۲۸.۷.۹۴

کز پی شام نبینی سحری بهتر از این


خادم دیر مغانم، هنری بهتر از این
بیخبر از دو جهانم، هنری بهتر از این

ساقی نوش لبم دوش بیک باده نواخت
کس نداده‌ست بمستان شکری بهتر از این

چشم امید ز خاک در میخانه مپوش
که نماید بنظر خاک دری بهتر از این

میوهٔ عیش بسی چیدم از آن نخل مراد
کی دهد باغ محبت ثمری بهتر از این

بر فراز قدش آن روی فروزان بنگر
کز سر سرو نتابد قمری بهتر از این

زیر آن زلف ببین طرف بناگوشش را
کز پی شام نبینی سحری بهتر از این

پیش تیغت چکنم گر نکنم سینه سپر
که ندارند ضعیفان سپری بهتر از این

کشتی امروز ز تاثیر دعای سحرم
بالله ار بود دعا را اثری بهتر از این

اشک صاحبنظران این همه پامال مکن
زان که در دست نیفتد گهری بهتر از این

بام آن کعبهٔ مقصود بلند است ای کاش
عشق میداد مرا بال و پری بهتر از این

گفتمش چشم و چراغ دل صاحبنظری
گفت بگشای فروغی نظری بهتر از این.

فروغی بسطامی