۳۰.۴.۹۳

بهتر از این مست خواهی ، با چه تخدیری مرا


من نگویم ، كه بدرد دل من گوش كنید
بهتر آنست كه این قصه فراموش كنید
عاشقانرا بگذارید بنالند همه
مصلحت نیست ، كه این زمزمه خاموش كنید
خون دل بود نصیبم ، بسر تربت من
لاله افشان بطرب آمده می نوش كنید
بعد من سوگ مگیرید ، نیرزد به خدا
بهر هر زرد رخی ، خویش سیه پوش كنید
غیر غم دار و ندارم بجهان چیست مگر؟
رشك كمتر بمن ، هستی بر دوش كنید
خط بطلان بسر نامه هستی بكشید
پاره این لوح سبك پایه ی مخدوش كنید
سخن سوختگان طرح جنون می ریزد
عاقلان ، گفته عشاق فراموش كنید.

معینی کرمانشاهی

هیچ نظری موجود نیست: