۲۷.۵.۹۳

آنا آخماتوا ...... Анна Ахматова

امسال علاقه مندان به شعر و شعرسرایی از سراسر دنیا ۱۲۵ مین سالروز تولد آنا آخماتوا را جشن گرفتند.
آنّا آخماتووا (به روسی: Анна Ахматова) با نام اصلی آنّا آندرییوا گارینکو (به روسی: Анна Андреевна Горенко) (زاده ۱۸۸۹، اودسا - درگذشته ۱۹۶۶، مسکو) شاعر و نویسنده اهل روسیه بود. او یکی از بنیان‌گذاران مکتب شعری آکمه‌ئیسم بوده‌است. بن‌مایه‌های اشعار وی را گذر زمان، خاطرات و یادبودهای گذشته، سرنوشت زن هنرمند و دشواری‌ها و تلخی‌های زیستن و نوشتن در زیر سایه استالینیسم تشکیل می‌دهد.
به گزارش صدای روسیه:
کنفرانس بین المللی « آنا آخماتوا در فضای فرهنگ جهانی» در شهر سنت پترزبورگ برگزار شد. در عرض چند روز پایانی شب‌های سفید، پژوهشگران در حوزه شعر شاعره روس به موزه آخماتوادر خانه فانتان و کتابخانه ملی روسیه رفتند. ادبیان و فعالان ادبی از ۱۴ کشور دنیا در این محل حاضر شدند. از طرف ایران نیز خانم مرضیه یحی پور استاد دانشگاه تهران حضور یافت. خانم یحی پور می گوید که در ایران انا آخماتوا یکی از معروفترین شاعران روس و پر خواننده‌ترین شاعر زن به شمار می رود.

اولین کتاب آنا آخماتوا و همچنین انتقادهای او از ادبیات روس سال ۱۹۶۰ به دست ایرانیان رسید. سال ۱۹۶۹ کتاب خاطرات آنا آخماتوا درباره ماندلشتام به ترجمه احمد پوری منتشر شد. سال ۱۹۷۴ به مناسبت ۸۵ سالگی آخماتوا، کتاب «مرثیه‌های شمالی» برگردان آقای عبدالعی دستغیب و «نماز برای آرامش مردگان» (رکوییم) برگردان خانم پروین گرانمایه از زیر چاپ بیرون آمدند. مترجمین در وهله اول جذب نوع شعرسرایی آخماتوا و اشعار عاشقانه او می شوند. اما شعر «نماز برای آرامش مردگان» به سرنوشت مردمی می پردازد که در شرایط حکومت توتالیتار زندی می کردند. این اثر چندین مرتبه در ایران ترجمه شده.


آقای احمد پوری یکی از معروف‌ترین مترجمین شعر آنا آخماتوا در ایران است. ترجمه او از اثر «خاطره‌ای در درونم است» پنج مرتبه تجدید چاپ شده است و اخیرا ترجمه دیگری از «سایه‌ای در میان ما» به عرصه چاپ رسیده است. به گفته خانم دکتر یحیی پور، «احمد پوری» دارای استعداد شعرسرایی و حس هنری است که همین توانایی کمک می کند تا استعارات و حس شاعر را به خواننده منتقل کند و در خواننده احساس علاق به شخصیت شاعر را برانگیزد. با این حال، تمام ترجمه‌های پوری و افراد پیش از او بر مبنای متن انگلیسی صورت گرفته است. ترجمه از زبان انگلیسی باعث می شود که بخشی از متن از دست برود.

دکتر یحیی پور با تسلط خوب به زبان روسی این فضای خالی را برطرف می کند.

دکتر یحیی پور کتاب خود را زیر عنوان «آنا آخماتوا و دنیای شرق» به شرکت کنندگان در کنفرانس پترزبورگ معرفی کرد. این کتاب شامل ترجمه بیش از یکصد شعر از آنا آخماتوا به زبان فارسی است. ترجمه‌ها توسط مولف کتاب انجام گرفته است و این کتاب در ماه مه سال ۲۰۱۴ در تهران به چاپ رسیده. انتشارات موسسه مطالعات انسانی و فرهنگی کار نشر را به عهده داشته و این کتاب را به عنوان کتاب آموزشی دانشجویان زبان و ادبیات روسی زیر چاپ برده است. خانم دکتر یحیی پور ضمن صحبت راجع به کتاب خود می گوید: «هدف ما این نبوده که شعر کلاسیک روس را به همان صورت ماهرانه خانم آخماتوا برگردانیم. این کار ممکن نیست، زیرا تفاوت وزن در شعر روسی و فارسی کاملا قابل توجه است.

ترجمه شعر، به ویژه شعر شاعران قرن بیسم بسیار سخت است. و اشعار آنا آخماتوا در این میان جایگاه خاصی ارند. مسلما ترجمه به صورت مفهومی صورت گرفته است. اما برای من خیلی مهم بود که خواننده ایرانی نه تنها با زندگی اخماتوا آشنا شود که حتی انگیزه‌های اصلی در شعر و هنر او را دریابد و به عمق احساساتی که او در اشعارش بیان کرده پی ببرد. اشعار آخماتوا بسیار پرمعنا هستند و من سعی کردم که این معنا و مفهوم را منتقل کنم. این بخش سخت‌ترین قسمت کتابم بوده».

دکتر یحیی پور در مقابله خود راجع به کتاب روی موضوع «آنا آخماتوا و دنیای شرق» تاکید کرده و اظهار داشت که «وقتی صحبت از توجه اخماتوا به شرق مطرح می شود، نباید فراموش کنیم که نگاه پوشکین، لرمانتوف، فت، توتچف و همچنین همعصران اخماتوا همچون بونین، بالمونت، بریوسوف و یسنین به فرهنگ شرق قابل ملاحظه است.

سبک رمانتیک شرق تاثیر زیادی بر آثار نیکلای گومیلیف همسر اول آنا و پدر پسر او گذاشت. ولادیمیر شیلیکو شرق شناس برجسته روس نیز همسر دوم آنا آخماتوا بود.

شرق در خون اخماتوا جریان داشت. او حتی نام مستعار خود را آنا گورنکو بر اساس نام خانوادگی مادر جدش گذاشته بود که اصالتا تاتار بودند و حتی به اجداد خود می بالید. ویژگی‌های شرقی حتی در ظاهر آنا و در موهای پرپشت سیاهش، و بینی قوزدارش کاملا مشخص بود.

آنا در برخی اشعار خود را دختری از شرق می نامد. آنجا که می گوید:

و بلافاصه به خاطر آورد، چگونه در مقابلش سرفرو می افکند
مراقب دوست دختر شرقی ات باش!

آنا آخماتوا در زندگی خود دو مرتبه از نظر جغرافیایی در دنیای شرق قرار گرفت. تابستان سال ۱۹۲۷ به قفقاز رفت تا در آب‌های درمانی کیسلاودسک و در استراحت گاه کوه‌های کرستاووی استراحت کند. اما این شرق را بیشتر از دریچه ادبیات بیان می کند و می گوید:

در این جا تعقیب و آزار پوشکین آغاز شده
و تعقیب لرمانتوف در اینجا به پایان رسید

دیدار دوم آخماتوما از شرق کمی بیشتر طول کشید. از سال ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۴ او در تاشکند حضور داشت. این شهر از همان ابتدا برای او بیگانه و هیجان انگیز بود. آنا ورودش را به این شهر چیزی در حد بازگشت عرفانی تلقی می کرد. او می گوید:

من هفتصد سال در اینجا نبوده ام
اما چیزی تغییر نکرده است

کتاب آنا اخماتوا و دنیای شرق اولین کتابی نیست که درباره اشعار روس برای دانشجویان ایرانی نوشته شده است. از سال ۲۰۰۷ میادی به کمک خانم دکتر یحیی پور کتاب هایی درباره بونین، لرمانتوف، پوشکین و نیکلای گومیلیف منتشر شده است. دکتر یحیی پور سردبیر مجله پژوهشی زبان و ادبیات روسی است که به دو زبان در دانشگاه تهران چاپ می شود. مرضیه یحیی پور دوره دکتری را در دانشکده زبانشناسی دانشگاه دولتی مسکو به پایان رسانده و در همان جا از رساله دکتری با موضوع آثار لف تولستوی دفاع کرده است. بیش از ۲۰ سال است که مشغول تدریس زبان و ادبیات روسی در دانشگاه تهران می باشد و کتاب‌ها و مقالات متعددی از وی به چاپ رسیده اند. به لطف تلاش‌های بی‌وقفه این استاد، صدها و شاید هزاران متخصص ایرانی در حوزه‌های مختلف همکاری‌های ایران و روسیه مشغول به کارند و فرهنگ روس را به خوبی می شناسند.

آنّا در ۲۳ ژوئن ۱۸۸۹ (در گاه‌شماری رایج در آن زمان ۱۱ ژوئن) در بالشوی فانتان (به روسی: Большой Фонтан) در نزدیکی بندر اودسا به دنیا آمد. جد مادری‌اش، احمدخان (در تلفظ روسی: آخمات)، از خان‌های تاتار و از نسل چنگیزخان بود. در آن زمان پدرش مهندس مکانیک کشتی بود و از نیروی دریایی روسیه بازنشسته شده بود. یک ساله بود که به همراه خانوادهٔ خود به تسارسکویو سلو (به روسی: Царское Село) در نزدیکی سن پترزبورگ نقل مکان کردند و او تا شانزده سالگی در همان‌جا زندگی کرد. تسارسکویو سلو همان روستایی است که الکساندر پوشکین، شاعر برجستهٔ روس نیز جوانی‌اش را در آنجا گذرانده بود. این تقارن برای آنا الهام بخش بود و همیشه از آن سخن می‌گفت. در زندگی‌نامه‌ای به نام «مختصری از خودم» آخماتووا می‌نویسد:

«نخستین خاطراتم از تسارسکویه سلو این‌ها است: شکوه ِ سبز و مرطوب ِ پارک‌ها، مرتعی که ل‍‍له‌ام مرا به آن‌جا می‌برد، میدان ِ اسب‌دوانی با اسب‌های ِ ریزودرشت و رنگارنگی که در آن می‌تاختند، ایست‌گاه ِ قدیمی و چیزهای ِ دیگری که بعدها ذکرشان در چکامهٔ روستای ِ شاهی آمد.»

خواندن را با کتاب الفبای تالستوی آموخت. در پنج سالگی سخن گفتن به فرانسه را تنها با گوش دادن به درس‌هایی که خانم معلمی به بچه‌های بزرگ‌تر می‌داد، فرا گرفت. در مدرسه گرامر تسارسکویه نخستین شعر خود را در یازده سالگی سرود. پدرش، آندره گارنکو، وقتی از زبان او شنید که می‌خواهد شاعر شود، تصور کرد فرزندش شاعر بدی خواهد شد و برای همین به او اخطار داد که نام خانوادگی‌شان را با این شعرها خراب نکند. آنا هم به‌جای استفاده از نام خانوادگی پدرش از نام جد مادری‌اش آخماتووا استفاده کرد و نامش از آن پس شد آنا آخماتووا. پدر و مادر آنا در ۱۹۰۵ از هم جدا شدند و مادر، فرزندانش را با خود ابتدا به اوپاتوریا برد و بعد از مدتی به کی‌یف برد و آنجا ساکن شدند. ۱۹۰۷ در کی‌یف، در دبیرستان فوندوکلی‌یفسکایا تحصیلات متوسطه را تمام کرد و همانجا به دانشگاه رفت. در دانشکده حقوق آموزشگاه عالی زنانه، حقوق فرا گرفت.

نخستین شعر آخماتووا با نام بر انگشتان دست او حلقه‌های درختان است، در همان سال در نشریه روسی‌زبان سیریوس که در پاریس منتشر می‌شد، چاپ شد.

ازدواج:
در سال ۱۹۱۰، در بیست و یک سالگی، با وجود مخالفت خانواده‌اش، با شاعری به نام نیکولای گومیلیف ازدواج کرد. این ازدواج نتیجهٔ عشق یک‌طرفهٔ گومیلیوف و چند بار اقدام به خودکشی او بود، از همین رو دیری نپایید. به هر روی پس از ازدواج برای گذراندن ماه عسل به پاریس رفتند و پس از بازگشت از پاریس، گومیلیوف برای مدتی به حبشه رفت و آخماتووا به سن پترزبورگ نقل مکان کرد و در آنجا برای ادامهٔ تحصیل به دانشگاه رایف رفت و به تحصیل تاریخ و ادبیات پرداخت. سال بعد با همسرش و چند شاعر دیگر، گروه موسوم به «کارگاه شعر» را تشکیل دادند و مکتب آک‌مه‌ایسم را بنیان نهادند.



آنّا آندرییونا آخماتووا و همسرش نیکولای گومیلیف و فرزندشان لف گومیلیف در ۱۹۱۳
در این سال‌ها شعرهای او در نشریات مختلف منتشر می‌شد. در ۱۹۱۲ ضمن سفری به شمال ایتالیا از جنوا، پیزا، فلورانس، بولونیا، پادووا، ونیز دیدن کرد. همان زمان نخستین مجموعه اشعارش به نام «شامگاه» منتشر شد. این کتاب و اثر بعدی و قرینه‌اش، باغ گل (انتشار: ۱۹۱۴)، که در میان منتقدان و عموم مردم توفیق بسیاری به‌دست‌آورد، دو کتاب کوچک و بی‌تکلف بودند که توفیق اولیه آک‌مه‌ئیسم تا اندازهٔ زیادی مدیون آنها بود. در ۱ اکتبر همان سال، فرزندش لِف به دنیا آمد. همسرش خیلی زود آن‌ها را ترک کرد و داوطلبانه به ارتش پیوست. در ۱۹۱۸ از همسرش جدا شد و بعد از مدتی با باستان‌شناسی به نام ولادمیر شی‌لی‌کو (به روسی: Влади́мир Шиле́йко) ازدواج کرد. امیدوار بود با این دانشمند برجسته بتواند زندگی خوبی داشته باشد اما شی‌لی‌کو زن می‌خواست نه شاعر؛ برای همین شعرهای آنا را در سماور می‌سوزاند. به هر حال این ازدواج هم دیری نپایید. پس از اعدام نیکولای گومیلیف در ۱۹۲۱ به جرم فعالیت‌های ضدانقلابی، به تنهایی مسئولیت بزرگ کردن فرزندشان را به عهده گرفت.

تقدیم به ایوسیف برودسکی:

دیگر برای خود یا نسل خود نمی‌گریم،
اما کاش ناگزیر نبودم که ببینم بر این زمین
داغ زرینِ شکست
فرود می‌آید بر پیشانیهایی که هنوز چین نخورده‌اند.

هر چند اکثریت نویسندگان و هنرمندان و فرهیختگان روس به‌تنگ‌آمده از دیکتاتوری تزار به استقبال انقلاب اکتبر رفتند اما آخماتووا، هر چند هرگز حاضر نشد جلای وطن کند و به صف مخالفان حکومت جدید در خارج از اتحاد جماهیر شوروی بپیوندد، اما از همان آغاز هم راه چندانی با انقلاب نداشت و با اعدام همسر سابقش و فضای خفقان‌آوری که حکومت استالین حکم‌فرما کرده بود، در صف ناراضیان جای گرفت. طی سال‌های دهه ۳۰ (میلادی)، هر چند تحت سانسور شدید حکومت استالین قرار داشت اما به مطالعه و تحقیق در مورد معماری پترزبورگ باستانی و شاعر کلاسیک روس، پوشکین پرداخت و عضو آکادمی علوم در پوشکین‌شناسی شد و مقالات متعددی از او در مورد پوشکین منتشر شد. سه کتاب نیز درباره پوشکین نوشت که هر سه در زمان خود منتشر شدند. اما از ۱۹۲۲ تا ۱۹۴۰ فقط یکی از کتاب‌های‌اش اجازه چاپ مجدد می‌گیرد.

تنها فرزندش، لف، در بین سال‌های ۱۹۳۳ و ۱۹۴۹ چندین بار به اتهامات واهی دستگیر و هربار پس از مدتی کوتاه آزاد می‌شود. دستگیری پیاپی فرزندش و زندانی و تبعید در اردوگاه‌های کار اجباری شریک زندگی‌اش، نیکلای پونین (به روسی: Пунин Николаевич)، در شعر بلندش به نام سوگواره، که مرثیه‌ای است برای زندگان، به خوبی ترسیم شده‌است. سوگواره حاصل ساعت‌ها انتظار او پشت در زندان شهر لنینگراد برای ملاقات با فرزندش است.

جنگ جهانی دوم:
چرا این قرن از دیگر زمان‌ها بدتر است؟
نه آیا زان که در هنگامهٔ ِ سرسام و درد
به زخمی بس کهن‌سال و سیه یازید دست
ولیکن چاره نتوانست و درمان‌اش نکرد؟

در طی جنگ جهانی دوم، آنا آخماتووا، لنین‌گراد محاصره شده را با هواپیما ترک کرد. او نخست به مسکو و بعد به تاشکند رفت. تا ژوئن ۱۹۴۴ که به لنین‌گراد بازگشت، در تاشکند ماند و مانند بقیه شاعران در بیمارستان‌های نظامی شعرخوانی می‌کرد. در دوران جنگ، چند شعر از او در مطبوعات چاپ شد. پس از آن نیز هنگامی که از تاشکند باز می‌گشت، در سالن موزهٔ پلی‌تکنیک مسکو و در برابر جمعیتی سه‌هزار نفری، شعر خواند. در پایان این جلسه، جمعیت با به پا خاستن و کف زدنی پرشور و ممتد، نشان داد که علی‌رغم فشار سانسور و اختناق، مردم چهره‌های تسلیم‌ناپذیر را می‌شناسند و ارج می‌گذارند.

پس از پایان جنگ، امید تازه‌ای برای بازشدن فضای سیاسی شکل گرفت. آیزایا برلین که در سفری در ۱۹۴۵ به روسیه با آخماتووا ملاقات کرد، در اینباره می‌نویسد:
از او خواستم اجازه دهد شعر بدون قهرمان و یادواره را رونویسی کنم. گفت: «نیازی نیست. مجموعه‌ای از اشعارم قرار است در فوریهٔ ۱۹۴۶ از چاپ در آید. دارم غلط‌گیری‌اش را می‌کنم. نسخه‌ای از آن را برایتان به آکسفورد خواهم فرستاد.
در همین سال‌ها نخستین نوشتهٔ ادبی خود در قالب نثر را تجربه کرد و آن را به میخائیل زوشچنکو نشان داد و او پیشنهاد کرد بعضی قسمت‌ها را حذف کند و آخماتووا هم موافقت کرد اما پس از دستگیری تنها فرزندش، لف، تمام یادداشت‌های خود را سوزاند.

در ۱۴ اوت ۱۹۴۶، قطعنامهٔ کمیتهٔ مرکزی که گزارش ژدانوف نیز به آن الصاق شده بود، منتشر شد. در این قطعنامه از آنا به عنوان «فردگرا» و «خانمی از طبقات بالا که پیوسته میان اتاق خواب و نمازخانه در رفت‌وآمد است» و «یک راهبه یا روسپی یا در واقع راهبهٔ روسپی که روسپی‌گری را با دعا درهم می‌آمیزد» و «شعرش به کلی دور از خلق و متعلق به ده‌هزار تن اشراف روسیهٔ قدیم است» یاد شده بود. پیرو آن در روزنامه‌های ایزوستیا و لنینگراد از اشعار او به شدت انتقاد شد و سرانجام در همین سال از شورای نویسندگان اخراج شد. هر چند او هرگز بازداشت نشد و به زندان نیفتاد اما در عوض، پسرش لف گومیلیوف مانند گروگانی در دست حکومت، بارها به زندان افتاد و وقتی برای سومین بار بازداشت شد، آنا که جان تنها فرزندش را در خطر می‌دید، در ۱۹۵۰ مجموعه‌ای انتشار داد به نام درود بر صلح که این مجموعه شامل پانزده قطعه شعر در مدح استالین بود و در مجله آگانیوک چاپ شد.

اعاده حیثیت:



آنّا آندرییونا آخماتووا در سال ۱۹۵۰
با مرگ ژوزف استالین در ۵ مارس ۱۹۵۳، انتظار بازشدن فضای سیاسی فرهنگی در شوروی می‌رفت و سرانجام در مه ۱۹۵۶ با نطق معروف نیکیتا خروشچف در کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی، فضای سیاسی فرهنگی این کشور به‌طور نسبی باز شد. چند ماه پس از این نطق، لف گومیلیف از زندان آزاد شد و به مطالعات قوم‌شناسی‌اش پرداخت و فضای کاری برای آخماتووا هم مناسب‌تر از پیش شد. هر چند آخماتووا با ناباوری به بازشدن فضای فرهنگی نگاه می‌کرد اما اعاده حیثیت از او تا جایی پیش رفت که سرانجام در ۱۹۵۹ بار دیگر به عضویت اتحادیهٔ نویسندگان پذیرفته شد و به عضویت هیئت رئیسه آن درآمد.

در ۱۹۶۱، مجموعه‌ای به نام شعرها از او منتشر شد و سال بعد از آن نیز منظومهٔ بدون قهرمان را پس از بیست و یک سال، به پایان برد. سرانجام در ۱۹۶۴ در هفتاد و پنج سالگی از آخماتووا به‌طور کامل اعاده حیثیت شد و بخش عمدهٔ آثارش در اتحاد جماهیر شوروی مورد پذیرش قرار گرفت و سال‌های پایانی عمرش در آرامش گذشت. در ۱۲ دسامبر همین سال در ایتالیا جایزه اتنا تائورمینا به او اهدا شد و برای دریافت جایزه به کاتانیا در ایتالیا سفر کرد. این جایزه طی مراسمی با حضور نویسندگان و منتقدین ایتالیایی و غیرایتالیایی در قلعه اورسینی در سیسیل به او اهدا شد. این جایزه و حضور او در اروپا، بار دیگر نام آخماتووا را برسرزبان‌ها انداخت و کسانی که تصور می‌کردند او در همان سال‌های اول انقلاب کشته شده‌است، از زنده بودن او اطلاع پیدا کردند. آخماتووا از ایتالیا به فرانسه و انگلستان رفت. در انگلستان به او دکترای افتخاری از دانشگاه آکسفورد اهدا شد.

او به شوروی بازگشت و تاپایان عمر آن‌جا بود. البته ماندنش در شوروی موجب نشد که سکوت اختیار کند و دفاع از شاعران و نویسندگانی که با سانسور روبه‌رو می‌شدند را فراموش کند. در ۱۹۶۴ آشکارا به حمایت از ایوسیف برودسکی درآمد. هنگامی که ایوسیف برودسکی در یک محاکمهٔ نمایشی که یادآور دوران استالین بود محکوم شد، آخماتووا بی‌درنگ برایش تقاضای آزادی نوشت و منتشر کرد. در آن زمان در اتحاد شوروی این حرکت آخماتووا انسانیت و شجاعت عالی به‌حساب می‌آمد.

پیش ِ این غم، کوه هم خم می‌کند پشت،
خشک می‌ماند به بستر رودخانه،
لیک زندان را حصار و در حصین است
پاسدار «زاغه‌های کار دشوار»،
و آن عذاب دوزخی و مرگ و ادبار
از نسیم تازه برخی شادمان‌اند
برخی از نور شفق خوشحال و مسرور،
جمع ما اما ندارد از جهان بهر
جز جگاجنگ کلید - این زنگ ناساز-
یا طنین ِ ضربه‌های گام ِ سرباز
چون سحرخیزان عابد جسته از جا
می‌گذشتیم از بیابان‌وار این شهر
تا رسیم آخر (ز مرده بی‌نفس‌تر)
پیش هم، آن‌جا که خورشیدش به پستی‌ست
با نِوا رودش به مِه رو کرده پنهان،
لیک امید از دوردست آوازخوانان.
حکم... ، وان سیلاب ِ تند ِ اشک در پی؛
می‌کند از دیگرانش دور گویی
درفکنده گشته‌است انگار بر پشت
تا که با جان برکنندش قلب از جا،
می‌رود اما... پریشان، گیج... تنها...

سال‌های آخر عمر آنا آخماتووا سرشار از فعالیت ادبی بود و او در اوج شهرت و محبوبیت به‌سر می‌برد. از سراسر اتحاد جماهیر شوروی، هر روز نامه‌های ستایش‌آمیز دریافت می‌کرد و اطراف او همیشه پر بود از شاعران جوانی که او را می‌ستودند. مردان جوانی به گِردش حلقه زده بودند که همیشه آماده بودند تا هر کاری را برای او انجام دهند.

هر چند در این سال‌های پایانی از انزوا خارج شده بود و فرزندش لف هم به مدارج بالای دانشگاهی رسیده بود اما بیماری اجازه نمی‌داد زندگی پروپیمانی داشته باشد و پیوسته، بیماری او شدیدتر می‌شد. او از دهه پنجاه به بعد چندین بار سکته قلبی کرد و هر سال چند هفته‌ای در آسایشگاه یا بیمارستان بستری می‌شد تا آن که سرانجام در پاییز ۱۹۶۵ دچار حمله قلبی شد و دیگر هرگز سلامت خود را به‌طور کامل به‌دست نیاورد و در ۵ مارس ۱۹۶۶ در بیمارستان دٌمو ددوو در حوالی مسکو درگذشت. چند روز بعد، جنازه او را با هواپیما به لنین‌گراد بردند و بنا نبود مراسم رسمی بر‌گزار شود. در ۹ مارس چند تن از دوستان او برایش مراسم سوگواری، چنانکه آرزو داشت طبق مراسم باستانی کلیسای اورتودوکس بر‌گزار کردند، اما حضور تعداد زیادی از مردم که برای وداع با شاعر مورد علاقه‌شان به کلیسا آمده بودند موجب شد اتحادیه نویسندگان لنین‌گراد روز بعد برای او مراسم خاک‌سپاری رسمی بگیرد. و سرانجام در ۱۰ مارس تابوت او با همراهی مردم و فرزندش لف گومیلیوف و برودسکی (بعدها در ۱۹۸۷ برنده جایزهٔ نوبل ادبیات شد.) در گورستان کوماروو در لنین‌گراد به خاک سپرده شد. او پس از مرگش، بزرگ‌ترین شاعر زن روسیه نامیده شد.

شعرشناسی:
آنا آخماتووا از آن دسته شاعرانی است که نه تبارنامه‌ای در شعر دارد و نه «سیر تَطَوُر»ی مشخص و معلوم. او از آن قسم شعرایی است که ناگهان حادث می‌شوند. هرچند سخن ایوسیف برودسکی درباره شعر آخماتووا در کلیت‌اش درست است، اما به هر حال شعر آخماتووا از شامگاه، ۱۹۱۲، تا شعر بدون قهرمان، ۱۹۶۳، تغییرات زیادی کرده‌است.

نخستین شاعری که تأثیر عمیقی بر آخماتووا گذاشت، اینّاکینتی آننسکی (۱۸۵۶ – ۱۹۰۹) بود. ایرج کابلی در این باره می‌نویسد: «در سال ۱۹۱۰... تصادفاً نمونهٔ حروف‌چینی ِ مجموعه شعر جعبهٔ چوب سرو، کار یکی از خبرگان و مترجمان برجستهٔ ادب کلاسیک غرب به نام آننسکی به دستش افتاد و باعث شد که به قول خودش «دنیا را فراموش» کند. سبک کار آننسکی بر خلاف سمبولیست‌ها، که او را ابتدا از خود می‌دانستند، کاملاً «زمینی» و «این جهانی» بود.»

در آن زمان در روسیه سمبولیسم مکتب شعری مسلط بود؛ اما دو جریان شعری جدید نیز در حال شکل‌گیری بود که یکی جریانی که آخماتووا و همسر اولش و چند شاعر جوان دیگر آن را به‌وجود آوردند و به آک‌مه‌ایسم مشهور شد و جریان دیگر شعری، جنبش فوتوریسم بود که شاعر شاخصش، مایاکوفسکی بود. هرچند بعدها فوتوریست‌ها بسیار مطرح شدند و آک‌مه‌ایست‌ها تداوم پیدا نکردند اما عقاید شعری آغاز دههٔ بیست روسیه تقریباً به تساوی میان هواداران آخماتووا و مایاکوفسکی تقسیم شده بود. هرچند در آغاز فعالیت اک‌مه‌ایست‌ها در سال ۱۹۱۴، از سوی منتقدان و جامعه‌شناسان مارکسیست مورد استقبال قرار گرفتند، اما بعدها در زمان استالین، آن را «ادبیات اشراف و زمیندارن» لقب نهادند و محکومش کردند.

از نظر فنی، آخماتووا مانند سایر شاعران هم دوره‌اش، در حال شکستن وزن‌های عروضی در شعر بود. اما او در حاشیه آنچه قانون و قاعدهٔ مجاز شمرده می‌شد کار می‌کرد. او حتی روشی را برقرار کرد که معمولاً به عنوان «روش آخماتووا» پذیرفته شده‌است و به تعبیری «ترکیب دوهجاییها و سه‌هجاییها» نام دارد.او به فراتر بردن حد و مرزهای قافیه نیز کمک زیادی کرد. آنچه را قبلاً قافیهٔ آزمایشی می‌نامیدند، او تثبیت کرد. درک ظرایف موسیقیایی شعر آخماتووا فقط با دانستن زبان روسی و شنیدن آن امکان‌پذیر است و ترجمهٔ آن به زبان‌های دیگر بسیار دشوار و شاید محال باشد.


انسان

اینجا گویی صدای انسان
هرگز به گوش نمی‌رسد
اینجا گویی در زیر این آسمان
تنها من زنده مانده‌ام
زیرا نخستین انسانی بودم
که تمنای شوکران کردم


آثار:
مجموعه اشعار:
۱۹۱۲ - شامگاه
۱۹۱۴ - تسبیح
۱۹۱۴ - گلستان یا باغ گل
۱۹۱۴ - فوج پرندگان سفید
۱۹۲۱ - بارهنگ
۱۹۲۲ - ۱۹۲۲ بعد از میلاد
۱۹۴۰ - گزیده اشعار "از شش کتاب"
۱۹۶۳ - فاتحه و شعر بدون قهرمان
۱۹۶۵ - پرواز زمان و صدای شاعران (گزیده‌ای از برگردان شعرهای خارجی)
پس از مرگ:
۱۹۶۷ - شعرهای آخماتوا
۱۹۷۳ - افسانه بدون قهرمان و بیست و دو شعر
۱۹۷۶ - گزینه اشعار
۱۹۸۹ - گزینه اشعار
۱۹۸۵ - دوازده شعر از آنا آخماتوا
۱۹۹۰ - کلیات اشعار آنا آخماتوا
کتاب‌ها:
خروسک طلایی
آدولف بنیامین سونستان
میهمان سنگی
ترجمه‌ها:
آخماتوا اشعار ۱۵۰ شاعر از ۷۸ زبان مختلف را به روسی برگردانده‌است. بیت‌های ترجمه‌شده توسط او، بالغ بر ۲۰ هزار است.

۱۹۵۶ - شعر کلاسیک کره
۱۹۵۶ - شعر کلاسیک چین
۱۹۶۵ - اشعار تغزلی مصر باستان
نمایش‌نامه:
آخماتووا در کارنامهٔ ادبی خود، نمایشنامهٔ نیمه تمامی دارد به نام اِنوما اِلیش. ایده نوشتن این نمایشنامه در سال‌های حضور در تاشکند (۱۹۴۲ - ۱۹۴۴) به ذهنش خطور کرد. زمانی که به بیماری تیفوس دچار شده بود، در کابوسی هذیان‌وار، طرح اولیه این نمایشنامه را می‌نویسد و بعد می‌سوزاند. آخماتووا در آغاز دهه ۶۰ (میلادی) کار بر روی این نمایش‌نامه را از سر می‌گیرد و با کمک دوستانش نادژدا ماندلشتام و رانفسکایا و دیگرانی که قبل از سوزاندن متن تاشکند آن را برایشان خوانده بود، سعی می‌کند که متن فراموش شده را بازنویسی کند که البته توفیق چندانی نصیبش نمی‌شود. به هر حال، در سفری که آخماتووا برای دریافت جایزهٔ اتنا تائورمینا به ایتالیا انجام داد، در ضیافتی که به افتخار او بر‌گزار شده بود، بخش‌های بازسازی شدهٔ اِنوما اِلیش را می‌خواند و تئاتر دوسلدورف به او پیشنهاد می‌کند که آن را روی صحنه ببرد و آخماتووا هم می‌پذیرد و پی‌گیرانه روی آن کار می‌کند که سکتهٔ قلبی و سپس مرگ، این کار را نیمه‌تمام می‌گذارد.

جوایز و افتخارات:



تمبر یادبود یک صد سالگی آنا آخماتووا چاپ ۱۹۸۹


۱۹۶۴ - جایزهٔ اتنا تائورمینا (به ایتالیایی: Etna Taormina) در ایتالیا.
۱۹۶۴ - دکترای افتخاری از دانشگاه آکسفورد لندن.

در سال ۲۰۰۶، بر اساس نمایشنامه‌ای به قلم جان اتیکن، نویسنده استرالیایی، نمایشنامه‌ای به نام «کشتی‌ها آهسته می‌گذرند» در استرالیا به روی صحنه رفت. در این نمایش که اکثر وقایع آن در آشپزخانه می‌گذشت، آنا که نقشش را ویوین گلنس بازی می‌کند، در حال خواندن اشعارش برای لیدیا (با نقش‌آفرینی ایرنه جارزابک) می‌باشد و سپس اشعارش را در آتش می‌سوزاند.

سینما:
در سال ۲۰۰۷، لیندا فیورنتینو امتیاز ساخت فیلمی از روی فیلم‌نامه نوشته‌شده توسط جیم کورتیس را خریداری کرد که بر اساس زندگی آخماتووا نوشته شده‌است.

آثار آخماتووا به زبان‌های مختلف ترجمه شده‌است. در ۲۰۰۴ کتابی با عنوان کلمه‌ای که مرگ را شکست می‌دهد: شعرهای خاطره (به انگلیسی: The Word that Causes Death's Defeat: Poems of Memory) از شعرهای آخماتووآ ترجمه ننسی ک. اندرسن توسط انتشارات دانشگاه ییل منتشر شد. در این کتاب اندرس ضمن ترجمهٔ سه شعر از آخماتووا تحلیل مفصلی از شعرها ارائه داده‌است.

در زبان فارسی:
چند تن از مترجمان ایرانی، اشعار آخماتووا را به زبان فارسی برگردان کردند. برای آشنایی با اشعار آخماتووا و تفاوت‌های برگردان اشعارش در زبان فارسی نمونه‌هایی ذکر می‌شود.

سوگواره (رکوئیم) قطعه II
ایرج کابلی محمد مختاری احمد اخوت
دن است آرام بر بستر روانه،
درآید ماه ِ زرد این‌جا شبانه.

شود داخل، کُله کج‌کرده یک سو

ببیند سایهٔی در خانه‌ام او.

من ام این‌جا: زنی رنجور و بیمار؛

من ام این‌جا: زنی تنها و بی‌یار.

پسر در بند دارم شوی در گور،

بخوانیدم دعایی از ره ِ دور.

دُنِ آرام به آرامی روان است،
به خانه می‌آید ماه زرد،

به درون می‌آید و کلاهش را شنگولانه کج نهاده،

ماه زرد سایه‌ای می‌بیند.

این زن بیمار است،

این زن تنهاست،

شوهر در گور و پسر در زندان،

برایم کمی دعا کن.

دُن نجیب به آرامی جاری است
ماه زردفام به درون می‌آید

ماه کج‌کلاه پا به خانه می‌گذارد

ماه زردفام سایه‌ای می‌بیند

در خانه یک زن است، زنی بیمار

در خانه یک زن است، زنی تنها

شوهر زن مرده‌است، پسر او در زندان

پس دعایی بخوان، دعایی برای من

آثار ترجمه شده:
۱۳۵۳ - مرثیه‌های شمال (برگزیده شعر)، ترجمهٔ عبدالعلی دستغیب، تهران، بابک.
۱۳۵۳ - «نماز برای آرامش روح مردگان» (رکوییم)، ترجمهٔ پروین گرانمایه، اندیشه و هنر، دفتر پنجم، مرداد. کتاب هفتم، شهریور ۵۰.
۱۳۵۷ - «پیشهٔ ما»، «خاک سرزمین من»، «مرز»، «عاشقانه»، «بیاد شاعر» و «آلاچیق»، ترجمهٔ ایرج مهدویان، آلاچیق (مجموعهٔ شعر از چند شاعر)، تهران، رز.
۱۳۶۷ - «آنا آندره‌اونا آخماتووا و چند شعر از او»، ترجمهٔ حشمت جزنی، آدینه، ۲۲، اردیبهشت.
۱۳۶۸ - «دلیری»، ترجمهٔ سیروس طاهباز، مصیبت نویسنده بودن، تهران، انتشارات به‌نگار.
۱۳۶۹ - «طرحی از یک چهره تراژیک» (یادداشت‌های آنا آخماتووا دربارهٔ مندلشتام)، ترجمهٔ احمدپوری، آدینه، مرداد ۴۸
۱۳۷۰ - «مرثیه» (رکوییم)، ترجمهٔ احمد اخوت، کلک، فروردین، ۱۳.
۱۳۷۲ - «برای ان. گ. چولکووا»، «شب سفید»، «خدای شعر Muse»، «باغ تابستان»، «نخستین اخطار»، «شعر نیمه شب» و «دیدار شبانه»، ترجمهٔ حشمت جزنی، ده شاعر نامدار قرن بیستم، تهران، مرغ آمین.
۱۳۷۳ - «؟»، ترجمه خشایار دیهیمی، شباب، ۱۱، (شهریور و مهر).
۱۳۷۴ - «آمادئو مودیلیانی»، ترجمهٔ عباس صفاری، زنده‌رود، ۱۰ و ۱۱ (بهار).
۱۳۷۵ - «همچون کسی که»، «همیشه تر و تازه‌ای»، «زیر حجاب تاریک» و «از فاخته پرسیدم»، ترجمهٔ مراد فرهادپور، دوران، آذر، ۱۳.
۱۳۷۶ - «شعر»، ترجمهٔ رضا سیدحسینی، مکتب‌های ادبی (جلد دوم)، تهران، نگاه.
۱۳۷۷ - خاطره‌ای در درونم است: گزینه اشعار عاشقانه، ترجمه احمدپوری، تهران، نشر چشمه.

منبع: صدای روسیه

هیچ نظری موجود نیست: