۶.۷.۹۵

جانباز که ناز درنگنجد


با عشق تو ناز درنگنجد
جز درد و نیاز درنگنجد

با درد تو درد درنیاید
با سوز تو ساز درنگنجد

بیچاره کسی که از در تو
دور افتد و باز درنگنجد

با داغ غمت درون سینه
جز سوز و گداز درنگنجد

با عشق حقیقتی بهرحال
سودای مجاز درنگنجد

در میکده با حریف قلاش
تسبیح و نماز درنگنجد

در جلوه‌گه جمال حسنت
خوبی ایاز درنگنجد

با یاد لب تو در خیالم
اندیشهٔ گاز درنگنجد

آنجا که رود حدیث وصلت
یک محرم راز درنگنجد

وآندم که حدیث زلفت افتد
جز شرح دراز درنگنجد

چه ناز کنی عراقی اینجا
جانباز که ناز درنگنجد.

عراقی