد ۱۳۱۱) ترانه سرای بسیاری از تصنيف‌های مشهور ایرانی در مردادماه در لس آنجلس درگذشت. او در کنار ترانه سراهایی چون بیژن ترقی، اسماعیل نواب صفا و رحيم معینی کرمانشاهی به نسلی تعلق داشت که آثارشان موج جدیدی در موسیقی و تصنیف ایرانی به راه انداخت.




مهرداد فخیمی (متولد ۱۳۱۸) فیلمبردار سینمای ایران پس از چند سال بیماری در مرداد ماه درگذشت. او فیلمبردار آثاری از کاگردانانی چون بهرام بیضایی، مسعود کیمیایی، علی حاتمی، محسن مخملباف، ناصر تقوایی و...بود. فخیمی در سال‌های آخر عمرش کار هنری را کنار گذاشته و به شغل آزاد روی آورده بود.




احمد آقالو (متولد ۱۳۲۸) بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون در پی ابتلایش به سرپان مغز استخوان در آذرماه درگذشت. شخصیت کاتب در مجموعه تلویزیونی سلطان و شبان يکی از ماندگارترین نقشهایی است که او بازی کرده بود.




در یکی از نخستین روزهای سال ۱۳۸۷، فریدون آدمیت، مورخ و پژوهشگر برجسته ایرانی در سن ۸۷ سالگی در تهران درگذشت. اوی عمدتاً به دلیل پژوهش بر روی تاریخ دوران نوگرایی و عصر مشروطیت در ایران شهرت داشت.




اردشیر محصص (متولد ۱۳۱۷) کاریکاتوریست و طراح ایرانی بعد از تحمل یک دوره بیماری پارکینسون، در بر اثر سکته قلبی در نیویورک درگذشت. زمانی که احمد شاملو سردبیری کتاب هفته را برعهده گرفت، طرح‌های اردشیر را برای چاپ پذیرفت و نامش به عنوان طراحی صاحب سبک ثبت شد. او سپس در روزنامه کیهان مشغول به کار شد.




رضا ارحام صدر ( متولد ۱۳۰۲)کمدين و بازيگر تئاتر ایران در آذر ماه درگذشت. او مبتکر نوعی از نمایشهای عامه پسند بود که گه گاه در بیان طنز و هجو انتقادهای اجتماعی را نیز بازگو می کرد. پایه این نمایشها در واقع همان نمایشهای سنتی و سیاه بازی بود.




منوچهر احترامی (متولد ۱۳۲۰) طنزپرداز ایرانی، شاعر، نویسنده کودکان و پژوهشگر در بهمن ماه درگذشت. از مشهورترین آثار او داستان‌های `حسنی` از جمله `حسنی نگو یه دسته گل` است که از محبوب‌ترین قصه‌ها نزد کودکان ایرانی است.





۴.۹.۸۶

حسین منصور حلاج

The Passion of al-Hallaj By Louis Massignon

لویی ماسینیون نویسنده فرانسوی کتاب "حلاج کیست" میباشد که در اصل یکی‌ از عوامل جاسوسی و سیاست‌های سلطه گرانه، بروش موذیانه، فرانسوی است که گروه‌های ماسیون را اختراع کرده است. او را تحت عنوان شرق‌شناس و اسلام‌شناس فرانسوی و محقق تاریخ بخوردملت ایران داده ا‌ند. 

درواقع میتوان او را یکی‌ از تئوریسین‌ها و سازندگان روش غیر بشری و انسانی‌، بنام دین اسلام دانست. کار او در دورانی که اروپایی‌ها و امریکایی ‌ها از گرسنگی بخود میپیچیدند، -دهه‌های ۵۰ تا ۸۰- بزرگ کردن روش ضد بشر و انسانی اسلام بود تا بدین ترتیب ملت ما و دیگر کشور‌های جدا شده از ایران را در کمال عقبماندگی و حماقت فرو برند. 

 او در قضیهٔ جدا سازی الجزایر، از امپراطوری ایران به آنجا رفته و از گروه کوچکی که بتازگی مسلمان شده بودند، حمایت کرده و با کمک ارتش متجاوز و جنایتکار فرانسه، این گروه کوچک را به تروریست‌های وحشی مبدل ساخته تا در مقابل الجزایری‌ها مبارز برضد متجاوزین فرانسوی و دگردیسی زوری آنها از الجزایری به مسلمان، ایستاده و آنان را دأعش وار از دم تیغ گذراندند. 

این جنایتکار و تروریست پرور فرانسوی همچنین از جمله استادان! علی شریعتی در دانشگاه سوربن پاریس بود که آن بازیخورده را شستشوی مغزی داده تا بعد‌ها بعنوان عاملی برای احمقسازی نسل جوان آنزمان, همراه با خمینی راهی‌ ایران کرده و پایه‌های فتنه ۵۷ در ایران را بریزند. و ثروتمند‌ترین کشور دنیا را براحتی‌ تحت اشغال خود در آورده و آنرا چپاول کنند. و مردمش را از دم تیغ بگذرانند بدون اینکه یک قطره خون از دماغ یک سرباز غربی جاری شود.

 یکی از معروفترین آثار او قوس زندگی منصور حلاج است که در ظاهر به سیر زندگی و افکار و علایق حسین منصور حلاج پرداخته‌است و نقطه‌نظرات بزرگان عرفان چون عطار را در مورد حلاج به تفضیل مورد بحث و پژوهش قرار داده‌است. ولی‌ بعنوان یک ایرانی‌ میبایستی در نوشته‌های این ملعون بشدت شک داشته و آنها را با دید تردید و پرسشگرانه نگریست.

آنکه برای خدا و در راه خدا زندگی‌ می‌کند.

حسین منصور حلاج، در ۲۴۴ هجری در روستای تور از توابع بیضای فارس بدنیا آمد. او از عارفان و مبارزان بزرگ ایرانِ پس از کشته شدن نادر شاه، آخرین امپراطور دنیا و روی کار آمدن اجانبی بنام قجر هاست که بهمراه خود، مذهب و آیین بغایت عقبمانده و وحشی‌های انگل ساکسون، گل و ویکینگ‌ها را آورده و بملت متمدن ایران که آیین‌شان پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک و انسانیت بود، تحمیل کردند. 
حلاج برای مبارزه با این وحشی‌ها- ترک و عرب دست نشانده مثلث ابلیس، فرانسه، انگلیس و بعد‌ها آمریکا- راه افتاد و بملت باقیمانده از کشتار و جنایت، آیین کهن آنان را یادآوری کرد که اینبار هم وحشی‌ها او را گرفته و ابتدا با انواع و اقسام شکنجه ها، او را مثله کرده و سپس به دار آویخته و پس از آن برای عبرت دیگران بسر درِ دروازه شهر آویختند. و پلیدی و شیطان صفتی آنان با همه اینها هنوز ارضاع نشده، در آخر سر هم آنچه از پیکر مطهر این مرد بزرگ ایران، باقیمانده بود, سوزاندند.

اهل فارس او را زاهد، اهل خراسان مهر، اهل خوزستان حلاج اسرار، در بغداد مصطلم، در بصره مخبر, اهل هند مغیث و اهل چین او را معین می‌خواندند.

برای لقب او، «حلاج» آورده‌اند:
نیکو سخن می‌گفته و اسرار را حلاجی میکرده است. کتب و آثار علمی‌ و هنری این مرد بزرگ یا سوزانده و نابود گشته و یا نزد اجانب است.و آنچه که امروز به او منصوب است، یقین نیست و میبایستی در آن تعمق نمود.


عطار نیشابوری دانشمند بزرگ عالم بشریت که در دوران او میزیسته است در باره‌ حلّاج میگوید: آن شير بيشه تحقيق، آن شجاع صفدر صديق، آن غرقه دريای مواج، حسين منصور حلاج، کار او کاری عجب بود، واقعاً غرايب که خاص او را بود که هم در غايت سوز و اشتياق بود و در شدت لهب و فراق مست و بی‌قرار. شوريده روزگار بود وعاشق صادق و پاک باز وجد و جهدی عظيم داشت، و رياضتی و کرامتی عجب. عالی‌ همت و رفيع قدر بود و او را تصانيف ، شعر و موسیقی و ترانه‌های بسيار است به الفاظی زیبا در ظاهر و مشکل در حقايق و اسرار و معانی و محبت کامل. فصاحت و بلاغتی داشت که کس نداشت. و دقت نظری و فراستی داشت که کس را نبود. و اغلب مشايخ بزرگ در برابر او تعظیم کردند و گفتند او را در تصوف و دانش رقیبی نيست.





یاد داشت‌های من از کتاب:
-دانش را اهلی است ...... ایمان را مراتبی .... و دانش و دانشمندان را تجاربی.
-و دانش ..... دو گانه دانشی است .... فرو هشتی و فرا گرفتنی.
-و دریا ..... دو گانه دریا است .... بر نشستنی و ناگذشتنی.
-و زمان .... دو گانه روزانی .... گجسته پای ( خبیث، مقابل خجسته) و خجسته پی‌.
-و مردم .... دو گانه مردمی ...... بخت یار و ربوده بخت.

پس بشنوی بدل‌، بختیار و ربوده بخت، و بنگری بفهم، که موهبتی است خود، بازشناختن.




پراکنده بس بود در دل‌ هوس ..... ز دیدار تو، جمله ... یک گشت و بس. 
( در دل هوس‌های زیادی هست ولی‌ وقتی‌ ترا میبینم جمله هوس‌های پراکنده در یکجا جمع شده و همگی‌ تو میشوند. پس وقتی‌ میگویم من ، تو هستم، یعنی‌ هرچه آرزو دارم و میطلبم در وجود تو جمع شده است و انسان بدون خواسته‌ها و آرزو‌هایش چیز دیگری نیست، وقتی‌ میگویم من خدا هستم، یعنی‌ جز تو چیز دیگری نیستم و چیز دیگری نمیخواهم.)


-اربعین یعنی‌ چله نشستن که صوفیان انجام میدهند.یعنی‌ ۴۰ روز از زن و زر و زور و مادیات دنیا بدور و تنها بنشیند و در حال خود و خدای خود غرق شده و تفکر کند.تابدین ترتیب تزکیه یافته و بخدا نزدیکتر گردد. ولی‌ قرب و نزدیکی‌ واقعی‌ به خدا، در زندگی‌ واقعی‌ است. یعنی‌ ضمن اینکه می‌‌خورد، میاشامد، با جفت خود همبستر میگردد، کار می‌کند، و با مردم میجوشد، در تمامی‌ احوال از راستی‌ و پاکی و خدا بدور نماند. که برای آدمی‌ با وجود انباشتگی از دیوان بس پلید، کاری بس بزرگ و مشگل است. واگر نه چله نشستن را همه کس میتواند انجام و با کمک حشیش آنرا براحتی‌ انجام دهد. ولی‌ انسان میبایستی قرب خدا را در جماعت بجوید.


-چون خدا دلی‌ را فرا گیرد، آدمی‌ از هرانچه جز اوست بری و پاک میگردد و حالی‌ همانند مستی یافته و گونه‌ای روزگار میگذراند، انگار بر روی زمین نمیزید. و چون آدمی‌ او را دوست گیرد، دیگر بندهگانِ زر و زور او را به آزار بیازارند.


-شناسی‌(کس‌و کاری) نیست, آنرا که دم از شناسایی او زند.
سپاسی نیست , آنرا که پایدار بندهگی‌‌ او شود.
پرهیز از پیکار با او دیوانگی است و دل‌ به آشتی او خوش داشتن، نافرزانگی. اندرز من بتو اینستکه : نه به لطف او دلخوش و امیدوار باش و نه از درگاهش ناامید و بیزار، نه دوستیش را در بند شو و نه نادوستیش را آرزومند، نه گواه شو بر هستیش و نه سخن بگو از نیستیش، زنهارت باد از توحید.

-ای مسلمانان، داد مرا از خدا بستانید، نه مرا با جان آسوده میگذارد تا بدان دلبسته شوم و نه مرا از نفس جدا میسازد تا از آن وارسته گردم، این عشوه و نازی است که من توان برداشتش را ندارم.نشاید نفس من ترا بیدادگر خواند.


-مرا بکشید تا شما مجاهد گردید و من شهید!


-من یتیمم، مرا پدری است که بدو می‌‌پناهم و این دل‌ از غیبت وی، تا زنده‌ام به غم فروست.


-نابینائی بینایم، نادانی‌ دانایم، و اینک سخنان من که، هرگاه بخواهم، وارون میگردد... مرا یارانند، که یارانی هست، هر که را که باور از نیکی‌ هاست.
-جان اینان بعالم ذره آشنایی هم بوده است، پس آفتاب کردند، هم بگاهی‌ که زمان غروب میکرد.
عالم ذره = عالم خلقت که خداوند ابنأ بشر را مانند ذرات از صلب آدم بوجود آورد.




-ابلیس خادمترین و باوفاترین مخلوق خدا بود، حتی بقیمت طرد شدن، بجز خدا برکس دیگه سجود نکرد، آیا پاداش وفاداری عذاب و آتش است.

-نقطه‌ را هزار دایره هست, گر قدم پیشتر نهاد پرگار.

-کلام خداوند آغاز به "با" دارد و انجام به "سین"، جمع این دو می‌شه "بس" : اول و آخر قران ز چه با آمد و سین ..... یعنی‌ اندر ر‌ه دین، قران "بس"!!!

خط پارسی‌، از راست به چپ حرکت دارد، به این اعتبار که .... راست ... سمت مشرق است و .... چپ .... سمت مغرب است و:از جهت آنکه جملهٔ انوار از مشرق جبروت برآمدند، و در مغرب برهوت فرو آمدند"

-کسی‌ را که من در خلوت میبینم، برای دیگران، حاضری غایب است. حاضری غایب که با هیچ صفتی نمی‌توان او را وصف کرد، و از دلم بدلم نزدیکتر و پنهانی‌ خطرناک همچون شرارهای زیر خاکستر.

-بمن میگوید، مرا با گوش‌هایت ببین، با کلماتی بدون شکل و بیان و نه با نغمه‌ای که دیگر صدا‌ها را میشنوی، بطوری که انگار با خودت سخن میگوئی.

-من او هستم و او را دوست دارم، او من هست و او من را دوست دارد.
-ما مثل دو روح در یک بدنیم, اگر تو مرا میبینی‌، او را هم خواهی دید و اگر او را ببینی‌، ما را دیدی.

-خدا را در بین قلب و سینه ببین، همانطوری که اشک را در بین چشم و پلک چشم میبینی‌.

-مگر زمین از تو تهی شده است که باید ترا در آسمان جست؟ تو آنان را مینگری درحالیکه آنها با چشم‌های کور و نابینا ترا مینگرند، و ترا نمیبینند.

-با چشم دل‌ خداوند را دیدم و پرسیدم، که هستی‌؟ گفتا، توام
گفتم: همه جا بتو تعلق دارد، ولی‌ تو لامکانی و اصلا کجا در خورتست که آنجا باشی‌؟ چگونه میشود ترا تصور کرد، چگونه خیال تو بندد خیال، چه داند خیال که تو کجای.

کجایی کجایی کجا
و من در فنایم ، فنایم ، فنا
و من یافتم، در فنایم، ترا

ای نقش توأم در چشم
ای نام توام بر لب
ای جای توام در دل‌
کجای تو

-بلا از اوست و نعمت از اوست و بخدا قسم که من سرّ آشکار نکردم. و حقا که میان بلا و نعمت او فرق نکردم. و مرا بکشند، و مرا بیاویزند، و مرا بسوزانند و مرا برگیرند، و خاکستر مرا به باد دهند، و ذرات من بر آب‌های جاری نشیند و هر ذره‌ای که از آن آب روید کوهی استوار و بلند شود.

-عمر بن عثمان ملکی ، حسین منصور را دید که داشت چیزی می‌نوشت، گفت چه می‌نویسی؟ گفت: قران را معارضه می‌کنم، یعنی‌ دارم با قرآن در می‌افتم ، چیزی مینویسم که قرآن را ضدیّت می‌کند، بر ضد قران مینویسم.

-از حسین منصور پرسیدند که: مذهب تو کدام است؟ گفت: من بر مذهب خدایم .... یعنی‌ خدای شما هم مذهب دارد و آزاد نیست.

-یکی‌ از دشمنان حسین منصور حلّاج را مسخره کرد و گفت: دعوی پیغمبری میکنی‌؟ حلاج گفت:‌ای اوف بر شما باد که مقام من را پایین می‌‌آورید.

-از حسین منصور حلّاج پرسیدند نظرت راجع به تصوف چیه؟ گفت ذات او وحدانیست، نه کسی‌ او را قبول دارد نه او کس را.

-از حلّاج پرسیدند، که واحد یا یکتا کیست؟ گفت: شاهد به نفی عدد و اثبات وجد پیش از ابد.


مختصری در باره‌ زندگی‌ نامه حلّاج و نویسنده کتاب: 


۳.۹.۸۶

سینوهه سر شکاف فرعون

 The Egyptian Sinuhe by Milka Waltari

سینوهه سر شکاف فرعون از میکا والتاری
این کتاب به قلم میکا والتاری که یک نویسنده فنلاندی است از روی لوحه‌های که از درون ارامگاهی در کاوشگریهای باستان شناسی‌! در مصر بدست آمده است نوشته شده است. و شرح حال جراح، پزشک یا سر شکاف فرعون مصر -اختاتون- میباشد. این پزشک سینوهه نام دارد و دستکم ۴۰۰۰ سال پیش و تحت امپراطوری پارس‌ها زندگی‌ می‌کرده است. 

کتاب نثر سادهٔ یک رمان معمولی‌ را دارد، ولی‌ زیبا و روان نوشته شده است و برای خواننده کشش جذابی را دارد. کتاب توسط زنده یاد ذبیح الله منصوری در دوران پهلوی ترجمه شده است. از روی این کتاب هالیوود یک فیلم در سال ۱۹۵۴ ساخته است و بسیاری از واقعیات تاریخی‌ این کتاب بسود غربی‌ها مال خود و تحریف گشته است. از جمله ندید گرفتن اینکه مصر یکی‌ از استان‌های امپراطوری پارس‌ها میبوده و تحت نظر آنان اداره میشده است. 

و ساخت کانال شگفت انگیزی که رود نیل را به دریای مدیترانه وصل می‌کند -
و فرانسوی‌ها مطابق معمول که همه تاریخ را بنفع خود تحریف کرده‌اند، اینبار هم این کانال را که ساخت امپراطور پارس، داریوش کبیر است، را به بنام کانال سوئز نامیدهند، 

و مدعی ساخت آنرا- حتی با وجود سنگ نبشته‌ای که نام سازنده آن یعنی‌ داریوش کبیر بروی آن نقش است و در کنار این کانال قرار دارد- دارند. 

این واقعیت تاریخی‌ هم همزمان بارخداد‌های این داستان بکلی حذف گشته است. 
البته فیلم یک دهم از وقایع کتاب را بیان نمیکند و مانند یک سایه ناموزون و نخراشیده از کتاب درست شده، تا فقط مقداری دروغ تاریخی را به خورد کسانی‌ بداد که جز هالیوود، مدرسه و دانشگاهی ندیده ا‌ند. در واقع سناریو فیلم بسیار آبکی‌ و بی‌ محتواست، و دیدن فیلم بجای خواندن کتاب بهیچوجه سفارش نمیشود. 

 تمام اطلاعات تاریخی‌ که مستند بمدارک و پاپیروس‌ها یعنی‌ اسناد مکتوب مصری است, تحریف گشته و این پاپیروس‌ها اکنون در دست فرانسوی‌ها و در موزه لوور فرانسه نگهداری میشود. و نویسنده همه انچیز‌هایی‌ را نوشته که سیاست‌های ابلیس منشانه فرانسوی و بطور کلی‌، سیاست‌های غربی خواستار آن است. با همه اینها داستان دلنشین و جذاب است و گفته‌های سینوهه فکر برانگیز و مخ گیر است. مثلا در جایی‌ ، سینوهه در باره‌ خدای فرعون میگوید که در آن زمان اختاتون اولین کسی‌ است که دین توحیدی یعنی‌ خدای نامرئی و توانا را که در هم جا حاضر است را برای اولین بار مطرح می‌کند. (اتون) یعنی‌ همان خدایی که ده‌ها قرن بعد موسی و ‌عیسی و سپس محمد عرب ادعای پیغمبریش را میکنند. خداوند مهربانی که افریند همه چیز هست و ویژگی‌‌های انسانی‌ دارد. مثلا خکشمگین میشود، ناراحت میشود، خوشحال گشته و یا انتقام می‌گیرد، گاهی‌ هم نفرین می‌کند! در دین توحیدی فرعون، برای بار نخست و اولین بار صلیب بعنوان سمبل دین مطرح میگردد. 

مطلب دیگری که عنوان میشود اینست که برخی‌ از اختراعات و دانش‌ها که پیش از این غربی‌ها بخود و رومیها منصوب کرده بودند ، مربوط به مصر باستان است، مثلا ساخت دندان مصنوعی، نی که با آن مینوشند، و ٔپل زیر ارابه‌ها از اخترات مصری‌ها میباشد. هر چند اکتشافات شهر سوخته در سیستان، این واقعیت را اثبات کرد که ساخت تمامی آنچه که امروزه تکنولوژی نامیده میشود در بیش از ۱۰ هزار سال پیش در فلات قاره ایران وجود داشته است. مثلا جراحی مغز، ساخت چشم مصنوعی، ساخت فیلم و هزاران اختراع دیگر و اینکه انسان‌های آنزمان طولی بیش از ۵ متر داشته ا‌ند و رستم ساخت ذهن نیست و واقعیت داشته است. و نسل ایرانی‌ از پس از کشته شدن نادر شاه، و ازهمپاچیده شدن امپراطوری پارس‌ها و آغشته گشتن خون آریایی با قبایل بغایت نازل مانند انگل ساکسون و گل و ترک و عرب، ایرانی‌‌ها را تبدیل به موجودات قد کوتاه و خفیف نموده و برعکس نتیجه مثبت برای این قبایل وحشی داشته است. 

نکتهٔ جالب توجه دیگری که سینوهه در باره‌ هنر مجسمه سازی آنزمان میگوید ، اینستکه در دوران فرعون اختان که معتقد به آزادی در همه زمینه‌ها است، دست مجسمه سازان باز گذارده میشود تا برخلاف سنت مجسمه سازی آنزمان که رئالیسم مطلق بوده است، مجسمه‌ها را بر سبکی دیگر، (کوبیسم، و یا کاریکاتور) بسازند، و هرچند برطبق گفته سینوهه مجسمه‌ها بر اساس ثروت افراد و هر گونه که آنها میخواستند ساخته میشد. ولی‌ چون در آن زمان اداره و کنترل همه چیز در دست کاهنان بوده است و ساختن مجسمه‌ها بغیر از سبک رئالیسم مطلق، گناه محسوب می‌شده است، معذالک این نکته که در دوره‌ای هر چند کوتاه، کمتر از ۲۰ سال، این سنت شکسته میشود و سبک‌های دیگری غیر از سبک سنتی‌، تجلی‌ می‌کند، حائز اهمیت است. 

مطلب دیگری که مرا پس از خواندن آن، کمی‌ تا قسمتی‌ تحت تاثیر قرار داد، مربوط به انتقامی است که سینوهه از زنی‌ که عشق او بوده، می‌گیرد. انتقامی که حتی تصورش برای من بعنوان یک زن، وحشتناک و مو بر تن سیخ کن، است. و با اینکه در اینجور مواقع، یعنی‌ زمانی‌ که یک فرد ظالم- در اینجا معشوق سینوهه- بسزای اعمالش می‌رسد ، بطور طبیعی آدمی‌ نفسی براحتی‌ میکشد، ولی‌ من از این انتقام، لرزیدم. 

سینوهه هدف از نوشتن کتاب خود را اینچنین بیان می‌کند: "این کتاب را برای مدح فراعنه نمی‌‌نویسم، زیرا از فراعنه هم بتنگ امده ام. من این کتاب را فقط برای خودم می‌‌نویسم، بدون اینکه در انتظار پاداش باشم یا اینکه بخواهم نام خود را در جهان باقی‌ بگذارم. آنقدر در زندگی‌ از فرعون‌ها و مردم زجر کشیده‌ام که از همه چیز حتی امیدواری تحصیل نام جاوید سیرم. من این کتاب را فقط برای این مینویسم که خود را راضی‌ کنم و تصور مینمایم که یگانه نویسنده‌ای باشم که بدون هیچ منظور مادی و معنوی کتابی می‌‌نویسم. هرچه تا به امروز نوشته شده، یا برای این بوده که به خدایان خوشامد بگویند یا برای اینکه انسان را راضی‌ کنند. من نمیخواهم کسی‌ کتاب مرا بخواند و تمجید کند. نمی‌‌خواهم اطفال در مدارس عبارات کتاب مرا روی الواح بنویسند و از روی آن مشق نمایند. من نمیخواهم که خردمندان در موقع صحبت از عبارات کتاب من شاهد بیاورند و بدین وسیله علم و خرد خود را به ثبت برسانند. 

" کتاب گوشه‌ای از تاریخ مصر باستان را نشان میدهد و اوضاع و احوال سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مردم آن زمان را آنچنان هنرمندانه تشریح می‌کند، تو گویی که خواننده کتاب در حال تماشای فیلمی از آن زمان است، و بهمین خاطر مطالعه کتاب، لذت بخش، آموزنده و تفکر برانگیز است. خواندن کتاب را به تمام علاقمندان به علوم انسانی‌ و فلسفه توصیه می‌کنم، هرچند کتاب فلسفی‌ نیست، ولی‌ سینوهه آنچنان از گوشه و کنار زوایای روح انسانها پرده برمیدارد که کمتر فیلسوفی به این بی‌ پروای و صراحت از خلق و خوی و روحیات انسانها سخن گفته است.




Mika Waltari


دانلود سینوهه


یاد داشت‌های من از کتاب سینوهه: