دلم جز عشق معبودی ندارد
که هستی غیر ازین سودی ندارد
محبت گر نباشد ملک هستی
نمودی دارد و بودی ندارد
ز بینایی چه دیدست آنکه درچشم
نگاه حسرت آلودی ندارد
ز صحرای عدم تا شهر هستی
جهان جز عشق مقصودی ندارد
نشد چشمی تر از سوز دل من
دریغا کآتشم دودی ندارد
شدم در دوستی بدنام و شادم
که آن سودا جزاین سودی ندارد.
زنده یاد پژمان بختیاری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر