پسر محصلی که زیر ۱۸ سال سنّ دارد، با لباس و جامه مبدل هالوین که اتفاقا لباس ستاره فیلمهای جنگ ستارگان هم هست با شمشیری واقعی که احتمالا از اینجا و آنجای دنیا توسط والدین و یا نیاکان خود به سوئد وارد شده و در منزل او جای داشته است، وارد مدرسه خود شده و شروع به شوخی و سر به سر گذاشتنِ همکلاسیهای خود میکند. در این میان از اتفاق یکی از همکاسیها و یا همبازیهای او ضمن شوخی بشدت توسط شمشیر آسیب میبیند. و خون در راهرو مدرسه فوران میزند. یکی از آموزگاران شاهد ماجرا که البته ترسیده هم هست، در اعتراض به اینکار، تلاش میکند شمشیر را از پسر ترسیده تر از خود، بگیرد که خود نیز بشدت مجروح گشته و راهی بیمارستان میشود، و در آنجا او و پسر زخمی دیگر، بر اثر از دست دادن خون زیاد میمیرند. پلیس که بیش از این خبردار شده است به سرعت خود را به مدرسه رسانده و با دیدن شخصی که لباس سیاه بر تن و نقاب بصورت ، یاد داعشیها افتاده و دستپاچه گشته و کورکورانه به پسر نقاب بصورت شلیک میکند و او را میکشد. این اتفاق که یک حادثه محسوب گشته و احتمال وقوع آن در سراسر دنیا میرود و یا شاید بارها و بارها چنین چیزی در مدارس مختلف در گیتی رخ داده باشد ، بسرعت تبدل بیک واقعه و رخداد تروریستی و نژاد پرستانه گشته و خبر آن در رسانههای کثیف و شیّاد غربی بدین گونه و کاملا برعکس و بر خلاف واقعیت پخش میگردد. و مقامات پلیس سوئد نیز آنرا نصف نیمه تائید کرده ولی هنوز از شرح جزئیات کار، و آشکار کردن هویت پسر ضارب خوداری میکنند! چرا؟؟؟
سئوال اینجاست : چرا؟؟؟ و چرا یک اتفاق ساده میشود یک جریان نژادپرستانه تروریستی، و چرا پلیس سوئد نیز آنرا "اشاره گونه" تائید میکند؟
ماجرا از آنجا نشات میگیرد که کشورهای اروپایی بجز سوئد و آلمان از پذیرفتن پناهجویان جنگ تحمیلی آسیای مرکزی خود داری کرده و با رفتاری حیوان گونه با آنان برخورد نمودند ( هر چند خیلی از پناهجویان نیز بجز این دو کشور، از پذیرش پناهندگی در دیگر کشورها خوداری کرده و نپذیرفتند که این هم البته یک نوع داغ و کینه مضاعف به دل این جنایتکاران شده است ). و این پناهجویان عراقی و سوری و افغانی و لیبیایی که کشورهایشان توسط اروپا و تروریستهای مزدور اورپا به ویرانه تبدیل گشته و صدها هزار تن از هممیهنانشان کشته و میلیونها آوره گشته اند، و ثروتهای نفت و گاز و آثار باستنیشان به اروپا چپاول گشته، بگونهای شدهاند بار مسئولیت کثافت کاری اروپایی ها!!! و جنایت کاران اروپایی در کمال پستی و دنائت سعی دارند حق بجانب و با وقاحت کامل، از زیر بار مسئولیت شانه خالی کرده و دو کشور آلمان و سوئد را که با آنان همراه نیستند، چزانده و مجازات نمایند و احمقانه دچار مکافات عمل نموده تا از کرده پشیمان گشته و حق را به این جنایتکاران بدهند!!! پس همه کار میکنند که تا بگونهای یک چهره سیاه از این پناهجویان بیچاره درمانده زجر کشیده ساخته، آبروی آنان را برده و آنان را دچار ظلم مضاعف نماید ، تا بدین ترتیب و باز بخرج مردم سوری و عراقی و افغانی و لیبیایی آب تربت بر سر فاحشگی خود ریخته و چهره اهریمنی و کریه و حیوان و هیولایی خود را با ماسک انسانی پوشانده و خود و مردم ابله خود را بفریبند که به جامعه انسانی تعلق دارند!!! بهمین دلیل هم اگر یکی از روانیهایشان در گوشه خانه آدمخوری کند، آنرا بهر طریقی که مخهای لهیدهشان بکشد بمطلب خارجیها و پناهجویان ربط داده و نفرت از خارجیها و پناهجویان را در بین خودشان تقویت کرده تا فراموش کنند و یا مردم ناآگاه در نیابند که چه جنایت و پلیدی در زیر این پوسته زیبایی که از خود ساخته اند نهفته است! و غافلند از اینکه: شاید بشود لجن را در زیر یک فرش ابریشمی دزدیده شده پنهان کرد، ولی بوی گند لجن پنهان شدنی نیست. لجنی بنام "شر ناگزیر درونی" که هر پلیدی دچار آن میگردد. یعنی غفلت از اینکه هیچ کسی را نمیتوان از شر خود رهانید، و این شر در وجود اینها روز بروز گندهتر و خشنتر میگردد و بوی لجنزار این شر نمیگذارد از تمام امکانات رفاهی و خوشی که با توسل به هر جنایتی برای خود فراهم کردهاند، لذت برده و خوش باشند. این است که وجودشان سیری ناپذیر است، چرا که همیشه احساس کمبود میکنند، و تصور میکنند میشود این کمبود را خرید، پس برای خرید میبایستی پول داشت! پول زیاد!! و برای پول دار بودن میبایستی جنایت کرد!! و جنایت ناگزیر، سیری ناپذیری بهمراه دارد و سیری ناپذیری .... دایره شکنجهای که هیچ گاه رهایی از آن ممکن نیست.
و اما چرا پلیس سوئد با این کار بطور تلویحی همراه است؟ چون جوانی را بدون جستجو و تحقیق و بررسی کشته و اینک میبایستی جوابگو باشد.