۱۰.۷.۹۵

درسایهٔ دوزلفت پنهان چکاردارد


با پرتو جمالت برهان چکاردارد
با عشق زلف وخالت ایمان چکاردارد

باعشق دلگشایت عاشق کجابرآید
باوصل جانفزایت هجران چکاردارد

دربارگاه دردت درمان چراه یابد
باجلوهگاه وصلت هجران چکاردارد

باسوز بی‌دلانت مالک چه طاقت آرد
باعیش عاشقانت رضوان چکاردارد

گرنه گریخت جانم ازپرتو جمالت
درسایهٔ دوزلفت پنهان چکاردارد

چون درپناه وصلت افتادجان نگویی
هجری بدین درازی باجان چکاردارد

گر درخورت نیابم شایدکه برسماطت
پوسیده استخوانی برخوان چکاردارد

آری عجب نباشد گر دردلم نیابی
درکلبهٔ گدایان سلطان چکاردارد

من نیز گرنگنجم درحضرتت عجب نیست
آنجاکه آنکمال است نقصان چکاردارد

درتنگنای وحدت کثرت چگونه گنجد
درعالم حقیقت بطلان چکاردارد

گویند نیکوانرا نظارگی نباید
کانجاکه دردنبود درمان چکاردارد

آری، ولی چوعاشق پوشید رنگ معشوق
آندم میان ایشان دربان چکاردارد

جاییکه درمیانه معشوق هم نگنجد
مالک چه زحمت آرد رضوان چکاردارد

هان! خسته دل عراقی بادرد یار خوکن
کانجاکه دردش آمد درمان چکاردارد.

عراقی