۲.۸.۹۴

باز نگردیم از این طریق که هستیم


ما دل خود را بدست شوق شکستیم
هر شکنش را بتار زلف تو بستیم

تا ننشیند بخاطر تو غباری
از سر جان خاستیم و با تو نشستیم

از پی پیوند حلقهٔ سر زلفت
رشتهٔ الفت ز هر چه بود گسستیم

از سر ما پا مکش که با تو بیاری
بر سر مهر نخست و عهد الستیم

پیک صباگر پیامی از تو بیارد
ما همه سرگشتگان باد بدستیم

بر سر زلفت بهیچ حیلتی آخر
دست نجستیم و از کمند نجستیم

گر بکشند از گناه عشق تو ما را
باز نگردیم از این طریق که هستیم

گر ز تو بویی نسیم صبح نیارد
هوش نیاییم از این شراب که مستیم

بندهٔ عشقیم و محو دوست فروغی
ذرهٔ پاکیم و آفتاب پرستیم.


فروغی بسطامی