۸.۶.۹۳

به بهانه ششم شهریور و اشغال ایران از طرف جنایتکاران


اهمیت شهریور۱۳۲۰ و وقایع آن دوران در تاریخ سیاسی ایران غیرقابل انکار است. آنچه در جنگ جهانی دوم روی می دهد و حوادثی که در آن سال‌ها ایران از سر می گذراند به همراه تحولات نظامی و دیپلماسی ایران بخش هایی مهم از تاریخ ایران هستند. سوم شهریور متفقین به ایران حمله کردند و سه روز بعد، ارتشی که دودهه نیمی از بودجه کشور هزینه آن شده بود با خیانت افسران ارشد که خود را به انگلیس‌ها واگذار کرده بودند و به همین مناسبت نیز پیش از حمله متفقین تمامی سرباز‌ها را به خانه فرستاده و پادگان‌ها را تعطیل کرده بودند، تسلیم شد! بعد‌ها رضا شاه مسببین را مجازات کرد ولی‌ دیگر سودی نداشت. فروپاشی ارتش ایران در سال ۱۳۲۰ نه فقط اهمیت تاریخی دارد بلکه نگاهی تازه به حوزه اقلیت خائن در کشور را به ما ارایه می کند. ششم شهریور بهانه نوشتن این مقاله است که به ارزیابی اوضاع ایران در جنگ جهانی دوم میپردازد.


از زمان شروع جنگ جهانی دوم تا حمله و ورود متفقین به خاک ایران، یک فاصله زمانی دوساله وجود دارد. اگر بخواهیم بررسی کنیم که در این فاصله دوسال دولت وقت ایران چه کاری انجام داده است به یک معجزه میرسیم ، درست مثل معجزه تبدیل یک لجنزار متعفن به یک دشت شقایق در یک چشم به هم زدن. به دیگر سخن، از لحاظ دیپلماسی و از نقطه نظر سیاسی و نظامی و از لحاظ دفاع غیرنظامی در ایران به یک جهش باورنکردنی میرسیم که بر اثر مدیریت و توانایی رضا شاه در ایران بوجود آمده ولی‌ مانند کودکی نوپا هنوز استقامت و قدرت واقعی‌ پیدا نکرده بود . این یکی از موضوعات بسیار مهم است که به آن توجه نشده است. تاریخ آنگاه اهمیت پیدا می کند که سیر وقایع را در ظرف زمان حال بسنجیم. شاید به همین دلیل است که بهترین آینده پژوهان در جهان، تاریخ نگار‌های واقعی‌ هستند. در صورتی که معمولا تاریخ و تاریخ نگاری در ایران از میان سه زمان «گذشته» و «حال» و «آینده» بیشتر از همه در «گذشته» به سر برده و آنچه که ‌اروپایی‌ها به آنان دیکته میکنند می‌نویسند! این در حالی است که بررسی روند اتفاقات در دهه ۲۰ راهی برای «آینده پژوهی» به ما نشان می دهد.

سوم شهریور ۱۳۲۰ به ایران حمله می شود و قوای متفقین وارد کشور می شوند. حدود دوسال قبل یعنی ۹ شهریور۱۳۱۸ جنگ آغاز شده است و با بررسی روزنامه‌های همان زمان می توان مشاهده کرد که اخباری دقیق از روند جنگ و پیشروی آلمان‌ها منتشر می شود و نمی توان گفت که در دیگر سوی جهان اتفاقاتی می افتاده است و ما از آن بی‌خبر بوده ایم؛ گردش اطلاعات خبرهای جنگ در اروپا کاملا به ایران می رسیده است. خب، با این همه خبر و اطلاعات چه اتفاقی در ایران افتاد؟ رضاشاه دو کار انجام می دهد؛ اول اینکه از افسران خود می خواهد یک پروژه دفاعی برای ایران تعریف کنند. طرحی که ارایه می شود اما هرگز بیشتر از طرحی روی کاغذ نیست. اما چرا عملی نمی شود؟

رضاشاه به صراحت می گوید یک طرح مشترک عملیاتی در صورت وقوع جنگ در ایران می خواهد اما طرح به دلیل خیانت عملی نمی شود. این بحث که به آن توجه نشده است بازمی گردد به ترکیب افسران ایران در آن زمان. اگر به این ترکیب نگاهی کنید متوجه می شوید هرکدام از این افسران ارشد در یکی از کشورهای اروپایی تعلیم دیده اند! تعدادی در مدرسه نظامی «سن پترزبورگ» بوده اند، تعدادی دیگر در دانشکده نظامی فرانسه (سن سیر) بودند، گروهی در دیگر کشورها آموزش دیده اند و تعدادی هم در ایران. این خود مشکل بزرگی برای ارتش ایران در آن زمان بوده است! ( اقلیت خائن )

اما مورد دوم اینکه ارتش ایران، ارتشی نوپا بود که هنوز قدرت ایستادگی کامل در مقابل ابر قدرت‌های آن زمان، روس، آمریکا و انگلیس و فرانسه جنایتکار را برای دفاع نداشت.

رضا شاه ارتش ایران را از یک گروه مقروض، تریاکی که حتی شلوار پاش نبود و در زمان آخوند‌های قاجاری تنها کارش حفاظت از کاخ و قجر‌های دلقک دست نشانده فرانسه و انگلیس بود به یک ارتش واقعی‌ تبدیل کرده بود؛ ارتشی که دفاع از شهروندان ایران در داخل مرزها را به قدرت انجام میداد و کشور را از شر اشرار و اجانبی که در داخل ایران ، امنیت ایرانی‌‌ها را مانند داعش امروزی، به خطر انداخته و قتل و غارت میکردند، و ارتش هایی خصوص بودند که به دستور اجانب عملیات انجام میدادند را تار و مار کرده و امنیت را در کشور برقرار ساخته بود. و هر چند و با این حال هم به راحتی‌ می‌توانست موی دماغ متفقین شود، و اگر افسران ارشد پادگان‌ها را خالی‌ نکرده بودند، شاید مسیر جنگ عوض شده و تاریخ دیگری نوشته میشد.

درحقیقت ارتش برای حفظ امنیت داخلی با توجه به ترکیب اجتماعی، سیاسی، قومی و زبانی ایران بسیار کارامد بود و سعی می کرد ارتشی برای یکپارچگی کشور باشد. این ارتش هنوز برای دفاع خارجی بطورِ کامل آماده نشده بود. روزی که به ایران حمله می شود بر اساس آمار موجود می بینیم که کارآمدترین، بهترین، مجهزترین و کار آزموده‌ترین لشکر ایران، لشکر یک است که در تهران بدون اطلاع رضا شاه به ‌مرخصی فرستاده میشود!!
لشکر یک تهران دارای تجهیزات مجهزی بود که از لهستان و روسیه خریداری شده و در تهران مستقر شده بود. هواپیماها در تهران در پایگاه قلعه مرغی بودند. و میتوانستند از ایران مدت‌های مدید دفاع کنند. اما این همه ماجرا نبود. نگاهی‌ به جامعه و ساختار جامعه آنروز کلید دیگر ماجرا است.

نظام پارلمانی وقت ایران به هرحال یک نظام پارلمانی مبتنی بر اصول و قانون اساسی‌ یادگار مشروطیت ، همچون کشورهای اروپایی بود . نتیجه اینکه از یک طرف افزایش قدرت سیاسی و کانونی شدن آن در مجلس و از سویی دیگر تلقی‌ای که از نوسازی وجود داشت و آن را با بخش فکری و فرهنگی پیوند میداد و عملا مدرنیزاسیون آن برپایه مدرنیته بنا شده بود، و
از سویی دیگر مبحث نخبه گرایی و روشنفکری در ایران دغدغه مهم رضا شاه بود . چرا که از نظر او بیشتر رجال و مفتخور‌هایِ صاحب نام و مکنت که به عنوان جامعه روشنفکر ایرانی‌ نامیده می‌شدند، مربوط به دوران ننگین و خائن قاجار بودند و رضاشاه همیشه می خواست در بحث رجال سیاسی یک وقفه و گسل بین قاجاریه و پهلوی ایجاد کند. چراکه می خواست آن دوره خیانت و بیغیرتی را تمام شده اعلام کند و شاید برای همین تلاش می کند برای اعزام دانشجو به خارج از کشور که تا می تواند نخبه هایی جدید تربیت کند. به هرحال رضاشاه اگر از توان فکری اطرافیانش برخوردار میشد و اگر میهن دوستان واقعی‌ پیدا میکرد، سرعت پیشرفت در ایران از هر سو و جنبه، بیشتر و توانمندتر میشد، و هر چند که به هر حال رضا شاه به حرف تعدادی از آنان گوش داده و طرح‌های آنان را که با پیشرفت کشور هم سوً و به نفع مردم ایران بود به مرحله اجرا می‌رساند.

ولی‌ یک واقعیت را نمیتوان نادیده گرفت که سرعت مدرنیزه ساختن کشور از طرف رضا شاه با سرعت مدرن شدن ایرانی‌ و فراموشی فرهنگ عقب مانده تحمیلی ‌اروپایی‌ها به ایرانی‌ هماهنگ نبود. حقیقت این است که ابزار مدرن و نو سازی کشور ، جامعه ایران را مدرن نکرد. فقط یک ظاهر و پوسته زیبا برای آنان ساخت. از سویی نخبگان و به ظاهر روشنفکران ایرانی آنقدر توان و قدرت در وجودشان نبود و یا نخواستند که به کمک رضا شاه آمده و جامعه را بسازند. روشنفکران در واقع گروهی خودباخته بودند که بدون کوچکترین آگاهی‌ واقعی‌ از تاریخ و فرهنگ غنی ایران، اروپا و روسیه را مدینه فاضله دانسته و هر پدیده مثبتی را به آنان نسبت میدادند، و خود و ایرانی‌ را هیچ مینگاشتند. و روشنفکری را در تحقیق و نشخوار آثار غربی و شرقی‌ می‌دیدند.

این به اصطلاح جامعه تحصیل کرده بیشترین ضربه را به جامعه ایران زدند، چرا که از یک سوی ارزش‌های شرق و غرب را مهمتر از ارزش‌های واقعی‌ ایرانی‌ در جامعه جا انداختند و از طرف دیگر با رها کردن قشر عموم و مردم کوچه و بازار و سپردن آنان به آخوند مرتجع، جامعه را در زیر بستری از فرهنگ ارتجاعی یادگار و هدیه استعمار رها کردند. و از سوی دیگر و مهمتر ، روشنفکری را با مخالفت با پهلوی یکسان می‌دیدند و به جای اینکه دست یاری به رضا شاه بدهند و کشور را بسازند، مرتبا نق زده و انتقاد‌های احمقانه و ابلهانه میکردند...!

منگول‌هایی‌ که از صد تا دشمن خارجی‌ بدتر بودند، و متاسفانه و بر طبق یک قانون اصلی‌ جامعه شناسی‌ که همیشه نخبگان و روشنفکران، الگوی مردم کوچه بازار هستند، این منگول‌ها هم شده بودند، فیگوری که هر دانشجوی پر شور و ساده دلی‌ خود را در او میافت! نهاد‌های مدنی که ساختند همه ضدّ ایرانی‌ بود، و رضا شاه با تمام قدرتی‌ که داشت نتوانست از اثرات منفی‌ حضور این انگل‌ها بکاهد. و در حقیقت این گروه شده بودند اهرم فشار اجتماعی برای به تنگ آوردن رضا شاه و سخت کردن کار برای او!

به همین دلیل هم از سال ۱۳۱۸ که جنگ آغاز می شود ایران هیچ کنش سیاسی از خود نشان نمی دهد رضا شاه اعلام بیطرفی می‌کند، و در عین حال به انگلیس‌ها و فرانسوی‌ها اعتماد ندارد و به همین دلیل خود را به آلمان‌ها نزدیک میکند و به نوعی سعی می کند کشور را از زیر نفوذ انگلیسی‌ها خارج کرده و توازون قدرت ایجاد کند و فراموش می‌کند که دشمن واقعی‌ یعنی‌ آخوند‌ها و تفاله‌های باقی‌ مانده از دستگاه ننگین قاجار هنوز موجودند ، و توجه ندارد که جامعه اصلا آمادگی این کنش سیاسی را ندارد. در حقیقت نیروی اجتماعی برای تضمین عملکرد سیاسی او وجود ندارد.
ارتش درواقع یک نیروی انتظامی بزرگ و منسجم بود و این نکته مهمی است که نوسازی را در ایران نظامیان آغاز کردند. در ترکیه هم نوسازی را نظامیان آغاز کردند اما نظامیان ترکیه با نظامیان ایران بسیار متفاوت بودند. نظامیان ایران قزاق هایی بودند میهن دوست و برای امنیت شهروندان می‌جنگیدند در حالی‌ که ارتش ترکیه برای پاک سازی نژادی به فرمان لابی یهود عمل میکرد.

رضاشاه در مورد ارتش آنچنان نگران نبود ولی‌ در مورد کارکرد‌ جامعه بی‌سواد، ناآگاه و تازه از زیر حماقت و عقب ماندگی آخوند‌های قاجاری درآمده دچار تردید بود. ولی‌ می‌دانست که در حقیقت در میان کشورهای همسایه به غیر از روسیه، ارتش خوبی دارد . نیروی هوایی تازه ایجاد شده بود، نیروی دریایی هم همین طور. و ایران که اصولا مخترع نیروی دریائی است و کشتی‌‌های ساسانی و ساخت کانال سوئز و قدرت نظامی دریائی نادر هنوز در کتب موجود است. شواهدی از این ادعا است. ما صدها کیلومتر مرز آبی داریم اما از دوران قاجار‌های ننگین به بعد هیچ گاه سازمان نیروی دریایی منسجم به عنوان یک نیروی دفاعی یا تهاجمی نداشته ایم و تازه در زمان رضاشاه این نیرو ایجاد شد. ما کشتی داشته ایم، تجارت می کردیم اما نیروی دریایی آماده نبرد نداشتیم. ایجاد تمام این زیرساخت‌ها در ارتش و رشد آن احتیاج به زمان داشت ، یعنی‌ همان چیزی که رضا شاه در اختیار نداشت و تازه ارتش نو ساخته ایران در هیچ جنگی شرکت نکرده بود.

و مساله مهم اوضاع اجتماعی آن زمان بود، و دفاع غیرنظامی در مقابل نیروهای بیگانه ، که به خاطر تسلط و حکومت دو قرن اجانب تحت عنوان قاجار در ایران سالها میشد که این روحیه وطن دوستی‌ و دفاع از میهن از ایران رخت بربسته و اصلا در ایران وجود نداشت!

وقتی در ششم شهریور از طرف خائنین و افسران خودفرخته ارتش دستور ترک مقاومت به ارتش ایران داده شد ایران به طور کلی‌ خلع سلاح شده و متفقین به راحتی‌ وارد تهران شدند.

برخی منابع ادعا می کردند اگر ایران فقط سه هفته مقاومت می کرد کار برای متفقین بسیار سخت می شد. اسناد می گویند متفقین با بالاگرفتن جنگ در اورپا توان یک جنگ طولانی مدت را نداشتند اما از سویی در همان اسناد نیز انتظار فروپاشی اینچنین سریع را نیز از ارتش ایران نداشتند و این خود نشان می دهد سطح خیانت و تماس نیروهای متفقین با سران ارتش کشور چقدر حتی برای قدرت‌های بزرگ وقت مهم بوده است. همان کاری که در انقلاب ۵۷ کردند.

وقتی صحبت از دفاع از یک کشور و نیروی دفاعی کشور در مقابل نیروی بیگانه است ، نباید این دفاع تنها محدود به ارتش باشد. بخش مهمی از دفاع یک کشور برعهده دیپلماسی و دستگاه دیپلماسی آن کشور است. اصلا دفاع نظامی کشور بر اساس دیپلماسی آن است. دیپلماسی رضاشاه خوب بود. با افغانستان رابطه خوبی داشت با ترکیه هم همین طور. با شوروی یک رابطه مودت آمیز بر اساس احترام متقابل رضاشاه و شوروی آن زمان وجود داشت. اما قطع رابطه ایران و آمریکا در سال۱۹۳۵ به نفع ایران نبود. اولین قطع رابطه ایران و آمریکا نه بعد از انقلاب که در زمان رضاشاه بوده است. داستان از این قرار بود که سفیر مختار ایران به علت سرعت غیرمجاز در رانندگی در آمریکا بازداشت می شود.
با توجه به حساسیت زیاد رضاشاه به رفتار با اتباع ایرانی، ایران درخواست عذرخواهی رسمی می کند و آمریکا نمی پذیرد. در نتیجه ایران کلیه روابط خود را با آمریکا قطع می کند، و رضا شاه سفیر آمریکا را از ایران اخراج می‌کند تقریبا یک سال این ماجرا به طول می انجامد و ایران تقریبا پشتوانه و حمایت آمریکا را در زمان جنگ از دست می دهد. اتفاق دیگر مربوط به قدرت گرفتن نیروی دریایی ایران بود؛ اینکه ایران شروع به ساخت کشتی و توپ‌های جنگی می کند و حتی مواردی پیش می آید که در خلیج فارس برخورد هایی با کشتی‌های انگلیسی می شود و قدرت مانور در آب‌های آزاد و خلیج پارس را از نیروی دریایی انگلیس می‌گیرد . جهانیان می‌بیند که ایران در حال قدرت گرفتن است. مورد دیگر که خیلی هم عجیب نبود این بار قطع کامل کلیه مراودات و ارتباطات با دولت جنایتکار فرانسه به دلیل حمایت از تفاله‌های باقی‌ مانده قاجار‌ها و آخوند‌ها و ایجاد آشوب در جامعه ایران بود. ( فرانسوی‌ها و یا این دزدان دریایی سابق بیشترین نقش را در مخدوش ساختن تاریخ ایران و جهان دارند، و کتب تاریخی‌ جعلی، مانند تاریخ ترک ها، داستان نویسان تاریخی‌ فاسد مانند ژان گور نویسنده کتاب مسخره خواجه تاجدار برای تطهیر نوکران و آخوند‌های قاجاری که ۲۰۰ سال ایران را به نابودی کشاندند نوشته شد، تاریخ نگاران جعلی و بیوجدان از جمله خدمات این کشور ملعون و دزد جنایتکار به دنیاست)

مورد دیگر اتفاقات بین ایران و انگلستان در سال۱۹۱۵ و عدم تمدید قرارداد ننگین نفت دارسی است که رضاشاه به شدت در مقابل خواست انگلستان مقاومت می کند. و رضاشاه بدون کوچکترین حمایت از طرف دیگر قدرت‌های جهانی‌ با یک قدرت وارد نبرد دیپلماتیک میشود و او را از ایران با سرافکندگی بیرون می‌اندازد. حتی گفته می‌شود که رضاشاه پرونده قرار داد ننگین درسی‌ که در زمان قاجار‌ها بسته شده و انحصار تمامی‌ نفتی‌ ایران را به انگلیس‌ها میداده است، را در آتش انداخته و سفیر انگیس را با تیپا از ایران بیرون کرده است، قرار دادی که برای انگلستان تمدید آن تا پایان دوران پهلوی دیگر انجام پذیر نگشت! و تنها پس از پهلوی ها، دوبار قرارداد‌های چپاول نفت ایران توسط انگلیس‌ها مخفیانه بسته شد.

نتیجه اینکه ایران رابطه خوبی با همسایگان خود داشت ، اما رابطه خوبی با قدرت‌های بزرگ جهان و بخصوص اروپا نداشت. زمانی که جنگ جهانی آغاز می شود بحثی پیش می آید که باید به کدام سمت برویم. درنهایت با استدلال‌های انجام شده تصمیم گرفته می شود که ایران رابطه خود با آلمان‌ها را افزایش دهد که چندان هم این تصمیم عجیب نبود. با توجه به جنایت انگلستان که در ذهن هر ایرانی‌ها وجود داشت شاید طبیعی‌ترین انتخاب، نزدیکی به آلمان‌ها بود. اگر آن زمان دستگاه دیپلماسی قوی‌ای در ایران وجود داشت، می توانستند حدس بزنند که آمریکا درحال قدرت گرفتن است و از نظر اقتصادی و نظامی بسیار رشد کرده است و باید آن را در نظر می گرفتند.

انتخاب آلمان به جای انگلستان و روسیه. با سابقه ایی که این دوکشور از خود در ایران به جا گذاشته بودند، شاید نزدیکی به آلمان تنها راه بود. و رضا شاه چاره دیگری نداشت.

هر دو جنگ اول و دوم جهانی در اروپا آغاز شدند اما کشورهایی کیلومترها دورتر از مرز جغرافیایی خود را به ورطه نابودی کشاندند، چون بسیاری از این کشورها مثل انگلستان، فرانسه یا ایتالیا محدود به کشورهای خود نبودند. به نوعی نبرد مستعمره‌ها می‌بود.

دفاع از کشور باید یک دفاع همه جانبه و دفاع غیرنظامی باید قدرتمند تر باشد. دفاع دیپلماتیک باید قدرت داشته باشد. دفاع باید در داخل و خارج از مرزها باشد. حضور ایران باید هرزمان با هدف دفاع از کشور باشد حتی اگر این حضور کیلومترها دورتر از کشور صورت می‌گیرد تا زمانی که برای دفاع از مرزها باشد، کاملا توجیه دارد اما همین مورد نیز باید کاملا با هماهنگی دستگاه دیپلماسی کشور و همراه با دفاع غیرنظامی باشد. دفاع خارج از مرز‌ها را بسیاری از کشور‌ها هم اکنون انجام می دهند.

در آن زمان ایران از ترکیه خیلی قوی تر بود. عراق تحت نفوذ شدید دولت انگلستان بود. سوریه و لبنان هم در آن زمان تحت نفوذ فرانسه بودند. کشورهای خلیج فارس هم که حوزه نفوذ انگلستان بودند. درست در اینجاست که یک دیپلماسی فعال و هدفمند با کشور‌های بزرگ اروپایی در آن روزگار دارای اهمیت بیشتری می شود. وقتی امکان دفاع خارج از مرز‌ها محدود و هزینه بر است و کشور را به سمت وسوی جنگ می برد، باید بر دیپلماسی و دفاع غیرنظامی تاکید کرد.

منبع: ویرایش مقاله در روزنامه شرق

هیچ نظری موجود نیست: