فروغ فرخزاد زمانی پا به عرضه هنر گذاشت که جامعه ایران دچار دگردیسی بود. جامعه ایران درگیر تحول و رهایی از فضای سنتی و مرد سالاری خفقان آور مذهبی که ۶۰۰ سال حضور غیر مستقیم بیگانه با قدرت و جدیت بر مردم ایران تحمیل کرده بود، و کارخانه احمق سازی آخوندی شبانه روز میکوبید، و تمامی آثار و هویت ایرانی را در زیر پای خود لگد کوب کرده بود، و در این میان بیشترین سرکوبها نسیب جامعه زنان ایرانی شده بود،
زنانی که تا پیش از این حتی در جنگها نیز پا به پای مردان، میجنگیدند و از کشورشان دفاع میکردند، زنانی که بنا بر اعتقادات هزاران ساله پارسی و ایرانی مقدس شمرده میشدند، و نیاکان پارسی و ایرانی ما، هر نوع قدرت و تقدسی را به زنان نسبت میدادند، و از نظر آنها خدا زن بود، زمین زن بود حتی کشور زن بود و مقدس، و به همین دلیل بر همگان امر بود که جایگاه بلند زن مورد احترام باشد.
زنانی که نگاه دارنده زبان پارسی، هویت ایرانی بودند و آنچنان مردانی تربیت میکردند که هنوز که هنوز است از شهرتی که در شجاعت و پارسایی داشتند، ایران مورد احترام است، و حتی نوشته دشمنان خونین این سرزمین کهن است که اعتراف کردند که پارسها احتیاجی به جنگیدن نداشتند، تنها کافی بود که بگویند سپاهی از پارسها در راه است، و شنیدن همین یک جمله ساده آنچنان هراسی را در بین اهریمنان پخش میکرد که عفریتها و دیو سیرتان پا به گریز میشدند.
این چنین زنان انسان سازی به وسیله آخوندها تا جایی به پایین کشیده شدند که تنها به عنوان ابزار تسکین سکس برای جامعه مردان به حساب میآمدند و هم ردیف دیوانگان، بلوغ نیافتگان ذهنی و ضعفا قرار داده شده و بدون قیم و ولی یعنی پدر، برادر و شوهر اجازه ابراز وجود نداشتند، و تنها زمانی که رضا شاه کبیر و بعد از او محمد رضا شاه پهلوی، بانیان و نجات دهندگان ایران، سکّاندار امور مملکت شدند، زنان از زیر خروارها نکبت بیرون آمده و توانستند نفس بکشند،
ولی هنوز مغزها آنچنان شسته شده بود که زنان به عنوان موجوداتی مستقل، در باور جامعه جا نداشتند، در چنین زمانی که جامعه ایرانی هنوز دچار دردهای پوست اندازی و دگردیسی بود، و میرفت تا به جامعهای که به جای نسخه گیری و الگو برداری از تفکرات، اندیشهها و رسوم بدوی پیشینیان عرب کشورهای عربی و داستانهای احمقانهای که آخوندها به خوردش داده و ملکه ذهنش ساخته بودند، خودش تفکر کند و خود تصمیم گیرنده باشد و خود بسازد و طرح نو براندازد، و اگر فرصت یافته بود و به بلوغ فکری میرسید، شاید اوضاع و احوال امروز اینچنین نبود که دوبار زیر عبای ملا ذلیل و زرد و ضعیف، بخزد،
به هر حال در یک چنین اوضاع و احوالی، فروغ فرخزاد مانند دیگر زنان با شهامت ایرانی فرصت ظهور یافت و با اینکه زمانی کوتاه در اختیار داشت ولی آنچنان ساخت تا بدانند و در تاریخ بماند که فقط کافی است زن ایرانی سرکوب نشود، تا دوباره آنچنان، پارسی و پارسایانی بسازد که دنیا را دیگرگون کنند.
در روز ۲۴ بهمن ۱۳۴۵ هنگام رانندگی با اتومبیل جیپ شخصیاش، بر اثر تصادف در جاده دروسقلهک در تهران جان باخت.(برخی مرگ او را دستور آیت اللههای کثیف میدانند همانهای که دستور کشتار بیرحمانه کسروی این نابغه قرن را دادند.)
پیکر پاک او، روز چهارشنبه ۲۶ بهمن با حضور نویسندگان و همکارانش در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد و داغ از دست دادنش هنوز بر دلها تازه است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر