۳۰.۳.۹۴

جهان جزعشق مقصودی ندارد


دلم جز عشق معبودی ندارد

که هستی غیر ازین سودی ندارد

محبت گر نباشد ملک هستی

نمودی دارد و بودی ندارد

ز بینایی چه دیدست آنکه درچشم 

نگاه حسرت آلودی ندارد

ز صحرای عدم تا شهر هستی 

جهان جز عشق مقصودی ندارد

نشد چشمی تر از سوز دل من 

دریغا کآتشم دودی ندارد

شدم در دوستی بدنام و شادم 

که آن سودا جزاین سودی ندارد.

زنده یاد پژمان بختیاری



هیچ نظری موجود نیست: