میان دو کوهست این هول جای
نپرید بر آسمان بر همای ...
ساخت آشیانه پرنده به عنوان نماد رشد، خرد و دانش گردهمایی آدمی با توجه به افسانههای اسطوره ای ایران زمین که پرندگان نشان خرد و رشد و بی پروایی و شجاعت و آزادی اند، مانند سیمرغ، قوقنوس، هما و و و... کاری از مارک ریگلمن Mark Reigelman در کنار کتابخانه همگانی کلیولند.
کاری که هنرمندان ایرانی میبایستی انجام میدادند تا دست کم گوشهای از چرایی وجود پرندگان اسطورهای ایران را بگوش کودکان این سرزمین کهن و پر بار و ثروتمند چه از نظر مادی و چه از نظر معنوی ولی اشغال شده توسط اعراب و ترکا میرساندند.
بیک گوشهٔ تخت، دستان نشست
دگر گوشه رستمش، گرزی بدست
بپیش اندرون سام گیهان گشای
فرو هشته از تاج پر همای...
نپرید بر آسمان بر همای ...
ساخت آشیانه پرنده به عنوان نماد رشد، خرد و دانش گردهمایی آدمی با توجه به افسانههای اسطوره ای ایران زمین که پرندگان نشان خرد و رشد و بی پروایی و شجاعت و آزادی اند، مانند سیمرغ، قوقنوس، هما و و و... کاری از مارک ریگلمن Mark Reigelman در کنار کتابخانه همگانی کلیولند.
کاری که هنرمندان ایرانی میبایستی انجام میدادند تا دست کم گوشهای از چرایی وجود پرندگان اسطورهای ایران را بگوش کودکان این سرزمین کهن و پر بار و ثروتمند چه از نظر مادی و چه از نظر معنوی ولی اشغال شده توسط اعراب و ترکا میرساندند.
بیک گوشهٔ تخت، دستان نشست
دگر گوشه رستمش، گرزی بدست
بپیش اندرون سام گیهان گشای
فرو هشته از تاج پر همای...
درفشی درفشان بسر بر بپای
یکی پیکرش ببر و دیگر همای....
بگفت و برانگیخت ابلق زجای
توگفتی شد آن باره پران همای...
فردوسی کبیر
ز خوبی روی خوبت خوبتر باد
همای زلف شاهین شهپرت را...
همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد...
محترم دار دلم کاین مگس قندپرست
تا هواخواه تو شد فر همایی دارد...
رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد
همای گو مفکن سایه شرف هرگز...
تیره آن دل که در او شمع محبت نبود
دولت از مرغ همایون طلب و سایه او...
سایه طایر کم حوصله کاری نکند
طلب از سایه میمون همایی بکنیم...
یارب آن کوکب رخشان به یمن بازرسان
وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان
بروای طایر میمون همایون آثار
جلوه گاه طایر اقبال باشد هر کجا
سایهاندازد همای چتر گردون سای تو...
ز مهر او چه میپرسی در او همت چه میبندی
همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی...
حافظ دوست داشتنی
ویرانه آب و گل چون مسکن بوم آمد
این عرصه کجا شاید پرواز همایی را....
خشک بادا بیشما و تر مبادا بیشما
این همای دل که خو کردست در سایه شما....
همای قاف قربیای برادر
هما را جز همایی مصلحت نیست....
اگر عالم هما گیرد نجوید سایهاش عاشق
که او سرمست عشق آن همای نام ور باشد...
چو پی کبوتر دل بهوا شدم چو بازان
چه همای ماند و عنقا که برابرم نیامد...
بباغ جنت وصلش چرا توانی کرد
اگر تو جنس همایی و جنس زاغ نهای...
ز جان تو میل بسوی هما توانی کرد
همای سایه دولت چو شمس.
بدان گلزار بیپایان نظر کن
بدین خاری که پایت خست منگر
همایی بین که سایه بر تو افکند
به زاغی کز کف تو جست منگر
چو سرو و سنبله بالاروش کن...
بر نشانه خاک ما اینک نشان زخم تو
ای نشانه شاد زی وای نشانی شاد باش
ای هما کز سایهات پر یافت کوه قاف نیز
ای همای خوش لقای آن جهانی شاد باش
هم ظریفی هم حریفی هم چراغی هم شراب
هم جهانی هم نهانی هم عیانی شاد باش.
محمد بلخی ، ملقب به مولانا جلالدین
یکی پیکرش ببر و دیگر همای....
بگفت و برانگیخت ابلق زجای
توگفتی شد آن باره پران همای...
فردوسی کبیر
ز خوبی روی خوبت خوبتر باد
همای زلف شاهین شهپرت را...
همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد...
محترم دار دلم کاین مگس قندپرست
تا هواخواه تو شد فر همایی دارد...
رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد
همای گو مفکن سایه شرف هرگز...
تیره آن دل که در او شمع محبت نبود
دولت از مرغ همایون طلب و سایه او...
سایه طایر کم حوصله کاری نکند
طلب از سایه میمون همایی بکنیم...
یارب آن کوکب رخشان به یمن بازرسان
وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان
بروای طایر میمون همایون آثار
جلوه گاه طایر اقبال باشد هر کجا
سایهاندازد همای چتر گردون سای تو...
ز مهر او چه میپرسی در او همت چه میبندی
همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی...
حافظ دوست داشتنی
ویرانه آب و گل چون مسکن بوم آمد
این عرصه کجا شاید پرواز همایی را....
خشک بادا بیشما و تر مبادا بیشما
این همای دل که خو کردست در سایه شما....
همای قاف قربیای برادر
هما را جز همایی مصلحت نیست....
اگر عالم هما گیرد نجوید سایهاش عاشق
که او سرمست عشق آن همای نام ور باشد...
چو پی کبوتر دل بهوا شدم چو بازان
چه همای ماند و عنقا که برابرم نیامد...
بباغ جنت وصلش چرا توانی کرد
اگر تو جنس همایی و جنس زاغ نهای...
ز جان تو میل بسوی هما توانی کرد
همای سایه دولت چو شمس.
بدان گلزار بیپایان نظر کن
بدین خاری که پایت خست منگر
همایی بین که سایه بر تو افکند
به زاغی کز کف تو جست منگر
چو سرو و سنبله بالاروش کن...
بر نشانه خاک ما اینک نشان زخم تو
ای نشانه شاد زی وای نشانی شاد باش
ای هما کز سایهات پر یافت کوه قاف نیز
ای همای خوش لقای آن جهانی شاد باش
هم ظریفی هم حریفی هم چراغی هم شراب
هم جهانی هم نهانی هم عیانی شاد باش.
محمد بلخی ، ملقب به مولانا جلالدین
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر