۲۴.۲.۹۴

شراب و شعر و آهنگی نمیزند به دل چنگی


در عهد ما ای بی خبران عیش و نوش عمر گذران
شور و حال آشفته سران عزم گرم صاحبنظران
کو کو
در جمع ما ای همسفران داغ و درد صاحب هنران
راه و رسم روشن بصران آه و اشک خونین جگران
کو کو

دلها سرد و جان پر درد و
جهان ز گرمی افتاده سری نمانده آزاده
نی زن بی نی ساقی بی می
عزم گرم صاحبنظران آه و اشک خونین جگران
کو کو

شراب و شعر و آهنگی نمیزند به دل چنگی
صفای چشمه ساری نمانده در بهاری
نشاط روز و شب رفته ز چهره ها طرب رفته
به کار باده نوشان نمانده اعتباری
جهان ز گرمی افتاده سری نمانده آزاده
نی زن بی نی ساقی بی می
عزم گرم صاحبنظران آه و اشک خونین جگران
کو کو.

رحیم معینی کرمانشاهی 



هیچ نظری موجود نیست: