۴.۸.۹۳

هم یوسف کنعان شدی ، هم فر نور آریا


من دی نگفتم مر تو را ، کای بی‌نظیر خوش لقا
ای قد مه از رشک تو ، چون آسمان گشته دوتا

امروز صد چندان شدی ، حاجب بدی سلطان شدی
هم یوسف کنعان شدی ، هم فر نور آریا

امشب ستایمت‌ای پری ، فردا ز گفتن بگذری
فردا زمین و آسمان ، در شرح تو باشد فنا

امشب غنیمت دارمت ، باشم غلام و چاکرت
فردا ملک بی‌هش شود ، هم عرش بشکافد قبا

ناگه برآید صرصری ، نی بام ماند نی‌‌ دری
زین پشه گان پر کی زند ، چونک ندارد پیل پا

باز از میان صرصرش ، درتابد آن حسن و فَرَش
هر ذره‌ای خندان شود ، در فر آن شمس الضحی

تعلیم گیرد ذره‌ها ، زان آفتاب خوش لقا
صد ذرگی دلربا ، کان‌ها نبودش ز ابتدا.

مولوی‌




هیچ نظری موجود نیست: